|
||
|
||
دربارهء سکولاريسم | دربارهء ما | تماس | سال سوم ـ شماره 830 ـ جمعه 6 فروردين 1389 ـ 26 مارس 2010 | کوتاه و گويا | عکس و مکث آرشيو صفحه اول | فهرست کليهء مقالات | اين نشريه دوشنبه ها، چهارشنبه ها و جمعه ها به روز می شود | کتابخانه | عکس و کاريکاتورانتخابی |
||
بمناسبت حلول سال نو از جانب سربازان گمنام امام زمان سنگ مزار ندا گلوله باران شد
حزب توده و فداییان اکثریت، که بخاطر همراهی شان با جمهوری اسلامی در زمان سرکوب دگراندیشان مورد انتقاد بودند، سالیانی ست که در جمع دیگر اعضای جمهوریخواه جایی دارند و به گفتگو مشغولند. به نظر می رسد که جبهه ملی هم عاقبت از غم 28 مرداد بدر آمده و بر تفرق و تشتت دیرپای خود در حال غلبه است. مشروطه خواهان دوستانی در میان جمهوریخواهان چپ و لیبرال دارند. خانبابا تهرانی ـ فعال چپ با بیش از نیم قرن سابقه - سخنران تولد داریوش همایون است و فرخ نگهدار سخنران بزرگداشت بازرگان. سروش بجای صراط مستقیم از «صراط های مستقیم » صحبت می کند. رهبران جنبش سبز در ایران ـ موسوی و کروبی- «کثرت» عقاید را در جنبش سبز به رسمیت شناخته و از آن دفاع می کنند و به خواست حکومت برای تعیین مرز «خودی» و «غیرخودی» وقعی نمی گذارند. مسعود رجوی به خبرگان رهبری نامه می نویسد و تقاضا مطرح می کند. شاهزاده رضا و ملکهء سابق، فرح پهلوی، شجاعت و جسارت رهبران جنبش سبز موسوی و کروبی را می ستایند. اینها نمونه هایی هستند گواه شکسته شدن دیوار باور به داشتن «حقیقت مطلق» در شخصیت ها و احزاب سیاسی ایران. >>>
آقای سروش میگوید: «اگر در یک نظام رای گیری تندرست، دموکرات های مومن رأی برتر را بیاورند و بر اریکهء قدرت بنشینند، در این صورت غیردینداران نباید خائف باشند که دینداران دموکرات حق آنها را خواهند خورد، یا قوانینی به تصویب خواهند رساند که آنها را به منزلهء یک اقلیت درجهء دوم در جامعه درخواهند آورد.» چرا نباید بترسیم؟ صادقانه بگویم که سکولارها، چه تهآتیست، چه خداباور، چه دیندار (مسلمان شیعه و سنی، مسیحی، یهودی، بهایی و زرتشتی)، همه میترسند. زیرا شما به صراحت گفتهاید که ما نباید اسلام را با مسیحیت قیاس کنیم یعنی «سکولاریسم» شما با سکولاریسم جهان مسیحی (که ما میشناسیم و قبول داریم) متفاوت است. >>>
دولت ایران که به هیچ وجه از حضور علاوی در راس قدرت اجرایی عراق راضی نخواهد بود، تمام تلاشش را خواهد کرد تا با ناآرام کردن عراق یا خریدن احزاب کوچکتر، آینده سیاسی دو بازوی اصلیاش را نجات بدهد. البته میبایست توجه کنید که حتی مالکی هم وقتی در قدرت بود درخواست های نامعقول رهبر ایران را مثل خروج نیروهای خارجی یا اتهام دخالت امریکا در امور عراق را تکرار نمیکرد. اما اگر علاوی بر سر کار بیاید، تلاش مضاعفی خواهد کرد که قدرت گروه های حمایت شونده از سوی ایران، همچون صدریست ها و الدعوه و مجلس اعلای اسلامی، را کنترل کند. هرچه باشد، دعای فرماندهان سپاه پاسداران برای موفقیت شیعیان تحت کنترل ایران هنوز متحقق نشده است. >>>
حزب اردوغان با اقداماتی حساب شده و خزنده علیه دستاوردهای سکولاریسم در ترکیه به فعالیتی تبآلود مشغول است. ایدئولوژیهای توتالیتر اساساً با آزادیخواهی و دمکراسی ناهمخوان هستند. چه کسی میتواند انکار کند که کمونیستها در همهی کشورها مادامی که در اپوزیسیون بودهاند، از آزادی و دمکراسی دفاع کردهاند؟ ولی آیا در تاریخ حتا یک نمونه حکومت آزادیخواه و دمکرات وجود داشته که کمونیستها در رأس آن باشند؟ بنابراین، همانگونه که کمونیست و فاشیست دمکرات وجود ندارد، اسلامیست دمکرات نیز وجود ندارد. اسلام گرایی بنابر سرشت خود از بنیاد ضد آزادی و دمکراسی است... >>>
ایران سرزمین مشترک فرهنگ های قومی و ملی همهء ساکنین آن می باشد و ساکنین اش با گوناگونی های زبانی و حتی نژادی متفاوت قرنها در کنار یکدیگر زندگی کرده اند. کمتر کسی را می توان در ایران یافت که نداند ایرانی یعنی مجموعهء ساکنینی مانند کرد، بلوچ، ترک، ترکمن، بختیاری و لر، مازندرانی و گیلانی، خراسانی و فارسی زبانان، ارامنه و اسوری و عرب زبانان و گوناگونیهای بیشمار دیگر. اما میتوان در برخی از رسانه های خارج از کشور به نشانه هایی از عدم اگاهی و یا انکار این حقیقت اشاره نمود. تاسف اور است که سوداگرانی چند امروز قادرند با اندک سرمایه ای به تاسیس رسانه ای دست یازند و خود را کاوشگر حقایق معرفی نمایند، و از چنین بستری که میتواند سرمنشا فرهنگ سازی گردد جهل خود را هماره گسترده مینمایند. شرایط گسست ها و پریشانی بود تاریخی ما نیز امدادیست مضاعف به برامد چنین نخبگان مکتب جهل. در برنامه هایشان از یگانگی فرهنگی سخن میگویند و این یگانگی را در تقابل با دشمنانی در جغرافیای فرهنگی میجویند. عرب ستیزی یکی از مبانی عقیدتی انان بشمار میرود. هنگامی که از هویت ایرانی سخن می رانند دو درک اشتباه را با هم می آمیزند. نخست این هویت را در برابر دشمن فرهنگی و سیاسی به نام عرب بنا مینهند که گومان ناراستیها و نا اگاهیهای بسیاریست، و دیگر با بیان تصویری تک فرهنگی از ایران. خود را ملی میخوانند و مخالفین اندیشه های سترون خود را ضد ارزشهای ملی مینامند. با همین قامت کوتاه اندیشه خود اما دارند بی فرهنگی را میان باورمندانشان گسترده می سازند. پیام نوروزی می دهند به همه فارسی زبانان، اما مقصودشان گویش گران این زبان نمیباشد بلکه خطاب به ایرانیان است. اما نمی توانند این تفاوتها را درک نمایند. آنان همان گونه می اندیشد که یک مسلمان شیعه تمام خواه باور خود را به تمامیت این سرزمین تعمیم میدهد. آیا براستی نمی دانند که اسوری و ارمنی ایرانی فارسی زبان نیستند اما ایرانی هستند؟ ایا نمی دانند که زبان مادری کرد و بلوچ و اذری فارسی نیست و لالایی کودکان این سرزمین با زبانهای گوناگون آواز میشوند؟ از حق شهروندی همه شهروندان ایرانی سخن میگویند اما این حق را با عرب ستیزی بیان میدارند، ایا نمی دانند خوزستان ما سرزمین میلیونها ایرانی عرب زبان میباشد؟ حتی تاریخدانان همین رسانه ها هنگامی که از گسترده نوروز سخن میگویند به انکار کرد در ترکیه و عراق و سوریه میپردازند و با سربلندی نابخردانه ای میگویند این جشن ملی در عراق و سوریه و ترکیه هم برگزار میگردد، ، در این بیان نیمه حقیقت را مینگرند و همراه خودکامگان فرهنگی همین کشورها هویت کرد را در این امر انکار میکنند، ایا نمی دانند که نوروز در عراق تنها از آن ساکنین کرد آن میباشد؟ هموطنان عزیز: سال ها ما زبان ها و فرهنگ های گوناگون ایرانی را انکار نمودیم با چنین انکاری گنجینه عظیمی را از فرهنگ بشری کتمان نمودیم. اما امروز خوداگاهی ساکنین ایران زمین فراتر از خودکامگی فرهنگ تمرکز و یا جهل و نادانی این و ان شخص و گروه حضور دارد. فارسی زبان مشترکیست که همه این گوناگونیها را به یکدیگر پیوند میدهد اما قرار نیست که زبان و هویت گوناگون فرهنگی کرد و بلوچ و اذزی و ترکمن را انکار نماید. گویندگان و صاحبان رسانه های تصویری خارج از کشور بهتر است پیش از داعیه نجات سرزمینی به نام ایران انرا در یک بازخوانی تاریخی و فرهنگی تحصیل نموده و انگاه خود را منجی ان بنامند. امیدوارم مدیران این رسانه ها با احساس مسئولیت بیشتری به پیشه و اندیشه خود بیاندیشند. با سربلندی و پایداری همه شهروندان ايران.
برای شرکت درمبارزه سیاسی و اجتماعی درایران، همیشه این پرسش مطرح است که چکار کنیم تا تاثیر گذار باشیم؟ بنابراین پرسش مشخص،درباره شرایط ایران مطرح میباشد و را هکارهائی که جستجو می کنیم، با توجه به خصلت و توانمندی نیروهای مبارز و ترقیخواه، بمنظور مقابله با نیروی واپسگرا و فاشیستی مطرح میباشد. مردم سراسر ایران وهمه آزاد یخواهان و آزاد اندیشان ایران با یک دشمن جنایتکار، واپسگرا، با ایدئولوژی مذهبی – فاشیستی سر و کار دارند. و لذا راهکارهائی که برای مبارزه و مقابله اتخاذ می کنیم، باید بطور هد فمند برنامه ریزی شوند. در چنین کار زاری، تنها خشم و نفرت خود را بطور پراکنده ابراز بداریم، کار موثری انجام نخواهیم داد. بلکه باید بیدرنگ در میان دردمندان، همبستگی ایجاد کنیم و تمام امکانات و توانمندی های خود را همآهنگ سازیم، با تدارکات همه جانبه و با پشتیبانی نیروی درون جامعه، وبا سازماندهی نیروهای ترقیخواه درسطح بین المللی، به آنچنان نیروی توانمندی تبد یل شویم که دشمن را وادار به تسلیم کنیم و بنیادش را براندازیم. بنابراین، مبارزه علیه دشمن و دستیابی به خواست های حق طلبانه، تک بعدی نیستند و منفعلانه حاصل نمی شوند. همگی آگاهی دارند که رژیم اسلامیستی - فاشیستی حاکم در ایران، پس از کسب قدرت ،هزاران نفر از مردم ایران و هزاران نفر از زندانیان سیاسی را قتل عام کرده است و هنوز به جنایات خود ادامه میدهد. به ابتکار عده ای از فرزندان و اعضای خانواده قربا نیان رژیم، کارزار سیاسی – حقوقی و افشاگری هدفمندی برای رسیدگی به جنایات رژیم و محاکمه جنایتکاران ، شکل گرفته است که ضرورت دارد: از پشتیبانی همه جانبه همه دردمندان، آزاد اندیشان، و