|
||||
|
||||
دربارهء سکولاريسم | دربارهء ما | تماس | سال سوم ـ شماره 868 ـ چهارشنبه 2 تير 1389 ـ 23 جون2010 | کوتاه و گويا | عکس و مکث آرشيو صفحه اول | فهرست کليهء مقالات | اين نشريه دوشنبه ها، چهارشنبه ها و جمعه ها به روز می شود | کتابخانه | عکس و کاريکاتورانتخابی |
||||
اگر گفتيد اين جا کجاست؟ نه اشتباه می کنيد، کوی دانشگاه نيست... باز هم اشتباه کرديد، دفتر فائزه هاشمی هم نيست... چی؟ دفتر خانم عبادی؟ نخير. ايشان که دفترشان پلمب شده... بگذاريد خودم بگويم. اين جا دفتر حضرت آيت الله العظمی جناب آقای صانعی ست. مشابه همين وضعيت را دفتر و بيت مرحوم آيت الله العظمی منتظری هم دارد. چشم شيعيان روشن! چشم هواداران و مقلدان و پرداخت کنندگان وجوه شرعيه روشن! يکی دو سال مانده به انقلاب، تصوير آقای شريعتمداری را در صفحه ی اول روزنامه به شکلی احترام آميز منتشر کردند. از دفتر ايشان پيغام آمد که عکس معظم له را منتشر نکنيد چون حتی انتشار عکس موجب حرمت شکنی ست. دست آقای خمينی درد نکند که راه را برای از عرش به فرش کشيدن آقايان معظم باز کرد و اتفاقا از همان آقای شريعتمداری هم شروع شد. کسی که انتشار احترام آميز تصويرش هم اِشکال داشت، افتاد دست کسی مثل حجةالاسلام ری شهری تا به او کشيده بزند و مثل مجرمان از او اعتراف بگيرد. او را وادار به توبه کند. و اين جريان ادامه پيدا کرد تا دست قوم مغول باز شد برای هجوم به بيت آقای منتظری. و باز اين جريان ادامه پيدا کرد تا امروز و حمله به دفتر آقای صانعی. جوجه لاتی که از تمام مواهب دنيا فقط از نعره و عربده نصيب برده، به روشنی می گويد که "خودمان پَهْن کرديم، خودمان هم جمع اش خواهيم کرد". دست آقای خامنه ای درد نکند. اما اين هجوم ها، به رغم غير انسانی بودن اش يک خاصيت هم دارد. آقايان بزرگواری که در عرش سير می کردند، به اشاره ی رهبر، روی فرش غلتيدند و ثابت شد در مقابل سياست –که قوانين کاملا زمينی دارد- آيت الله العظمی بودن و دو بال فرشته سان داشتن و در آسمان قدسيت پرواز کردن هيچ فايده ای ندارد، و وقت اش که برسد، سياست بازان، و بخصوص روحانيان سياست باز، آن بال ها را هدف می گيرند و روحانی مقدس و محترم را مثل يک دانشجوی بی پناه ساکن کوی دانشگاه، مورد تهاجم مغول وار قرار می دهند. در يک نظام سکولار، آن احترام بر جا خواهد بود، و ترديد ندارم که سياست مداران سکولار، در دفاع از آقايان، مثل همه ی اقشار ديگر، با تمام نيرو کوشش خواهند کرد، و عزت و احترام آقايان حفظ خواهد شد؛ عزت و احترامی که در حکومت اسلامی و دينی بر باد رفته است.
با بازجویان دربارهء اصل نظام اختلاف نداشتیم
گمان نمی کنم خدا هم اختیارات ولایت فقیه را برای خودش قائل باشد
تا یکسال پیش... اگرچه عده ای به حقوق مردم و آزادی های مشروع آنان بی اعتنایی می کردند و حقوق اقوام گوناگون ایرانی و اقلیت های رسمی دینی و مذاهب و فرق مختلف اسلامی را نادیده می گرفتند و از هتک حرمت و توهین و تحقیر اقشاری چون جامعه زنان و جوانان و اعمال خشونت و رعب و وحشت علیه آنان ابایی نداشتند و فضای یأس و سرخوردگی در جامعه ایجاد می کردند و فشارهای سنگین و غیر قابل تحملی بر حوزه های علمیّه و دانشگاه های کشور وارد می آورند تا حوزه و دانشگاه را مطیع خود سازند ولی آنچه در انتخابات ریاست جمهوری گذشته اتفاق افتاد از همهء آنچه پیشتر دیده بودیم فراتر بود.
بند يک از بخش «گنجینه ایرانی ـ اسلامی»، بر نـفی استفادهء ابزاری از دين و حفظ استقلال نهادهای دينی و روحانی از حکومت تاکید دارد. بعقیده نگارنده در مـسیـر گفتمان تکاملی می توان بر روی واژه هایی نظیر "چه کلاه به سر؛ و یا سر به کـلاه" موافقت و یا مجادله کرد. شاید در جـو حاکم درونمرزی آقای موسوی نمی توانستند بگویند "حفظ استقلال نهادهای حکومتی و دولتی از دین و روحانیت". البته نگارنده قصد ندارد با استدلال خودی از مطلب، خدای ناکرده مصادره به مطلوبی در راستای تحقق سکولاریسم انجام دهد. اما حتی در شرایط بدبینانه می توان اذعان داشت که این جهش بسیار مثبتی است در راستای وصول به سکولاریسم مدرن؛ اگرچه بدیهی و مبرهن است که "نخست وزیر ِ امـام"، که هنوز در قالب گفتمان جمهوری اسلامی و قانون اساسی حرکت می کند، نخواهد و یا نتواند واضح تر از این مقولهء "جدایی دین از حکومت" را تـبـیـین کند. >>>
منشور و بيانيهء آقايان موسوي منشور آقاي موسوي مي تواند موضوع يک ديالوگ ملي قرار گيرد تا ضعف و قوت هاي آن روشن گشته و نقائص آن بر طرف گردد، مقالهء آقاي تاج زاده نيز مي تواند مصداقي از شجاعت و تواضع در پيشگاه تاريخ و مردم، در استقبال و پرداخت بهاي لازم (شروع با انتقاد از خود) در اين ديالوگ ملي باشد؛ از آنجا که منشاء افراط و تفريط عملي نيروهاي سياسي، کم و کاستي هاي نظري رهبران، روشنفکران و صاحب نظران مربوطه از گذشته تا حال بوده است؛ اين ديالوگ ملي مي تواند قدمي حياتي در رفع اين کمبود و در نتيجه فائق آمدن برهرچه افراط و تفريط عملي، باشد. >>>
واقعیت آن است که "رهبران جنبش سبز" تاکنون نتوانسته اند در مورد دلایل و درستی تصمیم خویش مبنی بر لغو اعتراضات مردمی در دقیقهء نود، به افکار عمومی پاسخ قانع کننده ای بدهند. و دلایلی هم که تاکنون در قالب چندین واکنش و بیانیه ارائه کرده اند متناقض و سردرگم کننده است تا راه گشا. حتی حامیان پروپاقرص موسوی وکروبی در صفوف جنبش نیز، ضمن حمایت از آنها در اتخاذ این تصمیم، بطور صریح و یا ضمنی اذعان می کنند که از دلایل واقعی آن بدرستی آگاه نیستند؛ ولی می گویند لابد این رهبران دارای دلایل و اطلاعاتی بوده اند که ما از آن بی خبریم. و باین ترتیب اولا آن را واجد حکمتی، ولو ناشناخته، می دانند و ثانیاً بطور ضمنی خویشتن را ناتوان از توجیه و تبیین آن؛ ولاجرم برای قانع کردن خود و دیگران به عواملی هم چون "اعتماد" و پرهیز از اختلاف افکنی و توجیهات مشابه متوسل می شوند! >>>
جمهوری اسلامی از خرداد ماه سال گذشته تا خرداد امسال، همهء مکانیسمها، تاکتیکها و شیوههای سرکوب فیزیکی و فرهنگی ـ ایدئولوژیک تجربه شده در سی سال گذشته را علیه جنبش اعتراضی به کار برد. اما این تاکیتکها و مکانیسمها، که در سرکوبهای سال شصت به روزگار آیتالله خمینی، کارایی داشته و با حذف جنبش اعتراضی از جامعه هدفهای تعریف شده خود را تحقق بخشیدند، در سال هشتاد و هشت و هشتاد و نه، در یک سال گذشته، کارایی خود را تا حد بالایی از دست دادند و نتوانستند جنبش اعتراضی و بحران سیاسی را مهار کرده و بدان پایان دهند.>>>
در یاداشت سید مصطفی تاج زاده، که زندانبانان او آن را «سروش نامه» مینامند، یاد و نام آیت الله خمینی برجسته است و وی، برای زیر ضرب گرفتن عملهء استبداد، مُدام به «مهر و رحمت» ایشان گوشه میزند. اما، اگر او به «دیدار خویشتن» رفته و با انگیزه پاک دفاع از حقیقت، در صدد شستن گرد و غبارها است و اگر در زیر این آسمان کبود، جز به خدای صبور و غیور به احدی باج نمیدهد، میبایست پرده از رازهای سر به مُهر قتل عام زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت بردارد و کلام خودش را تمام و کمال باز کند.>>>
می خواهم به اين مساله بپردازم که چگونه می شود دو هزار و پانصد سال تاريخ را با يک انقلاب سياسی بدور ريخت؟ و کاری هم به خوب يا بد آن تاريخ ندارم و بحثم فقط بر سر بود و نبود تاریخی است که ملتی در آن زيسته و خوب و بدش را ساخته است. من فکر می کنم که تو، و همه ی آن کسانی که در اپوزيسيون حکومت اسلامی قرار دارند و خود را جمهوری خواه می دانند اما، در عين حال، جمهوری خواهی برایشان مساوی با حذف هزارها سال تاريخ و تمدن سرزمين مان شده، گرفتار مشکلاتی اساسی هستند که کوتاه به مهمترين آنها اشاره می کنم. >>>
در برنامهء مخصوص تلويزيون صدای آمريکا بمناسبت سالگرد انتخابات 22 خرداد>>>
بقيه در ستون مقابل
|
مراسم پرده برداری از آخرين مد حجاب در فرقهء اماميه
یک چیز مهم ثابت می شود. در یک طرف روایت آرش حجازی قرار دارد و در یک طرف روایات دولت ایران. روایات دولت ایران تا به حال چندین بار عوض شده، اما روایت آرش حجازی همان روایت است و هر روز که می گذرد، حقیقت گفته هایش بیشتر آشکار می شود. در یک طرف آرش حجازی قرار دارد که برای شهادت دادن بر چگونگی قتل یک بی گناه نه تنها چیزی به دست نیاورد (جز آرامش وجدان)، که آواره شد، امنیتش را از دست داد، کارش را ازش گرفتند، دیگر خانواده اش را هم نمی تواند ببیند، دسترنج تمام عمرش بر باد رفت، اما پای حرفش ایستاد. در طرف دیگر دولتی قرار دارد که تمام آبرویش را با شهادت ندا و شهادت دادن آرش حجازی از دست داد...>>>
تن فروشی زیر تابلوهای مطهری، بهشتی، مصلا سپاه، بسیج و نیروهای امنیتی که مدعیان قدرت و مقابله با تعرض به کشور هستند، طبیعتا سهم خواهان جدی این تجارت پر سود هستند. شاید بعد از نفت و قبل از واردات و صادرات انحصاری و پولشویی، تجارت سکس پر سودترین عرصه اقتصادی است که جولانگاه خودی ها شده است. روسپیان زیر تابلو خیابان های اصلی می ایستند. آنها از تاریکی شب نمی ترسند، آنها به خشونت جاری تن داده اند، روسپیانی که زیر تابلوهای “مطهری”، “بهشتی”، “مصلا” و “فتحی شقاقی” ایستاده اند حتی اگر گرسنه باشند می دانند چشمانی، به بهای نیمی از درآمدشان، مراقب آنها هستند. زیر این تابلوها امنیت روسپیان تضمین می شود.>>>
تشدید هر چه بیش تر سرکوب سیستماتیک زنان! در حالی که مملکت با صدها معضل و مشکل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روبروست و میلیون ها انسان در این مملکت خدایان سرمایه، حتا با گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند چرا این همه هزینه صرف سرکوب زنان می شود؟ آیا واقعا هدف با بدحجابی و بزهکاری است یا حکومت از این طریق می خواهد کل خانواده ها را درگیر افکار ارتجاعی مردسالاری و ناموس پرستی و تفرقه نماید تا از یک سو کنترل بیش تری بر جامعه داشته باشد و از سوی دیگر، حضور زنان در جامعه و به ویژه تظاهرات های خیابانی را بگیرد؟ در اعتراضات خودجوش مردمی سال گذشته، زنان و به ویژه دختران جوانان شهامت و جسارت و استقامت فوق العاده و بی نظیری از خود در مقابل نیروهای سرکوبگر حکومت نشان دادند.>>>
برای ديدن عکس بزرگتر روی عکس کليک کنيد
همه جای دنیا فقط مستراح ها را زنانه و مردانه کرده اند بسیار دور از هم قد کشیده ایم. هر یک بر فراز صخره ای بلند و دره ای عمیق میان مان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد. جدایمان کردند. از روز اول مهر. با پوشش های متفاوت. مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من رابه مدرسه ی دخترانه و تو را پسرانه. دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیف های دور از هم. نیمکت های خانم ها و آقایان. با درها و راهرو ها و ورودی ها و خروجی های خواهران و برادران. جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم. در اتوبوس با میله ها و در حرم و امامزاده با نرده ها و در دریا و ساحل با پارچه های برزنتی. آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی ای برای من و من شدم عقده ی جنسی سرکوب شده ای برای تو .تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان ، از زور بیماری و عقده های جنسی خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی ات کند و نگاه حریص ات مانتو ام را بدرد. جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم. بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاه مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی. و من باید تقاص همه ی این فاصله ها را بپردازم. تقاص دوری از تو و بر صخره ای دیگر قدکشیدن را. تقاص تو را ندیدن و نشناختن را. باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می شود و من تنها در خیابانم. وقتی دنبال کار می گردم. وقتی تاکسی سوار می شوم. آخر مگر نه اينکه سالیان درازی است که در همه جای دنیا فقط مستراح ها را زنانه و مردانه کرده اند؟ نکند اينجا وطن ما نيست، مستراحی عمومی است به وسعت یک کشور! ببخشيد، بهتان برنخورد. اين حسی است که دائماً در سر من می چرخد.
انجمن سکولارهای سبز ایران - تورنتو گزارش تظاهرات 22 خرداد از تورنتو همراه با عکس و ويدئو>>>
حذف اصلاحطلبان با کدام هزینه؟ کمیسیون ماده ده و حالا هم دادستان تهران فعالیت این دو جریان اصلی اصلاحطلب را غیرقانونی دانستهاند. این درحالی است که هر دوی آنها به همراه شش جریان دیگر تقاضای مجوز راهپیمایی برای سالگرد انتخابات ریاست جمهوری را کرده بودند. بسیاری از چهره های شناخته شده و موثر این دو گروه در زندان هستند ولی بازهم بیانیههای آنها منتشر میشوند. دفتری از خود ندارند ولی نشست های شان برگزار میشود. تریبونی برای اعلام نظرهای خود جز سایتهای اینترنتی ندارند، ولی مواضع آنها به گوش مخاطبانشان میرسد. فشار برای ممنوعیت کامل این احزاب به کجا میرسد؟ سعید رضویفقیه، تحلیلگر سیاسی در گفتگویی به سوالات دویچه وله پاسخ داده است.>>>
تاثیر رسانههای فارسی زبان خارج از کشور در فرهنگ و جامعه ايران رسانههای دولتی تنها صدای يک پاره فرهنگ از ده ها پارهء فرهنگ داخل کشور را منعکس میکنند اما رسانههای فارسی زبان خارج کشور، علی رغم عرفيگرا و ليبرال بودن بسياری از گردانندگان آن، صدای نيروهای مذهبی و غير مذهبی، چپ و راست، سنتی و مدرن، اسلامگرا و مخالف اسلامگرايی، خشونتطلب و صلح طلب، و ملی و قومی را به سمع و نظر مخاطبان خود میرسانند. همين عنصر است که باعث شده اين رسانهها علی رغم همهء محدوديتها و خرابکاریهای حکومتی مثل فيلتر، هک، پارازيت و تهديد و ارعاب تماس گيرندگان با اين رسانهها، اقشار زيادی را در داخل به خود جذب کنند. >>> داستان بازگشت امیر فرشاد ابراهیمی نمی گویم امیر فرشاد ابراهیمی در زندگی خطایی نکرده، یا کرده. به عنوان یک دموکرات باید قضاوت در این زمینه را به اهل فن واگذار کنیم که ابزار کافی برای بررسی های گسترده دارند. آنچه من به عنوان کسی که سال هاست زیر یک سقف با او بسر می برده ام می توانم بگویم این است: امیر فرشاد ابراهیمی هر عیب و ایرادی که به عنوان انسان، مرد و همسر می تواند داشته باشد، اهل خشونت نیست و یکی از مهربانترین و ملایم خو ترین انسان هایی است که تا بحال در زندگی دیده ام. زندگی همیشه زیر و بالا دارد و همیشه شرایط خاصی پیش می آید که انسان بتواند شریک زندگی خود را محک بزند. برخی مسائل که به حیطه های خصوصی زندگی باز می گردد جای طرح همگانی ندارد و آدم باید برای زندگی خصوصی و خانوادگی افراد حرمتی قائل بشود. بنا بر این هیچ توضیحی در این زمینه نمی دهم.>>>
اين روزها در حالي كه ذهن مردم ايران درگير « توپ » هاي گوناگون است – نمي گويم « سرشان گرم است » كه باز رگ هاي گردن برخي بيرون نزند – و چشم هايشان رد اين توپ ها را مي گيرد كه ببيند سرانجام كدام دروازه فرو خواهد ريخت - از توپ هاي جام جهاني فوتبال گرفته تا توپ هايي كه مير حسين و شيخ مهدي به زمين مي فرستند و شوت هايي كه خامنه اي و محمودك مي زنند و غيره - در كشور همسايه مان تركيه ولي خبرهاي مهمتري تيتر نخست روزنامه ها و رسانه ها شده است. در روز آدينه بيست و هشتم خرداد، آنچه كه زينت بخش صفحه نخست اين روزنامه ها شده و نظر رسانه هاي ديداري و شنيداري را هم به خود جلب كرده، چنين بوده است: « شصت و چهار تن شمش طلا چه شد؟>>> شماره 866 ـ جمعه 28 خرداد 1389 ـ 18 جون 2010
فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
رهبران معنوی «جنبش سبز» اسیر نظام ایدئولوژیک
معاملات آشکار و نهان بر سر فعالیت های اتمی ایران!
تئوری تحوّل: نیروها ، پلاتفورم، استراتژی و رهبری
نقض آزادی در پای دیوار حقوق بشر
برنامه فرهنگی برای دانش آموزان: اوقات فراغت در پنجاه امامزادهء تهران غلامرضا عادل، معاون فرهنگی سازمان اوقاف
شماره 865 ـ چهارشنبه 26 خرداد 1389 ـ 16 جون 2010
* بازی دیکتاتوری را به هم بریزیم * یک تلويزیون دیگر و این بار با مدیریت یک زن * جذب خوانندگان از دور خارج شده به ایران
کنکاشی در هویت جنبشی ما و رفتار جنبشی
رابطهء جنبش زنان و جنبش سراسری مردم ایران
سه مسئول زنی که احمدی نژاد از عملکرد آنها راضی است!
چالش ها و چشم اندازهاي جنبش سبز
برخورد قدرتمند با جمهوری اسلامی
نظام ایدئولوژیک و نسبت آن با پلورالیسم نقدی به نظرات ارائه شده از سوی آقایان سراج میردامادی، گنجی و مهاجرانی
|
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== ============= کميته بين المللی نجات پاسارگاد =========== =========== برای آزادی، دموکراسی، جمهوری و لائيسيته =========== =========== =========== ============= ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== =========== ========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== مخالفان خود را بشناسيم دولت نهم روند بسيار خطرناک غربزدگی و گرايش های سکولاريستی را که متأسفانه در حال نفوذ در بدنه مديريتی کشور بود، سد کرده است.
سکولارها در ایران جایگاهی ندارند! حضور پر شور ملت ایران در بيست و دوم بهمن عامل شکست کامل سکولارها در کشور است.
اسلام با فرهنگ لائيك و بى دينى مخالف است. دشمنان با استفاده از ترويج فرهنگ لائيك درصدند تا زنان را از خط عفاف و حجاب و كرامت منحرف كرده و سنت هاى اصيل اسلامى را از بين ببرند.
آيتالله مکارم شيرازی نقش تلويزيون در ايجاد تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بسيار مهم است. هر چند که در ساليان اخير برنامههاي ديني و مذهبي در تلويزيون گسترش يافته ولي کساني در آنجا لانه کردهاند تلويزيون را به سوي سکولاريسم سوق مي دهند».
بقيه از ستون مقابل
حميد رضا رحيمی کيهان چاپ دارالخـُرافه، به جعبهء مارگیری بیشتر می ماند تا به روزنامه، و برادر حسین(ع) شریعتمداری که "سر بُریده می دارد دوست" مثل صندوق های رأی اسلامی، هر چه بخواهد، به یاری امدادهای غیبی و البته مقام معظم رهبری، دام الذله، ماهرانه از آن بیرون می کشد. مثل مطلب حیرت انگیز زیر که در تقابل با تظاهرات گستردهء مردمی اخیر، در همان زمان از جعبه ی مارگیری خود در آورد. خوانندگان محترم ضد انقلاب، عوامل استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل، لطفاً قیچی دست شان باشد زیرا... >>>
سخنی با قاتل ندا، عباس کارگر جاوید و یک پیشنهاد به او >>>
نمی دانم اکنون که یک سال از قتل ندا گذشته است در چه حالی هستی، ولی این را می دانم که زنی را که کشته ای بر خلاف بسیاری از زنهای دیگری که ازخونشان صفحه حوادث روزنامه های ما رنگین است، نامش در سراسر جهان منتشر شده است و میلیونها نفر شاهد قتل بوده اند. اطمینان داشته باش که در چنین شرایطی نمی توانی تا ابد پنهان بمانی و این تصور غلطی است که فکر کنی حکومت از تو حمایت خواهد کرد. همین امروز سازمان عفو بین الملل حکومت ایران را برای قصور در محاکمه قاتل ندا مورد انتقاد شدید قرار داده است. فکر می کنی تو چقدر برای این حکومت ارزش داری؟ تنها سناریویی که بعد از دروغهای احمدی نژاد و دروغهای ضد و نقیض مقامات دیگر برایت متصور است، قتل توست تا از آن هم سناریویی دیگر بسازند و قتل تو را بهانه ای برای اعدام چند جوان قرار دهند. برای پیشگیری از این سناریو محتوم راهی به جز خروج از کشور نداری! شاید واقعن همانطور که پس از قتل ندا فریاد می زدی قصد کشتن ندا را نداشتی، شاید امروز تو هم در سالمرگ ندا قطره اشکی بر چشم بیاوری و دچار ناراحتی وجدان باشی. تنها سخن گفتن از این اتفاق می تواند تو را کمی سبک کند. پیشنهاد من این استکه از هر طریق که می توانی ازکشور خارج شوی و در مقابل مردم از مرگ ندا بگویی. در خارج از ایران شاید تنها ١٥ سالی حبس در انتظارت باشد ولی زنده می مانی و از آن مهمتر وجدانت آسوده تر خواهد بود. اطمینان داشته باش که ماندنت در پناه حکومت به جز مرگ سرنوشتی برایت قابل تصور نیست و آنها برای کاهش فشار و راحت شدن از افشاگری احتمال تو، یا سر به نیستت خواهند کرد و یا در یک محاکمه و اعتراف ساختگی به دارت خواهند آویخت. تو همانقدر در این حکومت در امانی که سعیدامامی بود. تازه مقام او کجا و تو کجا؟ همین حالا هم دیراست و تو باید زودتر از اینها می زدی بیرون.
|
||
© 2010 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |