بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

چهارشنبه 26 اسفند 1388 ـ  17 مارس 2010

 

ای مدعیان سیاست، شما راهی بگشایید!

الاهه بقراط

دستگیری‌‌ها و کشتارهایی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی شروع شد اگرچه با تأیید و حتی تشویق نیروهای سیاسی‌ای که هنوز نوبت‌شان نرسیده بود، و هم‌چنین با سکوت مردمی که آنها نیز هنوز نوبت‌شان نرسیده بود، همراه بود، لیکن بازتابی هر چند اندک و آن هم تأیید‌آمیز در رسانه‌های آن دوران یافت.

بعدها، هنگامی که دههء سیاه شصت فرا رسید، همه چیز به سکوت برگزار شد. آن زمان نیز هر بار صدای گروهی در آمد که خودش و یا نزدیکان فکری‌اش مورد حمله قرار گرفته بود. در نتیجه، وقتی همه قلع و قمع شدند، به گفتهء معروف برتولت برشت، دیگر کسی نمانده بود که اعتراض کند. جامعهء جهانی نیز بیش از آن برای منافع خود چرتکه می‌انداخت که اعدام مخالفان در ایران برایش اهمیت و ارزشی داشته باشد. دههء خوش هفتاد، خوش‌ترین دههء جمهوری اسلامی، بر زمینهء چنین سکوتی فرا رسید؛ غافل از آنکه آتش زیر خاکستر خواست‌های ناکام جامعه دیر یا زود از جایی جرقه خواهد زد و شعله خواهد کشید.

 

بهای سنگین آگاهی

امروز وقتی کسی، به هر دلیلی، در گوشه‌ای از ایران زیر فشار قرار می‌گیرد، بلافاصله خبرش در همه جا، به جز جمهوری اسلامی، منتشر می‌شود. این خبررسانی و اعتراض‌های سریع رسانه‌ای اگرچه در برخی موارد تأثیری بر سنگدلی و سرکوب جمهوری اسلامی ندارد و جوانانی مانند آرش رحمانی‌پور و محمدرضا علی زمانی قربانی سیاست می‌شوند، لیکن در بسیاری موارد دست و پای رژیم را می‌بندد و آن را کلافه می‌کند.

بهای سنگینی لازم بود تا امروز همه به دفاع از یکدیگر در برابر رژیم برخیزند. بهای سنگینی لازم بود تا امروز جامعه و گروه‌های سیاسی مخالف دریابند که آزادی، یعنی آزادی دیگری!

امروز به غیر از عده‌ای مؤمن به نظام جمهوری اسلامی و گروهی فرصت‌طلب که در نخستین فرصت رنگ عوض خواهند کرد، بخش‌های عظیمی از جامعه ایران،  هر یک به دلیلی، در برابر نظام قرار گرفته‌اند. رژیم ایران، خود به دست خویشتن، آنقدر بگیر و ببند و امر و نهی راه انداخت که دامنه شمول سیاست به شدت گسترش یافت. این البته  ناگزیر بود. دخالت مستقیم جمهوری اسلامی در همه امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، سبب شد تا نه این یا آن مسؤل، نه این یا آن دولت، بلکه خود نظام به مسئله و مشکل تبدیل شود. و این روند نه با روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد، بلکه از همان لحظه بسته شدن نطفه نظام جمهوری اسلامی آغاز شد. از رفراندوم 12 فروردین 58 آغاز شد و در قانون اساسی‌اش تکوین یافت و مدون شد و در برابر چشم همگان قرار گرفت.

جای شگفتی است که برخی  از نیروهای سیاسی در تمامی سال‌های گذشته چشم بر روی این مشکل که تدوین نیز شده است، بستند و دل را به امکانات و اقدامات معجزه‌آسای این فرد و آن فرد از درون خود نظام خوش کردند، بدون آنکه پاسخی برای این پرسش داشته باشند که انتظارات آنها بر اساس کدام معیارهای نظری و امکانات عملی این رژیم باید برآورده شود؟!