ایراندوستان برخوردار شود. برای این منظور تارنگار (وب سایت) ویژه ای فعالیت خود را آغاز کرده است و حساب بانکی ویژه ای برای تامین مخارج این کار زار و استخدام حقوقدانان با تجربه ایرانی و بین المللی افتتاح شده است. مدتی است که برخی از کارشناسان حقوقی و سیاسی در این ارتباط مشغول فعالیت شده اند. بنابراین، برای اینکه جنایتکاران رژیم فاشیستی حاکم درایران، از طریق قانونی و بوسیله مقامات دادگاه جنائی بین المللی، تحت پیگرد قرار بگیرند و محاکمه شوند، ضرورت دارد که همهء دردمندان، آزاد اندیشان و ایراندوستان در این مسیر همکاری کنند تا مشترکا بتوانیم نقش موثری علیه جنایتکاران رژیم ایفا کنیم. خودم بعنوان یکی از افراد دردمند جا معه ایران، که رژیم اسلامی – فاشیستی حاکم، تعداد زیادی از خویشاوندان و دوستان سیاسی ام را بقتل رسانده است، و بعنوان یکی از مبارزین سیاسی سکولار، از این کارزار حقوقی – سیاسی ، پشتیبانی می کنم و همکاری خودم را در این مسیر آغاز کرده ام. باین وسیله از همه شما عزیزان آزاد اندیش و ایراندوست تقاضا می کنم: 1- باندازه توانائی خود ، برای تحقق برنامه عمل "ایران تریبونال" از این کارزار حمایت مالی بعمل آورید. 2- با نشانی کارزار تماس برقرار کنید و به اشکال مختلف امکانات خود را در این مسیر بکار اندازید، 3- از هنرمندان و شخصیت های اجتماعی دعوت میشود که بمنظور جمع آوری کمک مالی و مطرح کردن فعالیتهای کارزار و محا کمه جنایتکاران رژیم اسلامی – فاشیستی ، با شورای هماهنگی ایران تریبونال و با سایر کوشندگان آن ، همکاری بعمل آورند. اطمینان داشته باشید که با همبستگی يکدیگر و با خود یاری قادر خواهیم شد که جنایتکاران را به میز محاکمه بکشانیم و رژیم فاشیستی را وادار به تسلیم کنیم.
امشب، هیجدهم مارچ سال 2010 میلادی و 3 روز مانده به آغاز سال 1389 شمسی ست. در این سوی، جهانی است که، برای من دست کم، به سیاره ای دیگر می ماند. ساعاتی ست که از کار روزانه فارغ شده ام. دو پیام پیاپی از دوستی، مرا به سمت تلفن می برد؛ دوست مشترکی که به تازگی و به اتفاق، در خانه ی ما دیداری با منصور خاکسار داشتیم. زنگ می زنم. پس از مکالمه ای کوتاه، خبر مرگِ مصنوعی منصور را به من می دهد. به او متذکر می شوم که شوخی تلخی ست. خبر را تکرار و تکرار می کند. می گویم همین دیشب ایمیلی برایش فرستاده ام، پاسخی نیامده، اما هنوز دیر نشده! >>> منصور خاکسار، محمد مختاری، ناصر رحمانی نژاد
آن شمع خموش...
آیا منصور خاکسار که میگفت: «من هرگز به سکوت نیندیشیده ام»، با مرگ خویش شعری تازه سرود؟ آیا مرگش سراسر فریاد بود؟ آیا پیام خودکشی آن پیر در انتخاب تاریخ آن (آستانه نوروز و بهار)، نهفته است؟ در نگاهی سطحی و خودفریبانه، او «خودخواسته» جان داد. اما در عالم واقع چنین نیست. >>>
بقيه در ستون مقابل
|
آيا شما اين صفحه را به صورت کامل دريافت می کنيد؟ لطفاً به ما خبر دهيد نامه ای از تهران: با درود هاي نوروزي؛ به اطلاع مي رساند كه دو روزي مي شود كه صفحهء اول سايت "سكولاريسم نو" ناقص دريافت مي شود. بدينگونه كه فقط يك چهارم سمت راست صفحه فعال است و سه چهارم صفحه خالي ست. ازدوستان اهل فن سبب را جويا شدم. مي گويند "ايراد از فرستنده است!" من كه نميدانم. با آرزوي بهترين ها در سال نو. بهمن اختراع همزيستیاگر بپذيريم که هر «جامعه» از افراد، گروه ها و نهادهای گوناگون و رنگارنگ ساخته شده است، و جامعه ای سالم، متمدن، پيشرفته، و دارای آينده محسوب می شود که اين رنگارنگی را پذيرفته و در حفظ آن بکوشد، و برای حفظ اين رنگارنگی از فرهنگ قهر و نفی و حذف بپرهيزد، و بنای کار خود را بر همزيستی و پذيرش ديگری و ديگران بگذارد، آنگاه در واقع پذيرفته ايم که کليد رسيدن به چنين جامعه ای در دست توانائی و جهد ما در راستای «فهم حضور ديگری» و کوشش برای رسيدن به «فهمی متقابل» از يکديگر قرار دارد؛ و برای رسيدن به چنين «مفاهمه» ای چاره ای جز «مکالمه» يا گفتگوی مسالمت آميز با يکديگر نيست. >>>
ببينيم که حمايت اعليحضرت از جنبش سبز با چه برداشت و تفسيری از ناحيهء موسوی و ايادی او روبرو شده است... سايت موسوی اين تفسير را ارائه داده است: «حوادث پس از انتخابات در راستای اصلاح طلبی بود اما امثال رضا پهلوی و فرح پهلوی به خاطر هراس از منزوی شدن اقدام به حمايت از جنبش کرده اند». ملاحظه می فرمائيد؟ نتيجهء کارهای ناپخته، غير لازم، و تحت تأثير افراد ناباب بودن چه دست آوردهائی بجا می گذارد که با هيچ آب و داغی پاک شدنی نيست؟ (فايل پی.دی.اف)
