بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات اين پايگاه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

www.alefbe.com

28 خرداد 1388 ـ   18 جون 2010

 

 

این احتضار است نه اقتدار

 

در نخستین سالگرد دهمین انتخابات غیرآزاد ریاست جمهوری که به تقلب گسترده و باورنکردنی نیز آراسته شده بود، و در اثبات این نکته که در جمهوری اسلامی رأی مردم فقط زمانی «میزان» است که به جمهوری اسلامی و انتصاب‌های آن رأی دهند، یک بار دیگر به روشنی نشان داده شد تا زمانی که حکومت، نیروهای امنیتی و نظامی خود را از چندین روز پیش و به طور چشم‌گیر در خیابان‌ها علیه مردم بسیج می‌کند، یعنی مردم حضور مقتدر و مؤثر در خیابان‌ دارند و رژیم از سایه آنها نیز می‌ترسد. این صحنه تاریخی که از تقریبا آغاز قرن بیستم تا به امروز در کشورهای مختلف تکرار شده است ، همواره احتضار یک رژیم را نوید داده است.

 

سرکوب و نبرد مضاعف

هنگامی که سیدعلی خامنه‌ای رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی، سال 89 را سال «کار مضاعف و همت مضاعف» اعلام کرد، از همان آغاز با توجه به نبرد نابرابری که بین نیروهای سرکوب و مردم جریان دارد، هم مورد استفاده کنایه‌آمیز قرار گرفت و هم در شعارهای تظاهرات به کار گرفته شد. «همت مضاعف» به همت در مبارزه مداوم و پایدار علیه رژیم تعبیر شد و  دانشجویان نیز شعار دادند: نبرد با دیکتاتور کار مضاعف ماست! و همه منتظر ماندند تا خرداد از راه برسد.

فکر می‌کنید اگر وزارت کشور به فرض محال برای تظاهرات 22 خرداد مجوز صادر می‌کرد، به تظاهرکنندگان حمله نمی‌شد؟ آیا نیروهای انتظامی مانند آنچه در جوامع باز معمول است، به محافظت از تظاهرکنندگان می‌پرداختند و هر حمله‌کننده‌ای را از صف تظاهرکنندگان دور کرده و یا در صورت لزوم بازداشت می‌کردند؟ نه، در نظامی که بر سر مقام ریاست جمهوری‌اش به دلیل تقلب و تا حد عدم مشروعیت، اختلاف نظر وجود دارد، در نظامی که یک ارتش متعارف دارد که کسی نمی‌داند چقدر مجهز است، یک ارتش غیرمتعارف به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارد که در حد اعلا مجهز است، یک لشگر شبه نظامی به نام بسیج دارد که چه بسا به اندازه ارتش متعارف‌اش مجهز باشد، یک دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عریض و طویل دارد که عملیاتش از ترور تا تجاوز را شامل می‌شود و اخیرا کار اعتراف‌گیری و مصاحبه‌های تلویزیونی مفتضحانه را مانند اسلاف خود در کشورهای بلوک شرق به مسائل خصوصی خانواده‌ها و اندرونی مردم کشانده است، و یک عده اراذل و اوباش سازمان‌یافته هم دارد به نام سربازان گمنام امان زمان و لباس‌شخصی‌ها، آری، چنین نظامی هرگز حتی سکوت را نیز تحمل نخواهد کرد.

به همان اندازه که موسوی و کروبی اطمینان داشتند مجوزی در کار نخواهد بود، به همان اندازه حکومت مطمئن بود این راهپیمایی سکوت بلندتر از هر فریادی خواهد شد و به همان اندازه نیز مردم مطمئن بودند با مجوز یا بدون مجوز و با وجود «سرکوب مضاعف» آنها نیز «نبرد مضاعف» خود را از پشت بام تا خیابان پیش خواهند برد. این در حالیست که حکومت از یک سال پیش به این سو، حتی با تحمل هزینه‌های گزاف و تطمیع کسانی که حتی با آب میوه پاکتی «ساندیس» حاضرند به سود هر کسی شعار بدهند و خشونت بورزند، نتوانسته است یک تظاهرات چشم‌گیر در دفاع از آنچه برگزار کند که مدعی است 85 درصد در «انتخابات» 88 یک بار دیگر آن را تأیید کرده‌اند: نظام جمهوری اسلامی!

 

نفرت و ریزش مضاعف

این لشگرکشی اما تا ابد نمی‌تواند ادامه پیدا کند. انباشته شدن نفرت در مخالفان و معترضان حکومت از یک سو، و ریزش نیروهای رژیم از سوی دیگر، بیش از پیش بر اختلافات درونی آن دامن می‌زند. فشار همه‌جانبه‌ای که از سوی جامعه جهانی به ویژه با  تحریم‌های جدید بر حکومت وارد می‌شود، شکاف درون حکومت را به دلیل تنگ شدن دست و بال آن در بذل و بخشش‌های همیشگی، به بدنه آن منتقل می‌کند.

ادامه امتناع از سوی حکومت در برابر خواست‌های مردم، هر بار بیش از پیش ثابت می‌کند که توازن قدرت بین رژیم و مخالفانش به شدت تغییر کرده است. هم حکومت، هم مردم و هم آقایان موسوی و کروبی به عنوان معترضان همراه مردم، می‌دانند که این وضعیت نمی‌تواند مدتی طولانی ادامه پیدا کند. با این همه همواره برای حرکت به پیش باید نگاهی به گذشته نه چندان دور انداخت.

مقایسه شرایط کنونی با شرایط دوران اصلاحات محمد خاتمی و هم چنین مقایسه موقعیت کروبی و موسوی با وی نشان می‌دهد اگر خاتمی که در آن دوران به هر حال عمده‌ترین نهادهای حکومتی اگرچه نه به فرمان او، لیکن عمدتا زیر تأثیر او بودند (به یاد بیاوریم که حتی اطلاعاتی‌ها نیز اصلاح‌طلب شده بودند و سفیر به این سو و آن سو می‌فرستادند تا ایرانیان مخالف خارج از کشور را تشویق کنند که به کشور بازگردند) از همان قدرت قانونی خویش به اندازه کافی، یعنی در همان حدی که امروز موسوی و کروبی از قانون اساسی نظام‌شان انتظار دارند، و با تکیه بر پشتیبانی آرای میلیونی مردم ایستادگی سازمان‌یافته می‌کرد، امروز نظام‌اش و یارانش به چنین شرایطی دچار نشده بودند. خاتمی اما با داشتن آن همه امکانات، از جمله پشتیبانی گسترده بین‌المللی، راه را در عمل برای قبضه قدرت از سوی رقبای امنیتی و نظامی (سپاه پاسداران و نه ارتش) به اصطلاح اصلاحات هموار ساخت. از آن عدم ایستادگی و وادادن باید آموخت. از پذیرفتن مقام ریاست جمهوری تا حد «تدارکاتچی» و عدم مقاومت در برابر فشار باید آموخت. موسوی و کروبی باید از آن بیاموزند.

در عین حال، امروز موسوی و کروبی بدون آن امکانات و در شرایطی به مراتب سخت‌تر، همان خواست‌هایی  را مطرح می‌کنند که در دوم خرداد سال 76 مردم به امید دستیبابی به آنها خاتمی را به ریاست جمهوری رساندند.  موسوی و کروبی اما مانند خاتمی رییس جمهوری اسلامی نیستند. در عین دلبستگی به این  نظام، معترض‌اند. آنها می‌بینند که با ادامه این وضعیت، ممکن است کل نظام از دست برود. لیکن حضور و اعتراض  مداوم مردم که حاضر نشدند، ازجمله با لغو تظاهرات در سال گذشته، مانند «انتخابات» 76 و 80 و 84 به خانه‌های خود بروند تا «سران» برای حقوق آنها اقدام کنند، بخت و فرصت مناسب‌تری را در اختیار این دو نفر که خارج از قدرت متعارف قرار دارند، نسبت به خاتمی نهاده است که در رأس قوه مجریه و درون دستگاه قدرت قرار داشت. با این همه گمان نمی‌رود کسی در این واقعیت تردید داشته باشد که مردم هم از نظر مطالبات و هم از نظر اقدام، از موسوی و کروبی بسی جلوتر هستند.

امروز نشانه‌های داخلی و خارجی احتضار رژیم به مراتب بیش از یک سال پیش که مردم به خیابان ریختند، هویداست. مردم این را از پایداری خود و از پیام‌های همراهی و همدلی که از خارج می‌رسد، از جمله قطعنامه چهارم تحریم و پیام پشتیبانی اوباما رییس جمهوری آمریکا و اینکه وی دیگر کشورها را فرا خوانده است تا از مبارزه آزادی‌خواهانه مردم ایران پشتیبانی کنند، دریافته‌اند. این را کسانی از درون رژیم که از آن روی برگردانده و به مردم می‌پیوندند، دریافته‌اند. من فکر می‌کنم آقایان موسوی و کروبی نیز بر این موضوع آگاهی یافته‌اند. سخنان آنها در کنفرانس مجازی که با شرکت نمایندگان برخی از سایت‌های اصلاح‌طلب در 18 خرداد برگزار و شب 22 خرداد منتشر شد، با وجود تناقضاتی که در آن وجود دارد، نشانگر این آگاهی است. اعتقاد آنها به اینکه جنبش مردم به پیروزی خواهد رسید و تأکید آنها بر «حضور قدرتمند» مردم در صحنه تا حد «تغییر حکومت به نفع خویش» نشانگر آن است که آنها تا به امروز توانسته‌اند خود را با حرکت مردم و مطالبات آنها تطبیق دهند.  آنها قطعا قصد تغییر رژیم را ندارند. لیکن موقعیت این رژیم به دلیل عملکردهای خودش، آن هم نه با انتخاب احمدی‌نژاد، بلکه از همان آغاز تأسیس‌اش در 12 فروردین 1358 آن را به مرحله‌ای رسانده است که امروز دیگر هر گونه اقدام برای اصلاح آن، خواه ناخواه به تغییر آن می‌انجامد.

 

تفنگ‌ات را زمین بگذار!

امروز موج مهاجرت بار دیگر هزاران ایرانی مخالف و معترض را راهی آن سوی مرزهای کشور کرده است و خطر شکنجه و مرگ، صدها زندانی مخالف را که با هر اعتراضی بر شمار آنها افزوده می‌شود، تهدید می‌کند. گمان می‌رود بهترین حالت هم برای حکومت و هم مردم این باشد که رژیم تا دندان مسلح، تفنگ خویش را زمین بگذارد و حاکمیت مردم را که از آنها دزدیده است به آنها برگرداند. این گمان اما بسی آرمانی و دور از دست به نظر می‌رسد زیرا رژیم ایران هرگز چنین عقلانیتی را از خود نشان نداده است. با این همه من نمی‌توانم یک بار دیگر احترام بی‌پایان خود را نسبت به هنرمندی بیان نکنم که بیش از هر سیاستمدار دیگری نزدیک به مردم و دل آنها سخن گفته است. وی روز 22 خرداد در گفتگو با فرستنده تلویزیونی سی ان ان گفت:

«هنر در ذات یک نوع اعتراض است. و این است که حکومت‌ها موقعی که هنر پا به عرصه تقابل می‌گذارد، از آن وحشت دارند. و  من به آن اجازه نمی‌دهم که از ابزار من علیه خود من استفاده کند و این بود که من اعتراض کردم و گفتم شما حق ندارید چنین کاری بکنید.  این [آوازها] مال این زمان نیست. مال یک زمان دیگری بوده. اگر لازم بود برای این زمان چیزی بخوانم، می‌خوانم، که خواندم: تفنگ‌ات را زمین بگذار!»

وی سپس افزود: «با مردم نمی‌شود هرز رفتار کرد. با مردم باید حرف زد. وقتی که مرور می‌کنم، می‌بینم که حتی یک هفته نبوده که من در این سی و یک سال احساس خوشحالی بکنم که در چنین شرایطی زندگی می‌کنم. حتی یک روزش هم برایم پیش نیامده. همیشه آن سایه تلخ مرا آزار داده. من هر جای دنیا بروم، وقتی می‌بینم که مردم شاد و خوشحالند آنقدر دوست دارم و خوشم می آید. این به من لذت می‌دهد.» شجریان در اینجا با غمی پنهان نکردنی و سکوت متناوب می‌افزاید: «اما وای به آن روزی که در مملکت خودم ببینم که یک روزی یک زنی که فرض کنید پشتیبان ندارد، کنار خیابان نشسته و دارد سیگار می‌فروشد.» و سرتکان می‌دهد: «این چیزها را من نمی‌توانم ببینم» و دستها را جلوی چشمانش می‌گیرد که موج اشک از آن جاریست.

این اشک، اقتدار است. اقتدار مردم و هنرمندشان. هنرمندی که جز آواز خود، سلاحی ندارد و مردمی که جز اراده و آگاهی برای به دست آوردن حقوق و آزادی خود به چیز دیگری مسلح نیست.  آنچه اما در خیابان‌های ایران جاریست، احتضار است. احتضار رژیمی که به هیچ وجه قصد ندارد تفنگ‌اش را زمین بگذارد. آیا این حکایت تکراری تاریخ نیست که در این نبرد نابرابر، همواره مردم پیروز بوده‌اند؟!

23 خرداد 89

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630