|
چهارشنبه 11 فروردين 1389 ـ 31 مارس 2010 |
خشونت را میتوان به بند کشيد
گفتوگوی با خسرو ناقد و رحمان افشاری
گفتگوگر: فرشاد قربانپور، از روزنامهء فرهيختگان
"ناكجا آباد و خشونت" كتابی است دربارهء انديشه و گفتار و نظريه های كارل پوپر. اين كتاب اخيراً در ايران منتشر شده و به سرعت به چاپ دوم رسيد. از اين رو با مترجمان اين كتاب، خسرو ناقد و رحمان افشاری گفتوگو كردهايم كه در ادامه میخوانيد. اما این گفت و گو به صورت کتبی بود سوالات به طور مشترك توسط دو مترجم پاسخ داده شد و سپس از سوی هر دو مورد ويرايش و حك و اصلاح قرار گرفته است. از اين رو تقسيم اين پاسخها برای هر يك از اين پرسش ها عملاً لازم نبود. آنچه میخوانيد نظر مشترك دو مترجم كتاب در مورد ترجمهای كه ارائه دادهاند برای سوالات ما بوده است. (روزنامه فرهيختگان)
* * *
پرسش:
با توجه به آنكه از كارل پوپر آثار بسياری به فارسی برگردانده شده است، سبب ترجمه و
انتشار كتاب «ناكجاآباد و خشونت» چيست؟
پاسخ: از پوپر و درباره او كتابهايی به فارسی ترجمه شده است اما اين دليل نمیشود كه ديگر اثر و سخن تازهای از او ترجمه نشود يا آرا و افكار او از زاويهای ديگر بررسی نشود. در مورد پوپر، نظريهها و آثار او هنوز حرفهای ناگفته بسيار است؛ بهخصوص حرفهايی كه بهكار امروز ما میآيد. بگذريم كه قرائت و برداشتهای متفاوتی از انديشههای او در دست است و اگر در آثار او دقيق شويم، هنوز نكتهها و ايدههايی در آنها میتوان يافت كه درخور بررسی و نقد است. گذشته از اينها، با آنكه پوپر آرا و افكارش را به زبانی روشن بيان میكرد، اما اين سخن به اين معنا نيست كه به سادگی میتوان به منظومه فكری او پيبرد. يكی از مهمترين كتابهای او به نام «جامعه باز و دشمنان آن» كه با ترجمه دكتر عزتالله فولادند به فارسی رشكانگيزی برگردانده شده، بالغ بر هزار و ۴۰۰ صفحه است و هر صفحه آن را بايد با دقتی خواند كه متاسفانه در ما كمتر میتوان سراغ گرفت. برخی آثار ديگر او كاملا تخصصی و فني هستند، مانند «منطق اكتشاف علمي» يا كتاب «شناخت عينی، برداشتی تكاملي» و «حدسها و ابطالها» يا كتاب «من و مغز او» كه پوپر مشتركا با جان اكلز، يكی از سرشناسترين متخصصان مغز و فيزيولوژی اعصاب نوشته است. برای كسی كه میخواهد پوپر را خوب بشناسد و به كنه انديشههای او پيببرد، خواندن اين كتابها بسيار ضروری است.
اما هنوز بسيارند كسانی كه میخواهند بدانند پوپر كيست؟ و حرف اصلی او چيست؟ پيدا است كه در اين دوره و زمانه، همه وقت و حوصله خواندن و دقيق شدن در آثار يادشده را ندارند، حرجی هم به آنان نيست. اين دسته از خوانندگان بهتر است يا به آثار سادهتر او رجوع كنند يا كتابهايی را بخوانند كه درباره پوپر نوشته شده، مانند كتابی كه بريان مگی درباره پوپر نوشته است. در واقع مخاطب ما نيز اين دسته از خوانندگان هستند. البته برای آنكه سوءتفاهمی پيش نيايد اضافه میكنيم كه آنچه از پوپر در اين كتاب گرد آوردهايم، به هيجوجه ساده و كماهميت نيست، بلكه برعكس بسيار مهم و اساسی است. درواقع همان نقد و نظر و نگرشی است كه پوپر در آثار تخصصی خود طرح كرده، اما در اينجا بنا به طبيعت سخنرانی و گفتوگو، به صورت كوتاه و شفاف و روشن و همه فهم بيان شده است.