بازندهءبزرگ سالی که گذشتمهدی جامیسال گذشته را که ساده کنیم سال شکست و شکسته شدن آقای خامنهای بود. اگر موسوی به هر تقدیر به ریاست جمهوری میرسید خامنهای تمام بود. خامنهای میدانست و جلو آن ایستاد. اما حالا هم که موسوی به کرسی ریاست جمهوری نرسیده باز هم خامنهای تمام شده است. خامنهای برگ رقبایی را خورد که به اندازه سی سال او را از درون میشناسند. او هر طور بازی میکرد باخته بود. استراتژی کلان چپهای کهنه کار در سال گذشته این بود. و البته برای آن تاوان هم دادند و همگی از یک کنار، طعم انتقام اقای خامنه ای را چشیدند. از بهزاد نبوی تا تاج زاده. از احمد قابل تا احمد زیدآبادی. از سعید حجاریان تا سعید لیلاز. >>>
انتخاب زنان ایرانی به عنوان شاخصترین و تاثیرگذارترین از سوی هفته نامه «ایرانیان»، چاپ واشنگتن>>>
هدف نهايي خود را در سال آينده، "جراحي دو نهاد دين و دولت" قرار خواهيم داد. ديني كه براي بقاي قدرت يك حكومت، حكم ترور و قتل و شكنجه و تجاوز مي دهد، دين نيست و اگر نمي خواهد بيش از اين آلوده شود، بهتر است به جايي برود كه سيم اتصال با خداوند نيازمند پول دولت و رانت شكر و تجارت نفت نيست؛ بلكه در قلب هاي پاك مردم، آماده وصل به خداست. آن وقت هر دولتي كه انتخاب مي شود، بايد بدون هيچ بهانه اي به رفع احتياجات مردم مشغول شود. اگر توانست بماند و اگر نتوانست با عذرخواهي برود. >>>
بررسی جامعه سیاسی بحرانیِ ایران و آیندهء آن سبزهای انقلابی برای تحقق اهدافشان در جامعه ایران با سه مشکل اساسی روبرو هستند. اولین مشکل آنها این است که در شرایط فعلی پایگاه مردمی الگوی آنها در کمتر از بیست درصد جامعه نفوذ دارد. در حالیکه انقلابها وقتی راه میافتند که اکثر مردم طالب راهبرد انقلابی باشند (مثل تجربهء انقلاب 57). به نظر میرسد در شرایط فعلی جمع کثیری از مردم طالب الگوی مزبور نیستند. دومین مشکل راهبرد انقلابی این واقعیت است که هدف اساسی جنبش فراگیر مردم ایران تقویت دموکراسی است نه تغییر حکومت و معلوم نیست با تغییرات ساختاری به چه میزان دموکراسی تقویت میشود. زیرا لازمه تحقق دموکراسی همزیستی همه نیروهای طالب تغییر با نیروهای اقتدارگرا در یک چارچوب قانونی و مسالمت آمیز است... >>> (همراه با توضيحی از سکولاريسم نو)
جنبش سبز: پس از ۲۲ بهمن، به کجا؟ >>>
«کاسپین ماکان نامزد ندا بود، کاسپین ماکان نامزد ندا نبود!»
سيروس ملکوتی: طی روزهای اخیر بحث ماکان کاسپین موضوع بسیاری از خبرنگاران و وبلاگ نویسان گردیده است. چرا تا بدین حد ماکان کاسپین برای دیگران مهم تلقی میگردد؟ علت اختلاف با این جوان تشنه نام چیست؟ اینکه خود را نماینده مردم دانست؟ خب پیشتر از او کسان دیگری نیز نه تنها ادعای نمایندگی در پارلمان اروپا را نمودند حتی ادعای رهبری هم داشتند. چرا آن زمان سکوت و پذیرش میزبان آن وعده ها بود؟ ندا یک نماد است؛ ندا جدا از زندگی و اندیشه اش نمادیست از نسل فریاد از نسل امید و نسلی که در خیابان فریاد بیرحمانه قربانی می شوند. این نماد میراث خوار شخصی و مدعی خصوصی برای جنبش ندارد. تلاش آقای ماکان و آنانی که او را مطرح می سازند عملاً، به بیانی، بی نقش کردن چنین نمادیست. ماکان در هیچ یک از یاد و حافظه جنبش و دادخواهی ما جایی نداشته و ندارد. اگر در جستجوی جایی ست بهتر است از وجود خویش هزینه نماید، نه آنکه به عنوان نامزد و یا معشوق معروفترین نماد آزادی سال سری در این انبوه ترافیک شهرت طلبان و قدرت جویان بر افرازد. تمسخرامیز است که برخی از هواداران جنبش سبز سفر این جوان را به اسرائیل و دیدارش با شیمون پرز ضربه ای جبران ناپذیر برای جنبش بر می شمارند. جنبشی که اینگونه ضربه پذیر باشد باید در احوالش شک و تردید جدی داشت. به اندازهء کافی جنبش دادخواهانهء مردم ایران به بیراهه کشانیده شده است، به جای روایت ماکان باید در نقد آن اندیشه و کارکردی نشست که جنبش شکوهمند مردم ایران را، با رهبری و دخالت مماشاتگرایانهء خود، به سرازیری خاموشی کشانید. شهلا فريد: این بحث بیهوده چند روزی است در فيس بوک راه افتاده. اولاً به دیگران چه ربطی دارد که او نامزدش بود با دوست پسرش بود و يا تا کی بود. البته اگر او به جای مسافرت به اسراییل مثلا با میرحسین موسوی ملافات می کرد هیچکدام از این "شبهات" پیش نمی آمد. به نظر کسانی که این بحث را پیش کشیدند، اصلا اگر کاسپین ماکان شوهر ندا بود با او مشکلی نداشتند؟ متاسفانه باید گفت که این بحث یک "غیبت و وراجی" مدرن است. و اگر می خواهید با سفر او مخالفت کنید صورت مسئله را درست بیان کنید. اگر اصل را بر این بگذاریم که عده ای با این موضوع مخالفت دارند که او گفته که سفیر صلح است باید به این سوال پاسخ دهن که آيا در حال صلح بودن با یک کشور به معنای آن است که از همهء سیاست های آن کشور حمایت می شود؟ یا مانند احمدی نژاد باید با همه دشمنی کرد؟ آیا مردم ایران از دشمنی با اسراییل بیشتر سود می برند یا داشتن یک رابطهء متعادل با اسراییل، مانند رابطه را دیگر کشورها؟ این که کاسپین ماکان خود را نمایندهء مردم ایران بداند، قطعاً حرفی است که در هر مورد مشابه دیگر دارای واقعیت نیست، ولی آیا این واقعیت نیست که کاسپین ماکان می تواند سفیر صلح بخشی از مردم کشور ما باشد که از ابراز دشمنی و کینه نسبت به مردم دنیا خسته شده اند؟ آیا کسانی می خواهند در غالب های جدید همان سیاست های بین المللی احمدی نژادی را تبلیغ کنند؟ و عده ای هم همین جوری دنبالش راه می افتند؟ کوروش نیلگون: خانم مسيح نژاد! اینکه کاسپین ماکان کیست و با کی مصاحبه کرده به شما چه ربطی دارد؟ شما وکیل ندا هستی یا صاحب جنبش سبز؟ مثل اینکه خودتان هم باورتان شده مردم عاشق اصلاح طلبان هستند و اگر در ایران دموکراتیک رفراندوم ازاد برگزار شود همه مردم به دنبال شما راه خواهند افتاد؟ چه خوشتان بیاید چه نیاید دیدار با شیمون پرز که یک شخصیت مهم سیاسی است از کاسپین ماکان یک شخصیت خبری ساخته. جنابعالی که مرتب از دموکراسی و مردم صحبت می فرمایی چرا جرات نداری نظرت را درباره خمینی بگی؟ چون می دانی اگر از جنایات خمینی بگویی توسط اصلاح طلبان طرد می شوی و دیگر افاضاتت در جرس چاپ نمی شود. دیدار ماکان با شیمون پرز مهمتر بود یا اطلاعیه اصلاح طلبان مبنی بر خشن جلوه دادن امام!!! توسط اصولگرایان؟ یعنی امام شما اینقدر مامانی بوده که ما نمی دانستیم و حالا اصولگرایان می خواهند او را خشن جلوه دهند؟
دربارهء دموکراسی دينی ِ آقای سروش آقای سروش، دين مورد نظر شما يا با حقوق بشر و آزادی سازگار است که بايد آنرا اظهار کند در اين صورت دليلی ندارد پسوند دمکراسی شود زيرا دمکراسی خود حافظ آزادی است. يا دين شما با حقوق بشر و آزادی سازگار نيست پس بايد خود را با حقوق بشر و آزادی تطبيق دهد و از اين طريق با مردم آشتی کند. در صورتيکه دين شما با آزادی سازگار نيست باز هم دليلی ندارد پسوند دمکراسی شود. زيرا در آن صورت دين دمکراسی را در خدمت قدرت قرار می دهد و اسباب سرکوب مردم مي شود؛ همان دين خشونت طلبی مي شود که آقای خمينی و خامنه ای از آن برای مکيدن خون مردم استفاده کرده اند و می کنند. >>>
جویبارهای کوچک عمدأ آب خود را گل آلود می کنند تا کسی نفهمد که ته ندارند (نیچه) دوستان مجلهء سکولاریسم نو، مقاله زیبای آقای بی نیاز را خواندم و از آن توشهها بر گرفتم. خیلی مختصر و مفید به نقد فرمایشات آقای سروش در مصاحبه با خانم نوشابه امیری ،پرداخته بود.دست مریزاد. شاید آقای سروش برای از ما بهتران حرف میزنند و مینویسند، آدم های گردن کلفت و مهم.من آدم صاف و سادهای هستم.آب بی فلسفه می خورم. تعریف علمی و فلسفی آب را نمی دانم، اما به وقت تشنگی آن را می شناسم و زلالی و خنکای آن را می فهمم. زبان فارسی، تنها زبانی است که من می فهمم و فکر می کنم که آنرا نسبتأ خوب هم می فهمم،اما من یکی زبان آقای سروش را نمیفهمم (کما اینکه زبان آقای بنیصدر را هم نمیفهمم؛ قصد مقایسه اندیشگی ندارم). در همین مصاحبهء مورد اشارهء آقای بی نیاز، آقای سروش می فرمایند: «اگر آقای خمینی که رهبر انقلاب بود و مردم تابع او بودند، ذهنیت متفاوتی داشت، سیر این انقلاب متفاوت میشد. ایشان اگر اندکی با اندیشههای دمکراتیک زمانه نزدیک و با آنها آشنا بود، البته به نحو دیگری عمل می کرد». 1)- مردم بی سواد شهرستان ما به این فرمایشات میگویند:چشم بسته غیب گفتن. 2) ـ شما که آقای سروش با اندیشههای دمکراتیک کمی آشنایی داشتید(شایدم یک کمی بیشتر)... 3) ـ راستی اگر چنگیزخان مغول با اندیشههای مولوی آشنا بود و یا استالین کمی به گاندی نزدیک می شد و یا حتا هیتلر،گاندی را فهمیده بود و موسولینی با آنتونیوگرامشی مجالست داشت، آیا امروز برابری و آزادی همچنان مفاهیم مهجوری بودند؟ در رابطه با این فرمایشات آقای سروش، من مشکلی هم با خودم پیدا کردهام که سخت آزارم می دهد: «اگر بجای پدرم،عمویم با مادرم ازدواج کرده بود و من تنها فرزند آنها بودم، امروز بجای این دربدری در غربت و تنهایی و فقر و مریضی، متکی به ثروت آن پدر و دست آوردهای آن ثروت، من هم سری بین سرها داشتم و خیل چاکران و دوست داران و چاپلوسان و بادمجان دورقاب چین ها از یمین و یسارم رژه می رفتند». ظاهرأ پاسکال با اشاره به دماغ کلوپاترا گفته بود که «این دماغ مسیر تاریخ را عوض می کرد، اگر...» و من همیشه فکر میکردم اینهم از آن حرف هاست؛ رابطهء دماغ کلوپاترا با مسیر تاریخ برای من چیزی بود از نوع رابطهء خانم شقایق و آقای گودرزـ همشهریان معروف دوران نوجوانی من ـ و حالا می بینم نه بابا، قضیهٔ به همین سادگی ها هم نیست. تا شما چی فکر میکنید؟ با احترام.