 

بهای سنگین اتحاد

به هر روی، امروز در شرایطی قرار داریم که یا اعلام فضای باز سیاسی و یا شکسته شدن همهء سدها می‌تواند انسداد جامعه و حکومت را از میان بردارد. جامعهء جهانی نیز با تمام قوا علیه جمهوری اسلامی متحد می‌شود. چرخش سیاست روسیه در پشتیبانی از رژیم، که مشابه آن را دیر یا زود از سوی چین نیز شاهد خواهیم بود، پشت جمهوری اسلامی را خم خواهد کرد. اما به خاک رساندن آن تنها از دست مردم بر می‌آید.

اگر این تصور از جمله در خود جمهوری اسلامی نیز وجود داشت که می‌توان دولت کنونی را با تمامی منابع و تدارکات نظامی و روحانی که پشت آن قرار گرفته است، به پای میز مذاکره با آمریکا فرستاد تا «معاملهء بزرگ» سر بگیرد، این مردم بودند که آن «معاملهء بزرگ» را بر هم زدند، وگرنه آمریکا نیز با پیام نوروزی اوباما و نامهء مخفیانه وی به «رهبر» پیش از «انتخابات» 22 خرداد خود را برای آن آماده کرده بود.

پیش از این هم گفته‌ام که آمریکا و غرب حساب می‌کردند میرحسین موسوی گزیده خواهد شد. نه اینکه علاقه‌ای به وی داشته باشند. بلکه موسوی و یا فرد دیگری غیر از احمدی‌نژاد برای توجیه این معامله در افکار عمومی غرب بیشتر مناسب می‌بود. اما، بنا بر شواهد و تجربه، می‌توانم مدعی شوم که «معاملهء بزرگ» این ارزش را برای آمریکا داشت که با دولت کنونی هم شیرینی‌اش را بخورد و پیه اعتراض افکار عمومی را به تن خود بمالد. اما مردم ایران حساب هر دو طرف را به هم زدند و همه را در حیرت فرو بردند، از جمله خود دو  نامزد معترض و هم چنین مدعیان سیاست را.

باز هم بنا بر شواهد و تجربه، اگر مردم به دلیل فعل و انفعالات اجتماعی و اقتصادی که در طول دو دههء اخیر جامعه ایران را تقریباً زیر و رو کرده است (از جمله به میدان آمدن یک نسل کاملاً جدید) آن واکنش گسترده را به  تقلب انتخاباتی نشان نمی‌دادند، این بار نیز مانند دوره‌های پیش، نامزدها اعتراضی می‌کردند و بعد پی کار خود می‌رفتند تا «انشاءالله» در «انتخابات» بعدی دوباره یاد مردم و مشکلات‌شان و مسائل ایران بیفتند. این مردم بودند که آنها را به میانهء میدان کشاندند و درست است که بین موسوی و رفسنجانی و کروبی تفاوت هست (خاتمی را بگذارید کنار، زیرا او در این زمینه نیز تا کنون نتوانسته است نقشی جز یک «تدارکاتچی» بازی کند) لیکن نه آن تفاوتی که بین نیروهای دمکرات و رفسنجانی هست! آنها درون نظام خودشان با یکدیگر تفاوت دارند. درست مانند هر نظام و گروه دیگری. اختلاف آنها با یکدیگر و با «رهبری» و دولت کنونی بر سر بود و نبود نظام نیست. حتی بر سر تغییراتی هم نیست که اندکی این نظام را پس و پیش کند. بلکه فقط بر سر چگونه ماندن، همیشه ماندن، جاودانه و ابدی ماندن آن است! از اصرار بر «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» نمی‌توان هیچ تفسیر و تعبیر دیگری غیر از این به دست داد. این همه بارها و بارها در بیانیه و سخنرانی و گفتگوی طرفین درگیر به روشنی ابراز شده است. نکته تنها در این است که به دلیل تناقض‌هایی که قانون اساسی جمهوری اسلامی دارد، طرفین مانند دو خط موازی نمی‌توانند هرگز به توافق برسند، مگر اینکه یکی از آنها سر خود را به طرف دیگری کج کند. و این نکته می‌تواند به سود جنبش آزادی‌خواهی به کار گرفته شود بدون آنکه مردم را نسبت به حقیقت آن دچار توهم کرد و در چشم آنها خاک پاشید.

بعید به نظر می‌رسد نظامی‌ها و روحانیانی که قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست خود قبضه کرده‌اند، با همراهی خامنه‌ای یا بدون وی، تن به خواسته‌های طرف دیگر بدهند. آنها اساساً معیارهای دیگری برای حفظ قدرت و جاودانگی نظام‌شان دارند؛ معیارهایی که اگر در برابر آن مقاومت نشود، ایران را تا آستانهء نابودی پیش خواهد برد. این دیکتاتوری دینی- نظامی تنها بر زمینهء سکوت و سازش است که می‌تواند مسیر خود را چنان صاف کند که مانند نظام‌های مشابه چند صباحی دوام بیاورد. پادزهرش تنها و تنها مقاومت است.

این مقاومت از سوی «سران جنبش سبز»، از سوی مردم، از سوی مخالفان و مدعیان سیاست، می‌تواند به شکل‌های گوناگون صورت گیرد؛ اگرچه ضامن پیروزی این مقاومت، حضور دائمی مردم است که هر بار لازم بود، با ابتکارات چشمگیر و غافلگیر کننده، به میدان آمدند. اما «سران جنبش سبز» نیز می‌توانند کاری بیش از بیانیه و به خانهء همدیگر رفتن انجام بدهند: برای نمونه، خواست آزادی زندانیان سیاسی نه «ساختارشکنی» است، نه «براندازی» است، نه «منافقانه» و «سلطنت‌طلبانه» و نه ربطی به «بیگانگان» دارد. آن هم نه به عنوان بند تشریفاتی یک بیانیه، بلکه باید به صدای بلند «رهبری» و حکومت را مخاطب قرار داد و اعلام کرد که آنها خواهان آزادی تمامی زندانیان سیاسی هستند و مردم را به پشتیبانی از  خانواده‌های نگران و بی‌پناهی که شب و روز در برابر زندان‌ اوین تجمع می‌کنند، بسیج کرد.

مدعیان سیاست، گروه‌ها و احزاب سیاسی، تا کنون بیش از آن کم‌کاری کرده‌اند که روی سر بلند کردن در برابر این مردم رنجدیده را داشته باشند. «سران جنبش سبز» نیز اگر هم توان و بنیهء راهبری داشته باشند، تا همان حد «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» است که تازه در آستانه آن در می‌مانند که با آن نیمه متناقض‌اش چه کنند که در صورت «اجرای بدون تنازل» باید آن نیمه هم اجرا شود!

اگر تا خرداد 88 هر سخنی درباره خواسته‌های جامعه ایران، از جمله مخالفت آنها با نظام جمهوری اسلامی، تلاش برای جدایی دین و دولت، شوق آزادی و دمکراسی، خیالپروری و آرمان‌گرایی و «غیرواقعی» به حساب می‌آمد، دست کم از آن تاریخ باید نشان داده شده باشد که همه اینها واقعی بود.

مدعیان سیاست، گروه‌ها و نیروهای سیاسی دیگر چه بهانه‌ای دارند؟ این مردم، این خواسته ‌هایشان، این هم شما! آستین‌ها را بالا بزنید! تا کی می‌خواهید در نقش «فَن» و طرفدار یکی از طرفین حکومت باقی بمانید و هورا بکشید؟! طرفینی که وجود و بقایشان را بر انکار موجودیت شما، و بر تکه تکه کردن و تفرقهء بین شما، بنا کرده‌اند! دست به دست هم دهید، نیروی مستقل و ائتلافی خود را به مثابه بدیل مدعی دمکراسی و حقوق بشر در برابر  این حکومت، به مردم  و به جامعه جهانی معرفی کنید تا در عمل ببینید جامعهء ایران تا چه اندازه از نظام جمهوری اسلامی و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» اش فراتر رفته است. در غیر این صورت، هشدار که از نه چندان دور دست، طبل جنگ به گوش می‌رسد. این نظام راه دیگری برای جهان باقی نمی‌گذارد. شما، راهی بگشایید!

4 مارس 2010

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com