|
دوشنبه 16 فروردين 1389 ـ 5 آوريل 2010 |
اصولگرایی معتدل: فرصت سازی یا فرصت طلبی؟
احمد صدرا
تقریباً از فردای انتخابات ریاست جمهوری، طرفداران شهردار تهران به تکاپویی گسترده دست زدهاند که از تداوم وجود سودای سیاسی نزد این گروه حکایت میکند. سودایی که اینبار نه فتح تهران بلکه کرسی ریاست جمهوری را مد نظر دارد. سودایی که اولین نشانههای حضورش با اعلام کاندیداتوری قالیباف در دهمین انتخابات ریاست جمهوری آشکار شد و کمتر کسی هم باور کرد که خروج وی از این انتخابات پایان آن باشد؛ البته کمتر کسی هم انتظار داشت که به ویژه با توجه به همة آنچه در کشور میگذرد، این سودا بار دیگر با این شتابزدگی، از سر گرفته شود. به هر رو، پروژهای که هفتهنامة مثلث تحت نام "اصولگرایی معتدل" تولدش را در شمارة دهم خود مورخ 19 مهر 88 اعلام کرده، چیزی نیست مگر محمل و ظرف جدید همین سودا.
نام این پروژه بیش از هر چیز، یادآور اختلافات میان اصولگرایان است، اختلافاتی که در چهار سال دولت نهم همواره با سر و صدای بسیار همراه بود و تقریباً همواره هم بینتیجه و بیاهمیت برای سرنوشت سیاسی کشور. دیدیم که دولت نهم، فارغ از هیاهوی مجلسیان و احزاب و گروههای اصولگرا همواره به راه خود رفت و اینک نیز که ردای دولت دهم را بر دوش انداختهاست همچنان بر همان روال گذشته عمل میکند. اختلاف در بین اصولگرایان، نه به دوران دهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری خلاصه میشود و نه به رویارویی میان احمدی نژاد و قالیباف بر سرِ بودجة مترو. پنج سال متمادی است که اصولگرایان در مجلس و مطبوعات و محفلهای خصوصی و عمومی به یکدیگر و به ویژه به آن بخشی از خود که زمام امور دولت را در دست دارد بهطور مداوم -انتقاد که نمیشود گفت- پرخاش میکنند. اما حاصل این اختلافات پس از پنج سال چیزی نبود جز جابجایی افراد در پستهای کلیدی دولت و دستگاههای نیمهدولتی. گویی اختلاف میان جناحهای تشکیل دهندة این جمع بیشتر اختلافاتی فردی است و اختلافاتی بر سرِ تقسیم غنائمِ ناشی از بهدست داشتن قدرت.
اینک به نظر میرسد که پروژة اصولگرایی معتدل مدعی فراتر رفتن از این دست رویاروییهاست و برای اینکار قصد دارد به طور جدی گفتاری سیاسی را تبیین کند. گفتاری که اگر یک ضلع آن گفتوگویی است با سایر جناحهای اصولگرا برای بهدست آوردن فرادستی در این جمع، یعنی در واقع گرفتن جای احمدینژاد و یارانش، ضلع دیگرش متقاعد کردن عموم مردم است در کارآمد بودنِ سیاسی اصولگرایان معتدل در ادارة کشور. در ادامة نوشته به این هر دو ادعا را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
همة حرفهای سیاسی طرفداران شهردار تهران با اصولگرایان را میتوان در مقالهای با عنوان "دوستان جدید میرسند، دوستان قدیمی میروند: واکاوی رابطة پر فراز و نشیب احمدینژاد و اصولگرایان" (مثلث، ش13، 10 آبان 88) خواند. بنمایة این حرفها آن است که احمدینژاد جریانی است مستقل در درون اصولگرایان. او فقط از اصولگرایی برای رسیدن به قدرت استفاده کردهاست و به هر میزان نیز که جای پایش را در قدرت مستحکمتر کند، بیشتر به حذف اصولگرایان اقدام خواهد کرد. برای اثبات این مدعا، نویسندة مقاله به وقایعی همچون عدم مشاوره با "مهرههای ریشهدار" این طیف برای معرفی کابینه، تلاش برای برکنار کردن لاریجانی از ریاست مجلس، نگاه داشتنِ رحیم مشایی به هر قیمت در ساختار دولت و غیره اشاره میکند.
حرف طرفداران قالیباف درست است و ادلهای که ارائهمیدهند نیز از این واقعیت حکایت میکند که احمدینژاد میخواهد رهبر اصولگرایان باشد و نه کاندیدای منتخب آنها. پرسش این است که آیا حرف قالیباف و یارانش خواهد توانست اصولگرایان را وادار کند که دست از اتحاد حول احمدینژاد بردارند و شهردار تهران را محور توافق و حضور سیاسی خود در قدرت قرار دهند؟
تکرویِ احمدینژاد پدیدة جدیدی نیست، چهار سال است که در بر همین پاشنه میچرخد. کافی است به تعداد وزرایی که مجلسِ با اکثریت اصولگرا، دولت نهم را وادار به کنار گذاشتن آنها کرد و نیز به تعداد وزرای اصولگرایی که احمدی نژاد از کابینهاش بیرون راند نگاهی بیندازیم تا واقعیت تکرویِ احمدینژاد آشکار شود. بگذریم از افرادی که دولت نهم به عنوان وزیر معرفی کرد و مجلس اصولگرا به آنها رأی نداد. اما اینها همه مانع از آن نشد که اصولگرایان تقریباً یکپارچه در دهمین انتخابات ریاست جمهوری به پشتیبانی از احمدی نژاد بپردازند. و امروز نیز همة اصولگرایان و از آن جمله همین طرفداران قالیباف پا را در یک کشف کردهاند که احمدینژاد در این انتخابات 24 میلیون رأی آوردهاست. اکنون پرسش این است که چرا اصولگرایان باید جریانی سیاسی را که رکورددار تعداد آراء انتخاباتی است کنار بگذارند و جایش را به جریانی بدهند که به یک اشاره از کاندیداتوریاش منصرف شده و صحنة سیاسی را خالی میکند؟ اگر 22 خرداد 88 حماسة پیروزی اصولگرایی بود، با کدام استدلال سیاسی میتوان اثبات کرد که باید کسانی که این حماسه را آفریدند کنار گذاشت و دیگرانی را در جایشان نشاند که تا به حال یکبار هم به مصاف کارزاری انتخاباتی نرفتهاند؟ در واقع، منطق حماسة پیروزی دهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری دقیقاً عکس آن چیزی را حُکم میکند که طرفداران شهردار تهران در پی آن هستند. حماسة 22 خرداد به اصولگرایان حُکم میکند که بر عصبانیت خود در نتیجة بیمِهری رئیس جمهور هر چه سریعتر فائق آیند، به خواستة حماسهآفرینان گردن نهند، اهانتها، تکرویها و اخراج نزدیکترین یارانشان را از کابینه ببینند و با اینهمه، همگی یکصدا با کیهانِ شریعتمداری اعلام کنند که "هر آنچه خسرو کند، شیرین است". مگر اینکه بازبینی جدیِ انتخابات و نتایج آن را در دستور کار خود قرار داده و به شکلی به جمع معترضان به نتایج انتخابات بپیوندند. به عبارت دیگر، نه شهردار تهران و نه هیچیک از طیفهای اصولگرای دیگر نمیتوانند و نخواهند توانست بدون گذار از یک نقد جدی در مورد نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری در مقابل احمدینژادیها یا آنگونه که طرفداران قالیباف خود آن را نامیدهاند "احمدینژادیسم" ایستادگی کنند.
اینک میماند ضلع دیگر برنامة سیاسی شهردار تهران برای اشغال مقام ریاست جمهوری، یعنی اثبات کارآمدیِ سیاسی وی در بلبشویی که صحنة سیاسی ایران پس از انتخابات اخیر دچار آن شده است.
برنامة سیاسی طرفداران شهردار تهران برای قانع کردن عموم مردم به کارآمدیشان در یک استدلال خلاصه میشود: در غیبت اصلاح طلبان از صحنة سیاسی ایران، تنها نیروی سیاسیای که میتواند در مقابل احمدینژادیها ایستادگی کند، اصولگرایان معتدل به سرکردگی قالیباف هستند و کسانی که در دهمین انتخابات ریاست جمهوری نتوانستند با گِرد آمدن بهدور میرحسین موسوی و مهدی کروبی، احمدی نژاد را از مسند ریاست جمهوری کنار بزنند، همان بهتر که از هم اکنون به کمک شهردار پایتخت بیایند تا در انتخابات بعدی سربلندِ این میدان باشند. البته این بهترین قرائتی است که میتوان از آنچه طرفداران شهردار در دفاع از وی در شرایط فعلی سیاسی کشور مینویسند ارائه داد. نثر این نوشتهها به نوعی است که حسِ طمع داشتنِ نویسندگان آن به کِشتِ همسایه را در خواننده متبادر میسازد و خودِ پروژه نیز از نوعی فقدان اخلاق سیاسی در این جمع حکایت میکند. اما اینک وجه اخلاقِ سیاسی را کنار میگذاریم تا به هستة عقلانیِ استدلال بپردازیم.
گفتیم که آنچه این سیاست مفروض میگیرد آن است که "تحولات درونحکومتیِ سالهای آینده را باید در غیاب اصلاحطلبان تحریر کرد". (مثلث، شمارة 10، سرمقاله) دلیل آن را هم در همین نوشته بخوانیم: "اصلاحطلبان برای حضور دوباره در حاکمیت دو مشکل بزرگ دارند؛ یکی اقناع بدنة اجتماعیشان برای حرکت در چارچوب قانون اساسیِ جمهوری اسلامی که تا کنون نتیجهای نداشته و به نظر میرسد در بلند مدت هم موجب شکاف بیشتر بین "سر" و "بدنة" این طیف شود. مشکل دوم اصلاحطلبان برای حضور در رقابت سیاسی بر سر قدرت در نظام، "زمانبَر" بودن بازسازی این طیف است. جمع بزرگی از اصلاحطلبان در شرایط حاضر از فعالیت سیاسی دست خواهند کشید و طبیعتاً جایگزین کردنِ نیروهای جدید در فرآیندی بیشتر از یک دهه ممکن است" (مثلث، همان). و، نتیجه آنکه "به نظر میرسد مصاف اصلی سیاست در آیندة ایران میان حامیان دولت و اصولگرایان منتقد دولت باشد" (همان). و در میان اصولگرایان منتقد هم چه کسی بهتر از شهردار پایتخت که علاوه بر همة اینها میتواند به پیروی از میرحسین موسوی با پرچمِ "اصولگراییِ اصلاحطلبانه" یا "اصلاحطلبیِ اصولگرایانه" وارد میدان شود.
در اینکه پس از وقایعی که پیرو دهمین انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد، اصلاحطلبان برای اقناع بدنة اجتماعیشان برای حرکت در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی مشکل خواهند داشت شکی نیست. این بدنة اجتماعی پیش از این انتخابات نیز نسبت به امکان سیاستورزیِ کم و بیش دموکراتیک در این چارچوب مشکوک بود، اینک که به این نتیجه رسیدهاست که باید به محدودیتهای عدیدهای که در این چارچوب برای فعالیت دموکراتیک وجود دارد، امکان تقلب گسترده را نیز افزود، مسلماً به آسانی پای صندوقهای رأی نخواهد رفت. برخورد شدید با معترضان -که نتیجهای جز اثبات وجود تقلب نیست -مزید بر علت شده و اگر تغییر جدیای در فضای سیاسی کشور داده نشود مطمئناً یک به دهِ این بدنه در انتخابات بعدی شرکت نخواهد کرد. اینک پرسش آن است که اگر این بدنه را اصلاحطلبان نتوانند به شرکت در انتخاباتی قانع کنند که در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی برگزار میشود، خوشخیالی محض یا دقیقتر بگوییم توهم محض است اگر کسی گمان کند که شهردار تهران قادر به اینکار خواهد بود. زیرا اگر اصلاحطلبان بهویژه با توجه به رویاروییهای اخیر تا حدی به خود اجازة بحث انتقادی دربارة قانون اساسی را بدهند و از این طریق گفتوگویی را با بدنة معترض خود به این قانون بگشایند، مسلم است که شهردار تهران نه فقط چنین نخواهد کرد که دقیقاً بر آن بندهایی از این قانون نیز پافشاری خواهد کرد که بیشتر مورد انتقاد و رویگردانی این معترضان هستند. به این اعتبار، تکلیف بدنة اجتماعی اصلاحطلبان روشن است. اینک بپردازیم به این ادعا که "حضور اصلاحطلبان در رقابت سیاسی بر سرِ قدرت" با مشکل زمانبَر بودن بازسازی این طیف روبروست زیرا "جمع بزرگی از اصلاحطلبان در شرایط حاضر از فعالیت سیاسی دست خواهند کشید".
باید کور بود تا ندید که پس از وقایع اخیر نه فقط جمع بزرگی از اصلاحطلبان از فعالیت سیاسی دست نخواهند کشید که ارادة آنها در ادامة این فعالیت دو چندان خواهد شد. اگر این جمع بنا بر آن داشت که از فعالیت سیاسی دست بکشد، باید اینکار را در بحبوحة دستگیریها و ضرب و شتمها میکرد و نه امروز که بسیاری از این افراد پس از تحمل روزها و ماهها زندان و اهانت، در مقام قهرمانانی که برای دفاع از آراء مردم حاضر به تحمل انواع هزینهها شدهاند و همچنان نیز خود و یارانشان از هر فرصتی برای تجدید عهد با مردم استفاده میکنند. به این اعتبار کسانی که مدعی میشوند اصلاحطلبان دست از فعالیت سیاسی خواهند کشید، یا دچار نابینایی سیاسی محض هستند -که در اینصورت همان بهتر که این کسان در مقام مشورت و یا پشتیبانی از جریانی برنیایند - یا اطلاع واثق دارند که این فضای سرکوب و زندان نه فقط ادامه که گسترش خواهد یافت، یعنی مطلعند که دیر یا زود نیرویی، اصلاحطلبان را وادار به دست کشیدن از فعالیت سیاسی خواهد کرد. که در اینصورت خامیِ سیاسی خواهد بود اگر تصور کنند که آن نیرویی که جنگ و ننگِ حذف کامل اصلاحطلبان را از صحنة سیاست به تن خریدهاست، کنار میرود تا اصولگرایان منتقد و در رأس احتمالیِ آنان اصولگرایان معتدل به سرکردگی سردار قالیباف جای وی را بگیرند.
از تمامی آنچه در سطور پیشین گفته شد باید آشکار شده باشد که در شرایط فعلی اصولگرایان معتدل نمیتوانند کمترین امیدی به حضور جدی و مردمبنیاد در صحنة سیاسی کشور داشتهباشند. به این اعتبار یگانه سیاستی که میتواند این جمع را به این حوزه بازگرداند باید سیاستی باشد در جهت تغییرِ وضعیت موجود. به عبارت دقیقتر، اصولگرایان معتدل فقط زمانی میتوانند یکی از طیفهای تأثیرگذار در صحنة سیاست ایران باشند که "اعتدال" در این صحنه محلی از اِعراب داشته باشد. یعنی تا زمانی که با زندانی کردن و سرکوب، اصلاح طلبان و فعالان جنبش اعتراضیِ سبز و فعالان جامعة مدنی و روزنامه نگاران به گوشهای از این صحنه رانده شدهباشند و اصولگرایان رادیکال و اقتدارگرا یگانه صحنهگردان این بازی، اصولگرایان معتدل مگر به یُمنِ صدقهای که اقتدارگرایان به آنان بدهند حضوری سیاسی در کشور نخواهند داشت. این جمع فقط در صورتی خواهد توانست مورد توجه و اقبال بخشی از جامعه قرار گیرد که از همین امروز با شفافیت، صداقت و مُصرانه در راه آزادی همة زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و بیطرفی صدا و سیما بکوشد و از اعتراض مردم به انتخابات را به طور جدی مورد بحث قرار دهد. فقط در این صورت است که میتوان تولد طیفی به نام اصولگرایان معتدل را فرصتسازی برای سیاست کشور دانست. و گرنه رفتار این جمع در پُر کردن جای خالی اصلاحطلبان مسلماً جز فرصتطلبی تعبیر دیگری نخواهد داشت. فرصتطلبیای که نه فقط راهی را برای حضور طرفداران شهردار در صحنة سیاسی باز نخواهد کرد، بلکه آن روزی نیز که زمستان بُگذرد جز روسیاهی برای این طیف چیزی باقی نخواهد ماند. و سیاست کشور نیز از این رهگذر از وجود نیرویی که معتقد است اصولگرایی و اعتدال را میتوان با هم آشتی داد، یعنی طیفی که معتقد است خشونت و حذف دگراندیشان در زمرة الزامات اصولگرایی نیستند محروم خواهد شد.
http://www.jomhourikhahi.com/2009/12/ghalibaf.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|