پرسش:
خواننده با مطالعه اين كتاب چه چيزی نصيبش میشود؟
پاسخ: ما در اين كتاب كوشيدهايم نخست شناختی مقدماتی از زندگی و آرای پوپر به دست آوريم و برداشت خودمان از انديشههای او را طرح كنيم و در معرض گفتوگو و نقد ديگران بگذاريم. سپس با ارائه چند سخنرانی و گفتوگو از پوپر، چهرهای از اين متفكر پرآوازه قرن بيستم ترسيم كردهايم. خواننده با خواندن اين كتاب میتواند شناختی مختصر و مفيد از انديشههای پوپر، آن هم از زبان خود او، به دست آورد. اين شناخت اجمالی، به خواننده علاقهمند كمك میكند از ميان سخنانی كه درباره پوپر در جامعه ما گفته میشود، سره را از ناسره بازشناسد. در انتهای كتاب نيز مقالهای از هانس آلبرت ترجمه كردهايم كه درباره عقلگرايی انتقادی است و چكيده خوبی از اين نظريه فلسفی پوپر به دست میدهد. اگر هم دانشجو يا دانشپژوهی بر سر شوق آمد و خواست بيشتر درباره آرا و افكار پوپر بداند، میتواند از كتابشناسی آثار او كه ما در صفحههای آخر كتاب آوردهايم، سود ببرد.
پرسش:
پرسش ديگر من اين است كه وجه تسميه كتاب چيست؟ چرا نام آن را «ناكجادآباد و خشونت»
گذاشتهايد؟
پاسخ: همانطور كه پيشتر گفتيم، اين كتاب مشتمل بر چند مقاله و سخنرانی و گفتوگو است كه ما از ميان آثار پوپر برگزيده و ترجمه كردهايم. يعنی برخلاف آنچه معمول است، كتابی با گزيدهای از نوشتههای او كه پيشتر در غرب منتشر شده باشد، ترجمه نكردهايم، بلكه بسته بهتصور خود از نياز خوانندگان ايرانی، گفتارها و گفتوگوهايی را كه برای آشنايی با پوپر و شناخت از انديشههای فلسفی او مناسب تشخيص داديم، از ميان آثار او برای انتشار در كتاب حاضر برگزيدهايم. خب، حالا بايد عنوانی هم به اين كتاب میداديم. كتاب بيعنوان كه نمیشود! ما برای كتاب بايد يا عنوانی مستقل انتخاب میكرديم يا عنوان يكی از مقالات و سخنرانيها را عنوان كتاب قرار میداديم. در نهايت عنوان «ناكجادآباد و خشونت» را كه عنوان يكی از سخنرانيهای پوپر است برای كتاب برگزيديم. اين گزينش در عين حال موجب میشود توجهها به اين سخنرانی بيشتر جلب شود. توجه به مضمون اين سخنرانی پوپر به نظر ما حائز اهميت بسيار است: دوری جستن از خشونت و ايستادگی بر ادامه راه گفتوگوی سازنده و مستدل، يعنی در واقع آنچه، در همهجا، نياز هر گونه همزيستی مسالمتآميز است. پس میبينيد كه قصدی در كار بوده است. بايد توجه داشت كه پوپر فيلسوف است و نه موعظهگر. او میكوشد علل توسل به خشونت در رفع اختلافهای سياسی را بجويد و بر پايه آن داوری كند. به نظر او اعتقاد به ناكجادآباد و درافكندن طرحهای آرمانی و دستنيافتنی، به قهر و خشونت میانجامد. پوپر در اين گفتار از كتاب، به دقت اين مدعای خود را توضيح داده است كه اينجا نيازی به تكرار آن نيست.
پرسش:
اما اين «ناكجاآباد» پوپر كجاست؟
پاسخ: «ناكجاآباد» همان مدينهء فاضله، همان آرمانشهر يا يوتوپيا است؛ همان «بهشت روی زمين» است كه انسان، از زمانی كه آدم از بهشت رانده شد، در پندار برپايی آن روی زمين بوده است، ولی هر بار كه بشارتدهندگان اين «بهشت»، اين «ناكجاآباد»، خواستهاند آن را روی زمين برپا كنند، ناگزير راه به جهنم برده و فاجعه آفريده است. نمونههايش در تاريخ گذشته و در دوران معاصر آنقدر هست كه نيازی به فهرست كردن نام آنها نيست.
پرسش:
شما همانطور كه اشاره كرديد، چند گفتار و گفتوگو و مقاله به انتخاب خودتان در اين
كتاب گردآوری كردهايد، ولی چه موضوعی را میتوان محور اصلی كتاب دانست؟
پاسخ: گفتارها و گفتوگوهای اين كتاب در واقع دو محور اصلی دارند: يكی آنكه در اين كتاب میتوان با راسيوناليسم يا عقلگرايی نوع پوپری كه به «عقلگرايی انتقادي» مشهور است، به خوبی آشنا شد. اين معنا را میتوان هم در سخنرانيها و گفتوگويهای پوپر به روشنی ديد و پيبرد كه عقلگرايی او با عقلگرايی امثال افلاطون و دكارت چه تفاوتهايی دارد و هم در مقاله پخته و سنجيده هانس آلبرت به نام «عقلگرايی انتقادي» كه ما ترجمه آن را به مناسبت به كتاب افزودهايم. از سوی ديگر خواننده با پيشينه نظريه پوپر و ريشههای فلسفی و علمی عقلگرايی او نيز آشنا میشود؛ ريشههايی كه از نظر فلسفی به سقراط و كانت و تا حدی به هيوم و از نظر علمی به علوم جديد باز میگردد كه دانشمندانی چون گاليه، كپلر، نيوتن و اينشتين در آن سهم بهسزايی داشتند. جان كلام عقلگرايی انتقادی اين است كه ما نمیتوانيم به حقيقت مطلق و يقينی دست يابيم بلكه تنها میتوانيم با كشف خطا و رد و ابطال پيوسته نظريههايمان به حقيقت نزديك شويم. از اينرو نقد و آزمون، مقام بلندی در اين نوع عقلگرايی دارد.
محور ديگر كتاب، مساله خشونت و طرح يكی از خاستگاههای پيدايش خشونت است و اينكه چگونه میتوان با تكيه بر نگرش عقلانی و خردجمعی از بروز خشونت جلوگيری كرد. سخن اصلی پوپر اين است كه خشونت را میتوان به بند كشيد و به زير فرمان عقل درآورد. بنابراين اگر بخواهيم به پرسش شما با يك جمله پاسخ دهيم، بايد بگوييم محورهای اصلی كتاب، يكی مساله عام عقلگرايی انتقادی است؛ چه در حوزه نظر و چه در پهنه عمل، چه در اكتشافات علمی و فلسفه علم و چه در عالم سياست و ديگری مساله خاص خشونت است و ريشهيابی نظری و راه چيرگی بر آن.
پرسش:
پوپر را گاهی به پوزيتیويسم متهم میكنند. چنين نسبتی به او تا چه حد درست و روا
است؟
پاسخ: نسبت دادن انديشههای پوزيتیويستی به پوپر در واقع نتيجه سوءتفاهمی است كه به گفته خود پوپر، از «يك داستان خندهآور» سرچشمه میگيرد. بايد دانست كه پوپر، چه هنگامی كه بين سالهای ١٩٣٠ تا ١٩٣٧ در وين بود و چه در سالهای ١٩٣٥ و ۱۹۳۶ در انگلستان، با تمام اقسام و اشكال پوزيتيويسم مبارزه كرد. ماجرا از اين قرار است كه پوپر در سال ١٩٣٤ ميلادی كتاب «منطق اكتشاف علمي» را منتشر كرد كه در ضمن نقدی هم بر پوزيتيويسم بود. جالب آنكه موريتس شليك و فيليپ فرانك، دو نفر از متفكران برجسته حلقه وين كه از پوزيتیويسم پشتيبانی میكردند، در كمال آزادمنشی اين كتاب پوپر را در مجموعه كتابهايی كه حلقه وين بهكوشش اين دو منتشر میكرد، بهچاپ رساندند؛ پيامدی كه اين تساهل بههمراه داشت اين بود كه تمام كسانی كه كتاب پوپر را نخوانده بودند و فقط بر مبنای نام ناشر درباره نويسنده كه در آن زمان شهرت چندانی نداشت، نظر میدادند، تصور میكردند كه پوپر هم پوزيتیويست است. چنين بود كه افسانه «پوپر پوزيتيويست» بر سر زبانها افتاد. اين همان داستان خندهداری است كه پوپر به آن اشاره میكند. البته بايد اضافه كرد كه كسانی از نظريهپردازان مكتب فرانكفورت و در رأس آنها تئودور آدورنو، تلقی خاصی از پوزيتيويسم دارند و پوپر را مشمول آن میدانند. پرداختن به نزاع پوزيتيويسم از حوصله اين گفتوگو بيرون است. در متن كتاب اشاراتی به اين نزاع شده است كه خواننده علاقهمند را به آنجا ارجاع میدهيم.
پرسش:
چه چيزی باعث شد در جامعه ما پوپر را فيلسوفی ليبرال، آن هم به معنی منفی آن
بخوانند؟
پاسخ: واقعيت اين است كه پوپر نه تنها در ايران، بلكه در اروپا و آمريكا نيز؛ هم از طرف جريانهای راست و هم از سوی جريانهای چپ، مورد اتهام بود و برچسبهايی گاه متضادی به او میزدند. ماركسيستها او را «نئوليبرال» و ليبرالهای اقتصادی او را «سوسياليست» میخواندند. برخی وی را «ضد مذهب» میخوانند و كسانی هم هستند كه پوپر را اصلاً فيلسوف نمیدانند. اما همهء اين برچسبها، كم و بيش، غرض سياسی دارند و چندان به انديشه و آرای پوپر ربطی ندارند. خود او در جوانی كمونيست بود. سپس رويكردی انتقادی پيدا كرد و از ماركسيسم روبرتافت و به يكی از منتقدان جدی آن تبديل شد. چندی بهعنوان سوسياليست معتدل شناخته شد و سرانجام او را ليبرال معتدل خواندند.
اما نكتهای كه شايد برای خواننده ايرانی جالب باشد، اين است كه هم سران احزاب محافظهكار ميانهرو، مانند حزب دموكرات مسيحی آلمان و هم سران احزاب سوسيال دموكرات به ديدن او میشتافتند. هم هلموت كهل صدراعظم پيشين آلمان از حزب دموكرات مسيحی و هم هلموت شميت كه او نيز سالها صدراعظم آلمان بود و يكی از رهبران برجسته حزب سوسيالدموكرات است، از دوستان پوپر محسوب میشدند. علت اين است كه پوپر در درجه اول يك متفكر بود و نه مردی سياستپيشه. رويكرد احزاب آلمانی به پوپر را بايد بيشتر در جنبه عقلگرايانه آرای او ديد. میبينيم كه همين پيشه كردن خردمندی در سياست و دوری جستن از آرمان گرايی ايدئولوژيکی، كه هر دو از اركان فكری پوپر است، موجب شد آلمان ويران شده پس از جنگ جهانی دوم به صدر كشورهای اروپايی برسد.
ما اما در ايران، متاسفانه، به جای توجه به كنه نظريه فلسفی و عقلگرايانه پوپر و
جدی گرفتن فكر اصلاحات اجتماعی گام به گام كه طرح كرده است، بيش از هر چيز
نظريههای او را دستمايه جدل و جدالهای سياسی خود قرار داديم؛ آنچه كمتر به خود
پوپر مربوط میشد و علت ديگری داشت. كسانی كه میخواستند بهعنوان مثال حريفی را از
دايره قدرت حذف كنند، با پوپری دانستن آرای او و ليبرال يا نئوليبرال خواندن پوپر،
كوشيدند به مقصود خود برسند. واقعيت اين است كه در آرای پوپر هم میتوان جنبه
ليبرالی ديد و هم جنبههايی از سوسيال دموكراسي. خود او هيچ ابايی ندارد كه بگويد
من يك ليبرال هستم. اما ما، كه كمتر به پيشينه انديشههای ليبرالی در اروپا آشنايی
داريم و با چپگرايان و راست
گرايانمان؛ چه سنتی و چه غيرسنتی، در فضايی ضدليبرالی زندگی میكنيم و ليبرال بودن
را مترادف با طرفداری از سرمايهداری بيبند و بار مافيايی میدانيم، نمیتوانيم
سخن او را به درستی درك ميكنيم. بگذريم كه گمان میرود، اغلب كسانی كه با زدن
برچسب «ليبرال» به پوپر قصد بدنام كردن او را دارند، نه افكار پوپر را به درستی
میشناسند و نه معنای واقعی ليبراليسم را میدانند.
بههر حال، آنچه میتواند بهكار ما بيايد، نه مواضع سياسی شخص پوپر است و نه دامن
زدن به جدلهای بيهوده سياسی، بلكه مواضع فكری و فلسفی او است كه توجه به آنها
اهميت دارد. در عين حال از ياد نبريم كه بنياد انديشه پوپر بر جستوجوی بيوقفه
حقيقت است. او هرگز مدعی نشد كه حقيقت تنها در دستان او است و هيچ خطايی در آرا و
نظريههای او وجود ندارد. بد نيست در اينجا سخنی از او نقل كنيم تا به كسانی كه
چنين مغرضانه و با نگاهی ايدئولوژيك به او حمله میكنند، از زبان خود او پاسخی داده
باشيم. پوپر در يكی از سخنرانيهای خود كه ما هم ترجمه آن را با عنوان «درباره به
اصطلاح منابع شناخت» در همين كتاب منتشر كرديم، میگويد:
«من اصلا نمیگويم كه چيزی میدانم؛ مدعای من چيزی جز حدس و فرضيه نيست... ولی اگر
تو به مسالهای كه من با حدس خود و به شيوهای آزمايشی قصد حل آن را داشتهام
علاقهمندی، پس میتوانی در حق من لطف كنی و تا آنجا كه برايت ميسر است بكوشی آن را
هرچه موشكافانهتر نقد كني! و اگر آزمونی تجربی را میتوان تصور كرد كه به نظرت،
نتيجه آن میتواند ادعای مرا ابطال كند، آنگاه آمادهام تا آنجا كه در توانم هست در
اين رد و ابطال به تو ياری رسانم.»
پرسش:
چرا بايد پوپر را خواند؟ يا به زبانی ديگر پوپر امروز به چه كار ما میآيد؟ اصولا
خواننده آثار او به كدام بخش از افكار اين فيلسوف بيشتر توجه كند؟
پاسخ: اين پرسش شما مهم و اساسی است. پاسخ به آن اولا مستلزم واكاوی و بررسی واقعبينانه وضع كنونی ما است و دوما دوری جستن از برداشتی ايدئولوژيك از افكار و آرای پوپر و پيداست كه اينها در محدوده گفتوگوی حاضر نمیگنجد و فرصتی ديگر میطلبد. فقط فراموش نكنيم در اهميت آرا و افكار پوپر و تاثير و نفوذ نظريههايش بر دانشمندان علوم تجربی، انديشمندان، پژوهشگران و دولتمردان جهان، همين بس كه كسانی چون برتراند راسل، جان اكلز، ارنست گمبريج و هلموت شيمت كه هركدام سرآمد رشته تخصصی و حرفه خود هستند، از تاثيری كه پوپر بر آثار و تحقيقات و روش شناخت و سياستورزی آنان گذارده است، با افتخار ياد میكنند و برخی او را حتی بزرگترين فيلسوف علم میدانند. در ايران متاسفانه به خاطر جو حاكم، هنوز فلسفه علم و نظريههای شناختشناسی او به دانشگاههای ما راه نيافته، ولی نمیتوان تاثير پوپر را بر طيفهای گوناگون روشنفكری ناديده گرفت؛ تا جايی كه امروز تقريبا كمتر روشنفكری را میتوان در ايران سراغ گرفت كه بر دوری كردن از ايدئولوژيهای تماميتخواهانه و پرهيز از روشهای خشونتآميز تاكيد نكند. همچنين تاثير آرای او بر گفتمان دموكراسيخواهی را نيز نمیتوان ناديده گرفت. پس از انقلاب بسياری از انديشمندان و روشنفكران ايرانی از پوپر و افكار او تاثير پذيرفتهاند؛ چه آنان كه به اين تاثيرگذاری اذعان دارند و چه آنان كه كتمان میكنند؛ چه «چپ سنتي»، چه «چپ مدرن» و چه نوانديشان مذهبی.
به هر روی، در اينجا و در پاسخ به پرسش شما، تنها به اشاراتی بسنده میكنيم: نخستين نكتهای كه بايد بر آن تاكيد كرد توجه به عقلگرايی او است. در جامعهای كه به قول سعدی «عقل بلا ديد و به كنجی نشست»، رويكرد عقلگرايانه پوپری میتواند مشكلگشای بسياری از مسائل فكری و اجتماعی ما باشد، زيرا اين نوع عقلگرايی هم بر علوم نوين تكيه زده است و هم بر فلسفه؛ به ويژه فلسفه نقادی كانت. آشنا شدن با اين نوع عقلگرايی ما را از تعصبات خام و جزمی رها میكند و به ما درس فروتنی عقلی میدهد. به ما میآموزد كه حقيقت در كف يك تن نيست و به يك بار به چنگ نمیافتد، بلكه بايد پيوسته در طلب آن كوشيد و به جای آنكه خود را قربانی نظريهها كنيم، بهتر است كه نظريهها را قربانی كنيم.
يكی ديگر از رهاوردهای رويكرد پوپری، توجه به تبعات سياسی عقلگرايی انتقادی او است كه برخی جلوههای آن را در دموكراسی، تغييرات تدريجی و اجرای اصلاحات اجتماعی يا به قول او مهندسی اجتماعی و نيز پرهيز از خشونت و انقلاب میتوان ديد. پوپر از ما میخواهد به جای برآوردن آرمانهای خيالی و برپا كردن بهشت روی زمين - كه ناممكن است - بيشتر برای برطرف كردن عيب و نقصهای مشخص بكوشيم! - تلاش نكنيم با راهحلهای ناكجاآبادی انسانها را خوشبخت كنيم، بلكه بهجای آن، نيروی خود را در راه از بين بردن عيب و نقصهای مشخص به كار بريم. نگاه كنيم چه چيز در جامعهای كه در آن زندگی ميكنيم، بدترين بلای اجتماعی است و بكوشيم مردمان را صبورانه قانع كنيم كه مىتوانيم از شر آن خلاص شويم، بهشرط آنكه در دام خشونتگرايی نيفتيم و از پندارهای آرمانگرايانه نيز دست بكشيم و عقلانيت و تن دادن به رفتاری مداراجويانه را پيشه خود كنيم. اما برای مدارا تحقق سه شرط لازم است.
بگذاريد مثالی كوتاه بياوريم تا منظور از مدارا كردن روشن شود. برای مثال، معنای مدارا كردن شما با من اين است كه شما در من ايرادی ببيند (شرط عدم پذيرش) و با آنكه قادريد بر من اعمال نفوذ كنيد (شرط قدرت)، از اعمال نفوذ خود چشم بپوشيد (شرط پذيرش). بنابراين میبينيد كه مدارا به طور كلی بيشتر از كسانی خواسته میشود كه صاحب قدرت هستند.
نكته ديگر در تفكر پوپر مفهوم دموكراسی است. معمولا ما از دموكراسی تلقی نادرستی داريم. گمان میكنيم دموكراسی يعنی حكومت مردم. در حالی كه به نظر پوپر مردم هيچ جا حكومت نمیكنند. به نظر او دموكراسی يعنی اينكه بتوانيم از طريق انتخابات و با كمترين هزينه، حاكمان بد را عزل كنيم و به جای آنان حاكمان بهتری را بگماريم. اگر كمی دقت كنيم، همين جا بار ديگر با يكی ديگر از وجوه اصلی تفكر پوپر روبهرو میشويم. پوپر در فلسفه علم خود، برخلاف اين تصور كه «نظريهای علمی است كه بتوان آن را اثبات كرد»، معتقد است «نظريهای علمی است كه بشود آن را ابطال كرد» همين رويكرد سلبی را در فلسفه سياسی او نيز میبينيم. او نمیگويد دموكراسی يعنی تنها نصب افراد از طريق انتخاب، زيرا به خوبی میداند كه برای مثال آدولف هيتلر هم با رای مردم انتخاب شد و آن همه جنايت كرد. به نظر او زمانی میتوانيم به واقع از دموكراسی سخن بگوييم كه بتوانيم حاكمان بد را در انتخاباتی آزاد بركنار كنيم.
پرسش:
كانون اصلی انديشههای سياسی پوپر را در چه میبينيد؟
پاسخ: اين سوال شما دقيقا همان پرسشی است كه مصاحبهگر هم در يكی از گفتوگوهای كتاب «ناكجاآباد و خشونت» از پوپر میپرسد. پوپر در پاسخ میگويد كه هسته اصلی انديشه سياسی او در واقع طرح جديد مسالهای كهن بوده و بعد ادامه میدهد: «در فلسفهء سياسی متداول، مسالهء اصلی با اين پرسش بيان میشد كه چه كسی بايد حكومت كند؟ من پرسش ديگری را جايگزين اين پرسش كردم (اما هيچكس متوجه اين جابهجايی نشد). پرسش جديد چنين است: چگونه میتوان حكومت را تا حدی زير فشار گذاشت تا اقداماتی آنچنان بد و نادرست انجام ندهد؟ و پاسخ اين پرسش چنين است: از اين طريق كه بتوان آن را بركنار كرد. اساسيترين اصل دموكراسی اين است كه بتوان حكومت را بدون خونريزی بركنار كرد».
روزنامه فرهيختگان. ۱۰ بهمن ماه ۱۳۸۸
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|