|
دوشنبه 2 فروردين 1389 ـ 22 مارس 2010 |
سالی که رفت، سالی که نو میشود
الاهه بقراط
سالی عجیب بود، سالی که رفت. در عین اینکه همه را غافلگیر کرد، دور از انتظار نبود. غریب نبود. همه انتظارش را میکشیدند. همه آرزویش را داشتند. با این همه هنگامی که آنچه خیلیها مشتاقاش بودند، منادیاش بودند، برایش روزشماری میکردند، فرا رسید، چنان همه را در شگفتی فرو برد که هنوز برخی باورش نمیکنند: حضور اعتراض مردم در خیابان! ادعای بلند بالای مردم نسبت به حق و قدرت خود!
دست از گمان بدار!
برخی، از جمله در حکومت، بر این گمانند که جرقهای بود و خاموش شد. برخی، باز هم ازجمله در حکومت، که هشیارترند، به سود خود، هشیارترند، در پی هدایت و «راهبُری» آن هستند. برخی اما که خود را بخش جداناپذیر آن جنبش میشمارند، میدانند سالی که میرود، هنوز بار تاریخی خود را بر زمین ننهاده است. هنوز باردار سالی است که نو میشود. سال 88 حامل بارهای سنگین سالهای پیش بود و اینک در آخرین روزهایی که از سر میگذراند، چشم اندازی روشن را در برابر نگاه میگستراند: هر چه حکومت بیشتر دست به سرکوب و بگیر و ببند میزند، به همان اندازه ناتوانی خود را در یک نبرد نابرابر بر ضد مردم به نمایش میگذارد.
تا خرداد 88 حکومت بر این باور بود که میتواند بر زمینهء سکوت و مماشات مردم («مماشات» ویژهء حکومتها و نیروهای سیاسی نیست. گاهی مردم نیز مماشات میکنند!) یک بار دیگر به نام جعلی و بیپایه «دمکراسی دینی» آنها را به پای صندوقهای رأی بکشاند و آرای آنان را به سود خود مصادره کند. و کرد! تعارف را کنار بگذاریم! واقعیت این است که حکومت توانست با تبلیغات خود و تبلیغ اپوزیسیون قانونی که پس از رأیگیری به معترض تبدیل شد، و همچنین همکاری بخشی از اپوزیسیون غیرقانونی، از جمله آن گروه از نیروهای راست و چپ که از «اصلاح» رژیم دفاع میکنند و بر این باور بودند که با ریاست جمهوری موسوی میتوانند آن «اصلاح» را پیش ببرند، مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند و «مشارکت» آنان را به نام خود بنویسد.
تا اینجای قضیه ما را به یک نکتهء انکارناپذیر میرساند: غیر از حکومت، بقیهء کسانی که با آن همکاری کردند تا به نتیجهء دلخواه خود برسند، همگی در ارزیابی و تحلیل خود نسبت به آنچه قرار بود از مشارکت مردم در رأیگیری 22 خرداد به دست آید، اشتباه کردند! این واقعیت، چانه زدن ندارد. نمیتوان سر خود کلاه گذاشت و خودفریبانه اعتراض پیش بینی ناپذیر مردم را به حساب درستی ارزیابیهایی گذاشت که مطلقاً این اعتراض در آنها منظور نشده و به شمار نیامده بود. اعتراضی که در آن هم کسانی که به امید «اصلاح» و «تغییر» رأی دادند شرکت داشتند، و هم آنهایی که رأی ندادند لیکن از همان لحظهء نخست دریافتند آنچه با «تحریم» در انتظارش بودند، اتفاقا با «مشارکت» فرا رسیده است! این نکته، این انتظار و اتفاق مشترک، سبب پیوندی شد که اگرچه هنوز به مرحلهء عالی خود، یعنی جنبش متشکل، سازمان یافته، هدفمند و رهبری شده، نرسیده است، لیکن در همین زمان اندک به دلیل مسائل و چشمانداز مشترک چنان قوام یافت که توانست هر بار «همگان» را گرد آورد.
تجربهء چند ماه گذشته شاید برای نسلی که رژیم گذشته و انقلاب اسلامی را تجربه کرده است، از کیفیت دیگری برخوردار باشد. لیکن برای نسل جوان تجربهای تعیین کننده است تا طی آن با یک باور تحمیلی وداع کند و به یک باور جدید برسد: جمهوری اسلامی سرنوشت او و ایران نیست. میتوان در برابرش مقاومت و مبارزه کرد. میتوان شرایط را تغییر داد. میتوان توجه جامعهء جهانی را به کیفیت دیگری در داخل ایران جلب کرد. میتوان تصویر دیگری از ایران به نمایش گذاشت که کشورهای قدرتمند جهان حاضر باشند بر سر آن قمار کنند و در ارزیابیهای خود نسبت به ایران و نقش آن در خاورمیانه بازنگری کند. آنچه اکنون در سیاست جهانی در رابطه با جمهوری اسلامی در حال تغییر و تحول است، بخشی از آن پیامد سیاستهای ماجراجویانه جمهوری اسلامی است، بخش دیگر و مهم آن اما، دستاورد مقاومت و مبارزه مردم از 22 خرداد به این سوست. هرچه این مقاومت و مبارزه پایدارتر و گستردهتر باشد، به همان اندازه از خطراتی که به دلیل سیاستهای نابخردانه جمهوری اسلامی بر فراز ایران سایه افکنده است، کاسته میشود. پایداری و گستردگی جنبش اعتراضی اما به خودی خود به دست نمیآید. «سران جنبش سبز» تا این لحظه نتوانستهاند نشان دهند میتوانند به آن یاری رسانند، بدون آنکه ما دانسته باشیم آیا اساساً چنین تمایلی در آنها وجود دارد یا نه، جز آنکه میدانیم آنها خواهان بازگشت به «خط امام» و «آرمانهای انقلاب اسلامی» هستند. آیا با چنین شعار و انگیزهای میتوان به جنبشی یاری رساند که دلیل شکلگیری و پیدایش آن همانا رهایی از «امام» و «انقلاب اسلامی» است؟!
زمستان شکست!
«امام» و «انقلاب اسلامی» بر شانههای این مردم سنگینی میکنند. همین که هر دو طرف رقیب برای حفظ نظام، دلسوزانه به امام و انقلابشان استناد میکنند و هنوز برای توجیه و حقانیت خود از «مالک اشتر» و «خار پای پیرزن یهود» برای مخاطبان خود «فاکت» میآورند، آنها را دچار تناقضی میکند که خود از توضیح آن به جامعهای که میخواهد رو به جلو برود، عاجزند. لیکن اعتقاد راسخ هر دو طرف نه فقط به یک نظام دینی و اسلامی بلکه به همین نظام جمهوری اسلامی عملاً موجود، پیوندی عمیقتر از آن بین آنها تنیده است که بتوانند به طور تمام عیار در برابر یکدیگر قرار بگیرند. آنچه تصمیمگیری را برای مردم معترض مشکل میکند، قدرت متفاوت این دو طرف است:
یکی با اعتقاد به نظام با تکیه بر تمامی اهرمهای قدرت آنها را سرکوب میکند و دیگری با اعتقاد به همان نظام مدعی است که از منافع مردم دفاع میکند و خود جزو سرکوبشدگان به شمار میرود زیرا هرگونه ابزار تبلیغی و توضیحی از وی سلب شده است. آیا این خطر وجود ندارد که اینان با تکیه بر قدرت مردم، آن قدرت دیگر را به دست آورند و باز هم آب از آب تکان نخورد؟
مردم تجربهء هشت سال «اصلاحات» دوران خاتمی را پشت سر دارند. با این همه نمیدانند اگر یک بار دیگر به «اصلاحات» تن دهند که این بار با شعار «تغییر» رأی آنان را گرفته است، چه امکان و تضمینی برای تحقق آن هست، آن هم در شرایطی که آن طرف دیگر تمامی نهادها را به ویژه در عرصه اقتصاد در دست خود قبضه کرده است.
نه، گره جمهوری اسلامی کورتر از آن است که بتوان آن را با دندان مصنوعی «تغییر» یا با دست چلاق «اصلاحات» باز کرد. از طرفی، این همه مسئلهء خود آن دو طرف است! مردم چرا باید نیروی خود را صرف آن دو کنند؟! و یا شانههای خود را زیر پای یکی از آن دو طرف قرار دهند؟! مگر آن زمان که هنوز نهادها توسط مافیای روحانی - نظامی قبضه نشده بود، میلیون میلیون پشت سر «اصلاحات» نایستادند؟ به کجا رسیدند؟ حال آنکه امروز با اعتراض و مقاومت خود رژیم را کلافه کردهاند. امروز این قدرت آنهاست که سبب امنیت «سران جنبش سبز» شده است، حال آنکه نه آن زمان از دست «رییس جمهوری اصلاحات» و نه این زمان از دست سران کنونی «اصلاحات» تا کنون کاری برای جلوگیری از سرکوب خشن مردم بر نیامده است. دستگیری و بگیر و ببند و دادگاههای فرمایشی و مصاحبه و صدور احکام سنگین زندان و اعدام ادامه دارد. این سران واکنشی نشان ندادهاند که هراس در دل آن سران بیفکند و دست تجاوز خود را از سر مردم کوتاه کنند، لیکن از هراس مردم است که نظام «هنوز» به سراغ موسوی و کروبی نمیرود. این یعنی متزلزل شدن پایههای قدرت حاکم و به هم خوردن مناسبات قدرت در ایران. این یعنی بروز و حضور یک عامل مهم و تعیینکننده در تغییر و تحول اجتماعی. یعنی جا به جا شدن و به حرکت در آمدن لایههای اجتماعی که برای ادامهء چرخهء زندگی جامعه به فضا و جای بیشتر نیاز دارند. یعنی نشانههای زلزله، سیل، آتشفشان، و شاید سونامی...
به هر روی، طول کشید، ولی سرانجام زمستان جمهوری اسلامی در خرداد 88 شکست. و از آن پس، هر چماقی که بالا برد، هر گاز اشکآوری که شلیک کرد، هر گلولهای که بر پیکر بیگناهی نشاند، هر شلاقی که در شکنجهگاهها فرود آورد، هر تهدیدی که بر زبان راند، هر یورشی که شب و روز به خانه مردم برد، هر حکم اعدامی که صادر و اجرا کرد، آن را بیش از پیش به سوی شکست نهایی راند.
امروز نه نشانی از عقب نشینی رژیم وجود دارد و نه نشانهای از بازگشت مردم به خانههایشان. موقعیت رژیم در عرصه جهانی بیش از پیش متزلزل میشود. تحریم بی سر و صدای فروش بنزین، زمزمهء کشیدن فرش نفت از زیر پای جمهوری اسلامی، تهدیدهای مربوط به حملهء نظامی و جنگ، در کنار دستگیری های مداوم و مقاومتی که دستگیر شدگان در برابر تقاضای عفو از «مقام معظم رهبری» نشان میدهند حتی زمانی که مجبور به اعتراف و انکار علیه خود میشوند، اعتراضاتی که هر بار به بهانههای مختلف صورت میگیرد، موج امتناع در همکاری با نهادهای رژیم، فشار اقتصادیای که کارشناسان نسبت به پیامدهای آن مرتب هشدار میدهند، همه اینها چون غل و زنجیر به پای جمهوری اسلامی بسته شده است. جمهوری اسلامی زندانی خود است. خود، خویشتن را زندانی کرده است. زندانبان خود است بدون انکه به بهاری که در پیش است اطمینان داشته باشد.
این روزها، در آستانه نو شدن زمین و زمان، با نُه ماهی که ایران باردار رویدادهای تازه و کوچه و خیابان پر از ندا و نازلی و سهراب و اشکان و ترانه و اکبر و عاطفه و علی و آرش و کیانوش و رامین و فاطمه و پریسا و ایمان و مریم و میلاد و... است، زمزمهء کدام شعر بر دل مینشیند که مژده میدهد زمستان شکست؟
نازلی!
بهار خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
19 اسفند 88
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|