|
چهارشنبه 26 اسفند 1388 ـ 17 مارس 2010 |
چاله «استبداد دینی» و چاه «دموکراسی دینی»
گمنام گمناميان
پیرو مصاحبهء دکتر سروش با خانم امیری
آقای دکتر سروش،
متاسفانه من پاسخی در جواب به ایمیل های متعددم در باب روشن شدن موضع شما در مورد مقولهء «دموکراسی دینی»، دریافت نکرده ام. لذا، با توجه به مصاحبهء اخیر شما، انتقادات خود را در قالب این نامه سرگشاده، معروض می دارم. امید که جوابی از شما دریافت کنم.
یک- دکتر سروش : من روی سکولاریسم کار تخصصی کرده ام، با پاره ای از بزرگان سکولاریسم شناس جهان، مجالست و مباحثه داشته ام و به همین سبب هم حقیقتاً سخن گفتن از سکولاریسم را دشوار می یابم و پاره ای ساده انگاری هایی را که برخی ها می کنند به غایت خطرناک می بینم.
آقای دکتر،
آخوند ها برای اینکه کسی جرات بررسی قرآن و سنت و فقه اسلامی را نداشته باشد، همیشه می گویند که فهمیدن قرآن نیازمند تحقیق و درس خواندن بسیار است.مبادا که کسی قصد تعقل و تفکر درباره احکام اسلامی و قرآن را بکند! خواهشاً شما از این روش استفاده نفرمایید!
چه کسی گفته که سخن گفتن از سکولاریسم دشوار است؟ گویا فراموش کرده اید که مردم ایران برای رسیدن به نظامی مردم سالار، بزرگ مردانی چون دکتر بختیار را فدا کرده اند؟! سکولاریسم برای مردم ایران چندان ناشناخته نیست.
اگر ممکن است بفرمایید که سخن گفتن از کجای سکولاریسم، از نظر شما، به غایت خطرناک است؟ من مطمینم که هیچ دشواری برای سخن گفتن از سکولاریسم وجود ندارد. معنی و مفهوم سکولاریسم، کاملا مشخص و روشن است: جدایی دین از سیاست.
ترکیب سکولاریسم و دموکراسی نتیجهء سادهء زیر را به ما می دهد:
فارغ از اینکه چه کسی چه دینی دارد، هر انسانی یک رای خواهد داشت و جامعه بر اساس رای اکثریت با احترام به حقوق اقلیت اداره خواهد شد.
این مفهوم خیلی ساده است.
دو - دکتر سروش: من بارها درنوشته هایم توضیح داده ام که دموکراسی از اسلام قابل استخراج نیست.
باز شاهد جمع نقیضین از دکتر سروش هستیم: اگر دموکراسی از اسلام قابل استخراج نیست، چرا آقای دکتر سروش مرتب بر طبل دموکراسی دینی می زنند!
اگر اشتباه نکنم رامین جهانبگلو گفته بودند: دموکراسی دینی مانند دایره شش ظلعی است! حکایت دکتر سروش است و این دموکراسی دینی!
آخر اسلامی که در آن برده داری به رسمیت شناخته شده است، چگونه می تواند با دموکراسی که اصلش برابری همه انسان ها است، جمع زده شود؟
اسلامی که در آن حتی زنان مسلمان برابر با مردان نیستند، چگونه می خواهد با دموکراسی جمع زده شود؟!
مانند این است که شما بخواهید با دشمن صلح کنید و بگویید (صلح جنگی) می کنم!!
من قبلا از دکتر سروش سوالی پرسیده بودم به این مضمون:
«آقای سروش، آیا در دموکراسی دینی شما ، مردم می توانند قوانینی خلاف اسلام تصویب کنند؟ مثل ازدواج همجنس گرایان؟ یا اینکه حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان ، محدود به قوانین اسلام است؟
پاسخ دکتر سروش به سوال من اينگونه بود:
2010/2/19info@drsoroush.com
demokrasie dini yani demokrasie dindaran. gaman nemikonam aksaryyate dindaran be hamjensgarayee ray bedahand.
و اصرار مجدد من به دریافت پاسخ روشن از ایشان:
«آقای دکتر سروش، با سلام، سپاس از پاسخ شما، اما من متاسفانه جواب سوالم را نگرفتم! شما فرموده اید که گمان نمی کنید دینداران به آزادی همجنسگرایی رای بدهند. سوال من این نبود که آیا دینداران رای می دهند یا نه؟! سوال من مشخصاً این است که در صورتی که اعضاء یک جامعه در دموکراسی دینی بخواهند به آزادی همجنس گرایی رای بدهند، آیا دموکراسی دینی این اجازه را به آنها می دهد که آزادی همجنس گرایی را به صورت یک قانون در بیاورند یا که نه؟! فرض کنیم که اعضا دیندار یک جامعه می خواهند به آزادی همجنسگرایی رای مثبت دهند، فرض محال که محال نیست! من می خواهم به صورت مشخص بدانم که آیا حق حاکمیت مردم بر مردم در دموکراسی دینی به صورت صد در صد به رسمیت شناخته شده است یا اینکه این حق حاکمیت به صورت مشروط به رسمیت شناخته خواهد شد؟ چرا که اگر به صورت کامل و صد در صد به رسمیت شناخته می شود، این دموکراسی معمول در همه دنیا است و اگر به صورت مشروط به رسمیت شناخته خواهد شد، دیگر اسمش دموکراسی نخواهد بود. سپاس از محبت شما برای پاسخ گویی. من برای خواندن پاسخ شما لحظه شماری می کنم. گمنام»
آقای دکتر در جواب من فقط یک جمله فرمودند که فکر نمی کنند مسلمانان رای به ازدواج همجنسگرایان بدهند! یعنی هنوز هیچی نشده، از طرف کل جامعه مسلمان، آقای دکتر سروش تصمیم گیری فرمودند! و در جواب ایمیل های متعدد من نیز هیچ پاسخی نداند.
سه- دکتر سروش:هیچ دلیلی وجود ندارد که ما قوانین فقهی را، مادامی که مضر به حال خلق و مغایر حقوق بشر نیست، عوض کنیم و مثلاً با قوانین فرانسه یکسان کنیم؛ ضرورتی ندارد. اما ممکن است شما به احکام دیگری برخورد کنید، مثلا احکام مربوط به ارتداد ـ که با حقوق بشر منافات دارد ـ در اینجاها باید اجتهاد کرد و اینها را با اخلاق اسلامی مناسبت بخشید. اسلام که فقط فقه نیست؛ فلسفه هم هست، اخلاق هم هست و آنها را هم بایدمد نظر قرار داد. در این صورت یک نظام اسلامی که مردم مسلمان هم آن را می پسندند، می تواند برقرار شود و با حاکمانی که به یک اسلام عادلانه و دموکراتیک پای بند باشند.
آقای دکتر سروش،
برای راحتی کار پیشنهاد می کنم که شما برای ما مشخص کنید که کدام یک از این قوانین فقهی، با حقوق بشر و زندگی در دنیای جدید سازگار است، تا ما همان قوانین را برای همیشه حفظ کنیم.
آقای دکتر سروش، یکبار دیگر بروید کتاب توضیح المسایل مراجع را بخوانید، بعد نگاهی به جامعه ایران بیاندازید و ببیند که در اثر عمل به این کتاب های مسخره، چه بر سر مردم ایران آمده است. بعد کلاه خود را قاضی کنید و ببیند که این دفاع شما از فقه، منصفانه است؟!
فرموده اید که باید اجتهاد کرد و فقه را با اخلاق اسلامی مناسبت بخشید. اولا این چه جور دینی است که اخلاقش با فقهش ناسازگار است؟! پس یکی از دو (اخلاق و فقه)، با اصل اسلام منافات دارند. دوماً، چه دلیلی دارد ما بخواهیم اجتهاد کنیم و این فقه را با اخلاق اسلامی مناسبت دهیم؟ زمانی که قانونی عقب افتاده و قدیمی و غیر انسانی شد، باید آنرا کنار گذاشت! اجتهاد و تلاش برای یک قانون غیر انسانی و عادلانه، چه لزومی دارد؟!
چهار ـ دکتر سروش : دینداران باید بدانند در روزگار حاضر، اجرای عدالت که خواسته شرع هم هست، فقط به شیوه دموکراتیک امکان پذیرست نه به شیوه فردی؛ نه به شیوه ولایتی.
آقای دکتر سروش،
شما مبنای غلطی را بنا می نهید و بر آن مبنای غلط، بحث را ادامه می دهید. چه کسی گفته که اجرای عدالت خواستهء شرع است؟!
ممکن است برای من توضیح بدهید که احکامی چون ارتداد، ارث و دیه نابرابر زن و مرد، حقوق نابرابر مسلمانان و غیر مسلمانان در اسلام، کجا با عدالت همخوانی دارد؟بسیاری از دستورات شرع، درتقابل آشکارا با عدالت است.
آقای دکتر سروش،
نوشته اید که «استبداد سلطنتی را برداشتیم، استبداد دینی جایش گذاشتیم». این تغییر استبداد، به لطف آدم سخنوری با ادعای روشنفکری به نام دکتر علی شریعتی صورت گرفت. او بر قامت ناسازگار دین، جامه ای زیبا پوشانید و با استفاده از نبود آزادی مطبوعات در زمان پهلوی دوم، بدون هیچ نقدی، موفق شد که فکر تعداد زیادی از دانشجویان و روشنفکران آن زمان را به بیراه ببرد. او موفق شد با بحث تشیع علوی و صفوی، روحانیت و اسلام را تطهیر کند. همهء اشکالات اسلام را به گردن تشیع صفوی انداخت و افسوس که، به خاطر حماقت پهلوی دوم، فضای بازی وجود نداشت که سفسطه های او مورد نقد قرار گیرد. من بارها گفته ام که نقش دکتر شریعتی در بدبختی ما، اگر بیشتر از خمینی نباشد، کمتر نیست.
آقای دکتر سروش عزیز،
مبادا که نقش شریعتی را این بار شما به عهده بگیرید. مبادا که این بار از چالهء استبداد دینی به چاه استبدادی جدید به نام «دموکراسی دینی» بیفتیم.
آقای دکتر سروش، از تسلط خود بر ادبیات، برای توجیه دموکراسی دینی استفاده نکنید.
و در پایان،
آقای دکتر سروش، تناقض اسلام با حقوق بشر و مفهوم دموکراسی، غیر قابل انکار است. لذا، تلاش برای برقراری دموکراسی دینی، در صورت موفقیت، ما را به یک مرحله جدید از استبداد سوق خواهد داد.
آقای دکتر سروش،
چه نیازی است که چارچوبی به نام دین برای دموکراسی مشخص کنیم که بعداً کسانی بتوانند از آن سوئ استفاده کنند؟ اگر اکثریت جامعه دیندار باشند، به راحتی می توانند در تصمیم گیری ها اعمال نظر کنند و دیگر نیازی به پسوندی به نام دینی برای دموکراسی نخواهد بود. اگر که اقلیت نیز باشند، طبیعتاً باید که به تصمیم اکثریت گردن بنهند.
http://gomnamian.blogspot.com/2010/03/blog-post_15.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|