|
چهارشنبه 2 تير 1389 ـ 23 جون 2010 |
داستان بازگشت امیر فرشاد ابراهیمی
نسرين بصيری
در این چند روزه شماری از ایرانیان یا با اسم خودشان یا به عنوان "ناشناس" برایم پیام گذاشته اند و از خبر بازگشت نزدیک امیر فرشاد ابراهیمی به ایران ابراز تعجب و تاسف کرده اند. چند نفر هم دلایل این بازگشت نزدیک را از من جویا می شوند . بعضی ها نوشته اند "مگر دیوانه شده" که می خواهد "به کام شیر" بازگردد و برخی هاشان نوشته اند " شما ها عرضۀ ندارین که جلو امیر فرشاد را بگیرین؟"
برخی هم یک گام فراتر رفته اند و مرا هدف قرار می دهند که "اگر امیر فرشاد به ایران بر گردد خونش پای توست" ممکن است خسته باشی، گوش هایت را محکم بگیری و در برابر اینهمه سکوت کنی.اهل سکوت نیستم . اما کلاف آنچنان گوریده است که به هر سوالی پاسخ بدهم باز شایعات پایان نمی گیرد، از تندی دشنام ها نمی کاهد و هزاران سوال بی پاسخ باقی می ماند. شاید پاسخ من قطره ای نور باشد که به تیره گی ها می پاشم .
امیر فرشاد ابراهیمی درست سه سال و نیم است که در برلین زندگی می کند و من در طول این چند سال از نزدیک شاهد بوده ام که او بار ها مورد بی مهری ایرانیان این سوی مرز قرار گرفته است. یکبار در رادیو بودم و کار می کردم که یادم افتاد به امیر فرشاد در بارۀ تظاهراتی که برای اسانلو در جریان است چیزی نگفته ام. زنگ زدم و او را در جریان گذاشتم و به کارم ادامه دادم. قرار بود پس از تظاهرات راهی کلاس زبان شود. اما ناگهان به تلفن همراهم زنگ زد و خبر داد که مورد ضرب و شتم چند تن از هواداران سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته است و آسیب دیده.
شاهدی بنام آقای مستشار 21 مرداد ماه 86 در گویا نیوز وضعیت پیش از ضرب و شتم را توضیح می دهد: «یکی از آنها وقتی فرشاد را ديد با حالتی بسيار زشت راهش را کج کرد تا با فرشاد حتی دست هم ندهد ..... من... به فرشاد گفتم تو از اين موضوع اصلا ناراحت نباش که بعضی ايرانيها با تو اينچنين برخورد می کنند چراکه اينها همين کارها را کردند که به اين روز سياه رسيدند. گفتم...تو بخاطر شرافت انسانی ات شروع به مخالفت با رژيم اسلامی کرده ائی نه بخاطر چند نفر ايرانی که تاکنون نتوانسته اند کاری از پيش ببرند!! او هم در پاسخم گفت مسئله آزادی و حقوق انسانها برای من مهم بود نه رضايت سازمانهای سياسی ايرانی که اصلا راضی به اتحاد وهمکاری نيستند ... گفتم اينها که با تو مخالفند، با اين کارشان می گويند چرا به مخالفت با رژيم اسلامی برخاسته ای بهتر بود کنار رژيم می ماندی.»
بعد از پایان تظاهرات امیر فرشاد ابراهیمی سوار دوچرخه بسوی کلاس در حرکت بوده که چند نفر جلویش را می گیرند و نامش را می پرسند و از مسعود و مریم می گویند و چند نفری بسرش می ریزند و آسیب اساسی به او می رسانند. پس از اینکه خبرم کرد با هم به بیمارستان و بعد به پلیس رفتیم و علیه "چند ناشناس" شکایت کردیم.
کسی که 18 ماه را در انفرادی بسر برده و چانه و دنده هایش را شکسته اند بیدی نیست که از این باد ها بلرزد. با اینهمه وقتی جانت را برداشته ای و به کشوری دموکراتیک گریخته ای، با باز جو ها طرف نیستی و برای نجات جان اسانلو با اپوزیسیون همراه و همگام هستی طبیعتا انتظار دیگری داری و حضور در چنین صحنه هایی دردناکتر است. بسیاری از دوستان سابق من علنا به ایشان نسبت های ناجوری می دادند و از روبرو شدن با ابراهیمی ابا داشتند. برخی دیگر که مستقل تر بودند و جسارت شان بیشتر بود دوستان خوب ما شدند ولی باز هم جسارت شان تا این حد نبود که از در ملا عام کنار ما باستند. حتی کسانی که بار ها به من گفته بودند "امیر فرشاد بچۀ خوبی است" یا "چقدر باهوش است و سخنور خوبی است " و به رفتار بقیه انتقاد داشتند، باز از نزدیک شدن به ما پرهیز می کردند. برخی در این زمینه به حدی افراطی بودند که فکر می کردند تن من به تن امیر فرشاد خورده و منهم "نجس" هستم و گفته بودند اگر نسرین در فلان نشست حاضر شود ما آن نشست را ترک خواهیم کرد. برخی دوره افتاده بودند و به دوستان و آشنایان خود زنگ می زدند چرا امیر فرشاد را شام به خانه ات دعوت کردی و یا به نشستی فراخواندی. طرح این مشگلات جنبۀ رو کردن مسائل شخصی و خصوصی و خانوادگی را ندارد. مساله بر سر حساسیت های انسانی که آنهم قابل فهم است نیست . پای "بر خوردن" هم در میان نیست . هر دوی ما واقع بین هستیم و بی نیاز و از مهر بی پایان دوستان خوبی بهره مندیم و اعتقاد داریم به درستی کار و راه و آرمان هامان.
اما وقتی انسانی از کشورش می گریزد و به جهان آزاد پناه می برد، می خواهد در اینجا موثر باشد. البته می شود روزی ده ، پانزده یا حتی بیست ساعت بدون وقفه پای کامپیوتر نشست اطلاعات گرد آوری کرد و مصاحبه کرد و نوشت و افشاگری کرد. ولی هر انسانی نیاز به بحث و گفتگو و همگامی و همراهی دارد نه در اقصی نقاط جهان بلکه در همین شهری که زندگی می کند و در آن خیمه زده است. دوست دارد در مورد راهی که جنبش طی می کند و اکسیون هایی که بر گزار می شود اظهار نظر کند، دلش می خواهد در تظاهرات شرکت کند و اعتراض کند. حتی اگر مثل امیر فرشاد عکاس هم نباشد دلش می خواهد در تظاهراتی که علنی است و در خیابان است و دهها دوربین تلوزیون های شناخته شده و ناشناس دارند عکس و فیلم می گیرند او هم عکسی بیاندازد. اما در اینگونه مواقع حتی اگر اعتراض کلامی هم در کار نبود نگاه ها و رفتار ها می گفتند "تو دیگر آمده ای اینجا چکار"
نمی گویم امیر فرشاد ابراهیمی در زندگی خطایی نکرده، یا کرده. به عنوان یک دموکرات باید قضاوت در این زمینه را به اهل فن واگذار کنیم که ابزار کافی برای بررسی های گسترده دارند. آنچه من به عنوان کسی که سال هاست زیر یک سقف با او بسر می برده ام می توانم بگویم این است: امیر فرشاد ابراهیمی هر عیب و ایرادی که به عنوان انسان، مرد و همسر می تواند داشته باشد، اهل خشونت نیست و یکی از مهربانترین و ملایم خو ترین انسان هایی است که تا بحال در زندگی دیده ام.
زندگی همیشه زیر و بالا دارد و همیشه شرایط خاصی پیش می آید که انسان بتواند شریک زندگی خود را محک بزند. برخی مسائل که به حیطه های خصوصی زندگی باز می گردد جای طرح همگانی ندارد و آدم باید برای زندگی خصوصی و خانوادگی افراد حرمتی قائل بشود. بنا بر این هیچ توضیحی در این زمینه نمی دهم . در زمینۀ های اجتماعی بسیار پیش آمده که با رادیکالیسم کلامی و یا راه حل های ایشان برای حل بحران ها و مشگلات توافقی نداشته ام. همانگونه که رفتار و کلام بسیاری از فعالین سیاسی دیگر را هم نمی پسندم . هر کس برای خودش درکی دارد از، خوب و بد و مدارا و همکاری و اخلاق و البته سخن من برای هیچکس متر و معیار نیست. تاکید می کنم بحث من در اینجا فقط حوزۀ سیاسی و اجتماعی است. امیر فرشاد با تمام بد و خوب و ضعف و قدرت هایش، با شهامت گامی برداشته ، خطر ترک حزب الله را بجان خریده است و به مردم روی آورده است. آنهم نه در چهل یا پنجاه سالگی و برای اینکه پست و مقامی دلخواه را به او نداده اند، نه بخاطر جنگ قدرت بلکه برای مقابله با خشونت. هر پست و مقامی که داشته در سن بیست و سه سالگی وانهاده و خطر را بجان خریده است به صف مخالفان خشونت پیوسته .
حالا ممکن است ایشان هزار ضعف و اشگالی در زمینه های دیگر داشته باشد و چه می دانم فرزند خوبی برای پدر و مادرش نباشد و یا بد آشپزی کند و یا دل کسی را سوزانده باشد و حرف های دور از ذهن زده باشد و زبان آلمانی را یاد نگرفته باشد. اگر آدمهای دیگری را هم همینگونه با پنس بگیریم و زیر ذره بین به شان نگاه کنیم ، می توانیم هزار عیب و ایراد کشف کنیم. راه دور نرویم اگر خودم را هم کسی زیر ذره بین ببرد، عیب و ایراد های بیشماری خواهد دید.
خوبست منصف باشیم و اگر کسی را با رفتار هایمان بسوی پریدن از بام برج رانده ایم ، در هنگام پریدن او را مواخذه نکنیم که "پسر مگه عقلت کم شده" بلکه او را با مهر از راهی که رفته به سلامت به زیر باز گردانیم. اگر تمام تلاشمان را در این راه نکینم ما هم مسئول جان او هستیم و تک تک افرادی که با رفتار هاشان او را به سوی مرگ و خودکشی رانده اند مسئول هستند.
بسیاری از کامنت هایی که در بالاترین دیدم ابراهیمی را با حسین درخشان مقایسه کرده اند. در حالی که درخشان و ابراهیمی تنها یک وجه مشترک دارند ؛ هر دو وبلاگ نویسند. درخشان مدتها پیش از بازگشت یا به دلیل اعتقاد شخصی و یا یا بخاطر مصلحت گرایی، از نظام و آقای خامنه ای دفاع می کرد، حال آنکه با سخنانی که ابراهیمی در وبلاگ "بازگشت" نوشته است و با جانی خواندن خامنه ای راه خود را به سوی زندان طویل المدت و یا اعدام هموار کرده است. بنا بر این او را با حسین درخشان مقایسه نکنیم . ممکن است کاری از دست هیچکدام از ما ساخته نباشد. عزم ایشان برای بازگشت جزم باشد و به مهر ما توجهی نکند. شاید ابراهیمی بخواهد، آنگونه که خود نوشته، با زندگی خود قمار کند.
فکر می کنم پس از همۀ تلاش هایمان و پرداخت سهم مان برای نگاهداشتن او در این سوی مرز، من با نوشتن این مطلب دارم دینم را نسبت به او ادا می کنم، اگر موفق نشدیم و نتوانستیم رای او را بزنیم، باید برای انتخاب او احترام قائل شویم. ابراهیمی در حال حاضر 35 سال دارد و بسیار هم با هوش است . بنا بر این باید حرمتی برای انتخاب او قائل شویم. حتی اگر این انتخاب مرگی خود خواسته باشد. آخر ما که به دیکتاتوری و تعیین تکلیف برای دیگران اعتقادی نداریم .
بعضی از آدم ها غربت را نمی پذیرند و به دیار جدید خو نمی گیرند و مثل ماهی که از آب بیرون افتاده برای وطن له له می زنند. خوب برای این افراد اگر در بهترین و مساعد ترین شرایط هم باشند، غربت حکم مرگ تدریجی را دارد و وطن همه چیز است. امیر فرشاد ابراهیمی هم دست کم در طول سه سال و نیمی که در برلین بسر برد، در ایران زندگی می کرد، و باوبلاگ نویسی و سایت های خبری و وبلاگ ها و مجله های اینترنتی و سریال ها و فیلم های ایرانی روز را به شب می رساند و شب را صبح می کرد. و حالا تصمیمش را گرفته است و زندان ایران را به زندان برلین ترجیح می دهد. زندانی که چهار دیوار دارد و میز تحریری و چند قفسۀ کتاب، زندانی سه متر در چهار متر. البته خطر جانی برایش هست. اما نه موضوع اعدام قطعی است و نه حتی زندان طویل المدت . چه بسا رژیم اصلا ایشان را دستگیر هم نکند و صبر کند ببیند در ایران پی زندگی شخصی خود می رود یا چه می کند.
اما سالی که نکوست از بهارش پیداست . امروز صبح ایمیلی از شهر ....دریافت کردم از فردی که خواسته نامش فاش نشود و در یکی از نهاد های جمهوری اسلامی کار می کند . ایمیل را عینا با حذف پاره هایی که نشانی از محل کار او دارد در اینجا منتشر می کنم:
«سلام به شما اعتماد می کنم و با جان خودم بخاطر یک انسان بی گناه بازی می کنم خواهش می کنم از شما که به خانم اخلاقی و اخلاق مدار شهره هستید اطلاعات و مشخصات من را فاش نکنید و یا دست کم انها را مخدوش کنید من در ........ کار و زندگی می کنم و به خاطر مسئولیتم در جریان مسئله ای قرار گرفتم . ایمیل شما را از اینترنت یافتم دیروز در تهران تصمیم گرفته شده است بلادرنگ تیمی همسرتان را در برلین بکشد و بلافاصله هم اعلام شود که اپوزیسیون ایشان را کشته تا مانع بازگشتش به ایران شود اینطوری هم از دست او راحت می شوند و هم اپوزیسیون را بد نام می کنند . به من اطمینان کنید .. من از این بابت ناراحتم که تصمیمی اینچنین گرفته شده است باز هم می گویم انتشار مشخصات من یعنی مرگ من موفق باشید خدا نگهدارتان باشد»
هومن از لندن هم در "سایت سیاست ایران" از حمید رضا ذاکری می پرسد: «سلام آقای ذاکری من یک خبر را خواندم که امیر فرشاد ابراهیمی داره بر میگرده ایران و اصلا از اول هم نفوذی اومده بوده درسته ؟ با تشکر هومن از لندن»
و ذاکری پاسخ می دهد: «در نهایت اگر ابراهیمی بدین شکل و مضمون و افکاری که مطرح کرده به ایران برود چه در صورت زندانی شدن و یا شهید شدن همیشه ماندنی خواهد بود ولی اگر نرفت و ماند فرقی نمیکند که آیا مامور رژیم بوده یا نه که از نظر من خیر ایشان مامور رژیم نبوده و صرفا بلحاظ گسترده بودن لابیهای اطلاعاتی رژیم در صفوف اپوزیسیون نتوانست و نگذاشتن راه صحیح را انتخاب و ادامه دهد و حتی بر علیه خود من هم تاخت ولی اشکالی ندارد و امیدوارم مثل هر ایرانی دیگر هر کجا که رفته و میرود در صحت و سلامتی به زندگی ادامه دهد. از نظر من سه سناریو پیش روی اوست به محض ورود . يک- بازداشت در فرودگاه به دلیل جرایم و پرونده های نیمه تمام قبلیش و در ادامه بازداشت شروع شدن بازجویی ها در مسیر چرا و چکونگی هفت سال خارج نشینی . دو- رژیم با آزاد گذاشتن ورود او خود و دموکراسی احمدی نژادی را به نمایش بگذارد چون صد در صد رژیم این کار ابراهیمی را سازمانی تلقی خواهد کرد نه فردی و امکان این برخورد وجود دارد . سه- در حالت سوم امکان اینکه سازمانهای دفاع از حقوق بشری و همچنین اداره پناهندگان در کشور آلمان با توجه به سوابق ایشان و نگرانی از جان ایشان از رفتن ایشان جلوگیری بعمل بیاورند. ولی عقل سالم من می گوید ابراهیمی بدون تعارف مشمول گزینه اول خواهد شد و برایش آرزوی صبر و تحمل میکنم و خوب میدانم که تحمل او خوب است . ذاکری».
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|