|
چهارشنبه 11 فروردين 1389 ـ 31 مارس 2010 |
اقتصاد ایران دچار «مرض هلندی» است
گزارشی از پانتهآ بهرامی
در هفته های اخیر شاهد این واقعیت هستیم که بسیاری از شرکتهای خصوصی ایرانی که مشتریان شان دولت هستند، قادر به پرداخت حقوق کارمندان و کارگران خود نیستند. نمونهی آن را در چند هفتهی گذشته در مورد ذوب آهن شاهد بودیم. اما جدیدترین مورد به صنعت برق برمیگردد.
آنگونه که سندیکای صنعت برق گزارش کرده است، میزان مطالبات اعضای این سندیکا از دولت، به بیش از پنج میلیارد دلار، یعنی پنج هزار میلیارد تومان رسیده است که همین حجم بدهی باعث شده تا بسیاری از واحدهای تولیدی وابسته به صنعت برق، تعطیل شده و یا با استفاده از ظرفیت اندک خود بتوانند کار کنند.
به گفتهی محمد پارسا، رییس هیأت مدیرهی سندیکای صنعت برق، خریدار 99 درصد از تولیدات شرکتهای عضو سندیکای برق، دولت یعنی وزارتخانههای نیرو و نفت هستند. این مشتریان کالا را میخرند اما پولی بابت این خرید پرداخت نمیکنند. محمد پارسا افزوده است که 900 هزار نفر از کارگران صنعت برق ایران در آستانهی بیکاری قرار دارند.
این موضوع را که چرا دولت جمهوری اسلامی قادر به پرداخت بدهیهای خود نیست و یا نمیخواهد این بدهیها را پرداخت کند، با دو کارشناس مسائل اقتصادی مطرح کردهام.
دکتر رضا قریشی، استاد اقتصاد سیاسی در نیوجرسی آمریکا، ریشهی آن را در اقتصاد تک محصولی ایران و وابستگی اقتصاد به نفت میداند. دکتر قریشی کمبود ارزش افزوده را نیز یکی دیگر از مشکلات اقتصاد ایران مینامد.
ارزش افزوده، ارزشی است که در فرایند تولید به ارزش کالاهای واسطهای افزوده میشود. این مفهوم به فرایند تولید مربوط است و نه به کالایی خاص. مثلا فرض کنید چوبی یک دلار ارزش دارد. وقتی روی این چوب کاری انجام میگیرد و میزی ساخته میشود. ارزش این میز به 10 دلار میرسد. این 9 دلار مابهالتفاوت ارزش افزوده نامیده میشود.
دکتر رضا قریشی، در مورد علل عدم پرداخت بدهیهای دولت میگوید:
اقتصاد ایران مشکلی دارد که به اسم «مرض هلندی» معروف است. به این ترتیب که به طور معمول در حوزهی اقتصاد ارزش افزوده تولید میشود.
بخشی از این ارزش افزوده را دولت برمیدارد و در مقابل خدماتی از قبیل امنیت، ارتباطات و شاید مثلا حمل ونقل ارائه میکند. مرض هلندی زمانی پیش میآید که دولت به یک منبع طبیعی – در مورد ایران نفت − دست پیدا میکند.
این منبع اول دولت را از بخش خصوصی بینیاز میکند و در نتیجه امکان این که به آن بخش توجه کند، کم میشود و اگر درآمد دولت از این منبع خیلی بالا بگیرد، رابطه برعکس میشود؛ یعنی بخش اقتصادی وابسته به دولت میشود. این حالت در اقتصاد «مرض هلندی» نامیده میشود.
اقتصاد ایران این مشکل را از قبل از انقلاب هم داشته است. در مقطع انقلاب این مشکل داشت کمی تعدیل میشد که در اثر انقلاب بههم خورد و بعد از انقلاب شدیدتر شد. امروز بخش اقتصادی ایران واقعا ارزش افزودهی زیادی تولید نمیکند. آنچه ارزش افزوده میآورد، نفت است.
چنانچه بالا رفتن قیمت نفت در چند سال اخیر حدود 400 بیلیون دلار درآمد برای دولت به همراه داشته است. مشکل این درآمد این است که با آن مقداری کالا وارد میکنند. خود وارد کنندگان هم نهادهایی مانند سپاه و امثالهم هستند که با دولت ارتباط دارند و دولت از این طریق هم سودی میبرند.
