|
جمعه 13 فروردين 1389 ـ 2 آوريل 2010 |
اتحاد متکثر و ضرورت استقلال نیروها
نگاهی کوتاه به استراتژی و تاکتیک نیروهای سکولار و دمکرات*
عطا هودشتیان
هنگامی که روشنفکران و نیروهای سکولار و دمکرات، که خود نیز در نهاد و ریشه چند وجهی و پراکنده اند، به جنبش همگانی و سراسری مردمی سبز می پیوندند، همواره جزء مستقل ولی درونی آن جنبش خواهند بود، نه بخشی حل شده، و پدیده ای بی هویت و نامعین.
بنابراین، پیوند این نیروها در اتحاد همگانی جنبش و در برخورد با مواضع اعلام شده از سوی رهبری آن همواره مشروط بوده است، و با تأکید بر استقلال نظری، از جریان پیوسته و سازنده اندیشه انتقادی می گذرد.
بنابراین مشروط بودن از یک سو، و مستقل بودن و متعلق به اندیشه انتقادی بودن از سوی دیگر مشخصاتی از هویت سه گانه نیروهای سکولار و دمکراتیک در پیوندشان با جنبش سبز، و مواضع اعلام شده آن می باشد.
هویت سه گانه نیروهای سکولار و دمکراتیک
۱- مشروط بودن: می توان دید که محتوای جنبش سبز و دیدگاه های اعلام شده از سوی رهبران آن (هرچند "جنبش سبز" و رهبران آن – آقایان موسوی و کروبی - در اساس پدیده هایی همگون و انسجام یافته نیستند) در بسیاری موارد با دیدگاه های حداقل گرایش ها و نیروهای سکولار و دمکراتیک نزدیک است.
تا امروز که ما از دیدگاه های اعلام شده آن رهبران خبر داریم، آن دیدگاه عبارتند از: انتخابات آزاد، احترام به آزادی احزاب و آزادی مطبوعات و غیره. این خواسته ها با گام های اولیه و حداقل همهء قلمزنان، روشنفکران و یا گروه های آزادیخواه و گرایش های لائیک، دمکرات و سکولار هم خوانی دارد. این نویسنده نیز خود را در این کاروند یعنی در حلقه روشنفکران سکولار می داند.
بنابراین، همراهی با آنها، کمک و حمایت از جنبش سبز و رهبران آن، از آن روست که آنها اعلام کرده اند که به این موازین پای بند هستند. به عبارت دیگر، این پایبندی شرط پشتیبانی ما از آنهاست. تا آنجا که آنها آزادی خواه هستند، ما نیز با آنها هستیم. پس پشتیبانی از آنها همواره مشروط به میزان وفاداری آنها به موازین آزادیخواهانه خواهد بود.
۲- مستقل بودن: درست در همین جا است که می بایست از "ما" و "آنها" سخن گفت: از اینکه در پایان کلام و از نگاهی استراتژیک و بنیادین، ما، همچون روشنفکران و نیروهای سکولار و دمکرات، از رهبران جنبش سبز فعلی یعنی آقایان موسوی، کروبی متفاوت هستیم. چرا؟ زیرا خواسته های حداکثر آنها در واقع مواضع حداقل ماست.
اما این تفاوت و این استقلال هیچ چیزی از حمایت ما از جنبش مردمی و دلیری های آن رهبران کم نمی کند. تأکید بر هویت ما لازم است، از آن رو که ما را در جایگاه اصلی خودمان قرار می دهد. نباید میل وافر به تحول، و شور مبارزه با رژیم سرکوب، جایگاه های سیاسی و مواضع نظری را مخدوش نماید. جایگاه ما هرچه هست، با تمام چند وجهی بودنش، و علیرغم برخی ناهماهنگی ها در دیدگاه ها، یک ویژگی دارد و آن اینکه هم سکولار است، هم دمکراتیک، و سقف نگاه و جهان بینی اش نیز غیر دینی است.
آنچه ما حداقل می خوانیم – حداکثر آنهاست. و آنها، موسوی و کروبی، مذهبیون آزادیخواه هستند (اگرچه گام به گام شفافیت اعتقادشان به دمکراسی را باید همواره مورد آزمون قرار داد)، اما حتی اگر آنها جدایی دین از دولت را بروشنی پذیرا شوند، باید بالاخره بروشنی گفت که آنها مروجان پیوستهءارزش های دینی در حوزهء فردی و اجتماعی هستند، درحالیکه ما طرفدار خروج انسان از صغارت خویش، از کوچک پنداری خود، و اتکاء بر خرد، اراده و استقلال نظری بدون هیچ اتکائی به نیروهای ماوراء بشری هستیم. ما سکولاریسم را تا مرحله تفکر و تا قلب ارزش های فردی و اجتماعی می بریم (این سکولاریسم نظری و ارزشی ست)، در حالیکه بهترین آنها در نهایت در پی آن خواهند بود که کاروند و نفوذ مذهب را تنها از نهاد های قدرت و دولت برحذر دارند (این سکولاریسم سیاسی ست).
اما بهر رو، اگر با آنها متفاوت هستیم، آن را مانعی برای حمایت مان از جوانب دمکراتیک، مبارزاتی و انسان دوستانه خواسته هایشان در برابر دشمن مشترک سرکوبگر نمی دانیم. همین تجلیل را باید دربارهء آیت الله منتظری انجام دهیم. ما مکرراً، و در دو نوشته به مناسبت مرگ آیت الله منتظری بر ضرورت حمایت از مسلمانان دمکرات و روحانیت مبارزه در جنبش فعلی تاکید کرده ایم. اگر ضرورت زمانه و نیاز مبارزاتی، ما را دراین مرحله تاریخ، در این سرزمین سوخته به یکتاگرایی و جباریت، برآن داشته است که بدرستی در پی حمایت از مذهبیون دمکرات و اسلامیون آزاد منش ره گشاییم، این نباید به قیمت فراموشی خود و نظرات بنیادین و اساسی خودمان باشد.
به عبارت دقیق تر: نباید به خود فراموشی کشیده شویم و محو شور و شوق مبارزاتی گردیده و موازین اساسی خود را فراموش نمائیم، چنانکه در دوران انقلاب اسلامی برای بسیاری از همراهان مان این وضعیت پیش آمد.
می دانیم و باید همواره این را به خاطر داشته باشیم که خواسته های حداکثر آنها در گفتار ها و اظهارات و گفتارهایشان، خواسته های حداقل ماست. پس از خواسته های آنها دفاع می کنیم، اما موظف هستیم که پابه پای آن، بر هویت خود آگاه باشیم: ما با "آنها" متفاوت هستیم!
در نوشتارهای دیگری از نقش رقیق و غلتان رهبری آقایان موسوی و کروبی سخن گفته ایم و نوشته ایم که اساساَ در برخی موارد، گویی جنبش مردم راه خودش را می رود و آن رهبران بیانات و خواسته های خودشان را اعلام می کنند. روشن است که قیام عاشورا از ارادهء رهبری موجود بدور بود. در این شرایط، روشنفکران و نیروهای سکولار و دمکرات باید بطور مستقلانه، استوار و شفاف دیدگاه های خودشان را مطرح نمایند.
هنوز غالب بیانيه های رهبران ردهء اول جنبش و غالب دیدگاه های رده های پائین تر رهبری موجود و قلم زنان آنان از ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی یک کلمه پائین تر نمی آیند. البته برخی از اسلامیون آزادی خواه و مبارز پرنفوذ هم امروز، با تردید به این مواضع می نگرند.
دو وظیفهء موازی
بنابراین، به خاطر وجود تفاوت هایمان، ما، یعنی روشنفکران و نیروهای سکولار و دمکرات، دو وظیفه را به طور موازی باید پیش ببریم: نخست از جنبش اعتراضی مردم و استواری و دلیری رهبرانش (تا آنجا که آنها مدافع آزادیخواهی هستند)، در چهارچوب خواسته های دمکراتیک دفاع می کنیم؛ و سپس و پابه پای آن، استقلال نظری خود را حفظ کرده و همواره از جایگاه اندیشه نقدی (نقدی سازنده) به دیدگاه های اعلام شده در جنبش و رهبری آن نظر می اندازیم. بنابراین، ما نه همچون جزئی حل شده و گم نام و بی نام و نشان، که از موضع و جایگاه معین خودمان، در درون جنبش قرار می گیریم و از رهبران آن همواره بگونه ای مشروط دفاع می کنیم.
نباید اسیر هیجانات و شور مبارزاتی شویم تا آنجا که مشروعیت اعتراض علیه سرکوب حاکم جلوی چشمانمان را گرفته و خود و دیدگاهای خود را فراموش کنیم. نباید اشتباهات دوران انقلاب را تکرار نماییم.
نکند در جنبشی شرکت کنیم که در آن ما، یعنی سکولارها، از آنها – یعنی رهبران فعلی- حمایت کنیم تا آنها به قدرت برسند، و آنها هرگز از ما حمایت نکنند و ما را در آینده زیر ستون های پرقدرت دولتی شان دوباره خرد کنند.
این مقوله بطور کلی از دیالکتیک قدرت سرچشمه میگیرد. به این ترتیب که نگرانی مورد نظر برای همه نیروهایی که در رهبری قرار ندارند وجود داشته و خواهد داشت. اگر آنها نیز در موقعیت فعلی ما می بودند، همین نگرانی را می داشتند.
از این رو باید ترویج نظر کرد، بی آنکه این اقدام از حمایت سکولارها از جنبش مردمی بکاهد. باید گام به گام از حضورمان در جنبش برای اشاعه نظرات خودمان، برای جلب افراد بیشتری بهره بگیریم. می دانیم که همهء نیروهای دیگر سیاسی چنین می کنند، و باید چنین کنند. و قاعده نیز همین است. آیا دمکراسی معنای دیگری به غیر از این دارد؟ آیا نه آنکه در یک جنبش همگانی، نیروهای متعدد در یک مسیر واحد، در عین مبارزهء عمومی با دشمنی مشترک، در نهایت هر یک به دنبال نفع خود می باشد، در صورتی که این اقدام به منافع کلی جامعه و به اصل احترام به همه گرایش ها ضربه نزند؟
پس از آن رو که رهبری جنبش اعتراضی در دست گروه هایی هم نظر ما نیست، باید به موازات حمایت از جنبش، جداسازی و ( از این طریق) هویت سازی کنیم.
این نحوهء کارکرد، همان اتحاد متکثر است که بر پایهء سه اصل، یعنی استقلال فکری-سیاسی، دفاع مشروط، و بالاخره روش اندیشهء نقدی استوار است.
٣- روش نقدی: از نقد می توان هم برداشتی تخریب کننده بدست داد و هم برداشتی سازنده. تا زمانی که سکولارها خود را در درون و متعلق به جنبش می دانند، پس نقد آنها با حسن نیت بوده، ماهیتی سازنده داشته، و مقصود از آن یاری رساندن به جنبش خواهد بود.
این اقدام می تواند دو هدف دیگر نیز داشته باشد: روش و اندیشه نقدی هم جنبش را با ایده های نوگرا، مدرن و دمکراتیک آشناتر می کند، هم رهروان مبارزهء سیاسی را بسوی درک دمکراسی فرهنگی، که همانا بنیاد دمکراسی سیاسی است، یاری خواهد رساند، و هم آنکه جا را هرچه بیشتر برای افکار ما از هم امروز باز می کند. این حق دمکراتیک هر نیروئی است که در جنبش عمومی و همگانی از هم اکنون جا پای خود را محکم نماید.
این روش، راهکار همهء نیروهایی است که در جنبش همگانی و سراسری شرکت می کنند. از آن رو که این جنبش نه یک ایدئولوژی تمام گرا، و نه یک حزب واحد وسراسری، و نه یک رهبری مطلق اندیش و یکسویه گر ندارد، فرصت برای حضور همه ایده ها و نیروها فراهم است، تا هریک به سهم خود، دو کار را با هم و در موازی با یک دیگر انجام دهند: هم به جنبش یاری رسانند و هم جریان سیاسی مستقل خود را گسترش دهند.
روش نقدی و استقلال سوژه
این نحوهء نگاه از روش و اندیشهء نقدی مایه میگرد که امانوئل کانت برآن پافشاری نموده، و ویژگی آن چنین است: عامل نقد (که ما باشیم) به پدیده مورد نظر (دراینجا یعنی جنبش و رهبری آن)، با نگاهی "غیرمنفعتی" و "غیرجانبدارانه" می نگرد، زیرا در پی آن است که، با ذهن سرد، سنجیده کاری کند و موقعیت و واقعیت ویژهء پدیدهء مورد نظر را نشان دهد. در اینجا موضوع مورد نقد (یعنی اوبژه) در موقعیتی گسسته و ناپیوسته با عامل نقد (یعنی سوژه) باید قرار بگیرد. و در نتیجه عامل نقد، یعنی سوژه، ناگزیر همچون عنصری مستقل جلوه می کند. سوژه همواره با فاصله به اوبژه می نگرد زیرا حل شدنش در اوبژه همانا به معنای مرگ وی می باشد.
ایراد خواهند گرفت که پس در این حالت چگونه مدعی می شویم که ما همچون عامل نقد (سوژه)، خود را نه در بیرون که در درون جنبش قلمداد می کنیم، زیرا می گوییم با ذهن سرد و غیرجانبدارانه باید به پدیدهء مورد نظر برخورد نمود، برخوردی که الزاما ما را در بیرون از پدیده مورد نظر (اوبژه) قرار میدهد؟
پاسخ آن است که هر نگاه مسئولی باید در نهاد خود نگاه نقدی باشد، حتی اگر از درونی ترین حلقه ها شگل گیرد، چرا که مقصود و مقصدش نه تخریب، که سازندگی و بهبود است. گاه برخی مباحثات امکان نشر بیرونی نمی یابند و باید در درون باقی بمانند، و گاه می توانند بیرونی شوند. اینرا شرایط ویژهء مبارزاتی تعین می کنند. باید در عین وابستگی و دلبستگی به جریان سیاسی خود، همواه در مرحلهء بازنگری مواضع و تمرکز بر دیدگاه ها، در آن لحظه، از دل بستگی دست شست، و نه منافع گروهی که تنها درستی و کارکرد سنجیده دیدگاه ها را در نظر گرفت. خلاصه آنکه تعلق به یک جریان سیاسی نباید به معنای چشم بستن، خود فراموشی و انحلال فردیت باشد. ما برانیم که سوژه نمی تواند و نمی بایست در درون و پیکره پدیده (یعنی اوبژه) حل شود.
بنابراین، اتحاد ما با جنبش سبز و رهبری آن جنبش در چهارچوب یک اتحاد متکثر و پلورالیستی معنا می یابد. خواسته های امروز ما به هم نزدیک شده است. ما با آنها متفاوت هستیم، لیکن بنا به جبر زمانه در کنار هم قرار گرفته ایم، هم بواسطهء ضرورت جنبش علیه سرکوب، و هم بخاطر اشتراک برخی منافع در خواسته های مطالباتی مان.
یک رهبری آزاد منش که ترسی از غیر ندارد این تفاوت ها را برای آینده میهن و باربری فرهنگ کشور غنی و پربار می داند و از تعدد نیروها و تفاوت عقاید هراسی بدل راه نمی دهد، بلکه برعکس آن را برای پرورش دمکراتیک آینده میهن لازم می بیند.
ما و آنها:
در ماه های اخیر و در جریان گسترش جنبش سبز، روشنفکران و افراد سکولار و دمکرات نه سازماندهی ویژه ای داشته اند، نه جمع معینی را تشگیل داده اند، و نه مدعی بوده اند. با اینحال تا آنجا که دیده ایم، از گسترش جنبش سبز و دینامیسم آن دفاع کرده اند.
پرسش آن است که اگر در فردای ایران آزاد، یک انتخابات همگانی دمکراتیک نمایندگان صورت گیرد، آیا ما در مجلس ملی آینده همردیف مذهبیون مبارزه و دلیر امروز خواهیم نشست، یا در قسمت چپ، یا سمت راست آنها می نشینیم.
مقصود آن است که، به جای آنکه جبر زمانه ما را فردا مجبور به موضع گیری های متفاوت نماید، از امروز مرزها و جایگاه ها را معین کنیم تا فردا دچار ادغام مواضع، ابهام و درهم ریزی جایگاه ها نشویم.
اگر خطوط نظری و سیاسی را از امروز پی نریزیم، بیم آن می رود که آن همه تلاش بی دریغ ما در جنبش حاضر به نفع جریان اسلام سیاسی و طرفداران ولایت فقیه ( با هر برداشتی حتی "دمکراتیک") تمام شود.
پرسیده اند که اگر روش نقدی ماحصل کار روشنفکری ست، آیا یک جریان سیاسی و سازمانی که درگیر مبارزهء مستقیم با رژیم سرکوب میباشد نیاز واقعی به این طریقه کار دارد؟ پاسخ آنکه نمی توان کاروند اندیشه و روش نقدی را تنها به روشنفکران و روشنفکری گری محدود نمود. بی تردید یک جریان یا سازمان سیاسی نیاز به ستیز ایده ها و تمیز دادن مواضع دارد، اگر نه، کار اعضای آن به دنباله روی کورکورانه کشیده خواهد شد. سازمان های سیاسی دههء پنجاه در ایران از وجود این روش کورکورانه رنج می بردند. بطور مثال چگونه یک حزب سیاسی لیبرال، یا یک جریان سکولار غیردینی، یا یک سازمان سیاسی چپ گرا می تواند خود را از جریان های سیاسی دیگر تمیز بدهد؟ چگونه آن جریان هویت سیاسی خود را برپا می سازد؟ چگونه در درون خود به باروری اندیشه و تشویق اعضاء برای ارائهء ایده های جدید همت می کند؟ از طریق گسترش جدل فکری و بکارگیری روش نقد، از طریق تمیز دادن موازین، از طریق فاصله گذاشتن پیوسته میان "ما" و "آنها"، از طریق گسترش مداوم پلورالیسم درونی و، بنابراین، قائل شدن حق مخالفت کردن. در هر حالتی، در هر موقعیتی، نباید تفاوت ها را فراموش کنیم.
به این ترتیب است که می گوئیم که اگر در جنبش سبز شرکت می کنیم، نباید "ما" در "آنها" حل شود. اگر از امروز چنین نکنیم. اگر از امروز مرزها را روشن ننمائیم، جایگاه خود را، چون نیروهای سکولار و دمکراتیک مشخص نکنیم، چیزی از ما در فردای ایران نخواهد ماند. اگر خود را نسازیم، اگر تمامی انرژی و توان خود را تنها در حمایت "آنها" بگذاریم، هیچ چیز نشان نمی کند که در فردای ایران آزاد، آنها از ما و از آزادی ما دفاع خواهند نمود.
اما چگونه می توان به این مهم دست یافت؟
برای آنکه روش و کاروند موازی، آنچنان که توضیح دادیم، متحقق گردد، باید نخست نیروهای سکولار و دمکرات، هویت معین خود را تدوین نمایند. باید به وزنه ای بدل شده، و از این رو می بایست نخست گفتار معینی را مدون نمایند. (البته تلاش های گسترده ای در این مسیر شده است.)
سپس باید، اتحاد پلولاریستی افراد و نیروهای سکولار و دمکرات ایجاد شود، که در تمام ابعاد، چه سیاسی و چه نظری تماما گونه ای جبهه ای و چند وجهی عمل نماید.
امروز گرایش ها و تمایلات و نیروهای غیردینی در سطح جامعه بمراتب افزایش یافته است. حتی سخنان دست اندر کاران این را برنموده است.
یکی از آخرین سخنرانی های آقای خاتمی بوضوح بر گسترش گرایش قدرتمند غیر دینی در جامعه تاکید میکند. وی بر آن است که بدلیل همین تمایل قوی است که، از نظر او، می بایست در همین نظام اسلامی حاکم رفرم ایجاد نمود و قانون اساسی را حفظ نمود تا اسلامیت در کنار جمهوریت حفظ شود، زیرا اگر با بکارگیری روش های استبدادی به فشار بروی مردم ادامه داده شود، بیم آن میرود که مخالفت ها جامعه را سراسر از دین گرایی بشویاند.
تیزبینی و واقعیت گرایی در این اظهار فراوان است. تفاوت وی با آقای خامنه ای آنجاست که این آخری اساساً بر غیر دینی شدن گستردهء جامعه نمی خواهد اعتراف کند، و از اینرو در پی راه خروجی نیست، زیرا از نظر او در جامعهء ایران اساساً بحرانی وجود ندارد.
اما اگر جامعهء ایران بسوی غیر دینی شدن گام می نهد، نباید این مهم مردمان و جوانان را بسوی بی اخلاقی و خصوصیت غیرمدنی هدایت نماید. ما در مسیر پر فراز و نشیب برپایی جامعهء مدنی و اخلاق مدنی بسر می بریم. پس روشنفکران و جریان های سکولار و دمکرات، پیش از هر چیز مروجین اندیشه و اخلاق و سیاست مدنی هستند. و این تلاش میوه نمی دهد، مگر آنکه از مسیر برپایی یک نیروی مستقل سکولار گذر نماید.
اکنون زمان آن رسیده است که ره روان، فعالان و گرایش های سکولار و دمکرات ایران اجتماع متحد خود را برپا سازند تا از حالت یک جریان فکری کاملاً پراکنده، به یک اتحاد سیاسی مدعی بدل شوند.
این روش کار نه غیر دمکراتیک است، نه به همبستگی سراسری نیروهای مبارز ضربه می زند، و نه می بایست از حمایت ما از حرکت مبارزاتی مردم و جنبش سبز بکاهد. این روش کار متعلق به همهء آن نیروهای غیر مرکزی، حاشیه ای، یا آنهایی که رهبری اپوزیسیون را در دست ندارند، می باشد.
مطمئن باشیم که اگر جای آنها با ما عوض می شد، و آنها اقلیت و نیروهایی از ما رهبری جنبش را در دست می داشتند، آنها نیز همین روش را به کار می برند.
روشن بگوییم: از یکسو سکولارها باید مستقل شوند، که این استقلال، خود از طریق یک اتحاد چند وجهی درونی متحقق می شود، و از سوی دیگر، همین استقلال آنها را در موقعیت اتحاد متکثر با جنبش مردمی و سراسری مردم ایران قرار می دهد.
* خلاصه سخنان عطاهودشتیان در کنفرانس پالتاکی جمهوریخواهان در ژانویه 2010
در باره تعریف سکولاریسم , ومشخصات نظری آن به سری مصاحبه های هودشتیان در این باره در این سایت رجوع کنید:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=28249
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|