بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 2 فروردين 1389 ـ  22 مارس 2010

 

سیاست حجتی و انجمن‌های سکولار

از وبلاگ کلبهء مجنون ايرانی

 

اخیرن آقای اسماعیل نوری‌علا پیشنهادی را مطرح کردند مبنی بر تشکیل انجمن‌های سکولار در خارج از کشور که بلافاصله با مخالفت رییس حزب مشروطه روبرو شد. به این فکر می‌کردم که چرا و در پس‌زمینه چه می گذرد. با توجه به قراین دیگر مانند دورخیز و خرسندی نیروهای چپ برای اعتراض های کارگری در پیش‌رو، به یک جمع‌بندی رسیدم که نام آنرا گذاشتم «سیاست حجتی».

در حال حاضر اپوزیسیون با این پیش‌بینی که وضعیت اقتصادی خراب می‌شود، مسیر را اینگونه می‌بیند که کارگران از سر گرسنگی و بیچارگی، «حجت» بر آنها تمام شده و به خیابانها خواهند آمد و این جنبش با گرفتن دمی تازه ادامه پیدا می‌کند. سازماندهی و هدایت هم احتمالن قرار است که به دست اصلاح‌طلبان باشد تا آنان با خیال آسوده و بدون واهمه از اینکه کسی بالای دست آنان بلند می‌شود مشغول براندازی ج.ا شوند!! ظاهرن در همین راستا است که تشکیل انجمن های سکولار زیر سوال می‌رود. اینکه یک نیروی سیاسی مبنای کارش را بگذارد بر تمام شدن «حجت» بر دیگران اسمش را گذاشتم سیاست حجتی. «حجتی» را از انجمن حجتیه گرفتم به این معنی که آنان می‌گویند دنیا باید از ظلم و ستم پر شود تا امام زمان ظهور کند. به عبارت دیگر «حجت» بر حضرت ناجی تمام شود تا ایشان دیگر درنگ نکنند و بیایند و دنیا را با شمشیرهای آخته خود به صلح و صفا رهنمون شوند. حال می‌خواهم از چند زاویه این مبنا را مورد بررسی قرار دهم.

آقای رضا پهلوی در بسیاری از سخنان و پیام‌های خود در رابطه با سیاست خارجی خود گفته و می‌گوید که ایشان به کشورهای غربی پیشنهاد می‌کنند که آنها به جای معامله و صرف هزینه برای حکومت ایران، از ملت ایران حمایت و پشتیبانی کنند(به نقل از مضمون). من پرسشم به طور مشخص این است که اپوزیسیون خود چرا این کار را نمی‌کند؟ یعنی به جای اینکه دنبال این اصلاح طلبان بدود یا با این دولت و آن دولت صحبت کند چرا به سرمایه‌گذاری بر روی ملت تکیه نمی‌کند؟ این برنامه که حال ملت به بی‌کاری و گرسنگی و درماندگی بیافتد تا به پا‌خیزد همان انجمن حجیته است که می‌گوید دنیا را باید ظلم و جور بگیرد. در این استراتژی، نه تنها اثری از رشد و ترقی و هم‌بستگی ملی دیده نمی‌شود که برعکس هم هست. ملتی که امروز از سر گرسنگی برخیزد فردا هم دنبال هر کسی که لقمه نانی به دستش دهد می‌افتد. با این وضع ملت نه رشد سیاسی می‌کند، نه بر حقوق خود آگاهی پیدا می‌کند و نه یاد می‌گیرد که چگونه حقوق خود را بگیرد و از آن محافظت کند. مخلص کلام اینکه دیروز چوپانش این بوده فردا می‌شود دیگری. وقتی ملت به درماندگی رسید یک ناجی پیدا می‌شود که قهرمان شود و بر گرده ملت سوار. در مجموع این را می‌خواهم بگویم که این مسیر به سعادت و رشد ملت منجر نمی‌شود هر چند که قدرت جابه‌جا شود.

گفته می‌شود ایرانیان خارج از کشور 600 مییارد دلار سرمایه دارند، آیا برای آزادی ایران و تحول تاریخی که قرار است رخ بدهد «یک صد هزارم» این سرمایه که می شود 6 میلیون دلار فعال شده است؟ به جای اینکه سازمان درست شود و از فعالین حمایت شود، نشسته‌ایم مانند رمال و فال‌بین پیش‌بینی کنیم که کی از آسمان باران می بارد که ما دانه بپاشیم. این نوع حرکت‌ها هرچه باشد نامش جنبش ملی نیست. درست است که جنبش باید بخشهای مختلف اجتماعی را به حرکت درآورد ولی ابزارش گرسنگی و بدبختی نبوده و نیست چرا که ناقض غرض است. بعضی مواقع به راستی شک می‌کنم که شاید برخی این مواضع را می‌گیرند و سیاست‌ها را درپیش می‌گیرند که خود نقش امام زمان و ناجی ملت را بازی کنند و آن وقت با دستی گشاده خود را بر ملت تحمیل کنند.

از زاویه دیگر به نظر می‌رسد که آقایانی که بالا دست نشسته‌اند ظاهرن بر پر قو بزرگ شده‌اند و ماهیت فقر خبر ندارند. فقر مرز ندارد یک نهایتی دارد که مرگ است. وقتی ملتی تدریجی فقیر بشود (که شده است) به آن عادت می‌کند. در جامعه ایران کِی دیده شده است که انقلاب نان رخ دهد؟ فرض هم کنیم که شورشهایی رخ دهد اگر سازمان‌دهی نباشد که می‌شود شورش کور و رژیم هم می تواند آنرا سرکوب کند. اصلاح‌طلبان هم اگر فرضن بخواهند که در نقش سازمانی وارد شوند در میان کارگران و بخش ضعیف اقتصادی جایگاهی ندارند. به عنوان شاهد می‌شود نگاه کرد به انتخابات اول احمدی‌نژاد. اگر فرضن تصور کنیم که سازمان‌هایی مانند حزب کمونیست کارگری بخواهد این نقش را به عهده بگیرد پس آنوقت سیاست مماشات با اصلاح‌طلبان می‌تواند به این شکل توجیه پیدا کند که آنان به سمت ج.ا سوق پیدا نکنند.  که این توجیه هم بی‌پایه است. چرا که آنان نه می‌توانند و نه در نقش آنان است که چنین کنند. نقش آنان این است که ‌نیروی سوم را مهار کنند بنابراین اینان مانند شکارچی همیشه شکار خود را دنبال خواهند کرد. با این دید اپوزیسیون توان آن را دارد که آنان را دنبال خود بکشد ولی متاسفانه خودش را دست‌کم گرفته و به دنبال اینان راه افتاده است. اپوزیسیون می‌تواند مواضع مترقی‌تر بگیرد و فاصله مواضع خود را با اینان به گونه‌ای تنظیم کند که اصلاح طلبان هم‌چنان امیدوار باشند که به نیروی سوم برسند و به همین منظور حرکت کنند. یعنی مواضع آنقدر فاصله نداشته باشند که آنان نا امید از اجرای نقش خود برای حفظ ج.ا شوند و به عقب برگردند. با تنظیم فاصله مواضع واکنشها و رفتار اصلاح‌طلبان می‌تواند کنترل هم بشود. با این روش دیگر لازم نیست که آقای شهریار آهی خانم رهنورد را به سقف بچسباند یا نوری‌زاده از موسوی مجسمه آزادی خواهی!! بتراشد.

گذشته از همه این چون و چراها ممکن است این تصور شود که آخر بازی جنگ و حمله به ایران است بنابراین در نقطه‌ای «حجت» بر اصلاح‌طلبان تمام خواهد شد و برای حفظ خودشان هم که شده است دست به کار می‌شوند. (نمی دانم دقت کرده‌اید یا خیر که در این چند مناسبت اخیر، قبل از مناسبت‌ها صحبتهای حمله به ایران تا حدی رسانه‌ای و گسترده می‌شده است). اگر چنین باشد یعنی اپوزیسیون در حد و توان خود نبیند که اصلاح‌طلبان را از موضع قدرت به کنش وادارد، خوب بهتر است که از همین الان ‌ اپوزیسیون فکری به حال خود بکند و در صدد تقویت و سازماندهی خود بربیاید چون در غیر این صورت در آینده‌ای نه چندان دورِ بعد از فروپاشی هم چیزی بهتر از این‌که داریم نمی‌شود. اگر اصلاح‌طلبان ادعای دموکرات بودن دارند و انحصارطلب هم نیستند باید بپذیرند که اپوزیسیون سازمان‌های خود مانند همین «انجمن های سکولار» را داشته باشند و آنها هم در داخل ایران گروه های خود را. این‌ها همه با هم در قالب یک جنبش ملی کار کنند. از طرف دیگر به مانند هشت ‌پا برسر هر چه که کمی مطرح می شود چنباتمه نزنند و سعی نکنند که آنرا مصادره کنند و مرحم بر روی زخم اضطراب درونی و مسکنی بر سلطه جویی‌های خود بگذارند. اگر اکنون چنین نمی‌کنند اپوزیسیون هم باید بداند که اینان فردا هم چنین نخواهند کرد و می‌توانند با قدرت بیشتری بر سر مواضع خود هم بایستند. بنابراین بهتر است اپوزیسیون از امروز حساب خود را بکند.

پدر معنوی اینان یعنی خمینی یک ویژگی که داشت و آن این بود که، مانند بسیاری از انسان های معمولی دیگر، در موضع ضعف که قرار می‌گرفت دموکرات می‌شد تا نیرو جذب کند اما اینان همان‌ قدرش هم نیستند. این یعنی اینکه خود را در موضع برتر می‌بینند. این نیز خود نشان دهنده یکی از این دو فاکتور می‌تواند باشد که آنها در مورد قدرت خود دچار توهم شده‌اند (یعنی اپوزیسیون در موضع برتر است) یا اپوزیسیون دچار توهم شده است که فکر می کند با وضعی که دارد می تواند بازی را ببرد. که در هر دو این صورت رفتاری که اپوزیسیون از خود نشان می‌دهد توجیهی ندارد.

نکته آخری که می خواهم متذکر شوم این است که من فکر نمی کنم آن مشروطه خواهی که از مدل دکتر مصدق و دکتر بختیار هستند (و حتا آنان هم که نیستند) زیر بار این بروند که تاج پادشاه سمبلیک آنان را آخوند جماعت بر سر پادشاه ایران بگذارند. رییس حزب مشروطه اگر خواب دیده است خیر باشد.

این سیاست حجتی که در پیش گرفته شده یک محصول اش غیرفعال کردن نیروهای فعال است که یک نمودش در رابطه با مخالفت با انجمن های سکولار دیده می شود.

بيست و يک مارس 2010

 

پانوشت: یک داستانی اخیرن مطرح شده مبنی بر حمایت از روزنامه‌نگارانی که از ایران خارج شده‌اند. به این فکر می‌کردم اگر انجمن‌های سکولار بودند اگر هر یک از شهرهایی که بالای 100 ایرانی در آن زندگی می‌کنند مسولیت رسیدگی به یکی یا دو تن از هم میهنان از ایران گریخته (روزنامه‌نگار یا غیر) را به عهده می‌گرفتند، می توانست منشا اثر بسیار مثبتی شوند.

http://majnown.wordpress.com/

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com