|
||||||||
پيوندها |
خبرهای شبکهء سکولارهای سبز |
مطالب شمارهء قبل | سال چهارم ـ شماره 935ـ دوشنبه 8 آذر 1389 ـ 29 نوامبر 2010 | |||||
من از يادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم... (از نيما يوشيج)
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== =========== نژادپرستی و تبعيض (حاوی پيوندها) =========== ============= ========== ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== ===========
|
و روند اعلام نامزدی برای عضويت در شورای هماهنگی شبکه پايان يافت و بزودی نتايج آن اعلام خواهد شد>>>
چهارشنبه 26 آبان شمال کاليفرنيا (منطقهء خليج) به همت مهدی ذوالفقاری
چهاردهم آبان
سرپرست انجمن سکولارهای سبزونکوور
انجمن سکولارهای سبز ونکوور آغاز بکار کرد از صفحهء فيس بووک انجمن ديدار کنيد>>>
موسیقی زیرزمینی، هنرِ مستندخوانی است. چه آن نوع بیهمتایی که محسن نامجو ارائه کرده است و چه نوعی مانند «رَپ» شاهین نجفی که بیان ایرانی و فارسی آن، تازه و بدیع است و چه «راک» و «بلوز» آرش سبحانی که شناسنامه ایرانی برایشان صادر کرده است. بیپروایی ویژه هنر است. نه تنها در سخن و کلام، بلکه در شهامت برای به کار گرفتن هر آنچه تا کنون در جامعه ما آزموده نشده است. از همین رو بر خلاف تئوری کسانی که سانسور را سبب خلاقیت میدانند، سانسور اگر هم خلاقیتی را سبب شود همانا در زیر پا گذاشتن مرزهای آن است! >>>
در خبرها آمده که 8 تن (شیرین عبادی، عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، احمد صدری، محمود صدری،محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، و حسن یوسفی اشکوری) برای رهایی ابراهیم یزدی دست به نامه نگاری زده اند. جا دارد که از این دوستانی که در جایی که فرزندان شریف ایران نظیر اسانلو و طبرزدی در زیر شکنجه اند، برای رهایی ابراهیم یزدی نامه مینویسند، بخواهیم تا باید برای ملت ایران توضیح بدهند که چه انگیزه ای آنها را وادار میکند که به موقعیت ابراهیم یزدی اولویت بدهند و او را به اسانلو، طبرزدی، زید آبادی، ستوده، ارژنگ و هزاران ایرانی شریف دیگری که هر گز داغ ننگ حمایت از حکومت ولایت فقیه را بر خود نگذاشته و هرگز بانی شر و عمله ظلم نبوده اند، ترجیح بدهند؟ به سخنان ابراهیم یزدی دقت کنید تا ماهیت و ماموریت این مرد و گروه او برای شما بهتر روشن بشود. ابراهیم یزدی میگوید: «خود بنده در سال هزار و سيصد و هشتاد يک دوره زندان را تجربه کردم. وقتی از زندان بيرون آمدم، يکی از همين آقايان اطلاعاتی پيش من آمد و به من گفت که سعی کنم ديگر فعاليت سياسی نکنم. من در آن زمان برای ايشان مثالی زدم که متاسفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد.به او گفتم که جمهوری اسلامی مانند يک قلعه است که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر اين قلعه حاکمند. گروه های قانونی مانند نهضت آزادی و ساير احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور اين قلعه کنده شده است. رسالت و وظيفه ما به عنوان يک گروه اپوزيسيون اين است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بيرون برود، طبيعتا می افتد در درون نيروهای اپوزيسيون و ما وظيفه داريم نگذاريم آنها به سمت نيروهای مقابل بروند که نيروهای برانداز هستند و آماده جذب اين نيروها هستند تا عليه قلعه فعاليت کنند». ( کل سخنان این مرد را میتوانید در اینجا بخوانید). بنده و دیگران منتظر توضیحات این گروه هستیم که توضیح بدهند که چه چیزی ابراهیم یزدی را بهتر از طبرزدی، ستوده، اسانلو و دیگر ایرانیان در بند و بعضا منتظر اعدام می کند؟ این دوستان که حتماً خود را از مدافعین سر سخت آزادی، شفاف سازی و پاسخگویی می دانند، لطف کرده برای ملت ایران توضیح بدهند که دلیل نامه نگاری شان برای این قلعه بان حکومت جور و ستم و تاراج کننده مال ناموس و اعتقادات ایرانیان چیست؟توضيح: اینجانب، شهرام فریدونی، متوجه شدم که از روی سهو، نام آقای امیر خرم را در نوشته خود ابراهیم یزدی نوشته ام. آقای امیر خرم از رهبران نهضت آزادی و از همکاران نزدیک آقای یزدی میباشند. حال که برای رعایت انصاف این نکته را متذکر شدم، خود را موظف میدانم که برای جلوگیری از مغالطات معمول و مرسوم، متذکر شوم که بکار گیری نام ابراهیم یزدی بجای نام امیر خرم در این مقاله، مسئله ای را در خصوص کیفیت و تاثیرات سیاستهای این گروه و رهبرانش بر وضعیت کشور ما عوض نمیکند! لذا استدلال بنده در خصوص این گروه و سیاست های ضد ملی آنها و همچنین ناروا بودن عمل اولویت دادن به مسئلهء آزادی فردی که خود و گروهش سالها بمثابه خندقی جهت زندانی کردن و منحرف کردن ایرانیان عمل کرده اند، همچنان بقوت خویش پابرجاست! بنده بعنوان یک ایرانی، به این قبیل تبعیضات و اولویت دادنهای غلط اعتراض دارم و یقینا ترجیح میدهم که مسئله آزادی ایرانیان شریفی نظیر احمد زید آبادی، سرکار خانم نسرین ستوده، منصور اسانلو، حشمت طبرزدی و دیگر افتخار آفرینان در بند و زندانی در قلعه مخوف حکومت اسلامی، که متاسفانه تعدادشان کم هم نیست، نسبت به وضعیت چنین افرادی با چنین سوابقی، اولویت کامل و بدیهی داشته باشد. با سپاس از هموطنان عزیزی که این نوشته را قابل دانسته اند و آن را منتشر کرده اند، از شما تقاضا میکنم که لطف کرده این توضیح بنده را هم منتشر کنید تا شرط عدالت در خصوص این مطلب رعایت شود. با مهر و آرزوی آزادی و سربلندی برای همه ایرانیان. اسلو ـ جمعه 26 نوامبر 2010 - 05 آذر 1389
دارالمجانين
|
روشنفکر مذهبی بر بستر باور به یک خدای متافیزیکی در پهنهی جامعه و سیاست حرکت و اندیشه ورزی میکند. این باور تا حد قابل توجهی او را از نوسان و چرخشهای صد و هشتاد درجهای مصون میدارد. روشنفکر غیرمذهبی، اگر بر بستر تحول ملی و عرفی حرکت نکند و نتواند از راه تفاهم عرفی با دین، خود را از برخورد رادیکال با مذهب رها کند، با نفی خدای متافیزیکی، ناچار به پناه بردن به یک جانشین اعتقادی برای آن میشود. او بعد از نفی خدای متافیزیکی، دچار نوستالژی میشود و به نوسان شدید و تغییر رادیکال منازل اعتقادی کشیده میشود. چنین آدمی گرفتار رابطهی ایمانی است؛ پس با نفی خدای متافیزیکی، در پی خدائی متجسم حرکت می کند. یعنی ایدئولوژی، و سازمان و حزب سیاسی برای او، جانشین خدای متافیزیکی میشود.>>>
حکومت و مذهب در ايران اسلامی شده به ضرس قاطع می توان گفت که در عالم اسلام (و بخصوص تشيع) اين نخستين بار است که نهاد دينکاران موفق به بلعيدن نهاد حکومت شده است، اتفاقی که در سراسر تاريخ جهان مورد بسيار نادری بشمار می رود و از لحاظ سير روند پيدايش دولت ـ ملت ها که بر مبنای انسانمداری و حاکميت ملی کار می کنند و لازمهء حکومت «ملت» برقراری يک حکومت سکولار است، می توان ديد که چرا در آن روز که عمر حکومت مذهبی فعلی در ايران به سر آيد جانشين آن نمی تواند دولتی سکولار نباشد.>>>
تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور؛ من معتقد هستم که نبايد «سکولاريسم» را به جای «دموکراسی» به خواست اصلی جنبش مردم ايران تبديل کرد... به اين خاطر که سکولاريسم هر چند يکی از شروط دموکراسی است، اما به هيچ وجه با دموکراسی برابر نيست. بسياری از نيروهايی که از سکولاريسم دفاع می کنند می توانند دموکرات نباشند و نيستند. ما در کشور خود چنين نيروهايی را داريم. منظور من از تاکيد بر اين مسائل اين نيست که جبهه ی دموکراسی خواهی و مبارزه با حکومت استبداد دينی را دائم کوچکتر و شرط ورود به آن را سخت تر کنيم، بلکه اين است که مسائل روشن باشد و دموکرات ها در هر اتحادی کوتاه يا بلند اگر وارد می شوند، چشم انداز روشنی داشته باشند و جهت خود را از دست ندهند... ما برای جامعه ی خودمان دموکراسی می خواهيم و سکولاريسم لازمه ی اين دموکراسی است، اما استبداد در پوشش سکولاريسم را هم تجربه کرده ايم و آن را نمی خواهيم. >>>
در اين ساختار سياسی ويژه، شاه و نزديکان دربار افسار بورژوازی صنعتيی نوپای ايران را به دست داشتند و از آن غلامصفتی و چاکرمنشی طلب می کردند. کسانی که می بايست سکانداران اصليی صنعت و اقتصاد کشور باشند، همزمان طوق نوکری دربار را هم می بايست به گردن بيندازند! دولت سرمايه دار شاه، بر فراز طبقهی سرمايه دار و مستقل از آن، به مثابهی «ارباب» اين طبقه عمل می کرد. ضعف بورژوازی ايران به معنی ضعف نهادهای سياسيی بورژوا نيز بود. به جای احزاب سرمايه که مدافع جناح های مختلف اين طبقه باشند، يک حزب سراسريی فرمايشی (رستاخيز) به وجود آمد که می بايست با همان ساختار ارباب سالار، طبقات مختلف مردم را به بدنهی رژيم وصل کند. طبقهی متوسط، تحصيل کردگان، و روشنفکران از امکان نشر عقايد خود منع شدند.>>>
فرجام عبرتآموز «انسان انقلابی»! چه «آخر و عاقبت عبرتآموز»ی برای آندسته از جوانانی که گمان میکنند «انقلابی گری و انقلابی مابی» میتواند فرجامی جز آن داشته باشد که همهی «آرمانگرایانِ رویاپرداز»، در همهی انقلابهای دنیا، کمی دیرتر یا زودتر؛ به چنان فرجامی رسیدند... جوانانی اعم از موافق یا مخالف؛ که گمان میکنند «انقلابی گری و انقلابی مابی»، میتواند «عدالت» به ارمغان بیاورد! میتواند «برابری» به ارمغان بیاورد! میتواند «آزادی» به ارمغان بیاورد! چه خوابهای خوشی! [که هیچگاه تعبیر نشدند]... و چه رویاهای شیرینی! [که جز کابوسهای وحشتناک،حاصلی دربر نداشتند.>>>
ماجرای «خـر ِ ما ازکره گی دم نداشت!» مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده. مساعدت را (برای کمک کردن) دست در دُم خر زده قُوَت کرد (زور زد ).دُم از جای کنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست که ” تاوان بده !” مرد به قصد فرار به کوچه یی دوید، بن بست یافت. خود را به خانه ایی درافکند. زنی آن جا کنار حوض خانه چیزی می شست و بار حمل داشت (حامله بود ). از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم آواز شد. مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه ایی فروجست که در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایه دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان که بیمار در حای بمُرد. پدر مُرده نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست ! مرد، هم چنان گریزان، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افکند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست! مردگریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانه قاضی افکند که ”دخیلم! “ قاضی در آن ساعت با زن شاکیه خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چاره رسوایی را در جانبداری از مرد یافت و چون از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به درون خواند. نخست از یهودی پرسید. گفت: «این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب می کنم». قاضی گفت : «دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند!» و چون یهودی سود خود را در انصراف از شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش کرد! سپس جوانِ پدر مرده را پیش خواند. او گفت: «این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده ام». قاضی گفت: «پدرت بیمار بوده است، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است. حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرود آیی، چنان که یک نیمه جانش را بستانی!» و جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود، به تأدیه سی دینار جریمهء شکایت بی مورد محکوم کرد! چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت بار افکنده بود، گفت : «قصاص شرعاً هنگامی جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد. حالی می توان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) این مرد کرد تا کودکِ از دست رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش!» مردک فغان برآورد و با قاضی جدال می کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دوید. قاضی آواز داد: «هی! بایست! که اکنون نوبت توست!» صاحب خر هم چنان که می دوید فریاد کرد: «مرا شکایتی نیست. محکم کاری را، به آوردن مردانی می روم که شهادت دهند خر مرا از کره گی دُم نبوده است!»
|
يک افزودهء بعد از انتشار: دوستانی از خوانندگان ما توضيح داده اند که «آقا! چه عجله ای است؟ سکولاريسم نو تازه سه ساله شده». معلوم شد سن نشريه را گرافيست ما به سبک ايرانی حساب کرده و چون وارد چهارمين سال فعاليت خود شده ايم ايشان هم اعلام داشته که نشريه چهار ساله شده، حال آنکه ما در متن زير توضيح داده بوديم که در آسانهء چهارمين سال فعاليت خود هستيم. پس شما هم يکی از شمع های بالا را نديده بگيريد و همين طرح را می گذاريم برای سال آينده که اگر بوديم و رمقی برای ادامه کار وجود داشت از آن استفادهء «بهينه» کنيم! روز چهارشنبه 7 آذر 1386 اولين شمارهء سکولاريسم نو بر روی اينترنت منتشر شد. امروز، در آستانهء چهارمين سال زندگی اين نشريه، با تقديم 935 مين شماره، از شما دعوت می کنيم تا، با مراجعه به آرشيو شماره های گذشته (>>>) و تفرج در آنچه که در صفحات اين نشريه در دسترس عموم قرار گرفته، کارنامهء چهار سالهء ما را مرور کرده و خود تصميم بگيريد که آيا اين نشريه توانسته است در جريان مبارزه در راستای انحلال حکومت مذهبی در ايران و آماده سازی فضا برای پيدايش جايگزينی سکولار و دموکرات برای آن حکومت نقشی، هر چند کوچک، بازی کند؟توجه داشته باشيد که سکولاريسم نو نشريه ای خبری نيست و به هر نظر و تحليلی نمی پردازد بلکه می کوشد تا تمرکز خود را بر روی سکولاريسم و مفاهيم مربوط به آن، همچون دموکراسی، حقوق بشر، ايدئولوژی، تبعيض، گوناگونی، و آزادی سياسی، که مادر و حيات بخش همهء آزادی های ديگر است، حفظ کند. خوشبختانه، اکنون يک سال است که، با پيدايش «شبکهء جهانی سکولارهای سبز ايران برای آزادی و دموکراسی»، درختی که در خاک سکولاريسم نو کاشته شد ريشه دوانده و خود، بعنوان تشکيلاتی مستقل و خودگردان، در حوزهء عمل سياسی به کارآمدی رسيده است. اگرچه سکولاريسم نو سخنگو و ارگان اين شبکه نيست اما بيشترين کوشش خود را در راستای معرفی اش و تشويق سکولارهای ايرانی به پيوستن به آن صرف می کند. ما سال ديگری از حيات سکولاريسم نو را با اميدهای بسيار و خوش بينی های فراوان آغاز می کنيم؛ چرا که از دل همين زمستان جاری است که بوی بهار را از افق تاريخ معاصر کشورمان می شنويم. بهاری که مشفقانه، به زبان حافظ شيراز، می گويد: صحبت حکام، ظلمت شب يلدا است نور ز خورشيد خواه، بو که برآيد!
«وقتي هواهاي نفس كه طاغوت حقيقياند و بدتر از فرعوناند در وجود ما، جلوي چشم ما را بگيرند، وقتي جاهطلبيها، حسادتها ، دنيا طلبيها، هواپرستيها، شهوت رانيها جلوي چشم ما را بگيرند، واقعيات را هم نميتوانيم مشاهده كنيم.» از سخنان هفتهء گذشتهء آيت الله خامنه ای خطاب به نيروهای بسيج. و پاسخ نيک آهنگ کوثر:
يا يك حساب سرانگشتي و با يگ نگاه گذرا به مجموعه ي نوشته ها و اظهار نظرهاي داغ فعالين سياسي و حتا خبرگان فرهنگ و انديشه در كمال ناباوري به اين واقعيت تلخ مي رسيم كه ايرانيان نه تنها هنوز – حتا يكصد سال پس از مشروطه – درك درستي از دمكراسي و اسلام ندارند؛ بلكه، هنوز حتا آمادگي لازم براي مديريت دمكراتيك اختلاف هاي شان و بگو مگوهاي شان را ندارد و ختم دمكراتيك يك گفت و گو در ايران به رويايي دور از دست تبديل شده است. هرزانديشي در مورد دمكراسي و دين (اسلام) مساله ي اصلي ما در مواجهه ي سبك سرانه با پازل ايران است. سندرم استبداد در ايران، بخش عمده اي از توش و توان خود را در مقابله با جهان جديد از هرزانديشي هايي از اين دست وام گرفته است؛ و گر نه هر جور كه حساب كنيم، ما ايراني ها - يكصد سال پس از مشروطيت - مي بايست از بسياري از ملت - دولت هاي امروزي به دمكراسي نزديكتر باشيم. >>>
با دستانی خالی و قلبی پر تپش برای اعتلای آزادی و انسانیت پژواک سخنان دزموند توتو برای سیماهای شهامت ایران در ایران امروز روحانیان واقعی همانا وکلای حقوق بشرند. این شجاعانی که از مال دنیا دست شسته و همهء هستی خود را نثار کوشندگان حقوق بشر و آزادیخواهان و نیز سایرقربانیان بی نوا در ایران می نمایند. خانم نسرین ستوده، این وکیل دانا و با شهامت که، علیرغم داشتن همسر و فرزندان خردسال، جوانی و آسایش خود را صرف دفاع از هم میهنان مبارز و بی پناه اش نموده و اکنون در کنار برخی از موکلانش در زندان است و شکنجه می شود. آقای محمد اولیایی فرد که به جرم وکالت برای زندانیانی سیاسی چون بهروز جاوید تهرانی و حشمت الله طبرزدی و دفاع از کودکان محکوم به اعدام، اکنون بیش از هفت ماه است که علیرغم داشتن بیماری در زندان است. و آقای محمد مصطفایی که به خاطردفاع از خانم سکینه آشتیانی که در معرض مجازات سنگساراست مورد هجوم جمهوری اسلامی قرار گرفت و پس از گروگانگیری خانواده اش مجبور به ترک میهن شد.>>>
شاید کیانوری هم به همین ترتیب داشت ازانقلاب طرفداری میکرد. حرکتی بود که باید انجام میگرفت و مسئله ی اصلی این بود. البته به یک حساب، چه بهتر که نشد. ولی وقتی داشت این کار را انجام میداد، تنها راه بود. یک بنای بسیار گندهای به اسم شوروی آنجا بود که برژنف و کثافتکاری هایی که پیش از او انجام شده بود، خرابش کرده بود و داشت از هم میپاشید. ولی می خواستند این کار را بکنند و این کار ناچار، بایستی به کمک حزبی که با افکارشان همراه باشد، انجام بگیرد؛ و این حزب هم حزب توده بود. این حزب هم باید با خمینی می ساخت، همچنان هم که هیتلر با فون پاپن ساخت. همه ی این اتفاق ها می افتد. اینها بده بستان های سیاسی ای است که در خفا انجام می گیرد به خاطر اینکه در یک جا بقاپد و تمام کند برود. حالا اینها نتوانستند تمام کنند.>>>
گزارش نود و دومين نشست دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) این جنبش بعد از مشروطیت، دومین جنبشی است که علاوه بر مفهوم سلبی، مفهوم ایجابی هم دارد و می داند چه میخواهد و آلترناتیوش چیست و این آلترناتیو یک شبه بوجود نیامده بلکه در یک فرایند شکل گرفته است. برای نخستین بار یک تعادل طلایی بین آرمان و شعار و هدف و مطالبه مشاهده می شود. دیگر آنکه جنبش سبز یک ساختار چند جنبشی دارد و از خرده جنبشهایی تشکیل شده که هر کدام خود آگاه و مستقل و با حفظ هویت ، وارد گفتمانی چند سویه با یکدیگر و با جنبش سراسری شده اند. اینجاست که چپهای ما از صدق نکردن تحلیلهای طبقاتی در این جنبش و درک آن عاجز هستند و پایه بسیاری موضعگیریها این است که هر یک تنها بخشی از جنبش را میگیرند و بر اساس آن تحلیل میکنند.>>>
یکی از هکرهای رژیم اسلامی توسط (اف.بی.ایِ) آمریکا دستگیر شد بنا بر اطلاع رسيده، بعد از شکایت دهها نفر از دانشجویان و زندانیان سیاسی و حقوق بشری سابق ساکن فعلی آمریکا علیه یکی از هکرهای رژیم که در لباس اپوزیسیون ظاهر می شده، پلیس فدرال آمریکا (اف بی ای ) بعد از هفت ماه زیر نظر قرار دادن تمامی رفتارهای او، وی را دستگیر و روانهء زندان ساخته است. این تبهکار رژیم که چهل شکایت از سوی اپوزیسیون مقیم آمریکا در پروندهء خود در پلیس محلی و فدرال آمریکا دارد، از طریق ایمیل ها و صفحات مختلف فیس بوک خود و نيز از طريق تصاحب اينگونه پايگاه های متعلق به بسیاری از افراد اپوزیسیون و نیز با داشتن سه وبلاگ و سایت وابسته به رژیم (که متاسفانه با نامهای حقوق بشری و بزرگان تاریخ ايران ساخته شده و در اختیار ٔاو قرار می گرفته است) ضمن ورود به حریم زندگی خصوصی فعالین سیاسی و حقوق بشری، مرتباً به انتشار مطالب سخیف، دروغین علیه بسیاری از مبارزین زندان رفته، شکنجه شده و هزینه داده اقدام میورزیده است که از جمله می توان به نشر اکاذيب علیه تمامی اعضای خانودهء محمدی (نسرین، سیمین، رضا و منوچهر محمدی) اشاره کرد که همزمان در روز نامهء کیهان چاپ و منتشر میشده است. از آنجا که اينگونه عمليات از سوی قوانين و نيز پلیس آمریکا جرمی بزرگ تلقی می شود، مقامات مسئوول پس از گردآوری مدارک کافی اقدام به دستگيری او کرده اند. نام این هکر تبهکار به زودی، يعنی زمانی که جهت پاسخگویی به شکایات فعالین سیاسی و حقوق بشری از زندان به دادگاه آورده می شود، اعلام خواهد شد.
چرا نمی توان به حکومت اسلامی اعتماد کرد؟ از ابتدای مطرح شدن مساله هسته ای حکومت اسلامی مهمترین واژه ای که روی آن تاکید می شود "اعتماد سازی"است. حکومت اسلامی ادعا می کند تمام برنامه هسته ای اش به خاطر تولید برق و مصارف کشاورزی و پزشکی است و هدف دیگری ندارد، از طرفی حکومت اسلامی نه پروتکل الحاقی را می پذیرد نه بطور محدود حاضر است با تعلیق غنی سازی باب مذاکرات جدی با قدرت های جهانی را باز کند. آژانس بین المللی انرژی اتمی هم، علیرغم دادن گزارش های دو پهلو همواره براین نکته تاکید داشته که نمی تواند "ماهیت صلح آمیز" پروژهء هسته ای ایران را تایید کند. در مورد تجاوز به داشته های ملی مردمان ایران>>>
به بهانهء انتشار اعلامیهء رسانهء «ایران ندا» تکلیف رسانهء رسا روشن است... اما شما «ایران ندا» یی ها اگر اهداف تان با خواست هایی که من بخش کوچکی از آن را در اينجا مطرح کرده ام هماهنگ است خوش آمدید، امید اینکه آن قدرکمک مردمی بسویتان سرازیر شود که رسانه ای با 15 عضو هیات امنا، و لابد با صد تا پرسونل، یک ساختمان مجهز به استودیوی پخش وضبط و ده ها خبرنگار، گزارشگر و برنامه ساز، دکوراتور و فیلمبردار و غیره بتواند آغاز بکار کند و دوام بیاورد و در آزادسازی ایران در بند سهیم شود! با آرزوی سقوط کلیت نظام ضد انسان جمهوری اسلامی.>>> ای درسا رو کجا خوندی؟ ـ خود سانسوری و ذکری از دکتر الاسلام والمسلمین آشپز باشی فدوی می پندارد که ژورنالیسم اسلامی، چیزی افزون بر ژورنالیسم شناخته شده و مرسوم فی الارض والسماوات دارد! آن چیزی که قاطی دارد را ، فدوی اما نمی داند چیست و برای دریافت آن باید برود قدری مطالعهء توأم با خباثت و رذالت بکند! تا قادر به درک برادر حسین(ع) شریعتمداری، متولی امامزاده ی کیهان چاپ دارالخُرافه که "سر بریده می دارد دوست "، بشود. به تیتر این خبر نگاه کنید تا بعرض فدوی برسید: «صدور قطعنامه حقوق بشري عليه ايران با كمترين رأي!»>>>
|
|||||
© 2010 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |