|
چهارشنبه 11 فروردين 1389 ـ 31 مارس 2010 |
نگاهی به مقالهء «جنبش سبز و شش سوال» از آقای سازگارا
محمد ایرانی
مقالهء «جنبش سبز و شش سوال»، به قلم آقای سازگارا، هرچند بسیار کوتاه و «فرمولی» نوشته شده ولی حاوی نکات مهمی است که آقای سازگارا در طول روزهائی متمادی سعی به توضیح آن داشته اند، با اين ملاحظه که ایشان در اين مقاله بیان کرده اند که از دید یک «ناظرسیاسی» به سوالات شش گانه پاسخ می دهند بی آنکه معلوم کنند که چرا وقتی ایشان بعنوان یک «فعال سياسی» شناخته می شود در اينجا فقط دید يک «ناظر سیاسی» را توضیح داده اند!
جالب اینکه ایشان، بعنوان ناظر سیاسی نيز، با وجود تکرار مدام قبول «دولت جدا از دین»، در همين مقاله سعی وافر نموده اند تا اثبات کنند که جنبش سبز قبل از هر چيز بدنبال برقراری ریاست جمهوری آقای موسوی است و این نظر را از مطرح شدن شعار "رای من کو" در 23 خرداد 1388 نتیجه می گيرند. در نتيجه، کل تحليل های ايشان بر مدار کوشش جنبش سبز برای رساندن آقای موسوی به رياست جمهوری دور می زند.
در این نوشته، ضمن ارج گذاشتن بر کوشش ایشان بعنوان یک فعال سیاسی، سعی شده بدون پرداختن به جزییات تحلیلی ایشان، درستی نتیجه گیری مقاله با توجه به تحلیل ارائه شده، مورد بررسی قرار گيرد:
۱- بدیهی ست که، بلافاصله بعد از اعلام نتايج انتخابات، خواست مردم ریاست جمهوری آقای موسوی بوده است. اما در مورد شخص آقای موسوی نيز نبايد فراموش کرد که انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ نيز، مانند همهء انتخابات گذشتهء نظام، «آزاد» نبوده و کاندیداها تحت نظارت شدید حکومت انتخاب شده بودند و، در نتيجه، مردمی که خواستار تغییر بودند، به ناگزير بايد به يکی از آقایان موسوی و کروبی (که خواستار آزادی نسبی برمبنای قانون اساسی جاری بودند اما، بقول خود آقای سازگارا، در "ناکارامدی سی سالهء رژیم حکومتی در تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی همچون دیگر سران نظام نقش داشتند") رای می دادند و در نتيجه حتی آقای موسوی هم به مردم و بوسيلهء شورای نگهبان تحميل شده بود. نيز نبايد فراموش کرد که رای واقعی آقای کروبی نيز در واقعيت کم نبوده است و چرا بايد شعار "رای من کو" را به خواستاری رياست جمهوری آقای موسوی تقليل داد؟ اين سخن البته نافی شجاعت آقایان موسوی و کروبی در باقی ماندن در کنار جنبش سبز نيست و امید است که اين امر تا رسیدن به پیروزی داشته باشد.
۲- آقای سازگارا می پذيرند که "جنبش سیر حرکت عمیقی ست که در طول نه ماه مبارزه خواستار برابری حقوق زنان ..، تعمیق گسل های اجتماعی..، بدنبال حاکمیت تفکر دموکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر... و در واقع غلبهء گفتمان حق مداری بجای گفتمان تکلیف مداری دینی و ایدیولوژیک است". بعبارت ديگر، تحلیل ايشان دال بر واقعیت تغییر خواسته های جنبش در طی نه ماه مبارزه سخت است. در آن صورت چرا نبايد پذيرفت که جنبش از آن شعار اوليهء "رای من کو" فرسنگ ها دور شده است چرا که مردم دريافته اند که رسیدن به مواردی که آقای سازگارا می گويند تنها با رياست جمهوری آقای موسوی ممکن نيست و امکان تحقق شان در سبد قانون اساسی و حاکمیت دینی وجود ندارد؟
۳- جای تعجب است که بعد از نه ماه اسارت، شکنجه، تجاوز، و کشته شدن بهترین فرزندان این کشور هنوز می توان گفت که «در سازماندهی غیر متمرکز جنبش» ... «مبارزه عليه استبداد دینی» ... اهمیت بسزایی می یابد». آيا واقعاً آن «سی سال ناکارآمدی و...» فقط وجود بدلیل استبداد دینی بوده؟ و آيا «حکومت دینی آزادی طلب!» قادر است که جلوی استبداد را بگیرد؟ و آیا هدف از نام گذاری نه ماه گذشته بعنوان «مرحلهء اول جنبش که خواستار ریاست جمهوری آقای موسوی است» بر بنياد اعتقاد به مغفول ماندن برخی از اصول همين قانون اساسی نيست که اگر از عالم غفلت به در آمده و فعال شوند مسائل را حل خواهند کرد؟
۴- آیا در پی نه ماه سرکوب جنبش توسط حاکمیتی که از رهبر، دولت، سپاه و سایر نهادهای وابسته و متمرکز تشکیل شده، همچنان امکان تغییر فقط دولت، بدون تغییر بنيادی در سایر نهادهای گفته شده، میسر است؟ چگونه نتیجه گیری شده که هنوز هم ریاست جمهوری آقای موسوی تحت همين قانون اساسی الویت خود را برای ایرانیان در داخل و خارج کشور حفظ کرده است؟ و اگرچنین است تکليف آن «سیر حرکت عمیق جنبش» و مطرح کردن شعارهائی بس فراتر از «رأی من کو؟» چه می شود.
۵- آقای سازگارا از «دولت کودتایی» و «حکومت کودتایی» نام می برند بی آنکه تفاوت آنها را روشن سازند. به همين دليل معلوم نيست که پس از «پایین کشیدن دولت احمدی نژاد» نقش رهبری و سپاه چه خواهد بود. بنظر می رسد که مرحله بندی مبارزه و تعيين هدف بخ رياست جمهوری رساندن آقای موسوی در مرحلهء اول درست برای پاسخ ندادن به اين پرسش تعبيه شده است. اما، در عين حال، در همين مرحلهء اول به تشکيل «ارتش ملی!» هم اشاره شده که منطقاً انجام چنين کاری بدون ضربه خوردن سنگين سپاه و رهبری و حتی فروپاشی آنها ممکن نيست. در آن صورت چرا نباید بجای خواستاری رياست جمهوری آقای موسوی مطالبهء تغيير همهء نهادهای حکومتی و از جمله ریاست جمهوری را سر لوحهء کار قرار داد؟ اکنون همه می دانند که با وجود رهبری، سپاه، مجلس، قوه قضاییه، و...فعلی انجام هيچگونه انتخابات آزادی ميسر نيست.
۶- جین شارپ، تئوریسین مبارزهء بی خشونت، معتقد است که تاکتيک های مراحل مختلف مبارزاتی برای تحقق «استراتژی بزرگ» طراخی می شوند و می بایست رابطهء دیالکتیکی با آن داشته باشند. اکنون ديگر بنظر نمی رسد که «استراتژی بزرگ جنبش سبز» تغییر ریاست جمهوری و یا برگزاری رفراندومی باشد که آقای سازگارا آن را چنين فرموله می کنند: «در صورت رای مثبت مردم به تغییر نظام، آقای موسوی مثل یک رییس دولت موقت عمل خواهد کرد». یعنی جنبش سبز، بعد از مبارزه ای طولانی که در پیش دارد، بايد در همین نظام و با تغییر افراد آن به خواست های خود برسد؟ و در اين ميانه حقوق برابر زنان، اقلیت ها، کارگران،... چه می شود؟ يا چه تضمينی وجود دارد که آقای موسوی وقتی «تحت حمایت جنبش و ارتش ملی، و...» به قدرت رسید سعی نکند که قدرت را برای پیاده کردن تفکرخود و وابستگانش بکار نبرد و به «دلایل انسانی!» پس از انجام انتخابات آزاد زمام دولت خود را مشتاقانه واگذار نماید؟! براستی چرا در این تحلیل «استراتژی برای آینده» اینقدر مبهم است!؟
باری، بنظر من، واقعیت 22 بهمن 1388 ثابت نمود که جنبش و مردم ديگر به گفتمان «دولت دینی» که بر مبنای قانون اساسی فعلی عمل می کند (يعنی، آنچه که آقای موسوی نمايندهء آن بشمار می روند)، اعتقادی ندارند و دريافته اند که نمی توانند به کمک آن به تغييرات دلخواه خود برسند. در عين حال، پس از عبور از عاشورای خونين سال گذشته ديگر بقدرت رساندن يک فرد بکلی معنای خود را از دست داده است و از اين پس فردی که بوسيلهء مردم عازم در دست گرفتن قدرت می شود کسی است که نماد واقعی خواتس های مردم باشد. گاندی و ماندلا هم وقتی به نماد ملتشان تبدیل شدند که خواست فردی خود را کنار نهاده و خواست عمومی مردم را محور کارشان قرار دادند. اگر انها جنبش های کشورشان را فقط برای رسیدن به ریاست خود و به کرسی نشاندن اعتقادات فردی شان می خواستند هیچوقت بچنان مقام والایی، چه در داخل و چه در خارج کشورشان نمی رسیدند.
واقعیت این است که جنبش سبز اکنون از خواست های اعلام شدهء آقای موسوی برگذشته و بخواست های ملی رسيده است و به همين دليل هم از اين پس اهميت روزهای ملی و روزهایی که اقشار مختلف را نمایندگی می کنند (مثل نوروز و سیزده بدر، روز زن، روزمعلم، روزکارگر، و..) بر مناسبت های مذهبی برتری خواهند داشت. و خواست های برابری طلبی جنسیتی، دینی، و قومی،.. را مطرح خواهند نمود.
هشتم فروردین 1389
http://www.iransabzam.blogspot.com
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|