گزارشی
از یک میهمانی
اخبار روز - گزارش دریافتی: هفته گذشته سفارت جمهوری اسلامی در لندن با آب و تاب اعلام کرد رایزنی فرهنگی این سفارت از سوی «سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی» به خاطر فعالیتهای نمونه جایزه گرفته است. کنجکاو شدیم بدانیم این فعالیتها کدامند. یک نمونه، رخنه محمد حلمی رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی به یک مهمانی نوروز دانشگاه کمبریج است. به ادعای سفارت جمهوری اسلامی «برنامه به همت برخی از دانشجویان ایرانی این دانشگاه و با همکاری رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در بریتانیا و همیاری مسئولین دانشگاه در بزرگداشت فرهنگ و سنت ایرانیان و در آستانه نوروز برگزار شد». گزارش سفارت می افزاید در این مراسم «دکتر گوردون جانسون قائم مقام ریاست دانشگاه کمبریج و رئیس کالج ولفسون و دکتر علی محمد حلمی رایزن فرهنگی ج.ا. ایران در بریتانیا حضور داشتند.» (البته لازم به ذکر است همزمان با شرکت نماینده فرهنگی جمهوری اسلامی در مهمانی نوروز در کمبریج، خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی مراسم چهارشنبه سوری را «فاقد مبانی شرعی و عقلی» اعلام کرد). اما اصل ماجرا از چه قرار بوده است؟ آیا دانشگاه کمبریج با سفارت جمهوری اسلامی مراسم مشترک نوروز داشته است؟ در پاسخ ایرانیان معترضی که از مسئولان دانشگاه کمبریج در این مورد توضیح خواستند، کریستوفر لاورنس مسئول امور دانشجویی کالج وولفسن دانشگاه کمبریج در نامه ای نوشته است این کالج به مناسبتهای مختلف برای دانشجویان خود از کشورهای دیگر، مراسم شام برگزار می کند که یکی از این مراسم، مهمانی شامی به مناسبت نوروز بوده است. به نوشته آقای لاورنس، محمد حلمی رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی به دعوت یک دانشجو و نه به عنوان مهمان دانشگاه به مهمانی رفته است. آقای لاورنس می افزاید: «به نظر می رسد سفارت ایران تصمیم گرفته است این رویداد را به گونه ای متفاوت از آنچه شرح دادم روایت کند.» می توان میزان شرمندگی میزبانی را تصور کرد که یک مهمان ناخوانده، پررو و سمج، خود را به مهمانی او دعوت می کند، می رود سر میز کنار صاحبخانه می نشیند، از نزاکت انگلیسی یک دانشگاهی سوء استفاده می کند و بعد هم در سایت خود می نویسد با هم مهمانی دادیم! تا جایی که مسئول دانشجویی کالج وولفسن در نامه خود ناچار می شود بنویسد مهمانی از خود ما بود و پولی هم از سفارت جمهوری اسلامی نگرفتیم! شخص رئیس کالج وولفسن نیز در پیامی، روایت آقای لاورنس را تأیید کرده است. یکی از استادان دانشگاه کمبریج در یک نامه، رفتار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی را «سوء استفاده از مهمان نوازی» دانشگاه کمبریج خوانده است و افزوده است باید از این پس مراقب این گونه حرکات نمایندگان جمهوری اسلامی بود. به نظر می رسد تخصص آقای حلمی، دروغ بافی درباره روابط ادعایی وی با دانشگاه های انگلیس است. در سال 2008 نیز مقامات دانشگاه لندن با حیرت شاهد چاخان های حلمی درباره مراسم ادعایی مشترک این دانشگاه با سفارت جمهوری اسلامی بودند. اکنون حلمی که پته او در لندن روی آب افتاد (اخبار روز همان زمان گزارش ماجرا را منتشر کرد) و حنایش در لندن رنگی ندارد سراغ کمبریجی ها رفته است. ماجرای حلمی درست قضیه کلاهبرداری است که وقتی در شهری لو می رود ناچار می شود جای دیگری بخت خود را بیازماید. بسیاری از مقامات جمهوری اسلامی به سبک رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در لندن، برای آنکه حقوق و مزایای دریافتی خود را برای آینده نیز تضمین کنند، به دادن گزارشهای دروغی از فعالیتهای مشعشع خود مشغولند. این از فلاکت حکومت است که نمایندگانش به بهای بی آبرویی و فضاحت، باید وانمود کنند مانند جزامی با آنها رفتار نمی شود.
پرچم حکومت جهل و جنون در مقابل سفارت ایران در واشنگتن با درود. امروز، طبق قرار قبلی، همراه دوست خود برای اعتراض به تصمیم دولت ژاپن که آقای جمال صابری را از کشور خود برگردانید از جلوی ساختمان قدیمی سفارت ایران در واشینگتن می گذشتیم و متوجه شدیم که روی پرچم خطوطی نوشته شده که از بالای تیر پرچم قابل خواندن نیست. لذا پرچم را پائین کشیدیم و دیدیم رویش نوشته است «خیانت و خائن». از آن عکسی برداشتیم که در پیوست می بینید. هرکه این کار را کرده و متصدیان سفارت هم متوجه نشده اند دستش درد نکند. با سپاس. پاینده ایران (سينا د.) *** ملتی که اجازه بدهد بر روی پرچم سه رنگ او علامت سيک های هندی را نقش ببندند و سپس بپذيرد که اولين ملتی باشد به زبان بيگانه بر روی پرچم او بنويسند امروز هم بايستی به اين صورت از پرچمش پذيرایی کنند. (يک خوانندهء سايت)
آرشيو روزانهء مقالات يک هفتهء گذشته:
شماره 828 دوشنبه 2 فروردين 1389 ـ 22 مارس 2010
نگاهی به مصاحبه خانم امیری با دکتر سروش
نفت صد دلاری هم مشکل ایران را حل نمی کند
سالی که رفت، سالی که نو میشود
مدعیات تو خالی ِ «پشتيبانان سکولار جنبش سبز»
آقای نوری علا، شما خیلی از واقعییات به دور هستید مدرس همان جوانانی که امروز به حق ستایش شان می کنند
متن کامل نطق افتتاحيهء کنگره دوازدهم جبهه مشارکت کنگرهای که از برگزاری آن جلوگيری شد
نقدی بر بیانیهء جبههء مشارکت و دیدگاه آنها از جنبش
درگذشت شاعر معاصر، منصور خاکسار
نشريهء اينترنتی اخبار روز ده ساله شد
شماره 827 جمعه 28 اسفند 1388 ـ 19 مارس 2010
هفت سين های ايرانی سرسری برگزيده نشده اند
جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
تبريک به حضرت آيتالله العظمی خامنهای، دامت برکاته
(بخشی از يادداشت های هفتگی فدوی)
چهارمشخصه ای که به چهارشنبه سوری امسال سیمای دیگری بخشید
تاریخ جعلی ولایت فقیه به قصد کسب مشروعیت نگاهی به سریال تلویزیونی سالهای مشروطه
پیرامون اندیشهی دمکراسی و خیزش جوانان ایران
دختر و پسر کنار هم باشند میل شان به ازدواج کم می شود حاجيه خانم قدسيه سرخه اي همسر آیت الله مهدوی کنی
وقتی "آقا" جای پفک نمکی را می گیرد!
شماره 826 چهارشنبه 26 اسفند 1388 ـ 17 مارس 2010
هفت ویژگی اسلامگرایان جنبش سبز
برای اينکه دینداران از دموکراسی و سکولاریسم نگریزند!
چاله «استبداد دینی» و چاه «دموکراسی دینی»
نامهء يک نوميدِ نادان به مسعود بهنودِ زبان دان
ای مدعیان سیاست، شما راهی بگشایید!
وقتی مرا گرفتند، صدای احدی در نیآمد
بيانيه خانواده حشمت الله طبرزدی
گفتاری ويدئوئی از دکتر عطا هودشتيان >>>
يک دنيا سخن در هشت دقيقه ويدئو
شماره 825 دوشنبه 24 اسفند 1388 ـ 15 مارس 2010
برگرفته ای از انديشه های منوچهر جمالی
تب یا مرگ؟ چه كسی از مرگ نظام میترسد؟
خُبرگان تاریک اندیشی و استبدادِ سیاه
بنیادگرایان و بحران رهبریعضو شورای مرکزی «نهضت آزادی ایران» به آنچه در ايران می گذرد
جنبش سبزِ مردم و تغییر «بازی» سیاست
در نقد سكولاريسم بنياد گراي آقای اسماعيل نوري علا
قهرمانان سبز ما در اسارت هم آزاده هستند
|
آيا یوسف شريفی بجرم اين اعتراض اعدام می شود؟
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== ============= کميته بين المللی نجات پاسارگاد =========== =========== =========== =========== ============= ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== =========== ========== ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== مخالفان خود را بشناسيم
دولت نهم روند بسيار خطرناک غربزدگی و گرايش های سکولاريستی را که متأسفانه در حال نفوذ در بدنه مديريتی کشور بود، سد کرده است.
سکولارها در ایران جایگاهی ندارند! حضور پر شور ملت ایران در بيست و دوم بهمن عامل شکست کامل سکولارها در کشور است.
اسلام با فرهنگ لائيك و بى دينى مخالف است. دشمنان با استفاده از ترويج فرهنگ لائيك درصدند تا زنان را از خط عفاف و حجاب و كرامت منحرف كرده و سنت هاى اصيل اسلامى را از بين ببرند.
آيتالله مکارم شيرازی
نقش تلويزيون در ايجاد تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بسيار مهم است. هر چند که در ساليان اخير برنامههاي ديني و مذهبي در تلويزيون گسترش يافته ولي کساني در آنجا لانه کردهاند تلويزيون را به سوي سکولاريسم سوق مي دهند».
بقيه از ستون مقابل
اين نامه را يکی از خوانندگان سايت ما نوشته است: «مجلهء سکولاریسم نو، با سلام. در این روزهای آغازین سال ۸۹ به یاد کسی افتادهام که مقالاتش در سایت شما چاپ می شد، آقای اکبر کرمی (پزشکی ساکن قم). او مردی بود بی شک اهل اندیشه. در همین سایت شما خواندم که پس از انتخابات در قم دستگیر شده و پس از آن در هیچ کجا نشانی از ایشان نیافتم. مباد که فراموش شده باشد. ارادتمند:ا.س». در پاسخ اين دوست از شما دعوت می کنيم تا اين گزارش کوتاه را از پارس ديلی نيوز بخوانيد: بعض گلویش را گرفته است. به سختی حرف میزند. میگوید: «در این چهارماهه، من واقعاً از زندگی کردن ساقط شده ام. در نظر بگیرید که من در این چهار ماه مادرم را از دست دادهام و با یک بچهی کوچک بلاتکلیفم». شیرین فیروزی از چهار ماهی میگوید که دربدر بدنبال روشن شدن وضع همسرش، يعنی دکتر اکبر کرمی پزشک و فعال مدنی در شهر قم، بوده است. شیرین فیروزی میگوید: «اصلا حکم رسمیای نه به من و نه به خودشان اعلام نشده که جرمشان چیست. تقریباً 35 روزی در انفرادی اطلاعات نگاهداری میشدند. بعد از آن حدود 20 روز در انفرادی زندانی به نام "زندان لنگرود" در قم به سر میبردند. بعد هم به بند عمومی منتقل شدند. چون قم زندان سیاسی ندارد، در کنار یک سری افرادی که جرمهای خیلی سنگین دارند؛ با سابقه های 15 سال حبس، سابقه ی قتل و کلاً زندانیان سابقه دار زندانی شدهاند. در حال حاضر هم همانجا هستند و شرایط زندانشان اصلا شرایط خوبی نیست.» او فقط امیدواراست که تکلیف شوهرش زودتر روشن شود. «با کولهباری از مشکلات ماندهام که چهکار کنم. به هر ارگانی هم که مراجعه میکنم، دست به سر میکنند. دادگاه انقلاب میگوید که به دادستان مربوط میشود، دادستان میگوید به اطلاعات مربوط میشود و… به هرجا مراجعه میکنم، چنین جوابی میشنوم. فقط تنها چیزی که میتوانم بگویم، این است که امیدوارم تکلیف همه زودتر روشن شود و طوری بشود که من هم به زندگی عادی برگردم.» اگرچه او و خیلیهای دیگر در ایران آرزوی بازگشت زندگی عادیشان را دارند، اما روند رویدادها در آخرین روزهای سال جاری با عادی شدن فاصله بسیار دارد. (سه مطلب دربارهء دستگيری دکتر اکبر کرمی >>>)
ما امضاکنندگانِ نامهیسرگشادهی زير، ضمن تاييدِ حقِّ فيلمسازی برای هرکس که درحال و آينده براين امکان دستيابد، و تاييد حقِ آزادیِ بيان و خلاقیّتِ شغلی برای همه، و حقِّ اعتراض به نقضِ حقوقِ اجتماعی و صنفی و شهروندی درحال و آينده برای همگان، خواهانِ آزادی نامشروطِ محمدنوریزاد و جعفرپناهی و همهی کسانیکه بهدلايل بالا بازداشت شدهاند هستيم. آيا شبِ سال نو وقت تجديدنظر درنحوهی رفتار با مَردُم، و دگرگونکردنِ حال به بهترين احوال نيست؟ آيا جز زور و فشار و بند راهی برای ادارهی جامعه نيست؛ و نمیتوان با اصلاحِ امور در راستای خواستههای طبيعی و قانونی و صنفی مَردُم، جای تشديد فضای مرگ و دلهره و دلسردی و نوميدی، جامعهای شاد و خلاق و اميدوار و سرزنده داشت؟ سالِ نومبارک. بابک احمدی. مازيار اسلامی. محمدرضا اصلانی. کمال اطهاری. حميد امجد. رخشان بنیاعتماد. بهرام بيضايی. کيومرث پوراحمد. ساسان پيروز. ناصر تقوايی. پيام جهانمانی. محمد چرمشير. مانی حقيقی. اشکان خطيبی. خشايار ديهيمی. محمد رحمانيان. ليلی رشيدی. محمد رضايیراد. علی رفيعی. هما روستا. مونا زندی. حميد سمندريان. خسرو سينايی. کامران شيردل. محمد عاقبتی. ترانه عليدوستی. بهزاد فراهانی. سپيده فارسی. مراد فرهادپور. اصغر فرهادی. عليرضا کاوه. حسين کيانی. آيدا کیخواهی. مسعود کيميايی. شهلا لاهيجی. فاطمه معتمدآريا. حسن معجونی. خسرو معصومی. فرهاد مهرانفر. مجتبی ميرتهماسب. تهمينه ميلانی. عليرضا نادری. مهتاب نصيرپور. افشين هاشمی. محمدامير ياراحمدی. محمد يعقوبی.
|
© 2009 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |