|
دوشنبه 2 فروردين 1389 ـ 22 مارس 2010 |
مدعیات تو خالی ِ «پشتيبانان سکولار جنبش سبز»
سیامک ستوده
چندی پیش سبزهای سکولار در تورنتو، بدنبال جلسات سخنرانی آقای نوری علا و خانم شکوه میرزادگی که برای همین منظور از خارج از کانادا دعوت شده بودند، اعلام موجودیت نمودند. این تشکل خود را جناح سکولار جنبش سبز و بیان کننده ی خواست های این بخش از جنبش در برابر جناح مذهبی موسوی- کروبی اعلام نمود و در بیانیه ی خود تحت عنوان "پشتیبانان سکولار جنبش سبز ایران" با تاکید بر اینکه "نظام فعلی مسلط بر ایران، در تمامیت ساختارها و قانون اساسی اش، مشروعیت و حقانیت خود را بطور کامل از دست داده است"، خواستار "انحلال کامل حکومت موجود و به رای گذاشتن نوع حکومت آینده ..." شد.
باید گفت تا اینجای مسئله یعنی متشکل شدن بخش سکولار جنبش سبز در مقابل بخش سیاه مذهبی و بشدت ارتجاعی آن، بخصوص خواست انحلال کامل جمهوری اسلامی می تواند مایه خوشحالی و گامی مثبت و رو به جلو ارزیابی شود. اما آنچه که این خوشحالی را به یاس تبدیل می کند، مدعیات تناقض آمیز و راه و رویه ایست که بیانیه برای تحقق اهداف خود پیشنهاد می کند تا جائیکه انسان را نسبت به جدیت این گروه نسبت به اهداف بیان شده اش بشدت دچار تردید و ناباوری می نماید. از جمله بیانیه اعلام می کند احتمالا بدون توسل به خشونت و زور، می توان جمهوری اسلامی، حکومتی را که برای هر کس روشن است که تنها به مدد زور و خشونت خود را حفظ کرده است، بطور کامل منحل نمود. توهمی که همه ی خوشبینی ما را به اینکه در جنبش سبز اکنون نیروئی بپا خواسته است تا بجای اصلاح، آنرا بطور کامل منحل کند، نقش بر آب می سازد. اجازه دهید مفاد بیانیه را با دقت بیشتری مورد وارسی قرار دهیم.
1- بیانیه، همانطور که دیدیم، خواستار انحلال کامل حکومت می باشد. هر کسی می داند که نیروهای مسلح سرکوبگر در نظام اسلامی، مثل همه ی نظام های طبقاتی، ستون فقرات و بخش اساسی و صرفنظر نا کردنی ی حکومت و نظام را تشکیل می دهد که بدون انحلال آن، صحبت از انحلال کامل رژیم و حکومت، چیزی بیش از یک شوخی، و در بهترین حالت یک ادعای توخالی و با هدف صرفا تبلیغاتی نیست. واقعا چگونه می شود نظام اسلامی و حکومت آنرا بدون انحلال نیروهای سرکوبگر و مسلح آن، منحل نمود؟ جز اینکه انسان قصدش حفظ پایه های حکومت و تنها اصلاح و پاک کردن آن از زوائد درد سر آورش مثل زوائد مذهبی ی آن باشد که در اینصورت منظور از بکارگیری عبارت پر طمطراق "انحلال کامل حکومت موجود" جز کسب وجهه انقللابی برای سرپوش گذاردن بر جنبه های سازشکارانه چیز دیگری نمی تواند باشد.
2- نمونه ی دیگری از عبارت پردازی و مدعیات غیر جدی و صرفا تبلیغاتی ی نویسندگان بیانیه جائی است که آنها در بالای بیانیه خواستار "ایرانی بی تبعیض" می شوند، و بر این شعار مکررا در طی بیانیه تاکید می ورزند. ولی با کمال تعجب در بند دو بیانیه اعلام می کنند: "بنظر ما، مشکل اصلی و تاریخی ملت ایران تحمل رنج مدام ناشی از سلطه ی انواع تبعیض ها بوده است. ما ایرانیان همواره از تبعیض در مورد عقاید، مذاهب، ادیان، جنسیت، قومیت، زبان، ارزش های فرهنگی، و فرصت های اجتماعی خود رنج برده ایم". در اینجا معلوم نیست چرا نویسندگان بیانیه از تبعیض اقتصادی که اتفاقا بزرگترین تبعیضی است که جامعه ی ما بخصوص اکثریت زحمتکش و فقیر جامعه از آن رنج می برده و می برد و چیزی در حکم اظهر من الشمس است، ابدا سخنی به میان نیاورده اند. می بینید در این مورد هم نمیتوان ادعای آنها را در اینکه مکررا اعلام کرده اند "ما ایرانی بی تبعیض می خواهیم" جدی گرفت، و بنابراین در اینجا نیز می توان نتیجه گرفت که شعار "ایرانی بی تبعیض" در بیانیه جز شعاری دهان پرکن برای جلب و در واقع فریب دیگران چیز دیگری نیست و نباید آنرا چندان جدی گرفت.
3- در بند هشت نیز می گوید "ما منابع و منافع ملی را از آن همه ی ایرانیان می دانیم". از منافع ملی که بگذریم، منابع ملی مانند معادن، زمین، و غیره تنها وقتی می تواند به همه تعلق داشته باشد که همه مردم از آن به یکسان بهره مند شوند، و این نه تنها با وجود تبعیض اقتصادی ممکن نمی گردد، بلکه وجود تبعیض اقتصادی، خود نتیجه ی استفاده ی نابرابر از منابع مزبور است. یعنی تا وقتی یکی ثروتمند و دیگری فقیر است، تنها کسانی قادر به تصاحب این منابع و بهره برداری از آنها را خواهند داشت که صاحب ثروت برای خرید و اجاره ی آنها می باشند. بنابراین در اینجا نیز شاهد چیزی جز شعارهای توخالی و دهان پر کن برای فریب دیگران نمی باشیم.
همینطور است وقتی بیانیه در همان بند "بنا بر اصل احترام به فردانیت انسان ها و حق آنها در برخورداری از ثمره ی تلاش هاشان در طول زندگی، مالکیت خصوصی را محترم" می شمارد. واضح است وقتی شما با این صراحت مالکیت خصوصی را محترم می شمارید، ناچارید به استثمار ملیون ها کارگر توسط سرمایه داران نیز که بر اساس همان اصل مالکیت خصوصی انجام می کیرد، بدیده ی احترام نگاه کنید. در اینصورت، صحبت از برخورداری انسانها از ثمره ی کار خویش، چیزی جز عبارت پردازی پوچ و توخالی نمی نواند باشد. چرا که نفس قبول مالکیت خصوصی، خود، مجاز شمردن بهره وری از دسترنج دیگران، و در نتیجه راه دادن به تمایزات و تبعیضات اقتصادی و از پی آن غیر اقتصادی می باشد.
بنابراین، می بینید که نویسندگان بیانیه نه تنها در امر انحلال حکومت اسلامی، بلکه در هیچ یک از موارد مورد ادعای خود، مانند "از بین بردن هر نوع تبعیض"، "تعلق منابع ملی به همه ی ایرانیان"، و "برخورداری انسانها از دسترنج شان" جدی نبوده، این شعارهای توخالی را صرفا برای رادیکال وانمود کردن خود و فریب دیگران داده اند. فکر می کنم شما به من این حق را بدهید کسی را که می خواهد از طریق احترام به مالکیت خصوصی، افراد کارکن را صاحب ثمره ی کار خود کند، یک شعبده باز بدانم، مگر اینکه فرض بگیریم قصد او از کلمه ی "افراد"، صاحبان ابزار تولید، و منظور او از "برخورداری از ثمره ی کار خود"، برخورداری از ثمره ی کار دیگران باشد که در اینصورت، ترجمه و منظور نویسندگان بیانیه از جمله پر آب و رنگ مزبور "احترام به فردانیت سرمایه داران و حق آنها در برخورداری از ثمره ی تلاش دیگران در طول زندگی" می باشد. حالا اگر اینرا در کنار حفظ تبعیض اقتصادی، و حفظ نیروهای سرکوبگر بگذاریم، آنوقت به حداقل های لازم برای برپائی هر نظام سرمایه داری میرسیم که برای حفظ سرمایه داری ایران هم در این اوضاع بحرانی نسخه ی بی فایده ای نیست. اکنون اگر توجه داشته باشیم که نظام جمهوری اسلامی هم نوعی نظام سرمایه داری با حشو و زوائد اسلامی است، آنوقت متوجه می شویم که هدف نویسندگان بیانیه، علیرغم عبارات مطنطن و انقلابی نمایشان، چیزی جز حفظ جوهر سرمایه داری و سرکوبگر جمهوری اسلامی و زدودن حشو و زوائد اسلامی از چهره عبوس و بی آبرو شده ی آن، آنهم از راه اصلاح و مسالمت و به نحوی که باعث شکستگی ی آن نشود، نیست، غافل از اینکه جنبه ی مذهبی و اسلامی جمهوری اسلامی با خود این نظام و جنایاتش در طی سی سالی که از حیاتش می گذرد چنان عجین شده است که خوشبختانه بعید است بتوان این دو را از هم جدا نموده و یکی را بدون دیگری به خاک سپرد.
هر چند آنچه که در بالا آمد هسته ی اصلی و جوهر بیانیه سبزهای سکولار را نشان می دهد، ولی اشاره به تناقضات موجود در سایر بندها نیز بی فایده نیست.
در بند دهم آمده است: ما "این مناسبت ها(منظور اعیاد و سوگواری های مذهبی است- از من) را اختصاصی و گروهی دانسته و در عین حفظ احترامی معمولی نسبت به آنها، معتقدیم دیگران نباید مجبور به رعایت ملاحظاتی در موردشان باشند". معلوم نیست چرا نویسندگان بیانیه خود را ملزم به حفظ احترام به مناسبت های بی ارزش اسلامی مانند تولد این یا آن امام و پیغمبری که بلحاظ پوسیدگی فکری تنها می توانند مایه ی شرم تاریخ باشند، دانسته اند. من بارها خاطر نشان کرده ام که نباید احترام به حق دیگران در انجام مراسم مورد نظرشان را با احترام به خودِ این مراسم اشتباه گرفت.
در بند 13 نیز می خوانیم که "هر حزبِ نشسته در قدرتی باید بداند که خادم همه ی ایرانیان " است. در اینجا هم نویسندگان بیانیه فراموش کرده اند که غیر ممکن است در جامعه ی متشکل از طبقات مختلف المنافع، حزبی وجود داشته باشد که خادم همه ی این طبقات باشد.
و جالب تر ازهمه بند 14 بیانیه است که از سه مقدس، یکپارچگی کشور، آزادی مردمان، و نهادهای دمکراتیک نام برده ولی انتقاد به آنها را مجاز دانسته است، غافل از اینکه امر قابل انتقاد نمی تواند مقدس باشد و بقول مارکس تنها امر مقدس نقد امور مقدس است. در اینجا بنظر می آید نویسندگان بیانیه، خود، امر بورژوایی و نا مقدسِ یکپارچگی را مقدس کرده اند تا با مجاز کردن انتقاد از حتی امور مقدس، خود را آزادی خواه و شایسته ی تحسین همگان بنمایند، غافل آنکه با اینکار دچار خطای بزرگتری شده اند. چرا که نمی توان به آزادی مردم معتقد بود و در همان حال، به تقدس یکپارچگی کشور که نافی ی آزادی ملیت های متشکله آنست، قسم خورد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|