این شرایط موجب میشود که بخش اقتصادی ارزش افزودهی زیادی تولید نکند و وابسته به دولت باشد و زمانی که دولت یا به دلایل سیاسی یا به دلایل اقتصادی، نتواند یا نخواهد بخشی از این درآمد را به بخش خصوصی برساند، این مشکل پیش میآید.
همانطور که آقای پارسا گفته است، 99 درصد صنعت برق وابسته به دولت است. دولت الان در شرایطی است که هم به دلایل سیاسی، هم به دلایل اقتصادی و بحران اقتصادی جهانی دچار مشکل شده است و از سوی دیگر به دلیل نگرانی از بابت اعمال تحریمهای اقتصادی، شروع کرده است به دست به عصا راه رفتن و این برای صنعت برق و طبیعتاً برای بقیه مشکل ایجاد کرده است.
جهانگیر لقایی، تحلیلگر اقتصادی ساکن آلمان، بر این باور است که تعادلی بین بودجه و تولید ناخالص داخلی ایران وجود ندارد و این نکته را یکی از ضعفهای اقتصاد ایران میشمارد. علاوه بر آن، او ضعف مدیریت در حوزهی اقتصادی را یکی دیگر از مشکلات میداند.
ابتدا ببینیم تولید ناخالص داخلی چیست؟ جهانگیر لقایی آن را این گونه توضیح میدهد:
تولید ناخالص داخلی مجموعهی ارزشهای اقتصادیای است که در جامعه آفریده میشود. یعنی آنچه که در عرصهی کشاورزی، صنعت و تولید و یا خدمات به پول تبدیل میشود.
از پرستاری که در بیمارستان کار میکند تا خلبان و مهمانداری که در هواپیما خدمت میکند تا کسی که نامه پخش میکند و یا در بخش خدمات و کامپیوتر کار میکند، چه دیگری که در کارخانه یا بخش کشاورزی کار میکند، همه آفرینندههای این ارزشهای اقتصادی هستند.
یعنی مثلا اگر دولت آلمان یا آمریکا مادهی اولیهای را وارد میکند، از زمانی وارد محاسبات میشود که در داخل کشور کار روی آن شروع میشود. یعنی ارزش در آنجا است و نه پولی که به برای مادهی اولیه داده است. آن پول به عنوان واردت محسوب میشود.
ریشهی این که دولت نمیتواند این بازپرداختها را انجام بدهد و انجام نمیدهد، در هزینههایی است که دولت در بودجه صرف میکند.
مثلا بودجهی امسال دولت 368 میلیارد دلار یا 368 هزار میلیارد تومان است. در حالی که تولید ناخالص داخلی ایران در سال گذشته که بودجهی دولت بر اساس آن تنظیم شده است، حدود 325 میلیارد دلار است. یعنی بودجه حدود 40 میلیارد بیش از تولید ناخالص داخلی است. به عبارت دیگر بودجهای که تنظیم شده است، بیش از درآمد دولت است.
برای روشن شدن بیشتر مساله دو نمونه را مثال میزنم؛ در سال 2008 تولید ناخالص داخلی آمریکا 13500 میلیارد دلار و بودجه ی آن در همین سال 2708 میلیارد دلار بوده است. یعنی بودجه یک پنجم تولید ناخالص داخلی است. یا در همین سال 2008 آلمان 3600 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی و بودجهای حدود 430 میلیارد دلار داشته است. یعنی بودجهی آلمان یک هشتم تولید ناخالص داخلیاش بوده است.
با وجود این که آمریکا بودجهی نظامی عظیمی دارد که در مقایسه با کشورهای دیگر اصلا قابل مقایسه نیست و نزدیک به 50 درصد بودجهی نظامی جهان فقط در آمریکا مصرف میشود، باز بودجهی دولت یک پنجم تولید ناخالص داخلی است.
در ایران به دلیل این که بیشتر سرمایهها در دست دولت است، اگر بخواهیم اقتصاد و نُرم درستی را داشته باشیم، بودجهی دولت نباید از یک سوم درآمد ناخالص ملی بیشتر باشد. اما در حالتی که بودجه حدود 40 میلیارد بیش از درآمد ناخالص داخلی است، دولت باید به شکلی این کسر بودجه را تأمین کند.
تامین آن هم به این معنا است که باید دستاش در جیب مردم بکند. مفهوم آن هم این خواهد شد که دولت بدون این که واقعا کاری ایجاد شده باشد که بر اساس آن پولی در جامعه اضافه شود، اسکناس بدون پشتوانه چاپ میکند و به درون جامعه میفرستد.
به این ترتیب، اولا تورم را بالا میبرد و ثانیا بخشی از بدهیهایی را که دارد، بازپرداخت نمیکند و مثلا به بانکها و یا نهادهایی که برایاش کار تولید کردهاند، پول نمیدهد و مساله و مشکلاش هم نیست.
در حال حاضر در ایران بیشترین میزان بودجهی مملکتی صرف هزینههای جاری دولت، از قبیل هزینههای مربوط به بخش سرکوب، بسیج، حوزههای تربیت آخوند، امامان جمعه و کلا نهادهایی که با حکومت ارتباط مستقیم پیدا میکنند، میشود و کمترین آن به بخشهای زیرساختی جامعه اختصاص دارد.
برخی کارشناسان اقتصادی معتقدند که بدهی دولت به پیمانکاران صنعت برق از زمانی رو به رشد نهاد که نمایندگان محافظهکار مجلس هفتم در سال 84، لایحهای به نام «لایحهی تثبیت قیمتها» را تصویب کردند. بر این اساس، افزایش تدریجی قیمت حاملهای انرژی که از برنامهی سوم توسعه، هر ساله به میزان ده درصد افزایش مییافت، متوقف شد. توقف قیمت انرژی موجب شد دخل و خرج پیمانکاران فعال در صنعت برق به طور فزایندهای با عدم تعادل مواجه شوند.
محافظهکاران که در آن سال اکثریت مجلس هفتم را در دست گرفته بودند، تثبیت قیمتها را با توجیه جلوگیری از بالا رفتن نرخ تورم انجام دادند. غلامعلی حداد عادل، رییس وقت مجلس در پیام نوروزی خود، تثبیت قیمتها را «عیدی اصولگرایان به مردم» خواند.
رضا قریشی در مورد تاثیر قانون تثبیت قیمتها بر عدم توانایی دولت برای بازپرداخت بدهیها میگوید:
تثبیت قیمتها در همهی سطوح تصویب و اجرا نشد و همین موجب شد مخارج تولید کنندهها بالا برود. در کشوری که نرخ تورم آن دستکم بالای بيست درصد است، ده درصد اضافه قیمت هم باز به معنای ده درصد ضرر است. در نتیجه، تصویب قیمتها که بنا به دلایل سیاسی و برای کسب وجه صورت گرفت، موجب شد تولید کنندهها در مواردی حتی نتوانند مخارجشان را هم تأمین کنند.
ایران با کشورهای بسیاری مرز مشترک دارد. جهانگیر لقایی این مرزهای مشترک را یکی از پتانسیلها و امکانات اقتصاد ایران برای تجارت میداند:
صادرات غیرنفتی ما بر اساس آمارهای خود دولت، 11 تا 12 میلیارد دلار و در دو سه سال گذشته حدود 14 میلیارد دلار بوده است. در حالی که کشوری مانند کرهی جنوبی که اصلا نفت هم ندارد بیش از 450 میلیارد دلار صادرات دارد. در جامعه ای با 70 میلیون جمعیت، 14 میلیارد صادرات غیرنفتی به این معنا است که هر ایرانی در سال رقمی فقط حدود 70 دلار صادرات داشته باشد.
به نظر من، ریشهی این مشکل در مدیریت جامعه است. چون اگر مدیریت درست داشته باشیم، موقعیت جغرافیایی مملکت ما بیش از نفت و گاز برای ما ارزشمند است. چرا که ایران با 13 کشور جهان هم مرز است شاید چنین شرایطی را فقط آلمان در اروپا داشته باشد. هرچند حتی آلمان هم با 13 کشور مرز مشترک ندارد.
مفهوم این موقعیت جغرافیایی این است که ما میتوانیم بازار 13 کشور را داشته باشیم. اگر مرزهای آبی بالای دریای خزر، یعنی قزاقستان و روسیه را هم محاسبه کنیم، ما با 15 کشور جهان مرز مشترک داریم.
در نتیجه، خود این یکی از پتانسیلهای بسیار بالایی است که اگر مملکت در شرایط دمکراتیک و باثباتی قرار بگیرد و مدیریت درستی در جامعه اعمال شود، کشور ما از این شرایط جغرافیایی، بیشتر از منابع زیرزمینیاش سود خواهد برد.
http://zamaaneh.com/special/2010/02/post_1085.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|