|
||
|
||
دربارهء سکولاريسم | دربارهء ما | تماس | سال سوم ـ شماره 834 ـ دوشنبه 16 فروردين 1389 ـ 5 آوريل 2010 | کوتاه و گويا | عکس و مکث آرشيو صفحه اول | فهرست کليهء مقالات | اين نشريه دوشنبه ها، چهارشنبه ها و جمعه ها به روز می شود | کتابخانه | عکس و کاريکاتورانتخابی |
||
بیا به باغ و چو گـُل بر چمن خدایی کن بنای شادی و عیش آنچنان که شایی کن
به روز سیزده فرودین به بُستان رو گـِره به سبزه درافکن گـِره گشایی کن
مهــِل که دشمن ِ شادیت، شادمان گردد به شادباش ِ بهاران هنرنمایی کن
به شیخ گو که بگرید به گور اجدادش تو دوری ِ دل از این دلقک ریایی کن
بهار موسم ِ شادی ست شادمان می باش کران ز دعوی اربابِ پارسایی کن
به نغمه دف و تار ونی وکمانچه و چنگ چو جان ِ حافظ و سعدی غزلسرایی کن
مُروّجان غم اند این دَدان مرگ اندیش تو شادمانه دل آئینه ی رهایی
علم باوران و فلسفه دانان ضد دينی که اغلب، به پيروی از سنت فرانسوی، خود را «سکولار» می خوانند موجب پيدايش تضادی می شوند که به دکتر سروش اين امکان را می دهد که در برابرش، با توسل به تفکيک سکولاريسم به سياسی و فلسفی، چنين مطرح کند که ما با کسانی که می خواهند، از لحاظ انديشه و فلسفه، و در پيروی از «سکولاريسم فلسفی»، منکر الهيات شوند دارای مشکل هستيم چرا که ما به الهيات باور داريم و آنها منکر باورهای ما هستند و، لاجرم، ما را به مخالفت با اين نوع سکولاريسم می کشانند. >>>
تمام تجربۀ تاریخی نشان میدهد که روند سکولاریزاسیون جامعه، یک روند "اثباتی"ست. همیشه در پی نبودن یک حالتِ خاص (در اینجا رژیم ولایت فقیه)، حالاتِ بسیاری محتمل هستند که برای ایجاد یکی از آن حالات محتمل باید کلی تلاش و کوشش نمود. تجربۀ انقلاب بهمن بخوبی نشان داد، که "نفی" استبداد شاهنشاهی، بعنوان اثباتِ خود، الزاماً بوجود آورندۀ آزادی و دموکراسی نبود. بر همین قیاس هم الزامی در این نیست که سیستم بعد از حاکمیت کنونی، سیستمی سکولار باشد، مگر اینکه ما همزمان با نفی این سیستم موجود، در مسیر آفریدن آن دیگری هم بکوشیم. و آغاز هر کوششی داشتن تصویر و تصوری روشن از آن موضوع است. سکولاریسم، جای "خالی ِ" یک حکومت دینی مستبد نیست. بلکه یک سیستم است "پر" از قواعد و قراردادهای خاص خود. >>>
و تاکتیک نیروهای سکولار و دمکرات هنگامی که روشنفکران و نیروهای سکولار و دمکرات، که خود نیز در نهاد و ریشه چند وجهی و پراکنده اند، به جنبش همگانی و سراسری مردمی سبز می پیوندند، همواره جزء مستقل ولی درونی آن جنبش خواهند بود، نه بخشی حل شده، و پدیده ای بی هویت و نامعین. بنابراین، پیوند این نیروها در اتحاد همگانی جنبش و در برخورد با مواضع اعلام شده از سوی رهبری آن همواره مشروط بوده است، و با تأکید بر استقلال نظری، از جریان پیوسته و سازنده اندیشه انتقادی می گذرد. >>>
حكومت كردن بر يك ملت، در شرايطى كه حتى همهء مردم از حكومت ناراضى باشند اما ندانند كه چگونه بايد آنرا تغيير دهند، كار چندان مشکلى نيست. استالين تا پايان عمرش با استبدادى شديد حكومت كرد و از كهولت سن مرد. لذا نارضايتى، و حتى درگيرى با حكومت، براى تغيير يك حكومت ديكتاتورى امرى كاملاً اگرچه واجب است ولى به هيچ وجه كافى نيست. بايد فرمول هاى نحوهء سرنگونى يك حكومت ديكتاتورى را همزمان با فرمول هاى نحوهء برپائى يك حكومت دموكراتيك در شرايط يك كشور مفروض اسير ديكتاتورى با دقت و حساسيت تمام به كار بست تا ضمن پيروزى بر ديكتاتورى بتوان نظامى دموكراتيك را بر پا ساخت. نه مي توان، و نه بايد، انتظار داشت كه همهء مردم اين فرمول ها را فرا گرفته باشند ولى بايد انتظار داشت كه رهبران مبارزه به خوبى آنرا فرا گرفته و در طول مبارزه قدم به قدم و مرحله به مرحله آنرا به بدنهء جنبش تزريق نمايند. >>>
از «اثرات مبارکِ انتخابات دهم» و حوادت متعاقب آن (در نتیجهی ناکام ماندنِ برنامهها و راهکارهای انقلابیمآبانهی اپوزیسیون خارج کشوری) یکی هم این است که «آخرین بقایای تمایل به براندازی و انقلاب و سرنگونی یک نظام سیاسی» و روی کار آوردنِ یک نظام سیاسی دیگر (که هرگز یک راهکار منتج به وضعیتِ مطلوب و دموکراتیک نبوده، نیست و نخواهد بود) یکی هم این است که «اپوزیسیونِ مدعی مناسباتِ دموکراتیک» (که هرچند در مقام بیان، «انقلاب و انقلابیگری» را محکوم میکرد اما در عمل، همچنان مشوق انقلاب و انقلابیگری و مترصد فرصتی برای انقلابکردنِ مجدد بود) رفته رفته به این واقعیت تن داده و باز هم خواهد داد که «هیچ راهی برای دستیابی به وضع مطلوب موجود نیست مگر آنکه همهی پارههای جامعهی ایرانی، با آن موافقت داشته و هر پارهای، آن پارهی دیگر را به رسمیت بشناسد و سهم او از قدرت را بپذیرد». >>>
روحانيتی که در برابر جنايات کهريزک، کوی دانشگاه و مجتمع سبحان، کشتار مردم در خيابانها بالاخص در روز عاشورا، کتک زدن زنان و دختران ايرانی در خيابان، و شکنجه و اعتراف گيری سکوت کرد ديگر مورد رجوع مردمی که مورد سرکوب واقع می شوند قرار نخواهد گرفت. سکوت روحانيت در مورد کشتار زندانيان سياسی در دههی شصت (به استثنای حسين علی منتظری)، حمله به کوی دانشگاه تهران و تبريز در سال 1387 و هزاران مورد از خشونتهای انصار حزب الله و لباس شخصیها عليه شهروندان (به جز روحانيون انگشت شمار)، اين قشر را در کنار يکی از خشن ترين حکومت های ايران در طول تاريخ قرار داده است. >>>
در جامعه ايران به دليل تسلط بخش سياسی بر ساير بخشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، شکاف سياسی اهميت و نمود بيشتری دارد، هرچند از ريشههای اقتصادی و اجتماعی متاثر است. در اين مورد خاص عامل مهم اين شکافها، منابع اقتصادی نفتی است که بسيار بيش از حد انتظارات میباشد. توزيع اين منابع مالی در ميان سطوح بالا و متوسط و پايين، آثار و عوارض خود را در شکلگيری اين شکافها ايجاد میکند. در واقع شکافها کمابيش وجود داشتهاند، اما اقتصاد و تسلط بر درآمدهای نفتی، موجب قدرتمندی و فعاليت شکاف میشود. در واقع اقتصاد و درآمدهای نفتی مثل گوهای هستند که داخل شکاف ريز گذاشته میشود و با ضربهای آن را به شکافی عميق تبديل میکند.>>>
محمدرضا مرتضوی پنج سال پس از درگذشت حسین تهرانی به دنیا آمد. در سال 57، سالی که موسیقی میرفت «حرام» و ممنوع شود تا سال ها بعد از درون جامعه بجوشد و خود را بر حاکمانی که همچون رقص قصد حذف آن را از صحنه عمومی داشتند، تحمیل کند. تمبک؟ این ساز شاید تنها سازی باشد که تحقیر شده است و حتی در اثبات این تحقیر برایش ضربالمثل وجود دارد! چرا؟ زیرا بنا به یکی از همین ضربالمثلها «دست به تمبک هر کس بزنی، صدا میدهد!» همین؟ صدا میدهد؟ آیا از «تمبک هر کس» تکنوازی حسین تهرانی نیز به گوش میرسد؟ و یا آنچنان چشم را به دستهای جادویی و گوش را به نوایی که یک تنه کار یک ارکستر را انجام میدهد، مبهوت و شگفتزده میکند که برایش جا در فیلارمونی برلین باز میکنند؟ >>>
قدرت های بزرگدر تدارک تغییر رژیم هستند..ما چطور؟
بقيه در ستون مقابل
|
پس از تظاهرات عاشورا و آرامش ظاهری كه در پی اش آمده منظرهٌ كلی جنبش اعتراضی مردم ایران به رودخانه ای شباهت پیدا كرده كه چون موجی بر سطحش نیست جریانش آناً به چشم تماشاگری كه بر ساحل نشسته، نمی خورد و به تردیدش می اندازد که اصلاً آب آن حرکتی دارد یا نه. ولی به محض این كه چند حباب بر سطح رود ظاهر شد هم حركت و هم جهت و هم سرعتش هویدا میشود و تردید بیننده را برطرف میسازد. خود حباب ها نه از خود جنبشی دارد و نه عمری، زود از هم میشكافد و محو میگردد ولی در همان چند لحظهٌ حیات گواه حركتی میشود كه عمیق است و مدام. این اواخر سه اتفاق در ارتباط با اعتراضات مردمی افتاد كه هیچكدام به خودی خود اهمیتی نداشت ولی نشانه های تحول بسیار مهمی بود كه در حال انجام است. >>>
من بر این باورم که امروز هم کسانی که در «اتاق های فکر» واشنگتن بکار مشغولند و محقیقینی که در مورد ایران به دولت خود نظر داده و تلقين می کنند که برای ايران نوعی حکومت دینی معتدل لازم است، سخت در اشتباه اند. من اعتقاد دارم که، غیر از احمدی نزاد و محافطه کاران و نيروهای بسیج و پاسداران، کمتر کسی دیگری طرفدار حکومت دینی است و اگر هم بوده این رابطهء عشقی اکنون از بین رفته است و فکر «حکومت اسلامی» که آقای خمینی آن را چند دهه پیش از انقلاب در کتاب «کشف السرار» خود مطرح کرده بود و اکنون سی سال است که این ایدئولوژی جامعهء ایران را خفه کرده، بتدريج رنگ می بازد و ديگر جز به زور چماق نمی تواند باقی بماند. >>>
چشم ها برق می زد، و چشم های فعالانی که در تبعید بودند کدر می شد. از ایران فقط من حضور داشتم که نمی توانستم به ایران بازگردم. دولت ایران مراوده ی عادی فعالان حقوق بشر با سران دولت ها و شخصیت های مهم جهانی را که در عرف حقوق بشری پذیرفته شده تبدیل کرده است به تابو، به ممنوعهء سیاسی که هر آن کس پا به عرصه اش بگذارد متهم است به اقدام بر ضد امنیت ملی، همسوئی با دشمن، همکاری برای حملهء نظامی. این همه را ساخته و پرداخته اند تا ملتی از ترس منزوی شده و در دست آنها تنها بماند. تا سازمان ها و تشکل های سیاسی و مدنی که بی گمان در این سال ها از وجود انواع شکنجه گاه کهریزک اطلاع داشته اند، از ترس زندان و مجازات های سنگین دور خودشان بچرخند و سخنی نگویند، درعوض بی وقفه از گوانتانامو بگویند. >>>
استقبال از مواضع سیاسی عبدالکریم سروش اولین دستاورد مهمِ ملزم نکردن امر جدایی دین از دولت به یک نوع اعتقاد یا مکتب فکری مشخص، ارتقاء جایگاه سیاست در جامعه است. سیاست به معنای تلاشی ناظر بر فضای عمومی برای بهبود شرایط زندگی؛ تلاشی که بدون آن امکان تحقق دموکراسی وجود نخواهد داشت و اگر هم در برهههایی به دلایلی فارغ از خواست عمومی تحقق پذیرد، مستمر و پایدار نخواهد بود. دموکراسی بیش و پیش از هر چیز به تجمیع اراده گروههایی با باورها و منافع گوناگون نیاز دارد که صحنهء سیاست کشورشان را چنان بیارایند که همزیستیشان ممکن شود. یک چنین تجمیع ارادهای نمیتواند صورت پذیرد اگر آحاد آن ملت منتظر توافق و تفاهم بر سر اعتقادات فلسفی یا دینیشان بمانند. >>>
اصول گرایی معتدل: فرصت سازی یا فرصت طلبی؟ تقریباً از فردای انتخابات ریاست جمهوری، طرفداران شهردار تهران به تکاپویی گسترده دست زدهاند که از تداوم وجود سودای سیاسی نزد این گروه حکایت میکند. سودایی که اینبار نه فتح تهران بلکه کرسی ریاست جمهوری را مد نظر دارد. سودایی که اولین نشانههای حضورش با اعلام کاندیداتوری قالیباف در دهمین انتخابات ریاست جمهوری آشکار شد و کمتر کسی هم باور کرد که خروج وی از این انتخابات پایان آن باشد؛ البته کمتر کسی هم انتظار داشت که به ویژه با توجه به همة آنچه در کشور میگذرد، این سودا بار دیگر با این شتابزدگی، از سر گرفته شود. به هر رو، پروژهای که هفتهنامة مثلث تحت نام "اصولگرایی معتدل" تولدش را در شمارة دهم خود مورخ 19 مهر 88 اعلام کرده، چیزی نیست مگر محمل و ظرف جدید همین سودا. >>>
پيام فضلي نژاد ـ کيهان چاپ تهران (1387) سکولاريسم نو: انتشار اين مقالهء پيش از انتخابات رياست جمهوری نوشته شدهء آقای پيام افضلی نژاد از آن رو انجام می شود که سپهر سياسی کشورمان وارد مرحلهء جديدی از تحول خود شده و شناخت مجدد مهره های جناح های دوگانهء آن (خرد شده به چند جناحک) برای همهء مبارزان سکولار اهميتی ويژه يافته است. اين مقاله که دو سال پيش با وسعت فراوان منتشر شد واجد اهانت هائی نيز به فعالان بيرون از ايران است که طبعاً اين جواز را فراهم می کند تا به آنها پاسخ هائی روشنگر (اگر وجود داشته باشند) داده شود و ما در انتشار اينگونه پاسخ ها ترديد نخواهيم داشت. بنظر ما، مقالهء حاضر نشان از عفونت مزمن فضای سياسی ـ مذهبی کشورمان می دهد و نيروهای سکولار بدون درک کراهت آن نمی توانند به پالودن اين فضا بپردازند. >>>
داستان پناهنده شدن من و سفر به فرانسه تلفن زنگ زد و يکی پشت تلفن به من گفت مرحوم آقای بزرگ با مارلين ديتريش آبگوشت بزباش می خورد؛ با چی؟ و من جواب دادم، با ترشی ليته!... نه. شوخی کردم. کسی اين را نگفت. ولی تلفن زنگ زد و يک خانمی بود بعد از دادن آشنايی و خوش و بش گفت من شما را می شناسم و هويت شما برای من مشخص است... نه. اين را هم شوخی کردم. بالاخره سيزده بدر است و بد نيست کمی سر به سر شما بگذارم. حالا راست اش را می گويم: بعد از شرکت در راه پيمايی طرفداران موسوی، به خودم گفتم که به اندازه ی کافی ديگر مبارزه کرده ام و بهتر است جان خودم را نجات بدهم. البته من فقط در راه پيمايی شرکت کرده بودم و يک روبان سبز هم به دست ام بسته بودم و کمی هم در وب لاگ ام غر غر کرده بودم ولی بهتر ديدم فرار کنم. اما چه جوری؟ با يکی از رفقای قديمی که هميشه هوای مرا داشت و عملکرد او در مطبوعات، مثل عملکرد محمد رضا شريفی نيا در سينما بود (و هنوز هم هست) و امروز در پاريس زندگی می کند تماس گرفتم و به زبان بی زبانی و رمزی منظورم را به او رساندم. او با روی گشاده گفت، ترتيب کار را می دهم و تو را می آورم پيش خودم. به زبان بی زبانی به او گفتم نَرَم ترکيه دو سه سال گير بيفتم و بدبخت شَم. اونطور که تعريف می کنن، تحمل قاضی مرتضوی و سلول انفرادی راحت تر از تحمل شرايط ترکيه است. گفت نه بابا. تو که بی کس و کار نيستی. تا من هستم، هم کارت رو به راه است هم نان ات در روغن است هم شغل ات رزرو است. گفتم جان من؟ گفت جان تو! آقا دردسرتان ندهم. دلم خيلی شور می زد ولی رفيق ام راست می گفت. پايم که به ترکيه رسيد، چند روز بيشتر طول نکشيد که يک ورقه به من دادند و سوار هواپيما شدم و خودم را وسط شانزه ليزه ديدم. بعد مرا به يک جايی –که حالا وقت اش نيست بگويم کجا- دعوت کردند و گفتند دوست داری اين کشور بروی يا آن کشور؟ دوست داری اين جا بمانی، يا جای ديگر؟ به به! به به! چقدر خوب! چقدر قشنگ! پس اين که می گفتند آدم در ترکيه می ماند و موهای سرش به رنگ دندان هايش می شود دروغِ ساخته و پرداخته ی وزارت اطلاعات رژيم بود. گفتم نه، نمی خواهم جای ديگری بروم، همين جا می مانم و در خدمت دوستانِ سبز هستم. خلاصه کنم. مسئولان سايت های سبز به من گفتند گاه گداری يک مطلب می نويسی، اين قدر بهت پول می دهيم. دوست داشتی توی برنامه های تلويزيونی هم شرکت می کنی باز بهت پول می دهيم. در فلان موسسه رسانه ای هم بهت کار ثابت می دهيم. بابا ايول! از اول می گفتيد می آمديم همين جا به مبارزات مان ادامه می داديم. خلاصه خيلی کيف داشت و لذت بردم. واقعا اين دوستان قديمی چقدر مهربان بودند و ما خبر نداشتيم. اين صاحبان رسانه های غربی چقدر با فرهنگ و حقوق بشر دوست بودند ما قدرشان را نمی دانستيم. فقط يک مشکلی برايم پيش آمده. بعضی از کارهايی که اين روزها آقايان رهبران سبز در خارج از کشور می کنند به نظرم زياد جالب نمی آيد. بعضی نوشته های همکاران مطبوعاتی ام هم زياد جالب نيست. می خواهم مطلب انتقادی درباره شان بنويسم. می خواهم نقد سازنده بکنم... دِ............. چرا پرت شدم اين جا؟ اين جا کجاست؟ کمپ پناهندگان در ترکيه؟ ای بابا! چی؟ پناهندگی من قبول نمی شود و بايد برگردم ايران؟ من مبارزه نکرده ام؟ خطر مرا تهديد نمی کند؟ به اروپا و آمريکا نمی توانم بروم؟ چه می گوييد؟... دِ......... اين جا کجاست؟ خانه ی پدری؟ حاشيه ی اتوبان صدر؟ وسط باغچه ی کنار خيابان؟ کنار سفره و فلاسک چای و منقل کباب و توپ واليبال؟ اکثر بچه ها لباس سبز پوشيده اند و صدای ساسی مانکن از همه جا به گوش می رسد. سيزده به در است؟ عجب چُرتی مرا گرفت! پاشيم! پاشيم به جای اين فکر و خيال ها، بزنيم و برقصيم: آهــــــــــــــــــــــــــــــان! نی نی! نی نی! بکن نيناش ناش! ساسی مانکن پروداکشن! وای خاک عالم ديدی، ديدی و چشاش و پسنديدی، ديدی به تو گفتم که چقدر رنگ چشاش توپه! خوشگل و با تريپه، سوژه واسه کليپه، چی می گی چی می گی، قبوله؟ آره آره آره قبوله! فدوی نمی داند که اگرچه نوروز باستانی ايرانيان هیچ کاری بکار برادران ندارد، یعنی اصلاً تحویل شان نمی گیرد، لکن مؤمنین عزیز، حضرات آیات عظام و حجج اسلام و توابع سببی و نسبی آنان، کثرالله امثالهم، از جان نوروز چه می خواهند؟ گفتن ندارد که نوروز و مؤمنين عزيز، مانند جمهوری و اسلام، تا پایان جهان نیز مانعة الجمع اند و هرگونه تلاشی در این راستا، عرض خود می برد و زحمت ما می دارد. این نیز البته گفتنی است که حضرات پیش از این، مراتب مهر خود را به این پدیدهء ماندگار و متعلقات آن که اینک دیگر جهانی شده است، به شیوه های گوناگون ابراز داشته اند. اینان حتا از بردن نام اجزاء آن نیز اکراه دارند. آیا شما خواننده ی ضد انقلاب تاکنون برادری را دیده اید که به چهار شنبه سوری نگوید: چهارشنبهء آخر سال؟!... >>>
دوازده فروردین، روزی که در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود میرسند! بخشی از متن پیام روح الله خمینی به ملت ايران «...مبارک باد بر شما روزی که در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود میرسند، فرقی بین زن و مرد و اقلیتهای مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشی به دنبال او دفن میشود، و کشور از چنگال دشمنهای داخلی و خارجی و چپاولگران و غارت پیشگان نجات یافت. اینک شما ملت شجاع، پاسداری جمهوری اسلامی هستید. اینک شما هستید که باید این اثر الهی را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و نگذارید بقایای رژیم متعفن که در کمین نشستهاند و طرفداران دزدان بینالمللی و نفتخواران مفتخوار در بین صفوف فشرده شما رخنه کنند. اینک شمایید که باید مقدرات خود را به دست بگیرید و مجال به فرصت طلبان ندهید، و با قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدمهای بعدی را بردارید، و با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود در مجلس موسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید، و همان طور که با عشق و علاقه به جمهوری اسلامی رای دادید، به امنای امت رای دهید تا مجالی برای بداندیشان نماند. صبحگاه دوازده فروردین – که روز نخستین حکومت الله است – از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگرههای قصر دو هزار و پانصد سال حکومت طاغوتی فرو ریخت، و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست. هان! ای ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید، و در تحت لوای اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهی را با پشتیبانی خود اجرا نمایید. من با تمام قوا در خدمت شما که خدمت به اسلام است، این چند روز آخر عمر را میگذرانم، و از ملت انتظار آن داریم که با تمام قوا از اسلام و جمهوری اسلامی پاسداری کنند. من از دولتها میخواهم که بدون وحشت از غرب و شرق، با استقلال فکر و اراده، باقیمانده رژیم طاغوتی را که آثارش در تمام شئون کشور ریشه دارد پاکسازی کنند، و فرهنگ و دادگستری و سایر وزارتخانهها و ادارات که با فرم غربی و غربزدگی به پا شده است به شکل اسلامی متحول کنند، و به دنیا عدالت اجتماعی و استقلال فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را نشان دهند. از خداوند تعالی عظمت و استقلال کشور و امت اسلامی را خواستارم». (صحیفهء نور، جلد ششم، 452)
آرشيو روزانهء مقالات يک هفتهء گذشته:
شماره 832 چهارشنبه 11 فروردين 1389 ـ 31 مارس 2010
اقتصاد ایران دچار «مرض هلندی» است
بمناسبت سالگرد همه پرسی 12 فروردين
نگاهی به مقالهء «جنبش سبز و شش سوال» از آقای سازگارا
تأملی در پیام نوروزی میر حسین موسوی
گفتوگوی با خسرو ناقد و رحمان افشاری
سازمان ملل، حركت جديدی را برای كمك به كودكان فقير و گرسنهء جهان شروع كرده است، بدين صورت که سايتی را به آدرس زير ايجاد کرده شما اگر به اين آدرس رفته و روی دكمهء زرد رنگ بالاي صفحه کليک کنيد، شرکت هائی که با سازمان ملل قرارداد دارند به ازای هر كليك ما هزينهء غذای يك كودك گرسنه را در جهان به سازمان ملل می پردازند. لطفاً از اين کار دريغ نکنيد.
آيا شيخ فضل الله نوری مشروطه خواه بود؟ و آيا قوم آريا جعل انگليس ها است؟ گفتگوی مهدی فلاحتی با اسماعيل نوری علا
چرا اياد علا وی در راس ائتلاف های پیروز قرار گرفت؟ تفسير سوزناک صدا و سيمای حکومت اسلامی
شماره 831 دوشنبه 9 فروردين 1389 ـ 29 مارس 2010
سه سال و هفت ماه از دستگیری منصور اسانلو می گذرد
دستآوردهای جنبش آزادي خواهي مردم ايران در سالی که گذشت
ادبیات جنبش سبز: شعارها، شعرها و قطعات
ماکان و مصلحت انديشان ابدی
سفر من به اسرائيل و مشکل احزاب همراستا با رژيمگفتگو با کاسپين ماکانبیبیسی
گفتگوی راديو فارسی زبان اس.بی.اس استراليا درباره اوضاع سياسی کنونی ايران
«سکولاریسم» نواندیشان دینی، اصلاح طلبان غیر دینی...
ملتی که رواداری را به جهانيان شناساند
آراﻳﺶ جنگی ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ رﻓﻘﺎ، رﻫﺒﺮ ﻣﺤﺪودهء ﺟﻨﮓ را داﻧﺸﮕﺎه گذاشته! گزيده ای از سخنان ﺣﺎج ﺣﺴﻴﻦ ﻳﻜﺘﺎ خطاب به بسيجيان دانشجو
آيا حال تان از اين نوع خبرنويسی بهم نمی خورد؟
نگرانی های حضرت آيتالله العظمي مكارم شيرازي
|
آيا یوسف شريفی بجرم اين اعتراض اعدام می شود؟
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== ============= کميته بين المللی نجات پاسارگاد =========== =========== =========== =========== ============= ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== =========== ========== ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== مخالفان خود را بشناسيم
دولت نهم روند بسيار خطرناک غربزدگی و گرايش های سکولاريستی را که متأسفانه در حال نفوذ در بدنه مديريتی کشور بود، سد کرده است.
سکولارها در ایران جایگاهی ندارند! حضور پر شور ملت ایران در بيست و دوم بهمن عامل شکست کامل سکولارها در کشور است.
اسلام با فرهنگ لائيك و بى دينى مخالف است. دشمنان با استفاده از ترويج فرهنگ لائيك درصدند تا زنان را از خط عفاف و حجاب و كرامت منحرف كرده و سنت هاى اصيل اسلامى را از بين ببرند.
آيتالله مکارم شيرازی
نقش تلويزيون در ايجاد تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بسيار مهم است. هر چند که در ساليان اخير برنامههاي ديني و مذهبي در تلويزيون گسترش يافته ولي کساني در آنجا لانه کردهاند تلويزيون را به سوي سکولاريسم سوق مي دهند».
بقيه از ستون مقابل
تفاوت شاه و«آقا»
|
© 2009 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |