|
||||||||
پيوندها |
خبرهای شبکهء سکولارهای سبز |
مطالب شمارهء قبل | سال چهارم ـ شماره 938ـ دوشنبه 15 آذر 1389 ـ 6 دسامبر 2010 | |||||
من از يادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم... (از نيما يوشيج)
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== =========== نژادپرستی و تبعيض (حاوی پيوندها) =========== ============= ========== ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== ===========
|
(هر دو از ديپلمات های بريده از
ويدئو، همراه با فايل کوچک صدا
چهارشنبه 26 آبان شمال کاليفرنيا (منطقهء خليج) به همت مهدی ذوالفقاری
چهاردهم آبان
سرپرست انجمن سکولارهای سبزونکوور
انجمن سکولارهای سبز ونکوور آغاز بکار کرد از صفحهء فيس بووک انجمن ديدار کنيد>>>
الله اکبر شعار من نیست یکی از تفاوت هایی که فلسفه ورزی تاریخی با فلسفه ورزی ذهن گرا دارد این است که در فلسفه ورزی تاریخی انسان می تواند با بهره گیری از تجارب گذشته بطور نسبی از تکرار خطاهای گذشته جلوگیری کند. بسیاری از مبلغان جنبش سبز از بدو پیدایش این جنبش از مردم درخواست می کنند که شعار«الله اکبر» سر دهند در حالی که پس از گذشت سی و دو سال از تجربهء تلخ حکومت مذهبی و عملکرد کاملاً ضد ملی و ضد بشری حکومت اسلامی نمی توان از آحاد مردم خواست خود را در چاه دیگری بیاندازند. استفاده از مفاهیم دینی، آن هم به شکل عریان در وسط میدان سیاست، نه تنها منجر به رهایی و آزادی نخواهد شد بلکه با ایجاد سوء تفاهم می تواند زمینه های مجدد سیطره دینکاران بر سرنوشت مردم را فراهم آورد.(بقيه در آرشيو)
«هشت سال شبها قدم زدم و فکر کردم و سختیهای زيادی کشيدم. خانوادهء همسرم، خصوصاً مادر همسرم، سختیهای زيادی کشيد و حالا همه ما در انتظار قصاص هستيم. اميدوارم اين پرونده تمام شود تا من و خانوادهء همسرم کمی آرامش داشته باشيم... فکر میکنم ديگر همه چيز تمام شده و حالا من و خانواده همسرم در انتظار اجرای حکم هستيم. ما بايد امضا بزنيم تا اين پرونده برای اجرای حکم در نوبت قرار بگيرد و مراحل اداری را طی کند. حکم اعدام قاتل همسرم داده شد و خوشحالم که در نهايت تکليف همه چيز مشخص شد... من سی و دو سال در اين فوتبال بودم و جدايی از فوتبال سخت است. خيلیها به من میگويند که بايد به فوتبال برگردم تا روحيهام عوض شود. من هم منتظرم تا اين پرونده تمام شود و بتوانم دوباره به فوتبال برگردم...»(سايت گُل دات کام) شهلا خانم! نمی خواهم برايت مرثيه بخوانم، و دو روز بعد انگار نه انگار که آدمی را بر بالای دار کشيدند، مثل ده ها نفری که همين يکی دو سال گذشته به دار کشيده شدند و ما به فاصله ی يکی دو روز همه چيز از يادمان رفت. نه جانم. مرثيه برايت نمی خوانم. بغض هم نمی کنم. اشک هم نمی ريزم. فقط يک سوال از تو خانم دارم: اين مردک پست - ناصر محمدخانی را می گويم - چه چيزی داشت که تو عاشق اش بودی و خودت را به خاطرش به کشتن دادی؟ راست اش دلم می خواهد بدترين فحش هايی را که بلدم بر زبان بياورم. دلم می خواهد کثيف ترين کلمات را نثار ناصر محمدخانی بکنم. اما وقتی فکر می کنم، به خودم می گويم که چه؟ اين سيستم صدها ناصر و صدها شهلا توليد می کند آن وقت ما از صبح تا شب بايد بنشينيم و فحش بدهيم... ولی اين آقا ناصر حقيقتا نامرد است. عيش و نوش اش را با شما کرده، حالا با کشتن شما دنبال آرامش است! می خواهد عيش اش تکميل شود. لابد بعد از بلند شدن از پای منقل، يک استکان خون شيرين می چسبد. ايشان تازه می خواهد فوتبال هم بازی کند. خدا کند اين کار را بکند تا من بتوانم راحت او را هو کنم. شهلا خانم! رفتی. خداحافظ. هشت سال زجرکش شدی. نمی دانم پای چوبه ی دار چه گفتی و چه کردی. ديگران چه کردند. لابد به پای اوليای دم افتادند. لابد التماس کردند که از خون تو بگذرند. اگر يک نظام بشری بر ايران حاکم بود تو اعدام نمی شدی. اگر هم قانونی برای اعدام بود، اعدام ات را موکول به خواست اين و آن نمی کردند. با اين همه نقاط تاريکی که در پرونده ات هست اصلا چنين حکمی صادر نمی کردند. به هر حال. گذشت. و چه بر تو گذشت ای زن جوان. نه. مرثيه نمی خوانم. بغض نمی کنم. اشک نمی ريزم...
انسانيت ناب: فارغ از رنگ، فارغ از نام، فارغ از جنس، فارغ از دين ... فرستاده شده از وبلاگ انديشه>>>
|
پرسش هائی دردسر آفرين اين يک واقعيت است که اگر بتوانيم دکتر يزدی را به «مبارز»ی تبديل کنيم که «پيوسته برای رفع استبداد و انسداد عرصهء سياسی و اجتماعی و بسط آزادی های سياسی و مدنی تلاش کرده است» آنگاه بسياری از سازندگان بنای ظلم و جور حکومت اسلامی هم از زير ضربه خارج می شوند و بزودی خواهند توانست، بعنوان قهرمانان ملی، از ملت ايران طلبکار هم بشوند. >>>
(ويدئو)>>>
خردهبورژوازى سنتى را چه كسانى تشكيل ميدهند؟ آنها در حال ورشكستگياند. هر تشكل بزرگ توليدى را وابسته به امپرياليسم ميدانند كه دارد آنها را نابود ميكند. پس شتاب در تخريب دارند و با حميد اشرف و گروهش حس نزديكى دارند. و اين را خود حميد اشرف هم به درستى فهميده است. ماستبند در حال ورشكستگي است. كارخانه شير پاستوريزه آمده است و او را توانايى مقابله نيست... مصطفى شعاعيان هم طرح انفجار ذوبآهن را ميداد و ديگرى طرح نابود كردن تاسيسات برق را، و اينها همه خواستهاى همان خردهبورژوازى سنتى و در حال ورشكستگى بود. اين طبقه آيندهاى براى خود نميديد. پس خود را هم در پيش آهنگ اش به نمايش گذاشته بود... و آنها اگر ميخواندند كمى باتاملتر اقدام ميكردند كه نكردند. با خرده بورژوازى سنتى و در حال ورشكستگى درآميختند و آن كردند كه ديديم. >>>
حکومتی که مدام شهروندان را می پايد درسی که حکومت جمهوری اسلامی از تظاهرات سه ميليونی بيست و پنج خرداد هشتاد و هشت و اعتراضهای عمومی بعدی تا بيست و دوم بهمن هشتاد و هشت گرفت آن بود که اطلاعات کافی برای کنار هم گذاری، تحليل و پيش بينی اين گونه رخدادها جهت پيشگيری يا در نطفه خفه کردن اعتراضات جمع آوری نشده است. در ماههای پس از انتخابات علاوه بر سرکوب معترضان، دستگاه های حکومتی و دولتی تلاش کردهاند شکافهای اطلاعاتی خود را پر کنند. اين اقدامات حکومت جمهوری اسلامی را از يک حکومت اقتدارگرا (غير دمکراتيک) و بعضاً توتاليتر به حکومتی تماميت طلب (ناقض همهی آزادیها و حقوق اساسی شهروندان) ارتقا داده است، حکومتی که مدام شهروندان را زير نظر دارد.>>>
و فیلسوف نیست، بر سر جنایت است بحث بر سر این است که کسانی مانند خمینی و خامنهای، که گذشت زمان و عملکرد آنها نشان داد در رژیم گذشته کاملاً به درستی و به حق به زندان افتاده بودند، نظامی را برپا داشته و هدایت میکنند که به طور سازمان یافته جنایت میکند. زمامداران اصلی و هسته قدرت جمهوری اسلامی در هر کشور دمکراتیک هم که میبودند، به دلیل جنایت و جرایم سیاسی و اقتصادی جایی جز زندان نمیداشتند. این حقیقت را هزارهزار بار باید تکرار کرد تا هر کس بداند با سخن و عمل خود کدام جنایات را تداوم میبخشد، وگرنه کدام «نهضت»، کدام «آزادی»؟ کدام فلسفه؟ کدام فیلسوف؟! این همان چیزیست که «هابرماس» نیز نفهمید!>>>
برادران کارامازف و آيتالله خمينی روح الله خمينی، حتی اگر زنده و سرپا هم به حکومت خود ساخته باز گردد، ديگر نه امام است و نه زعيم. در حکومت پاسداران ارزش خمينی به "ياد" است، نه به "بود". آن هم برای اين که پاسداران سرسخت حاکم، به بهانه پاسداشت "ياد" وی، هر چه می خواهند از ثروت کشور بردارند و هر که می خواهند از ملت بگيرند... اگر با ابراز دوستی به خمينی و انديشه وی، آقايان موسوی و کروبی در پی پايين آوردن هزينه مبارزه اند، سخت در اشتباه اند. >>>
مهدی خلجی با اینکه در پیشگفتار و در بخش هایی از مقاله اصلی کتابش رویکردی جامعه شناسانه به موضوع نظم نوین روحانیت دارد، در نهایت این نظم را به سیاست و شیوه حکومت گری ولی فقیه دوم برمی گرداند... اما برای تحلیلی که از سطح رخدادهای سیاسی بگذرد و لایه های زیرین آنها را بازنماید، هنوز بسیار باید تلاش کرد. مهدی خلجی به این امر آگاه است. در پشت جلد کتاب او این جمله ها نقش بسته اند: «این اثر بیشتر نشان رد پای نویسنده در آغاز راهی بلند و پایان ناپذیر برای شناخت روحانیت در ایران است. آماج این مقالات بیشتر تأکید بر پیچیدگی و چند سویگی موضوع است.» >>>
|
دانشجویان پیشگامان جنبش های اجتماعی حمایت از خواسته های جنبش دانشجویی در آستانه روز دانشجو و اعلام انزجار از رفتار حکومت با دانشجویان که در تمام مقاطعی تاریخی در نوک پیکان مبارزه با جهالت و نادانی و استبداد قرار داشته اند، بر سایر گروه ها فرضی محکم است. دانشجویان در روند جنبش سبز بیش از تمام گروه ها در معرض ضربات پی در پی اقتدارگرایان بوده اند و شمار زیادی از آنان در زندانند. همینطور تعداد بسیار زیادی را با پرونده سازی های قضایی و آموزشی به سکوت کشیده اند. در شرایط فعلی حمایت سایر گروه ها از دانشجویان فعال و جنبش دانشجویی باعث پویایی بیشتر آن و همینطور تاثیر آن بر کلیت حرکت دموکراسی خواهی مردم خواهد شد. >>>
با کمی تامل در جنبش های رهایی بخش، علی الخصوص جنبش دانشجویی که نقش اساسی در شکل گیری جنبش های صده اخیر ایران ایفا نموده، می توان زمینه های تحول و گذر آن را به سوی عقلانیت و خودآگاهی مشاهده نمود. برای بررسی آن، گذر دوران جنبش دانشجویی از بدو شکل گیری تا زمان حال را می توان به سه دوره تقسیم کرد. برای تقسیم بندی این دوران نیازمند بررسی چگونگی شکل گیری انجمن ها و تشکل های دانشجویی هستیم که به صورت گذرا به آن اشاره می کنیم.>>>
سکوت قبرستانی و نظم آهنین در دانشگاه ها شکسته شده است گفتگوگر: بهروز کارونی ـ راديو فردا در روز شانزدهم آذر و ماه آذر دانشجويان هستند که در موضع کنش قرار دارند و حلقهء استبداد و بدنهء سرکوب در موضع واکنش. با توجه به فضای استثنايی که امسال حاکم است، از يک طرف تشديد سرکوب را داريم و از طرف ديگر ظهور حلقه های جديد و کم تجربه. اين سکوت قبرستانی و نظم آهنين شکسته شده و در دانشگاه هايی که دوربين ها، حراست، نيروی انتظامات، حتی نيروهای لباس شخصی و بسيج حضور دارند، دانشجويان نشريات خود و عکس دانشجويان دربند را پخش می کنند و از اين طريق اطلاع رسانی می کنند. اين فعاليت ها کنش است و توانسته نظم موجود را برهم زند. >>>
نه دولت آن دولت قدر قدرت است و نه جامعه آنقدرضعیف وزیر آموزش و پرورش، معاون پژوهشی آموزش و پرورش و رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی کشور، رهبر جمهوری اسلامی ایران، رییس قویه قضاییه، دادستان دادگاه دستگیرشدگان حوادث پس از انتخابات، وزیر علوم... همه و بیشتر مسئولین جمهوری اسلامی در چندین ماه گذشته پیکان انتقادات و حملات خود رابه سوی علوم انسانی در دانشگاه ها و مدارس ایران نشانه رفته اند. آنچه در این مصاحبه با دکتر سعید پیوندی می خوانید، بیشتر جنبه عمومی و پیامدهای تربیتی اقداماتی است که سیستم آموزشی ایران در پیش گرفته است. >>>
استراتژی سیاسی اصلاح طلبی خمینی محور نوشتار حاضر از منظر «اصلاحطلبی خمینی/ نظام محور» به نتایج اتقافات دو سال گذشته مینگرد تا روشن سازد چه کسی برنده و چه کسی بازنده شد. نویسنده یادداشت حاضر اگر چه نسبتی با «اصلاحطلبی خمینی محور»، که اصلاحات را در چارچوب نظام دنبال میکند، ندارد اما به ارزیابی مفروضات این گفتمان و نتایج حاصل از آن میپردازد تا نشان دهد مفروضات نادرست چه پیامدهایی به بار میآورد. هدف اعلام برنده و بازنده نیست، مسأله این است که از اینجا به بعد چه باید کرد؟ چه باید کرد که از دل مجموعهء تصورات و تصدیقات «اصلاحطلبی خمینی محور» ـ در چارچوب نظام موجود ـ میتوانست درآید و اینک دیگر در نخواهد آمد. >>>
«اشتراک لفظ دائم رهزن است» اصلاح طلبان مذهبی را می توان طرفداران «واقعی» جمهوری اسلامی نامید زیرا اینان با ایجاد شکاف در بین ایرانیان داخل و خارج توانسته اند تا حد زیادی انحلال حکومت جمهوری اسلامی را به تاخیر بیاندازند. تقریباً از زمان انتخاب محمد خاتمی تا به امروز جریانی سیاسی تحت عنوان «اصلاح طلب» سعی می کنند به هر وسیله ای شده این طور القاء کنند که نه سکولارها و نه اصولگرایان به درد مدیریت کشور نمی خورند و با گفتمان «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» وارد میدان سیاست ایران شده اند. بند ناف تمام این جریان ها «جمارانی» است؛ یعنی آبشخور فکری و مخرج مشترک تمام جریان های اصلاح طلب آموزه های سیاسی و مذهبی آیت الله خمینی است. اگر دقت کنیم کسانی مانند میرحسین موسوی و محمد خاتمی یا زهرا رهنورد بطور سیستماتیک فقط «بیست و یک سال» گذشته را مورد انتقاد قرار می دهند و ده سالهء رهبری آقای خمینی را یکسره نادیده می گیرند. اگر محمود احمدی نژاد و اعوان و انصارش را «جماعت جمکرانی» بدانیم، می توان خاتمی و موسوی و پیروان سیاسی آنان را نیز «جماعت جمارانی» نامید. اصلاح طلبان با «ایجاد توهم احقاق حق مردم در ذیل مفاد قانون اساسی جمهوری اسلامی» در واقع بزرگترین صدمه را به دمکراسی خواهی ایرانیان می زنند زیرا هرگز به «تناقضات»، «تعارضات» و «روح حاکم» بر قانون اساسی اشاره نمی کنند و با خط قرمز اعلام کردن دورهء خمینی و اعمال او به مردم گزارش نادرست از روایت «انقلاب و امام راحل» می دهند. (بقيه در آرشيو)
يادداشتی از يک خواننده در مورد مقالهء نوری علا آقای نوری علا؛ برای يافتن پاسخی به حيرت های خود در مقالهء اخيرتان، کافی ست به اين دو نکته توجه بفرمائيد: نهضت آزادي در 25 ارديبهشت 1340، با اعضاي هيأت مؤسس 25 نفري، به رهبري مهندس مهدی بازرگان تأسيس شد. بنا به گفتهء بازرگان: «تشكيلات و پايهء اساسي نهضت را با كسب نظر از آقاي مصدق ريختهاند. آقايان سيد محمود طالقاني، دكتر يدالله سحابي، مهندس منصور عطايي، عباس سميعي، آقاي زنجاني، و اينجانب جزء هيأتي هستيم كه از طرف هيأت موسس مأمور مرامنامه و اصول كار نهضت شديم.»[نگاه کنيد به: سلطاني، مجتبي؛ خط سازش، نشر ساطمان تبليغات، 1376، ص 22]. ايشان در سخنراني اوليه در مراسم تأسيس نهضت آزادي نيز تصريح كرده است که: «اولاً مسلمانيم، دين را از سياست جدا نميدانيم. ثانياً ايراني هستيم ولي ايراندوستي و ملي بودن ما ملازم با تبعيض نژادي نيست. ثالثاً تابع قانون اساسي مشروطه هستيم، رابعاً مصدقي هستيم، مصدق را از افتخارات ايران و شرق ميدانيم». [نگاه کنيد به اسناد نهضت آزادي ايران – سخنراني بازرگان در مراسم تأسيس نهضت آزادي ـ صص 17 و 18]
خیلی از استدلال های نوری علا را می پذیرم نوشتهء است اسماعیل نوری علا به گونه ای به من هم ربط دارد. من این بیانه را از دوستی گرفتم، سرسری خواندم و امضا کردم. تعدادی از اسامی امضا کننده که در لیست بودند را من دورادور از طریق حرکت ها و موضعگیرهای سیاسی می شناختم و معمولن لیست هائی که این افراد امضا می کردند با توجه به اینکه همسو با جهت گیری فکری آنها نبودم و نیز بدلیل اینکه متن های ارسالی را دقیقتر می خواندم و انتخاب می کردم معمولن از امضا متن هائی که قابل دفاع نبودند خوداری می کردم. این بار خودم را از چنین پیشداوری هائی رها کردم، متن را سریع خوانده و امضا کردم و به تعدادی نیز برای امضا فرستادم. از امضایم پشیمان نیستم ولی خیلی از استدلال های نوری علا را می پذیرم. فکر کردم که متن آقای نوری علا، شیوه ی نگارش و استدلال در برخورد به جمله بندی های و زاویهء نگرش و تحلیل آن به متن (امضا و یا عدم امضا) خوب و منطقی است.
چرا با آقای عبدی کلانتری همنظر نیستم دغدغهء امروز ما همانا آزاد سازی ایران در پناه شناخت درست تاریخ معاصرمان میباشد و این تاریخ معاصر البته پیوندی تنگاتنگ با دوران پهلوی دارد و اتفاقاً دوران پهلوی دوران بنیان گزاری نهادهای اجتماعی و سیاسی و ایران سازی می باشد که هر جوان بعد انقلابی نیاز مبرم به شناخت آنها را دارد و شخصاً، به عنوان یک جوان بعد انقلاب، بسیار آزرده خاطر می شوم اگر ببینم که به جای آموختن از نهاد های پایه ای دوران پهلوی، به اصطلاح روشنفکران باز هم در حال پاره کردن تار و پود هر آنچه که آن دوران با خود به ارمغان آورد می باشند.>>> حضرت عباس در صدا و سيما حکومت اسلامی، در اجرای اهداف مقدس فوق که همانا امحاء هویت ایرانی باشد، سریال تلویزیونی مختارنامه را تولید و آمادهء پخش کرده است که در بخش های آیندهء آن، بازیگری بنام "کاوه فتوحی" در نقش حضرت ابالفضل العباس(ع)، با عینک آفتابی در صحرای کربلا وارد صحنه خواهد شد!... فدوی در این باب از حضرات علما، اعلی الله مقامهم اجمعین، تاکنون صدائی نشنیده و یا گوش او سنگین بوده است؛ لکن ورود قریب الوقوع این حضرت ابالفضل العباس ایرانی در کربلای ایران سابق، آب مبسوطی در خوابگه مورچگان ِ مکتبی ریخته و اختلافات عظیمی را در این باب بین مؤمنین و مؤمنات سبب شده است.>>>
|
|||||
© 2010 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |