بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

چهارشنبه 11 فروردين 1389 ـ  31 مارس 2010

 

روان ‌شناسی اجتماعی جنبش سبز

مسعود نقره ‌کار

حکومت اسلامی اعتراض های خيابانی ی جنبشی را که می خواهد متمدنانه و صلح جويانه سر آغازی برای برچيدن بساط ستمگری باشد، سرکوب کرد. اين سرکوب وحشيانه اما به معنای پايان دادن به حيات جنبش نيست، جنبش، يعنی خواست آزادی و نفی ديکتاتوری، در ذهن و روان فردی و اجتماعی جامعه سبز تر از پيش و با ريشه هايی عميق تر پا سفت می کند تا در خيزش های آتی سازمان يافته تر و فراگير تر به بار بنشيند، در اين به بار نشستن درس گيری از دستاورد های سی ويک سال مبارزه، به ويژه مبارزات ۹ ماهه ی اخير، اهميت بسزايی دارد. بهمين دليل بررسی، مطالعه و شناخت ويژگی ها ی جنبش و رفتار متقابل و تعامل گروه های اجتماعی شکل دهنده جبش سبز، و نيز بررسی و رفتار اين گروه ها با گروه های مخالف جنبش و با حکومت اسلامی و بالعکس، از منظر روانشناسی اجتماعی می تواند به شناخت بهتر ويژگی ها و مسايل و مشگلات اين جنبش ياری رساند. اين مقاله به اختصار اشارتی به موارد گفته شده دارد.

 

گروه های شکل دهنده ی جنبش سبز

جنبش اعتراضی ای که در رابطه با رخداد های انتخابات دورهء دهم رياست جمهوری حکومت اسلامی با خواست های حق طلبانه و آزاديخواهانه اوجی بی سابقه گرفت و به جنبش سبز موسوم شد، برايند حرکت ها و جنبش های اعتراضی ای ست که نطفه های آن از بدو شکل گيری حکومت اسلامی - و چه بسا پيش تر - بسته شد؛ حرکت ها و جنبش هايی که تحت عنوان های دانشجويی، زنان، اهل قلم، معلمان، کارگران و ساير زحمتکشان، و نوانديشان دينی از نخستين سال های بعد از انقلاب ۵۷ در راه دستيابی به مطالبات صنفی، دموکراتيک و سياسی شان فعال تر و مطرح تر شدند. در حال حاضر در ميان حرکت ها و جنبش های اشاره شده، دو گروه احتماعی ستون فقرات مطالبات دموکراتيک و سياسی جنبش، يعنی آزادی، دموکراسی و حقوق بشر شده اند: جوانان (که دانشجويان بخش بزرگ آن هستند) و زنان.

 

روانشناسی اجتماعی جنبش سبز

۱- ويژگی های جنبش سبز

جنبش سبز جنبش تحقير شدگان است. حکومت اسلامی با کارنامه ی سی و يک ساله ی تحقير جوانان، زنان، روشنفکران سياسی و فرهنگی، و نوانديشان دينی زمينه های برپايی اين جنبش را فراهم کرده است. اين حکومت در خانه، در خيابان، در تفريح گاه، در محل کار و تحصيل و... هر کجا که توانسته است جوانان و زنان و بخش بزرگی از جامعه را تحقير کرده است؛ تحقيری که از خصوصی ترين عرصه ها تا عمومی ترين ها را در برگرفته است، از روابط فردی و پوشش شان تا ناديده گرفتن رای و حق شان؛ تحقيرهايی که به اشکال و شيوه های مختلف اعمال شده اند. عوامل تحقير متعدد اند، در حال حاضر دو عامل ِ مهم سلطه ی تحقير در جامعه ی ما سنگواره های نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی هستند.

- جنبش سبز يک جنبش فرا مذهبی ست. جوانان، زنان، روشنفکران سياسی و فرهنگی، نوانديشان دينی، و بخش هايی ديگر از مردم ايران طی سی و يک سال تجربه ی اسبتداد دينی و مذهبی، ترديدی برای شان باقی نمانده است که اسلام سياسی، به ويژه مذهب تشيع، در آميزش با حکومت (و سياست) دستاوردی جز تبعيض و جنون و جنايت بر جای نخواهد گذاشت.  به همين خاطر بخش اعظم افراد و گروه های شکل دهنده ی اين جنبش، ضمن محترم شمردن حقوق مردمان دين باور، خواستار بيرون راندن دين و مذهب از حکومت هستند، حتی مسلمانان "آزاديخواه و نوانديش" نيز با قرائت ها و تعابيری متفاوت از سکولاريسم، خواستار جدايی دين (مذهب) از حکومت شده اند.

- جنبش سبز يک جنبش فراايدئولوژيک است، تشيع ايديولوژی شده و سرمايه سالارانه، همچون بسياری از ايدئولوژی ها سيطره يک نظام عقيدتی بر فکر و رفتار فرد و گروه، و سلطه ی يک طبقه را هدف دارد.  به تجربه ی مردم، نظام ها و افکار و رفتاری که خود را برتر و يگانه می پندارند، چه در قدرت و چه برابر قدرت امتحان خود پس داده اند. بهمين خاطر نسل جوان جامعه ما نگاه و تعابير ديگری از اين مفاهيم دارد، مفاهيمی که امر تسلط و کنترل افکار و کردار خود و ديگران را توسط يک نوع سيستم عقايد و نظرات بر نمی تابد.

- از شاخصه های مهم جنبش اين است که نمی توان با متراژ و خط کشی های طبقاتی مترش کرد و به ميل خود آن را در قالبی يکدست و يکرنگ ريخت. در ميان تمامی گرو ه های اجتماعی شکل دهنده ی اين جنبش افرادی ازخانواده ها و گروه های فرادست، طبقه متوسط و فرودست حضور دارند.  بسياری از دانشجويان و جوانان فعال در اين جنبش فرزندان خانواده های کارگران و زحتمکشان و فرودستان جامعه هستندو مطالبات اين مجموعه هم بيش از هر چيز حول آزادی، دموکراسی و حقوق بشر دور زده است.  از روی قيافه ها و آرايش های زيبا و لباس های مد روز و زندگی در مناطق مرکزی و شمال شهر و يا تمرکز تظاهرات در اين نواحی نيز نمی توان به تحليل های طبقاتی رايج از جنبش دست يافت. فراکسيون ثروتمند ترين بازاريان و تجار حکومتی، نه در شمال شهر، که هنوز در خيابان ها و خيابانچه های ميدان خراسان و خيابان زيبا و ميدان شاه سابق و مولوی و شهباز جنونی سابق و دروازه دولاب سابق می نشينند.  محله هايی که بسياری از فرادستان بازاری اش هييت های مذهبی اين مناطق را می چرخانند و بزرگترين توليد کنندگان گروه های فشار و کشتار و لباس شخصی ها نيز بوده و هستند.

عدم حضور چشمگير و تعيين کننده ی کارگران و متحدان اش در جنبش سبز از ضعف های اين جنبش است، شايد بتوان کنترل و نفوذ ايدئولوژيک حکومت اسلامی بر بخشی از اين طبقه، و نيز سرکوب فعالان، روشنفکران، حرکت ها و تشکل های مستقل اين طبقه را از دلايل اين عدم حضور دانست. طرح مطالبات مرحله ای اين طبقه (مطالبات صنفی و طبقاتی) از سوی جنبش سبز نيز جدی و پراهميت تلقی نشده است، اين امر نيز برعدم حضور اين طبقه و پيوندش با اين جنبش نقش داشته است. جنبش سبز بدون حضور و ياری طبقه کارگر و متحدان اش به اهداف اش دست نخواهد يافت.

- جنبش سبز، جنبشی آزادی خواهانه است. بدون ترديد خواست های سياسی و فرهنگی متعدد و مطالبات اقتصادی در اين جنبش سيال مطرح شده است اما آزادی فراگير ترين و بنيادی ترين خواست جنبش است. گروه های شکل دهنده جنبش نشان داده اند که برداشت و شناخت کاملا" يکسانی از مفهوم آزادی و مفاهيمی همچون دموکراسی، حقوق بشر، پلوراليسم، سکولاريسم و جايگاه دين ( و مذهب) ندارند، با اين حال نفی ديکتاتوری با اين برداشت که نخستين گام در راه تحقق و تثبيت آزادی خواهد بود مورد توافق اکثر گروه ها و افراد شرکت کننده در اين جنبش است.  حتی شعار روز های آغازين اوج جنبش، شعار " رای من کجاست؟" به نوعی مراد گفته شده را در بطن خود داشت. اينکه چرا خواست اين جنبش آزادی ست، روشن است. حکومت اسلامی با فرادستان و فرودستان شيعه اش، که پول و قدرت و عشق کسب ثواب و جلوس به بهشت هار ترشان کرده، سی و يکسال است که به ذبح شرعی آزادی مشغول است. نه فقظ آزادی های سياسی و اجتماعی، که خصوصی ترين و فردی ترين آزادی ها را از "غير خودی" ها و برخی از "خودی" ها ی معترض نيز سلب کرده اند.

- جوانی اين جنبش شور، جسارت، شجاعت و دليری چشمگيری به اين جنبش داده است.  جوانان خواستار تغيير و شادی و آزادی اند، آنان آزادی های فردی و اجتماعی ای را که حکومت اسلامی بر آنان حرام کرده است فرياد می کنند. زنان نيز آماج ستمگری های چند جانبه هستند، مردسالاری و مذهب در حکومت آنان را به قربانيانی بزرگ بدل کرده است، که بخشی از آنان ساليانی ست، و اين بار به گونه ای وسيع تر در جنبش سبز، به دنبال نفی انواع ستمگری هستند.

عليرغم حضور و وزن سنگين اصلاح طلبان حکومتی در اين جنبش، آنچه در اين جنبش چشمگير است همنوايی ست و توافق نظر بر روی موضوع هايی که شرکت کنندگان در جنبش، خود به درستی و به ضرورت طرح آن ها دست يافته اند.  در اين جنبش در مواردی پيروی از پيشنهاد های چهره های مسلمان جنبش سبز (آقايان موسوی، کروبی و خاتمی) عملی شده است اما اين چهره ها، به ويژه آقای موسوی - خلاف تفويض رهبری جنبش از سوی "رهبران" متعدد جنبش سبز در خارج از کشور به ايشان - هنوز نتوانسته (و نمی خواهد) نقش رهبری و هدايت جنبش بر عهده بگيرد، چرا که به گفته ی خودش جنبش از ايشان عبور کرده است. اين چهره ها و ساير اصلاح طلبان حکومتی که بخش بزرگی از فعالين اين جنبش را تشکيل می دهند مخالف طرح شعار "مرگ بر ديکتاتور" و "مرگ بر خامنه ای" بوده و هستند، و اين شعار ها را ساختارشکنانه می پندارند، اما اين شعار ها بيش از همه ی شعار ها، از سوی جنبش فرياد شده و می شود.

 

۲- جنبش سبز و نقش اصلاح طلبان حکومتی

دو نوع اصلاح طلبی در ايران وجود دارد:

الف - اصلاح طلبانی که می پندارند بحران کنونی ناشی از نقض قانون اساسی حکومت اسلامی توسط دولت "جمهوری اسلامی" ست و "برگشت به کل قانون اساسی" به عنوان "...يک کل منسجم" و تحقق آن را راه گشای مشکلات مردم می پندارند. اين نوع اصلاح طلبان با بخش ولايی قانون اساسی که عامل اصلی مفاسد حکومتی ست مخالفتی ندارند، اينان با طرح پاره ای اصلاحات در بخش "انتخابی" قانون اساسی در واقع حفظ حکومت اسلامی و نظام ولايت فقيه را هدف دارند. محمد خاتمی شخصيت برجسته ی اين نوع اصلاح طلبان حکومتی ست، موسوی و کروبی نيز با تفاوت هايی همين تفکر را دنبال می کنند. اين گروه و هواداران و حاميان شان در داخل و خارج از کشور، که اکثراً رانده شدگان از حکومت هستند، تلاش می کنند جنبش سبز را با اسم رمز " ممکنات و مقدورات " در مسير حفظ نظام و حکومتی حدوداً اصلاح شده هدايت کنند. علی رغم اينکه موسوی و کروبی در ماه های اخير بر چند صدايی بودن جنبش سبز و يکدست نبودن آن تاکيد کرده اند، و فعالين شان نيز در خارج از کشور خودشان را به شعار "مرگ بر ديکتاتور" و "مرگ بر خامنه ای" رسانده اند، اما هنوز خواست بخشی از اين جنبش، يعنی نيروهای ساختار شکن را خلاف منافع و مصالح "جمهوری مقدس اسلامی" می دانند. اين مجموعه با يکسان معرفی کردن ساختار شکنی با انقلاب و نيز مترادف دانستن انقلاب با خونريزی و خشونت به ترس پراکنی از تغيير های بنيادی در جامعه دامن می زنند. اينان بر اين واقعيت چشم می بندند که حکومت اسلامی عامل اساسی بروز وحشيانه ترين خشونت ها در جامعه بوده است نه انقلاب بهمن، و برای جا انداختن اينکه ديگر به خشونت ستيزی روی آورده اند بر انقلاب های مخملين و انقلاب های بی خشونت، حجاب اصلاح طلبی حکومتی می کشند. اين ترساندن و نگران کردن مردم از تغيير اساسی و بنيادی در نطام سياسی اسلامی در نهايت خدمت به حکومت اسلامی ست. اين مجموعه حتی نگران سلب مشروعيت و مقبوليت از نظام ولايت فقيه و عدم پذيرش صلاحيت اين حکومت از سوی مردم هستند و هنوز سلب مشروعيت و مقبوليت از احمدی نژاد را هدف دارند. برای اين دست اصلاح طلبان پذيرش اين واقعيت سخت است که سنگواره های نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی از موانع اصلی پيشرفت جنبش آزادانديشانه و ازاديخواهانه در ميهنمان هستند. مروجان اصلاح اين نظام و حکومت به اعتماد اجتماعی، رابطه ی اجتماعی و مشارکت و همبستگی اجتماعی برای تغييرهای اساسی و بنيادی لطمه خواهند زد. يک مجموعه تحول گرا و فرهيخته هيچ سنخيتی با حکومت اسلامی نمی تواند داشته باشد. اصلاح طلبان حکومتی برای جلب اعتماد اجتماعی قبل از هرچيز بهتر است ابتدا به اصلاح خود بينديشند و عمل کنند. روند اين نوع اصلاح در برخی ازاصلاح طلبان حکومتی، به ويژه در خارج از کشور آغاز شده است، به همين خاطر اصلاح طلبان حکومتی به دو جناح بدل شده اند، جناحی که اندک اندک می رود تا عطای اصلاح نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی را به لقای اش ببخشد، وجناحی که حفظ نظام اسلامی را هدف دارد و خود رانيز متولی جنبش می پندارد..

ب - بخشی از جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتا توری، ضمن مبارزه برای انجام اصلاحات و دستيابی به مطالبات مرحله ای، انحلال و بر چيدن بساط نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی و جايگزينی يک حکومت دموکراتيک و سکولار (لاييک) را هدف گرفته است. اين بخش همانگونه که اشاره شد از سوی اصلاح طلبان حکومتی "ساختار شکن" و "انقلابی" لقب گرفته اند و اصلاح طلبان حکومتی با تعاريفی خود ارضا کننده مبنی بر اينکه اينان صاحبان روش "منطقی و عقلانی" نيستند و "خشونت آفرين" هستند در جهت طرد و حذف اين بخش از جنبش سبز که تغيير و تحول بنيادی را هدف دارد، حرکت کرده و می کنند.

( گروه های ديگری از مخالفان حکومت اسلامی وجود دارند که از جنبش سبز فاصله گرفته اند.  اينان برای برچيدن بساط ستمگری و بی عدالتی اعتمادی به کارايی جنبش طبقه متوسط و روشنفکران طبقه ی فرو دست و متوسط و فرادست، و نوانديشان دينی ندارند و چشم به راه ناجی بزرگ، طبقه ی کارگر و متحدان اش نشسته اند تا سر رسد و حکومت اش را جايگزين حکومت اسلامی کند. اما اينکه اين غايبان بزرگ و خويشتنداران تعيين کننده چه زمانی به گونه ای وسيع پا به ميدان خواهند گذاشت، هنوز نامعلوم است. پاره هايی از اين گروه ها نيز جنبش سبز را مبارزه ميان دو جناح بورژوازی درون حکومت می پندارند، و آن را جنبش "راست و ارتجاعی ی پسا انتخاباتی" می خوانند.)

 

۳- جنبش سبز و نقش نظام ولايت فقيه و حکومت اسلامی

نظام ولايت فقيه و حکومت "نا بهنگام" اسلامی، دو موجوديت بيگانه با "تغيير و اصلاح" اند. گريز از آزادی و دموکراسی، و عدم تحمل دگرانديشان سياسی و عقيدتی، و مخالفان از ويژگی های عقيدتی، سياسی و فرهنگی اين نظام و حکومت است، اين دو به ذات ضد آزادی و ضد دموکراتيک، و دگرانديش ستيز و نابردبار اند. به تجربه دريافته ايم که حکومت اسلامی از خشن ترين سلسله ها و دودمان های تاريخ ميهنمان است؛ حکومتی که توانسته است سرکوبگری و خشونت ايدئولوژيک اش را با غارت "بيت المال" و بر بستر اعتقادات مذهبی و نا آ گاهی ی بخشی از جامعه سازماندهی کند. چنين نظام و حکومتی طبيعی ست که حتی ظرفيت تحمل اصلاح طلبان حکومتی را نداشته باشد چه رسد به تحمل کسان يا گروه هايی که شکستن ساختارو لايروبی اين نظام و حکومت را هدف گرفته اند.

اين حکومت، در دو جبهه به سرکوب جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری روی آورده است: جبهه ی جنگ فيزيکی ای نابرابر و جبهه ی جنگ روانی. آنچه که در جبهه ی نخست گله های سرکوبگر اين حکومت کرده اند، پوشيده نيست.  توانايی در خشونت آفرينی و اعمال خشونت بيمه ی عمر حکومت اسلامی است. جنگ فيزيکی آشکار و در برابر چشم همگان است، جنگ اما در جبهه ی دوم، يعنی جنگ روانی نهان و پيچيده تر است، چرا که جنگ با احساس و عواطف انسانی ست، جنگی که ايجاد و گسترش ترس، نوميدی، سوءظن و بی اعتمادی هدف اش است. حکومت اسلامی در اين رابطه نيز سازمان يافته و با برنامه حرکت می کند، قربانی کردن دو جوان بی گناه در آستانه ی مراسم ۲۲ بهمن، دادگاه های نمايشی، دستگيری های گسترده و نحوه ی آزاد کردن های موقتی، ارتباط دادن جنبش سبز به کشور های مخالف حکومت اسلامی و... نمونه هايی از جنگ روانی حکومت عليه جنبش سبز هستند.

اين حکومت بارها با براه انداحتن ترور و ترساندن، يا به زبان خودش " ارهاب" و " ارعاب" و شکنجه و کشتار در جامعه، سياست غلبه ی نگرانی و ترس و وحشت در جامعه را پيش برده است. جنبش سبز نيز از گزند "ياسا" ی خشونت اين حکومت مستثنی نشده است. هدف حکومت اسلامی در جنگ روانی با جنبش سبز، تحميل اين نظر به جنبش و کل جامعه است که جنبش و جامعه به دنبال تغيير و دگرگونی اساسی نباشند و بپذيرند که حکومت اسلامی غير قابل تغيير، ماندگار و جاودانه است.

حکومت اسلامی در اين جنگ روانی ايجاد بحران اعتماد و بی اعتمادی نسبت به هر گونه تغيير و تحول، و همنوايی گروهی، قومی و ملی را هدف خود قرار داده است. در جنگ روانی جنگ به عرصه انديشگی و نظر، و نيز "روح جامعه" تسری می يابد، و آداب و رسوم، تصورات، عادات، علايق و ذوق و سليقه ها نيز از سوی حکومت به عرصه ی نبرد کشانده می شوند. جنبش سبز می بايد اين جنگ روانی و ناخواسته را که حاکميت و حکومت به جنبش و مردم تحميل کرده اند، افشاء و خنثی کند.  البته چنين کاری ساده نخواهد بود چرا که اصلاح طلبان حکومتی درون جنبش سبز در عرصه هايی عليه جنبش آزادی خواهانه و ضد ديکتاتوری با حکومت اسلامی همسو هستند، و کار افشا و خنثی کردن جنگ روانی حکومت اسلامی عليه اين جنبش را مشکل تر کرده اند.  ترس آفرينی ی اصلاح طلبان حکومتی نسبت به تغيير و تحول بنيادی و ساختار شکنانه، و تلاش برای حفظ نظام " مقدس" ولايت فقيه و حکومت اسلامی، يک نمونه است.

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com