بازگشت به خانه

دوشنبه 15 آذر 1389 ـ  6 دسامبر 2010

 

استراتژی سیاسی اصلاح‌ طلبی خمینی ‌محور

اکبر گنجی

بخش اول ـ تأملاتی پیرامون رویدادهای دو سال گذشته از چشم اصلاح‌طلبان

1- طرح مسأله: آن طور که مسموع است، چند ماه قبل از اعلام کاندیداها، یکی از بزرگان اصول‌ گرایان به یکی از بزرگان اصلاح‌ طلبان گفته بود اگر شما در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 کاندیدایی معرفی نکنید، اکثریت جناح ما کاندیدایی را مقابل احمدی‌نژاد معرفی خواهد کرد و او را پائین خواهد کشید. اما اگر شما به میدان بیائید، اختلافات درونی طیف ما کاهش می‌یابد و «آقا» همهء جناح ما را به حمایت از احمدی ‌نژاد وادار می‌کند و به ناچار او دوباره رئیس‌جمهور خواهد شد. انتخاب با شماست: بدون شما و به زیر کشیدن احمدی‌نژاد، یا با وجود شما و حفظ احمدی‌نژاد.

شاید این خبر شایعه‌ای بیش نباشد؛ اما حقیقتی در آن نهفته است که نباید نادیده گرفته شود. اگر هدف به زیر کشیدن احمدی‌نژاد ـ نه جمهوری اسلامی و ولی فقیه ـ بود، آیا نباید در این باره فکر می‌شد؟ نوشتار حاضر از منظر «اصلاح‌طلبی خمینی/ نظام محور» به نتایج اتقافات دو سال گذشته می‌نگرد تا روشن سازد چه کسی برنده و چه کسی بازنده شد. نویسنده یادداشت حاضر اگر چه نسبتی با «اصلاح‌طلبی خمینی ‌محور»، که اصلاحات را در چارچوب نظام دنبال می‌کند، ندارد اما به ارزیابی مفروضات این گفتمان و نتایج حاصل از آن می‌پردازد تا نشان دهد مفروضات نادرست چه پیامدهایی به بار می‌آورد. هدف اعلام برنده و بازنده نیست، مسأله این است که از اینجا به بعد چه باید کرد؟ چه باید کرد که از دل مجموعهء تصورات و تصدیقات «اصلاح‌طلبی خمینی ‌محور» ـ در چارچوب نظام موجود ـ می‌توانست درآید و اینک دیگر در نخواهد آمد. با طرح صور محقق نشدهء تاریخ (شرطیه‌های خلاف واقع counter factual) می‌توان به راه‌های دیگر اندیشید و پرسید: اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 1388 کاندیدا معرفی نمی‌کردند چه می‌شد؟ و امروز صفحهء شطرنج سیاسی ایران چه وضعیتی را به نمایش می‌گذاشت؟ در اینجا به «می‌توانست بشود» ها و «چیزی نمانده بود بشود» ها نگریسته می‌شود.

در واقع ما نشان خواهیم داد که از دل «اصلاح‌ طلبی خمینی‌ محور» چه استراتژی‌ای در می‌آمد/ آید و، با مجموعهء فعل و انفعالاتی که صورت گرفت، آیا آن استراتژی می‌تواند همچنان کارا باشد؟ به تعبیر دیگر، «اصلاح ‌طلبی خمینی‌ محور» طی هفده ماه گذشته به چارچوب‌های گذشته گفتمان خود وفادار ماند[1]؛ اما سبزها مدعیاتی مطرح ساختند که در چارچوب استراتژی جنبش اصلاح ‌طلبی خمینی‌ محور نمی‌گنجید. شاید بتوان گفت که مهم‌ترین مدعایی که اصلاح‌طلبی خمینی‌محور را دود می‌کرد و به هوا می‌فرستاد، دو مدعای «تقلب گسترده تأثیرگذار در انتخابات» و «پیروزی موسوی در انتخابات» بود. به تعبیر دیگر، آن مدعا چنین بود: «رژیم کنونی، رژیم متقلبی است که هشت تا چهارده میلیون رأی مردم را جابجا کرده است». سید محمد خاتمی (پرچمدار و شاخص‌ترین نماد اصلاح‌طلبی خمینی/نظام محور) هیچگاه مدعی تقلب در انتخابات نشد. این رویکرد کاملاً با «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور» سازگار بود[2]. همین یک مدعا ـ یعنی تقلب 8 تا 14 میلیونی ـ برای نابودی کل پروژهء «اصلاح‌طلبی نظام‌محور» کفایت می‌کرد (میزان تقلب متناسب با آرایی که برای موسوی و کروبی در نظر گرفته شود، کاهش و افزایش می‌یابد. اگر موسوی 20 میلیون و کروبی 7 میلیون رأی آورده باشند، میزان تقلب 14 میلیون رأی خواهد بود، اما اگر هیچ رأیی برای کروبی در نظر گرفته نشود و مدعا صرفاً پیروزی موسوی باشد، در آن صورت میزان تقلب 7 میلیون رأی خواهد بود).

اما مسأله فقط این نیست. مسأله این هم هست که سبزها به همراه خود، اصلاح‌طلبان را هم از «کشتی نجات نظام» پیاده کردند، یا باعث شدند که نظام آنان را از این کشتی پیاده کند. پیامدهای شرکت در انتخابات، به صورت معرفی کاندیدا و طرح ادعای «تقلب گسترده تأثیرگذار در انتخابات»، پیامدهای زیادی دارد که نمی‌توان و نباید آنها را نادیده گرفت. مقالهء حاضر حول و حوش این مسائل بحث و گفتگو خواهد کرد.

پیش از آغاز بحث باید نکته مهمی را یادآور شویم. به رویدادهای دو سال اخیر از منظرهای متفاوتی می‌توان نگریست. تا حدی که من می‌فهمم، و در چارچوب مسأله‌ای که به گمان من مهم است، یعنی گذار به دموکراسی، آنچه در هفده ماه گذشته اتفاق افتاد به سود فرایندهای گذار به دموکراسی بوده و نگاه نویسنده بدان کاملاً مثبت است. اما مقالهء حاضر به حوادث دوران یاد شده فقط و فقط از منظر اصلاح‌طلبان و سود و زیان گفتمان آنها خواهد نگریست. یعنی از این منظر که گفتمان «اصلاح‌طلبی نظام‌محور» به چه استراتژی عملی ختم می‌شد و این رویدادها چه بر سر آن گفتمان و استراتژی آورد؟

2- پیش‌فرض‌های استراتژیک اصلاح‌طلبان نظام/خمینی محور: از اصلاح‌طلبی روایت‌های متفاوت و متعارضی وجود دارد. نوشتار کنونی ناظر به یک روایت خاص است. این روایت از اصلاح‌طلبی مولف از مجموعهء پیش فرض‌هایی بود که به اعمالی خاص منتهی می‌شد.

1-2- مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: «اصلاح‌طلبی نظام‌محور» نظام جمهوری اسلامی را برآمده از انقلابی مردمی و همچنان مورد تأیید اکثریت مردم به شمار می‌آورد. این نظام هیچ بدیل دموکراتیکی ندارد و نخواهد داشت. خاتمی بارها گفته است که این نظام حاصل مبارزات تاریخی آزادی ‌خواهانه مردم ایران است و رقیب دموکراتی ندارد:

«دموکراسی مستقل از دین، در این کشور، دموکراسی مستقر نخواهد شد و دموکراسی غیر دینی علاوه بر این که مستقر نمی‌‌شود، ما نمی ‌خواهیم و اکثریت جامعه ما نمی‌ خواهد … حضراتی که خواستار تغییر قانون اساسی و تغییر نظام هستند چه تضمینی می‌‌دهند که این نظام که برود یک دموکراسی به معنای غربی‌اش در اینجا پیاده بشه؟ امکان ندارد یک همچین چیزی. با کدام مردم؟ با کدام اعتقادات؟ با کدام پشتوانه؟ … اگر جمهوری اسلامی از بین رفت، حکومت دموکراتیک در این مملکت برقرار نخواهد شد“[3].

2-2- جمهوری اسلامی به روایت امام خمینی: «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور»،آیت‌الله خمینی را بزرگ‌ترین متفکر اصلاح‌طلبی معرفی می‌کند. می‌گوید:

 

«بزرگ‌ترین متفکر اصلاح‌طلب امام خمینی(ره) است»[4].

جمهوری اسلامی مطلوب این قرائت، جمهوری اسلامی به روایت آیت‌الله خمینی است. مصطفی تاج‌زاده در این خصوص به تازگی نوشته است:

«آنچه دههء اول انقلاب را از دهه‌های بعد متمایز می‌کند پذیرش حاکمیت “گفتمان جمهوری” توسط رهبری انقلاب بود که پس از رحلت ایشان به تدریج به محاق رفته است … پروژهء تبدیل جمهوری اسلامی ایران به یک نظام “تک صدایی”، و در واقع استبدادی، به نام دین و در نتیجه نقض کامل حقوق اساسی شهروندان و نابودی نهادهای دموکراتیک، به ویژه انتخابات آزاد پس از رحلت امام کلید خورد و اکنون در مرحله پیشرفته‌ای قرار دارد … “بنیانگذار جمهوری اسلامی” عرصهء سیاست و انتخابات را “نظامی ‌زدایی” و “اسلحه ‌زدایی” کرد تا پس از تدوین قانون اساسی ارکان حکومت بر اساس رقابت‌های انتخاباتی و رای مردم تشکیل شود و در انحصار هیچ قشر و گروهی قرار نگیرد … به باور من تفاوت “جمهوری اسلامی” معرفی شده در قانون اساسی با “نظام ولایی” مورد نظر حزب پادگانی را می‌توان در استحالهء شعار “میزان رأی ملت ” است، به شعار مصباحی “میزان رأی یک نفر است” دید … سخن او [امام] مبنی بر این که “میزان رأی ملت است” که آن هم نه قبل از پیروزی انقلاب و در پاریس، بلکه در سال 58 و در ایران اعلام شد”[5].

محسن امین‌زاده هم از سخنان بیان شده توسط یکی از متهمان در دادگاه که گفته بود امام دموکراسی را قبول نداشت، گلایه‌مند است و به بازجوی خود می‌گوید:

«چرا به او اجازه دادید که بیاید و بگوید تفکر امام خمینی هیچ نسبتی با دموکراسی ندارد؟ این یک دروغ و ظلم به امام و نظام جمهوری اسلامی ایران است. امام یک دموکراسی سازگار با دین اسلام برای کشور می‌‌خواست و تفکر امام بهره ‌برداری درست از تجربهء بشری در زمینهء دموکراسی و سازگار کردن آن با احکام اسلام در این چارچوب بود. چرا باید خلاف این مسئله تبلیغ بشود؟ بازجو جواب درستی برای سؤال‌های من نداشت»[6].

3-2- اصلاح‌پذیری نظام: «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور» نظام جمهوری اسلامی را نظامی اصلاح ‌پذیر قلمداد می‌کند که می‌بایست از ظرفیت‌های آن برای اصلاح اش استفاده کرد. اگر چه مواردی ناپسند از بازداشت‌هایی صورت می‌گرفت، اما این بازداشت‌ها بر خلاف قانون اساسی و آئین دادرسی جمهوری اسلامی بود و از سوی یک جناح به وقوع می‌پیوست، نه نظام جمهوری اسلامی. بستن مطبوعات و دیگر برخوردها هم کار جناح راست /محافظه‌کاران /اصول‌گرایان بود، نه جمهوری اسلامی. همهء این موارد خلاف قانون را می‌توان در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی اصلاح کرد. بخش حقوق مردم قانون اساسی را اجرا کنید، همه این مسائل حل خواهد شد.

4-2- عدم درگیری با رهبری: «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور» به هیچ وجه نمی‌خواست با رهبری درگیر شود. سهل است آنها حتی می‌خواستند او را از سرکوبگران و جناح مقابل جدا سازند و در جایگاه بی‌طرفی قرار دهند.

یکی از اصلاح‌طلبان شجاع زندانی، در دوران اصلاحات، در دیداری حضوری به سلطان علی خامنه‌ای گفته بود که شما رهبری اصلاحات را بر عهده گیرید، ما پشت سر شما حرکت خواهیم کرد.

5-2- نهادهای انتخاباتی: مجلس خبرگان رهبری، قوه مجریه، قوه مقننه و شوراهای شهر؛ مجموعهء نهادهای انتخابی نظام جمهوری اسلامی هستند که باید از طریق شرکت در انتخابات آنها را تصاحب و اصلاحات را امکان ‌پذیر ساخت. راه‌های ورود به نهادهای انتصابی پیش از انتخابات 22 خرداد 88 ـ تقریباً ـ به روی اصلاح‌طلبان بسته بود. آنها فقط حضور بسیار کم‌رنگی در شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام داشتند. مصطفی تاج‌زاده در این خصوص نوشته است:

«در جمهوری اسلامی ایران هر انتخابات آزاد و شفاف (خبرگان رهبری، مجلس، شوراها یا ریاست جمهوری) به طور ضمنی تایید میثاق اصلی نظامی است که انتخابات و رأی آزاد مردم را ملاک تأسیس و تداوم خود قرار داده است … چنانچه انتخابات آزاد برگزار شود، یعنی اکثریت جامعه بتوانند با صندوق‌های رای ارکان نظام سیاسی را تشکیل دهند، نظام اصلاح ‌پذیر است و مقابله با اشتباهات و انحرافات و بی‌کفایتی‌ها و فسادها از همین طریق ممکن است”[7].

6-2- انتخابات نیمه رقابتی: دعوت به مشارکت در انتخابات وقتی معنا داشت و دارد که انتخابات رقابتی، عادلانه، منصفانه و آزاد باشد. «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور»، پیش از دوم خرداد، مشکل اصلی را نظارت استصوابی شورای نگهبان اعلام می‌کرد. با این همه، یعنی با توجه به رد صلاحیت گستردهء داوطلبان اصلاح‌طلب توسط شورای نگهبان، آنان باز هم مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می‌کردند. برای اینکه همچنان راه ورود به نهادهای انتخابی را نیمه باز می‌دانستند.

7-2- تصاحب قوهء مجریه و مقننه و شوراهای شهر: شرکت در انتخابات و پیروزی در آن، نهادهای مهمی را در اختیار اصلاح‌طلبان می‌گذارد. با «تسخیر سنگر به سنگر» این نهادها از طریق انتخابات، اصلاح در چارچوب قانون اساسی امکان‌پذیر می‌شود.

8-2- مشارکت بالا، پادزهر تقلب: آیت‌الله خامنه‌ای که تجربهء هشت سالهء دوران اصلاحات را به هیچ وجه خوش نداشت، راه‌های تازه‌ای برای حذف اصلاح ‌طلبان اتخاذ کرد. از انتخابات مجلس هفتم به بعد، مسألهء تقلب در انتخابات به معضلی جدی تبدیل شد. پس از برگزاری انتخابات مجلس هفتم، مصطفی تاج‌زاده آن را «کودتای پارلمانی» خواند[8]. اما اصلاح ‌طلبان هنوز استدلال می‌کردند که اگر حجم مشارکت مردم در انتخابات بالا باشد، امکان تقلب از بین خواهد رفت. انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 1376 مهم‌ترین شاهد آنان بود. انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و انتخابات مجلس هشتم، نشان داد که تقلب امری جدی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. در عین حال، اصلاح ‌طلبان اصرار داشتند که مشارکت بالا امکان تقلب را از بین می‌برد و نظام حداکثر توان دو/ سه میلیون دست‌کاری در آرا را دارد[9].

در جلسات این دوره، وقتی خطر امکان «تقلب تأثیرگذار» به آنان گوشزد می‌شد، رادیکال‌ترین آنان می‌گفت: حداکثر توان پنج میلیون تقلب وجود دارد. به همین دلیل اگر مشارکت بالا باشد و کاندیدای ما بیش از 5 میلیون رأی جلوتر از کاندیدای حاکمیت باشد، ما برنده خواهیم بود و کار تمام است. به باور آنان، در انتخابات ریاست جمهوری ـ برخلاف انتخابات مجلس و شوراهای شهر ـ نظام امکان رد صلاحیت چهره‌های بسیار مشهور اصلاح ‌طلبان را ندارد. به همین دلیل می‌توان جامعه را حول دو کاندیدای رقیب قطبی کرد و از آن پیروز بیرون آمد.

9-2- مخالفت با جنبش اجتماعی و بسیج اجتماعی: اصلاح‌طلبی خمینی ‌محور (به جز استثنای حجاریان) مخالف جنبش اجتماعی و بسیج اجتماعی بود. وقتی از ضرورت جنبش اجتماعی، بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی دفاع می‌شد، به اشکال گوناگون با آنها مخالفت می‌کردند. نافرمانی مدنی را عملی مابعد دموکراسی قلمداد می‌کردند که فقط در جوامع دموکراتیک می‌توان از آن استفاده کرد. سخنان زیر به عنوان آخرین دستاوردهای علم جامعه‌شناسی بر سر مدافعان جنبش اجتماعی و نافرمانی مدنی کوبیده می‌شد:

«همین محذورات است که آنان را واداشته ناشیانه از مشی “نافرمانی مدنی” که ویژه جنبش‌های اجتماعی پس از دموکراسی در غرب است، دفاع کنند».

«اتفاقاً در تجربهء گذار به دموکراسی در آمریکای لاتین بدون این که رژیمی تغییر کند یا حادثهء تعیین ‌کننده‌ای رخ دهد، گردانندگان نظامی دولت‌های اقتدارگرا به طرف پادگان‌ها بازگشتند، به انتخابات آزاد تن دادند و پس از چند سال قانون اساسی این کشورها اصلاح شد».

«حتی اگر تیزاب اصلاح ‌طلبی هم در تغییر ابعاد و جهت‌گیری‌های این دولت حجیم کارگر نباشد، باز بهتر است به جای رویارو شدن با حکومت، این پدیدهء غول‌پیکر به حال خود گذاشته شود».

نافرمانی مدنی و جنبش‌های اجتماعی متعلق به غرب دموکراتیک قلمداد می‌شد و تأکید می‌شد که دیکتاتوری‌های نظامی آمریکای لاتین بدون این عوامل، به پادگان‌ها بازگشتند و به دموکراسی تن دادند. از این مقدمات توصیفی/ تبیینی این توصیه استنتاج می‌شد که اگر «دولت/ حکومت/ رژیم» اصلاحات را نمی‌پذیرد، او را به حال خود رها سازید. در همان دوران وقتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی استراتژی «آرامش فعال» را برای اصلاح ‌طلبان تئوریزه می‌کرد، گفته می‌شد: فعالیت‌اش زیادی است، فقط آرامش را باید به عنوان استراتژی دنبال کرد. مسأله فقط این نبود که این سخنان در نشریات و کتاب‌های «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور» می‌آمد، مسأله این هم بود که این مدعیات به نام علم جامعه‌ شناسی به دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه تهران آموخته می‌شد.

اما استثنای سعید حجاریان را نباید از یاد برد. او بود که «فشار از پائین و چانه‌زنی در بالا» را تئوریزه می‌کرد. از بسیج اجتماعی دفاع می‌کرد و گوشزد می‌نمود که بدون حضور مردم نمی‌توان کاری در بالا از پیش برد. او به به صحنه آمدن مردم در زمان مصدق و انقلاب 57 استناد می‌کرد. می‌گفت:

«جز با گسترش پایگاه‌های اجتماعی و توده‌ای و توانمند سازی تشکیلاتی میسر نخواهد بود و در چارچوب‌های نخبه‌گرایانه و چشم‌اندازهای صرفاً انتخاباتی ممکن نخواهد شد».

«راهبرد سیاست ‌ورزی هم که راهبرد نخبه گراست و به چانه‌زنی از بالا برای تأیید صلاحیت این یا آن کاندیدای رد صلاحیت شده می‌پردازد، چون هیچ پشتوانه اجتماعی ندارد، حتی از اصلاحات نیم‌بند قبل از نهضت مشروطه هم عقب مانده‌تر است:[10].

گفتمان «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور»، گفتمان حجاریان نبود. سخنان نقل شدهء پیشین دربارهء جنبش‌های اجتماعی و نافرمانی مدنی، ارکان «اصلاح‌طلبی خمینی‌محور» بود.

10-2- دولت موتور تغییر: یکی از مهم‌ترین پیش‌فرض‌های «اصلاح‌ طلبی خمینی ‌محور» این است که دولت موتور تغییر اجتماعی/ سیاسی است. برای اصلاح و تغییر باید دولت/ حکومت را در دست گرفت. اصلاح از «بالا» صورت می‌گیرد و بدون دولت/ح کومت، تغییری در کار نخواهد بود.

 

بخش دوم: تقلب تأثیرگذار و سرکوب شدید؛ ابطال اصلاح‌طلبی

3. تحولات ناقض پیش فرض‌های اصلاح‌طلبان: پس از 22 خرداد 88، مجموعهء تحولاتی به وقوع پیوست که ناقض پیش فرض‌های «اصلاح‌طلبی نظام/خمینی‌محور» بود. این تحولات کل پروژهء «اصلاح‌طلبی خمینی/نظام محور» را ابطال می‌کرد.

3-1- رئیس‌جمهور 24 میلیونی: انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد با شرکت هشتاد درصد واجدین شرایط برگزار شد (هیچ یک از مخالفان و سبزها در این رقم اعلام شده از سوی دولت شک و تردیدی وارد نیاورده است). نهادهای رسمی/ قانونی نظام به سرعت پیروزی محمود احمدی‌نژاد با بیش از 24 میلیون رأی را اعلام کردند. میر حسین موسوی ظهر 23 خرداد بیانیه‌ای صادر کرد و نتایج اعلام شده را “بهت‌آور”، “شعبده‌بازی” و “بازی بزرگ” وزارت کشور و صدا و سیما خواند و گفت که«تسلیم این صحنه‌آرایی خطرناک نخواهم شدمردم آگاهند و در برابر کسانی که با تقلب روی کار بیایند تمکین نخواهند کرد … ایران، این موجود آسمانی، متعلق به مردم است و نه متقلبان خائنین به آرای مردم ابایی از آن ندارند که این خانه پارسایان به آتش کشیده شود».[11] مهدی کروبی هم در همان روز طی یک بیانیه، نتایج اعلام شده را مضحک و شگفت‌آور” خواند، اعلام “سوگواری” کرد که باید در آن “مرثیه” خواند و گوشزد کرد که «نتایج و نهاد برآمده از چنین شمارش آرایی فاقد مشروعیت است و مورد قبول اینجانب نیست … حتما در مقابل این مهندسی و تنظیم ناشیانه رای ملت سکوت نخواهم کرد این تازه اول داستان است».[[12  موسوی و کروبی به سرعت تمام خواست “ابطال انتخابات” را مطرح کردند.

بدین ترتیب حرف آخر در همان آغاز بیان شد. یعنی به جای آن که ابتدا گفته شود در انتخابات تقلب صورت گرفته و ما به آن اعتراض داریم، سپس گام به گام موضوع را با ارائه شواهد و مدارک پیش برند تا در آخر به مطالبهء ابطال انتخابات برسند، با مطرح کردن خواست ابطال و کوتاه نیامدن از آن، راه مذاکره و گفتگو را مسدود کردند. وقتی راه گفتگو بسته شد، تنها راه حل مسأله، حل موضوع از طریق حضور در خیابان‌ها شد. “اصلاح‌طلبی نظام/خمینی‌محور” هیچ طرحی برای به خیابان‌ها ریختن مردم نداشت، اما وقتی مردم به خیابان‌ها ریختند، آنها (حداقل دو کاندیدای اصلاح‌طلب، برای این که بسیاری از اصلاح‌طلبان به سرعت بازداشت و زندانی شدند) را هم با خود بردند. آیا این رویکرد با “اصلاح‌طلبی خمینی‌محور” سازگار بود؟

علی خامنه‌ای در نماز جمعه 29 خرداد تهران گفت: «نظام جمهوری اسلامی اهل خیانت در آرای مردم نیست و ساز و کارهای قانونی انتخابات در کشور ما اجازه تقلب نمی‌دهد آن هم تقلب در حد یازده میلیون رأی».[13] خواست معترضان فقط و فقط ابطال انتخابات و برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری بود؛ اما سلطان به هیچ وجه زیر بار این خواست نرفت.[14] سلطان علی خامنه‌ای در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 هم در پاسخ درخواست مهدی کروبی مبنی بر دخالت در امر تغییر نتایج توسط شورای نگهبان، قاطعانه تهدید کرد:

«به آقای کروبی بگویید من رئوس مطالب شما را نگاه کردم. مطالبی که شما گفتید به کلی دور از شأن شما و در جهت ایجاد بحران در کشور است.‌ آیا متوجه هستید که چه کار دارید می‌‌کنید؟‌ آیا متوجه هستید که ایجاد بحران و بدبین کردن مردم کاملاً در جهت خواست دشمنانی است که خیز برداشته ‌اند برای این که بلایی بر سر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در بیاورند که همه شما را در بر خواهد گرفت. اگر اعتراض به انتخابات دارید مگر راه قانونی وجود ندارد؟ چرا فضا را خراب می‌کنید؟ ممکن است دیگران نیز اعتراضات مشابه داشته باشند. آیا حق می‌دهید آنان فردا همه چیز را زیر سوال ببرند؟ من از شما مطلقاً انتظار چنین برخوردی ندارم و من به حول و قوه الهی نخواهم گذاشت افرادی در کشور بحران ایجاد کنند».[15]

2-3-  میزان تقلب: رژیم دو ادعا داشت که اولی را مخالفان صادق به شمار می‌آوردند، اما دومی را کاذب قلمداد می‌کردند. مدعای اول: شرکت هشتاد درصد مردم در انتخابات ریاست جمهوری. مدعای دوم: پیروزی محمود احمدی‌نژاد با 24 میلیون و پانصد هزار رأی. نمی‌توان مدعی شد که همه مخالفان سخن واحدی درباره مدعای دوم بیان کرده‌اند. مخالفان مدعیات زیر را مطرح ساختند:

1-2-3-  تقلب غیرموثر: تا 4 میلیون رأی تقلب، تأثیری در پیروزی احمدی‌نژاد نداشت. در انتخابات تقلب صورت گرفته، اما میزان آن کم‌تر از چهار میلیون رأی بوده است.

2-2-3-  تقلب تأثیرگذار همراه با جلو بودن احمدی‌نژاد: بیش از 4 میلیون تقلب صورت گرفته است و احمدی‌نژاد منتخب مردم نیست. او کمی بیش از میر حسین موسوی رأی آورده است اما، انتخابات به دور دوم کشیده می‌شد. در این صورت مجموع آرای موسوی/ کروبی بیش از احمدی‌نژاد بوده است.

3-2-3-  تقلب تأثیرگذار همراه با جلو بودن موسوی: آرای موسوی بیش از آرای احمدی ‌نژاد بود اما، انتخابات به دور دوم کشیده می‌شد. یعنی موسوی 20 میلیون رأی کسب نکرده است. در این صورت، مجموع آرای موسوی/ کروبی میلیون‌ها رأی بیش از آرای احمدی‌نژاد بود.

4-2-3-  پیروزی موسوی: میر حسین موسوی حداقل 20 میلیون رأی آورده و در انتخابات پیروز شده است. اگر کروبی هم 7 میلیون رأی آورده باشد، مجموع آرای آنها 27 میلیون رأی خواهد بود. در این صورت احمدی‌نژاد حداکثر چیزی حدود 13 میلیون رأی آورده است. هر چه بر آرای موسوی و کروبی افزده شود، از آرای احمدی‌نژاد کاسته خواهد شد.

موسوی و کروبی از 23 خرداد به بعد، فقط “تقلب در انتخابات” را مطرح کردند، بدون آن که بر هیچ یک از این گزینه‌ها انگشت تأکید بنهند. تقلبی که آنها از آن سخن می‌گفتند، تقلب تأثیرگذار بوده است. یعنی احمدی‌نژاد 20 میلیون رأی به دست نیاورده بود. پس میزان تقلب بالای 5 میلیون رأی بوده است. اگر موسوی 17 میلیون و کروبی 7 میلیون رأی آورده باشد، میزان تقلب 10 میلیون رأی بوده است. گویی مخالفان معتقد بودند که احمدی‌نژاد 13 میلیون رأی آورده و 11 میلیون رأی تقلب شده است. سلطان باید این مدعا را از کسی شنیده باشد که در نماز جمعه تهران با تعجب بپرسد: “تقلب در حد 11 میلیون رأی؟!

3-3- رژیم متجاوز/ جنایتکار/ توتالیتر: رژیم سرکوب را افزایش داد. بخشی از سرکوب‌ها به شرح زیر بود: تظاهرات مردم به گلوله بسته و ده‌ها تن کشته شدند، هزاران تن بازداشت گردیدند، چند تن زیر شکنجه به شهادت رسیدند، تمام رسانه‌های مخالفان تعطیل شد، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت منحل گردیدند، بیت مراجع تقلید مورد حمله قرار گرفت، وبسایت چند تن از مراجع فیلتر شد، به موسوی و کروبی حمله‌های فیزیکی صورت گرفت. از همه اینها بدتر، کروبی گفت و کوتاه نیامد که به تعدادی از زندانیان تجاوز جنسی صورت گرفته است. موسوی، کروبی و سبزها بر میزان بسیار شدید سرکوب در هفده ماه گذشته بارها و بارها تأکید کرده‌اند. زهرا رهنورد در آخرین مصاحبه‌اش با سایت کلمه، دولت احمدی‌نژاد را مسئول قدرت یافتن مسئولین قتل‌های زنجیره‌ای به شمار می‌آورد که برای نسل انقلاب "کابوس"  و "فاجعه" پدید آورده و حاکمیتی مشابه "حاکمیت توتالیتر" درست کرده‌اند.[16] این تصویر از رژیم، تصویری است که با پیش‌ فرض‌های بنیادی “اصلاح‌طلبی خمینی‌محور” تعارض اساسی دارد.

 

بخش سوم - بر هم زدن بازی و شکست استراتژی

4- شکست استراتژی اصلاح‌طلبی نظام/خمینی‌محور: مهم‌ترین استراتژی اصلاح‌طلبان شرکت در انتخابات به قصد ورود به نهادهای انتخابی و اصلاح امور بود[17].در این دوره، به زیر کشیدن احمدی ‌نژاد، خود به صورت هدفی مهم در آمده بود. اصلاح‌ طلبان با معرفی کاندیدا، نتوانستند احمدی‌نژاد را به زیر بکشند. هر چه داشتند از دست دادند. احزاب شان تعطیل شد، رسانه‌هاشان بسته شد، ده‌ها تن از آنان زندانی و به حبس‌های طولانی مدت محکوم گردیدند. موسوی و کروبی از همهء نهادهای نظام حذف شدند، سلطان همه آنها را از کشتی نجات نظام پیاده کرد[18]. شورای نگهبان بارها اعلام کرده که دیگر صلاحیت هیچ یک از اینها را برای هیچ انتخاباتی تأیید نخواهد کرد. سلطان علی خامنه‌ای هم در شهر قم آنان را میکروب قلمداد کرد. با میکروب‌ها چه می‌کنند؟ مهدی کروبی که طی سه دهه گذشته یکی از مسئولان بالای نظام جمهوری اسلامی بوده، اینک حتی نمی‌تواند وارد منطقهء پاستور شده و به دیدار موسوی برود. آیت‌الله بیات را هم به منزل او راه نمی‌دهند.

سلطان علی خامنه‌ای که این همه هزینه برای اخراج “اصلاح ‌طلبی خمینی ‌محور” از نظام پرداخته است، چه دلیلی دارد که دوباره راه‌های ورود آنان به نظام را بگشاید؟ در واقع، رژیم از انتخابات مجلس هفتم به بعد، اخراج اصلاح ‌طلبان از نظام را آغاز کرد. اصلاح ‌طلبان خود حکومت را ترک نکردند، بلکه آنان را اخراج کردند (مهدی کروبی تنها فردی بود که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و انتخاب احمدی ‌نژاد به ریاست جمهوری، در اعتراض به آنچه روی داد، حکم عضویت‌اش در مجمع تشخیص مصلحت نظام را به سلطان پس داد[19]).اگر آنان خود کنار کشیده و در انتخاباتی کاندیدا نمی‌شدند، شاید اوضاع متفاوت می‌شد. به عنوان مثال به گزینه‌های غیر تحریمی زیر فکر کنید:

1-4- شرکت در انتخابات بدون معرفی کاندیدا.

2-4- شرکت در انتخابات و حمایت از رقیب سنت‌گرای احمدی ‌نژاد. سعید حجاریان درست یک سال قبل از انتخابات، در 25/3/87 در گفتگو با عباس عبدی گفته بود در انتخابات آینده اصلاح‌طلبان:

«می‌خواهند کمی به سمت راست بچرخند… مثلاً، گفته‌اند ناطق نوری کاندیدای خوبی است. اول این که در قدرت نیست و دوم هم این که به این سمت متمایل شده است و سوم این که ناطق دعوای میان روحانیت و نظامیان را عمیق‌تر می‌کند… بالاخره هاشمی رفسنجانی هنوز بخشی از قدرت ایران و عضو جامعه روحانیت است. ناطق هم عضو همین مجموعه است. طبیعی است که هاشمی لولای دو طرف می‌شود”[20].

3-4- شرکت در انتخابات و رأی به جمهوری اسلامی به روایت امام خمینی (یعنی “میزان رأی ملت است”).

اما اکنون وضعیت به کلی تغییر کرده است. سلطان علی خامنه‌ای و مریدانش (اصول‌گرایان افراطی و سنتی) دیگر آن نظر سابق را دربارهء “اصلاح‌ طلبی خمینی‌ محور” ندارند و حداقل برچسبی که بر اینان می‌چسبانند، ”فتنه‌گران”، ”سران فتنه” و “میکروب” است. سبزها (برخلاف خاتمی) هم متقابلاً چیزی کم نگذاشتند و همه جا شعار “مرگ بر دیکتاتور” (یعنی مرگ بر خامنه‌ای) سر می‌دادند. موسوی و کروبی رانده شده از همهء ارکان نظام، به سخنان سلطان مستقیماً پاسخ می‌گویند و این چیزی نیست که سلطان علی و مریدانش نفهمند. آن دو شجاعانه می‌گویند:

«به مصلحت کشور نیست که بین صفوف ملت تفرقه ایجاد کنیم و ده‌ها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را… میکروب و فتنه‌گر بنامیم. آن نظامی که امام عزیز 15 سال برای آن مبارزه کرد به دنبال حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان بود. نه آنکه بخش زیادی از ملت را دشمن قلمداد کند. ایجاد رعب و وحشت باعث از بین رفتن مشروعیت نظام می‌گردد و بدون مشروعیت هیچ نظامی دوام نمی‌آورد. لذا ما معتقدیم همه ملت ایران، عزیز و دارای حقوق شهروندی می‌باشند و همه آنها از کرامت ذاتی برخورد بوده و ذات انسان با میکروب و خس و خاشاک بیگانه است. جامعهء سالم، مطلوب و برخاسته از رأی مردم، جامعه‌ای است که در آن اعتراض، اعتصاب، انتقاد و… جزو حقوق طبیعی و اولیه مردم می‌باشد… ادامه این روند خطرناک می‌تواند به فروپاشی نظام تمام شود… به جای جنگ بی‌ثمر با علوم انسانی، از متخصصین برجسته علوم انسانی کشور در حوزه‌های اقتصاد و جامعه‌شناسی و جمعیت‌شناسی و دیگر شاخه‌ها استفاده کنید و کار را به دست کاردان‌ها بسپارید. نه آنکه تحمل دوستان خودتان را هم نداشته باشید»[21].

بعید است کسی یک در میلیونیوم احتمال دهد که سلطان مخاطب این سخنان را در نیابد که کیست؟ حال نوبت پاسخ به پرسش‌های اساسی فرا رسیده است:

آیا رژیمی با این حد از سرکوب، شکنجه زندانیان، کشتن زندانیان زیر شکنجه (این امر در دههء اول انقلاب بارها صورت گرفته بود، اما اصلاح‌طلبان برای اولین بار در سال 1388 وقوع آن را در حوادث پس از انتخابات و در کهریزک تأیید کردند)، تجاوز جنسی به زندانیان، به گلوله بستن مردم در خیابان‌ها و کشتن ده‌ها تن از آنها، بازداشت هزاران تن، حمله به بیت مراجع تقلید ناسازگار با حکومت، حمله به منزل کروبی، بستن همهء رسانه‌های مستقل، فیلتر کردن وبسایت شخصی خاتمی[22]، و… همچنان رژیمی اصلاح‌پذیر است؟

آیا رژیمی که آرای به صندوق ریختهء مردم را نادیده گرفته و فرد مورد نظر خود را به عنوان رئیس‌جمهور معرفی می‌کند، رژیمی اصلاح‌پذیر است و می‌توان مردم را به مشارکت در انتخابات آن دعوت کرد[23]؟

اهمیت استراتژیک متغیر “تقلب در انتخابات” در اینجا خود را نشان می‌دهد. پیش از این عمده انتقادات معطوف به نظارت استصوابی شورای نگهبان (رد صلاحیت اصلاح‌طلبان) بود. سپس دخالت نیروهای نظامی ـ انتظامی ـ امنیتی در انتخابات بر مسأله پیشین افزوده شد[24]. پول‌های کلانی که به همین منظور در سراسر کشور هزینه می‌شود هم مسأله دیگری بود که بر آن تأکید می‌شد. اما “تقلب در انتخابات” (جا به جایی آرای مردم) چیز دیگری است. اینک مهدی کروبی به صراحت تمام می‌گوید که احمدی ‌نژاد در سال 1384 هم رأی نیاورده و سلطان او را رئیس‌جمهور کرده است. وی در دیدار با موسوی گفته است:

«بعد از این که در انتخابات ریاست جمهوری نهم با تقلب توانستند شخص مورد نظر را در مسند ریاست جمهوری بنشانند در انتخابات مجلس هشتم و دهم ریاست جمهوری نیز به صورت سهمیه‌بندی و مهندسی‌شده آراء را تقسیم کردند و انتخاباتی را برگزار کردند که باعث انفجار مردمی شد و با بدترین شیوه و خشونت زیاد با مردم برخورد»[25].

یک بار دیگر مدعای توصیفی/تحلیلی دربارهء ویژگی‌های نظام جمهوری اسلامی را به دقت از نظر بگذرانید: نظامی به شدت سرکوبگر، توتالیتر، متقلب، متجاوز، دروغگو، ماکیاولیستی، فاسد و غیره. آیا پس از بیان این مدعیات توصیفی/تحلیلی می‌توان به مردم توصیه/تکلیف کرد که به صندوق‌های رأی متقلبان هجوم بیاورید و آرای خود را به نفع کاندیدای ما به صندوق‌ها بریزید، اما در عین حال بدانید که این رژیم فرد مورد نظر خود را به عنوان پیروز معرفی خواهد کرد و تعداد آرا هم هیچ نقشی در این ماجرا ندارد؟ به تعبیر دیگر، اگر صد در صد واجدین شرایط در انتخابات شرکت کنند و همهء آنها به کاندیدای مورد نظر خود رأی دهند، اما این نظام، نظامی است که پشیزی ارزش برای آرای مردم قائل نیست و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 و 11 و 12 و 14 میلیون رأی تقلب برای او کار بسیار سهلی است.

محمد خاتمی تاکنون حتی یک بار نگفته که در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 تقلب صورت گرفته است (انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری سال 84 که هیچ، برای آنکه خود برگزار کننده آن بود). این موضوع را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

احتمال اول: از نظر او یا تقلبی صورت نگرفته و یا تقلب تأثیرگذاری صورت نگرفته است.

احتمال دوم: تقلب تأثیرگذار در انتخابات صورت گرفته، اما خاتمی شواهد و قرائن متقن برای اثبات وقوع تقلب در انتخابات در دست ندارد.

احتمال سوم: طرح مدعای “تقلب تأثیرگذار در انتخابات”، پروژهء “اصلاح‌طلبی خمینی‌محور” را دود می‌کند و به هوا می‌فرستد. او نمی‌تواند از یک سو تنها راه سیاست ‌ورزی را شرکت در انتخابات، پیروزی در آن، راه یافتن به نهادهای انتخابی و اصلاح امور نشان دهد و از سوی دیگر بگوید، کل انتخابات متقلبانه و ویران است. مسأله، مسأله‌ای استراتژیک است، نه تاکتیکی.

سال آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار می‌گردد. محل نزاع این نیست که اصلاح‌طلبان در این انتخابات شرکت کنند یا آن را تحریم کنند؟ محل نزاع این است که آنان را دیگر به این بازی راه نمی‌دهند. در همان مرحلهء ثبت نام ـ با توجه به گزارش‌های وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، دادستانی و غیره ـ وزارت کشور همهء آنها را رد صلاحیت خواهد کرد. خاتمی از همین حالا به فکر آن است تا راهی بگشاید که شرکت اصلاح‌طلبان در انتخابات مجاز شود. این کار ساده‌ای نیست. دلیلی ندارد سلطان علی خامنه‌ای که همهء هزینه‌های اخراج را پرداخت کرده و خود را در اوج قدرت می‌بیند، چنان مجوزی صادر کند. وی هنوز وقتی برای درخواست خاتمی برای دیدار با او تعیین نکرده است. تعیین وقت دیدار هم احتمالاً مشروط به شروطی خواهد بود که هزینهء سنگینی برای خاتمی دارد. خواست سلطان فقط مرزبندی با غیرخودی‌های سکولار یا ساختارشکن سابق نیست. اینک سبزها ـ از جمله موسوی و کروبی ـ از نظر او، به غیرخودی‌های فتنه‌گر میکروب مبدل شده‌اند که باید با آنها مرزبندی صریح علنی صورت بگیرد. آیا خاتمی حاضر به این کار است؟

5- نقش اصلاح‌طلبان در بر هم زدن بازی: “اصلاح‌طلبی خمینی‌محور” با معرفی کاندیدا، فرایندی را آغاز کردند که به بر هم زدن بازی نیم‌بند انتخابات محدود به خودی‌های جمهوری اسلامی منتهی شد. گفته‌اند که وقتی محمد خاتمی جهت مشورت برای کاندیداتوری به نزد سلطان علی خامنه‌ای رفت، سلطان به او گفت: از موضع رهبری بی‌طرف هستم و نظری ندارم، اما به عنوان یک دوست به مصلحت شما و نظام نمی‌بینم که کاندیدا شوید. خاتمی این موضع/ نصیحت را نشنیده گرفت و کاندیدا شد. سفرهای او به شهرها شکل گرفت. در همین دوران یک دفعه خبر کاندیداتوری میر حسین موسوی رسماً اعلام شد. بدین ترتیب خاتمی در همان گام اول کیش و مات شد. منطق اعداد به او می‌آموخت که نمی‌توان آرای مخالفان دولت را میان سه تن (موسوی و کروبی و خاتمی) تقسیم کرد. ضمن آنکه عکس‌العمل‌های بعدی سلطان هم روشن نبود که چه خواهد بود. خاتمی استعفا داد و به حمایت از موسوی برخاست.

موضع‌گیری‌های علنی اعضای شورای نگهبان، فرماندهان سپاه و بسیج، صدا و سیما، و آنچه احمدی‌نژاد در مناظره‌های تلویزیونی گفت نشان می‌داد که سلطان چه در سر دارد. خواست سلطان فقط و فقط حفظ احمدی‌نژاد در سمت خود بود. سلطان به کابینهء هاشمی و خاتمی اطمینان نداشت، اما به کابینهء احمدی‌نژاد اعتماد کامل داشت و دارد[26]. همه باید این نکته را می‌فهمیدند که دوران جدیدی آغاز شده است و هر کس نتواند با سیاست‌های این دوران خود را سازگار کند، از پست‌های حکومتی حذف خواهد شد. اما موسوی و کروبی قصد عقب‌نشینی نداشتند. باقی داستان روشن است. بدین ترتیب، همان انتخابات نیم بند قبلی هم دیگر به آن شکل برگزار نخواهد شد.

“اصلاح‌طلبی خمینی‌محور” همیشه تأکید داشت که نباید به گونه‌ای حرف زد/ عمل کرد که وضع از این که هست، بدتر شود و فضا بسته‌تر گردد. امروز اصلاح‌ طلبان نه تنها هیچ امکانی برای فعالیت ندارند، بلکه در خارج از کشور وبسایت می‌زنند، تلویزیون ماهواره‌ای در می‌آورند. احتمالاً در آینده باید شاهد آن بود که جبههء مشارکت از خارج از کشور فعالیت معطوف به داخل کشور داشته باشد.

 

بخش چهارم ـ دیدن یا ندیدن، مسأله این است

6- نتیجه: می توان خطر کرد و نتایج زیر را از مقدمات یاد شده استنتاج کرد:

1-6- اگر موسوی در انتخابات پیروز می شد و نظام او را می پذیرفت، همچون اوباما با کوهی از مشکلات داخلی (خصوصاً اقتصادی) و خارجی رویارو می شد که امکان حل سریع آنها وجود نداشت. محافظه کاران مسائل اقتصادی را علم می کردند و همهء وعده های “تغییر” را در زیر انبوه مسایل اقتصادی دفن می کردند و همان بلایی که در انتخابات اخیر بر سر اوباما آمد، بر سر آنها می آمد. ضمن این که شرایط موسوی شرایط اوباما نبود. اوباما شخص اول کشور و قدرتمندترین فرد است. اما در ایران، رئیس جمهور را رهبر و نهادهای تابع او در چنبره ی خود گرفتار خواهند ساخت.در صورت قبول ریاست جمهوری موسوی، حل مسایل اقتصادی در اولویت قرار می گرفت، مسایلی که موسوی و کابینه اش نمی توانستد آنها را درمان کنند و وضعیت اقتصادی مردم را بهبود بخشند. خواست/ وعده ی اصلاح/ تغییر به حاشیه رانده می شد و حیثیت اجتماعی به شدت لطمه می دید. اما اینک، موسوی و کروبی به دو سرمایه ی ملی تبدیل شده اند. این سرمایه ها اگر درست به کار بیفتد، در بزنگاه های تاریخی به درد ایران و مردمش خواهد آمد.این سرمایه های ملی نباید هزینهء موجه سازی آیت الله خمینی گردد.

نظریهئ “ولایت مطلقهء فقیه” را آیت الله خمینی برساخت، اما سلطان علی خامنه ای مخالف آن بود و به همین خاطر از سوی آیت الله خمینی مورد عتاب قرار گرفت که چرا گفته است ولایت فقیه در چارچوب فقه است و اختیارات ولی فقیه مشروط به رعایت احکام فقهی است. خمینی خطاب به او نوشت: «تعبیر به آن که اینجانب گفته ام حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی برخلاف گفته های اینجانب بود». بعد هم توضیح داد که اختیارات سلطان محدود به هیچ شرطی نیست، حکومت بر کلیهء احکام اولیهء اسلام تقدم دارد و می تواند کلیهء احکام اولیه ی اسلام را تعطیل کند. چند سطر پائین تر، او اساس نظریه ی حکومت دینی/ جمهوری اسلامی/ مردم سالاری دینی مد نظر خود را شکافت و تأکید کرد:

«حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند»[27].

قانون اساسی مهمترین قرارداد شرعی میان حکومت و مردم است. فرض کنیم سلطان علی خامنه ای آن را پایمال کرده باشد. در این صورت او به حکم “امام راحل” عمل کرده است و پیروان واقعی آیت الله خمینی باید عمل او را تأیید کنند. به تعیبر دیگر، بازی در زمین آیت الله خمینی، بازی از پیش باخت است.

2-6- مدعای تقلب تأثیرگذار رژیم در انتخابات، مدعایی استراتژیک است که سرنوشت استراتژی را تغییر می دهد. مصطفی تاج زاده انتخابات مجلس هفتم، مجلس هشتم، ریاست جمهوری سال 1384 و ریاست جمهوری سال 1388 را “کودتا” قلمداد می کند؛ کودتاهایی که کودتاگران از قبل تصمیم خود را گرفته بودند و انتخابات را کاملاً مهندسی شده به مقصدی که خود می خواستند هدایت کردند. مهدی کروبی انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و 88 را تقلبی خوانده و گفته است که احمدی نژاد رئیس جمهوری منتخب مردم نیست، بلکه با “تقلب تأثیرگذار”، او را رئیس جمهور اعلام کردند. انتخابات مجلس هفتم و هشتم هم متقلبانه بوده است. کروبی افزوده است که سپاه پاسداران و آیت الله احمد جنتی با هم جلسه تشکیل داده و “اعضای مجلس خبرگان را تعیین می کنند“[28].

این مدعیات، بسیار مهم است. نه تنها “تحلیل” گذشته را تغییر می دهند، بلکه “استراتژی” آینده را هم دگرگون می سازند. به عنوان مثال،”اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” همیشه مدعی بود که تحریم کنندگان انتخابات با کنش خود به زیان اصلاح طلبان عمل کرده اند. اما انتخابات 22 خرداد 88 نشان داد که چنان نبوده است. “کودتاگران” (به قول اصلاح طلبان)، تصمیم خود را گرفته بودند و میزان مشارکت تأثیری در عمل متقلبانهء آنها نداشت. اصلاح طلبان که در چهارچوب فرضیات خود از مردم دعوت به مشارکت می کردند امروز لاجرم باید بپذیرند که دعوت آنها به مشارکت در انتخاب دعوت به ابزار کودتاگران شدن بود. کودتاگرانی که بدون توجه به خواست مردم، کاندیدای مقبول خود را برنده اعلام می کردند و کردند. حداقل بخش مهمی از اصلاح طلبان اینک به صراحت اعتراف می کنند که انتخابات مجلس هفتم و هشتم، انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم و انتخابات مجلس خبرگان رهبری متقلبانه/ قلابی/ کودتایی/ از قبل تعیین تکلیف شده که چه کسانی برنده باشند، بوده است. این مدعیات تازه، سرنوشت گفت و گو را تغییر می دهند.

3-6- تا حدی که من می فهمم، مجموعهء تحولات دو سال گذشته مثبت و به سود فرایند گذار به دموکراسی بوده است. اما، از منظر “اصلاح طلبی خمینی محور”، پیروزیی در کار نبود و آن گفتمان و استراتژی ناشی از آن، صدمه های جبران ناپذیری دید و ناکارآمدی عملی خود را نشان داد.

    چند سال گذشته، سال های تغییر سرمشق (paradigm shift) بوده است. گذار از گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” به گفتمان “حرکت سبز”. این تغییر گفتمان هنوز به اتمام نرسیده و افراد و گروه ها همچنان گرفتار پارادوکس های زیادی هستند. برخی افراد هنوز یک پای در آن دارند و یک پای در این.

باقی داستان ناظر به این پرسش خواهد بود که استراتژی درست چیست و مبتنی بر چه مفروضاتی است؟ به این پرسش مستقلاً پرداخته خواهد شد. تازه آغاز گفت و گوست.

تاریخ محصول کنش معنادار و هدف دار فاعلان انسانی است. اما معنای دقیق این سخن این است که تاریخ حاصل پیامدهای ناخواسته (unintended consequences) و قصدناشده ی کثیری از اعمال قصد شده است. علم جامعه شناسی(به قول مرتون، پوپر و…) به بررسی پیامدهای ناخواسته ی عمل جمعی آدمیان می پردازد[29]. با توجه به این اصل باید گفت، آنچه پس از انتخابات روی داد، برنامهء “اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” نبود. آنان آمده بودند تا از طریق انتخابات قوهء مجریه را در دست گیرند. تمام تأکید یکسالهء منتهی به انتخابات این بود: اگر اکثریت مردم در انتخابات شرکت کنند، امکان تقلب وجود ندارد و کاندیدای ما پیروز و رئیس جمهور خواهد شد. آنها مدعای “تقلب تأثیرگذار” (به شرط شرکت اکثریت مردم در انتخابات) را به صراحت تمام نفی و رد می کردند. برای آن که اگر این مدعا را می پذیرفتند، دعوت به شرکت در انتخابات معنا نداشت. آنها هیچ برنامه ای برای مقابله با تقلبی که قطعی بود، نداشتند.

“اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” همیشه مخالف به خیابان ها آوردن مردم بود.مردم خود به خیابان ها ریختند. همه ی حوادثی که از 22 خرداد 88 به بعد رخ داد، پیامد ناخواستهء عمل قصد شدهء مشارکت در انتخابات از طریق معرفی کاندیدا بود. به همین دلیل نمی توان (نباید) آنچه را بعداً روی داد، برنامه و خواست و عملکرد “اصلاح طلبی خمینی محور” به شمار آورد.

به گفته ی ماکس وبر، جامعه شناسی: «می کوشد کنش اجتماعی را به صورت تفسیری درک کند تا به تبیین علٌی از روند و آثار آن کنش دست یابد… هر رفتار انسانی هنگامی که و تا جایی که فرد کنش گر معنایی به آن نسبت می دهد ”کنش نامیده می شود. چنین کنشی هنگامی اجتماعی است که در معنای آن “رفتار دیگران مد نظر گرفته شود”»[30].

کنش دارای پنج رکن است.اول) غایت کنش (مقاصدی که عامل تعقیب می کند). دوم) انگیزه ی رسیدن به هدف. سوم) ارزیابی عامل از وضع موجود (تحلیل عامل از وضعیت سیاسی- اقتصادی- اجتماعی. پرسش اصلی در فلسفه ی علوم اجتماعی در اینجا این است: آیا بهترین تحلیل از وضعیت، تحلیل کارگزار از وضعیت است؟). چهارم) انتخاب وسایل رسیدن به اهداف (عامل برای رسیدنه به اهداف روش ها و وسایلی را بر می گزیند.هدف وسیله را مباح نمی سازد.از هر راهی به هر هدفی نمی توان رسید). پنجم) زمینه و سیاق کنش.هر کنشی در زمینه ای تاریخی/ اجتماعی صورت می گیرد. جامعه شناس می داند که کنش گر اهدافی را آگاهانه در بستر خاص تاریخی تعقیب می کرد است.عامل ممکن است به اهداف خود دست یافته باشد (موفقیت) و ممکن است به اهداف خود دست نیافته باشد (شکست). اما کنش، پیامدهای غیرعامدانه ای هم دارد که خواست کنش گر نبوده است. اهداف کنش گر، به شرط وقوع، دستاورد او محسوب می شوند. پیامدهای ناخواسته ی کنش، دستاورد کنش گر به شمار نمی رود.

هدف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات، پیروزی در انتخابات و به دست آوردن قوهء مجریه بود. آیا معرفی کاندیدا و مشارکت در “انتخابات متقلبانه” (کودتای انتخاباتی) روشی مناسب برای این هدف بود؟ تجربهء انتخابات دههء گذشته (مجلس هفتم، مجلس هشتم، ریاست جمهوری نهم و دهم) نشان می داد سلطان کلیهء راه های رسیدن به این هدف را مسدود کرده است. پس از اعلام نتیجهء متقلبانهء انتخابات، ”ابطال انتخابات” به هدف اصلاح طلبان تبدیل شد. این هدف هم محقق نشد.

آیا هدف اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات افزایش بی آبرویی رژیم و زوال مشروعیت جمهوری اسلامی بود؟ پاسخ منفی است. این با کل پروژهء “اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” تعارض داشت و دارد[31]. آیا به خیابان ها ریختن مردم هدف اصلاح طلبان بود؟ پاسخ منفی است. از همان روز برگزاری انتخابات بازداشت چهره های شاخص اصلاح طلبان آغاز شد. آنان حتی اگر می خواستند، نمی توانستند مردم را به خیابان ها بیاورند. برای اینکه در زندان ها بودند. همه ی اینها پیامد ناخواسته ی شرکت در انتخابات از طریق معرفی کاندیدا بود. این که رژیم بیش از هر زمان دیگر سرکوب گر شناخته شد، خواست اصلاح طلبان نبود و نیست، پیامد ناخواسته ی کنش جمعی بود.از حیز انتفاع ساقط شدن انتخابات نیم بند رژیم، خواست اصلاح طلبان نبود و نیست، این امر هم، پیامد ناخواسته ی عمل آنها بود. هدف آنها این نبود که فضا بیشتر از گذشته بسته شود، اما پیامد ناخواسته ی آن عمل این هم بود که فضا بیش از پیش بسته شد. هدف آنها این نبود که احزاب شان تعطیل شود، رسانه هایشان بسته شود، رهبرانشان از نظام اخراج شوند و به عنوان «عاملان موساد و CIA و MI6» قلمداد شوند.کاهش هزینهء فعالیت سیاسی، هدف اصلاح طلبان بود، اما پس از انتخابات، هزینهء فعالیت سیاسی به شدت افزایش یافت. آیا این متغیر جدید که از پیامدهای ناخواسته ی معرفی کاندیدا و مشارکت در انتخابات بود، دستاورد اصلاح طلبان است؟

4-6- هر گفتمانی جهانی را می سازد. گفتمان (شیوه ی خاص بازنمایی ما و بقیه و مناسبات میان آن ها. شیوه ی ساخته شدن موضوع به نحو خاص) “اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” هم جهان خاص خود را می سازد. به فلسطینی که در غزه در حال جنگ با دولت اسرائیل است بنگرید. گفتمان اسرائیلی او را “تروریست” قلمداد می کند، اما گفتمان فلسطینی او را “مبارز راه آزادی” به شمار می آورد. واقعیت عریان وجود ندارد. همهء مشاهدات تئوری پیچ یا نظریه بارند (theory-ladenness of observations) و نظریه ها به مشاهده گر می گویند دنیا را چگونه ببیند؟

برایان ترنر در کتاب «مارکس و پایان شرق شناسی» نشان می دهد که کارل مارکس و ماکس وبر چگونه از پس عینک گفتمان شرق شناسی به جوامع شرقی می نگرند. مارکس، تحت تأثیر این گفتمان، می گوید “جوامع آسیایی” نمی توانند مدرن شوند، مگر از طریق “استعمار سرمایه داری”. به گفته ی مارکس، استعمار باید: «شیوه های پیشا سرمایه داری را که مانع ورود آن ها به مسیر بالنده ی تاریخی است، نابود کند»، سرمایه داری باید تمام جهان را به دام خود بکشد و استعمار: «شیوه های پیشا سرمایه داری تولید جهان سرمایه داری را متزلزل و متحول می کند». گفتمان شرق شناسی اشکالی ذاتی در جوامع شرقی می بیند. عینک گفتمان شرق شناسی، این جوامع را بربر، نا متمدن، عقب ماندهء ذاتی نشان می دهد. مارکس در در دو مقاله دربارهء استعمار بریتانیا در هند، جوامع شرقی را خشک مغز، اسیر خرافه، نگونبخت، تغییرناپذیر، ”دارای مادهء سفت و سخت برای استبداد شرقی” و… به شمار می آورد که بدون انقلاب بنیادی نمی توانند وارد تاریخ شوند. استعمار انگلیس “ابزار ناخودآگاه تاریخ” است که باید بنیان های کهن این جوامع را نابود سازد و سپس شالوده های جوامع بورژوایی را در آنجا پی افکند.

گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” هم دیدن برخی امور را ناممکن می سازد. به دو مثال زیر توجه کنید:

1-4-6- در 22 خرداد 88 چه روی داد؟ از نظر موسوی و کروبی، سلطان از طریق تقلب تأثیرگذار احمدی نژاد را رئیس جمهور کرد. اما خاتمی تقلب تأثیرگذار را “نمی بیند“.چرا؟ برای این که گفتمان “اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” مشاهده ی تقلب تأثیرگذار را ناممکن می سازد.

2-4-6- در زندان های ایران در سه دهه ی گذشته چه روی داده است؟ چرا کسانی بدترین شکنجه های دههء 60 و قتل عام زندانیان در تابستان 67 را “می دیدند” و کسان دیگری همان ها را ”نمی دیدند“؟ به روزنوشت های محسن امین زاده از دوران بازجویی اش در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بنگرید. امین زاده می گوید چیزهایی دیده که قبلاً “هرگز باور نکرده بودم“[32].آنها قبلاً به صورتی بسیار بدتر هم وجود داشتند، اما مشاهده نمی شدند. مصطفی تاج زاده هم نوشته است که «پروژهء نظام استبدادی به نام دین و در نتیجه نقض کامل حقوق اساسی شهروندان پس از رحلت امام کلید خورد…» گفتمان جمهوری «پس از رحلت ایشان [امام] به تدریج به محاق رفته است… امام خود به ایجاد دو تشکل روحانی اقدام کرد تا رقابت در انتخابات معنا پیدا کند».

چرا میزگرد تلویزیونی رهبران حزب توده دیده نشد؟ چگونه رهبران حزب توده بازداشت و به سرعت همگی به پشت تلویزیون آمده و به هر چه رژیم می خواست اعتراف کردند؟ محمد علی عمویی، از افسران سازمان نظامی حزب توده، پس از کودتای 28 مرداد به مدت 24 سال زندانی شد و با انقلاب 57 از زندان آزاد شد. در 17 بهمن ماه 1361 به همراه دیگر رهبران حزب توده به اتهام جاسوسی بازداشت و نزدیک 13 سال زندانی شد. اولین اعترافات در 11 اریبهشت ماه 1362 با حضور کیانوری و به آذین برگزار شد. کیانوری گفت: حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تا به حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بوده ‌است.محمود به آذین گفت:

«حزب توده با اعمال خیانت هایی که مرتکب شده و الان به صورت لاشه ی گندیده ای است که بایستی دفن شود تا از سرایت عفونت آن به اذهان ساده ی جوانان جلوگیری به عمل آید. من خود را در خیانت حزب توده شریک می دانم و بدون هیچ گونه تعارف یا مسامحه ای عرض می کنم که سزاوار کیفر شایسته ای هستم”.

هشت عضو دیگر کمیتهء مرکزی، از جمله محمدعلی عمویی، در برنامه‌های بعدی در 12 اردیبهشت 62 بر پردهء تلویزیون ظاهر شدند و به نفی خود و اعترافاتی مشابه پرداختند. محمد علی عمویی، با آن سوابق زندان، مسئولیت ادارهء میزگرد دوم را بر عهده داشت. به چه روش هایی عمویی را مجبور به این کار کردند؟ آخر چگونه کسی که 24 سال زندان شاه را تحمل کرد، در عرض 80 روز برید؟ گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” نمی گذارد این گونه اعمال کثیف و رذیلت پرور آیت الله خمینی دیده شود. کیانوری در این خصوص گفته است:

«همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب، هنگام خوابیدن، کف پاهایش درد می کند. البته این تنها شکنجه ی “قانونی” بود که به انواع توهین و با رکیک ترین ناسزاگویی ها تکمیل می شد (فاحشه، رئیس فاحشه ها و…) آن قدر سیلی و توسری به او زده اند که گوش چپ او شنوایی اش را از دست داده است. یادآور می شوم که او در آن زمان زنی هفتاد ساله بود… نوع دوم، شکنجه که در مورد من عملی شد، از همهء شکنجه های دیگر دردناکتر بود. پس از این که آقایان از تحمیل اعترافات به من با شکنجه ها و با هدفی که در بالا شرحش را داده ام، ناامید شدند، 3 بار مرا زیر این آزمایش قرار دادند.بار اول مرا به اطاق شکنجه بردند. مریم همسرم را که چشمش را بسته و دهانش را نیز با دستمالی که در آن فرو کرده بودند، بسته بودند روی تخت شلاق خوابانده و دهان مرا هم گرفتند و در برابر چشم من به پای لخت او شلاق زدن را آغاز کردند. این جریان بیش از شلاق زدن های شدید مریم که در بالا یادآور شدم بود. آقایان برای این که دست خود را به یک چنین کار ننگینی که بدون تردید قابل دفاع نبود، آلوده نکرده باشند، یکی از افراد توده ای بنام حسن قائم پناه را که، برای فرار از فشار، تن به پستی داده بود، مأمور شلاق زدن کردند. پس از نشان دادن این منظره، مرا به پشت در سلول شکنجه گاه بردند و به زمین نشاندند و از من اعتراف می خواستند تا شلاق زدن به پای همسرم را که من صدای ضربات شلاق و ناله ی همسرم را می شنیدم، پایان دهند. پس از چند دقیقه چون من حاضر به پذیرش آن چه از من می خواستند، نشدم (قبول طرح کودتا) مرا به سلول خودم برگرداندند».

هاشمی رفسنجانی گزارش های نسبتاً خوبی از پشت صحنهء ماجرای حزب توده ارائه کرده است. 17 بهمن 61 اولین گروه رهبران حزب توده بازداشت می شوند. در 20/12/61، سید حسین موسوی تبریزی (دادستان کل انقلاب) به دیدار هاشمی رفسنجانی می رود تا درباره ی “کیفیت برخورد با سران بازداشتی حزب توده که حرف نمی زنند… مشورت”کند[33]. در 28/12/61 اطلاعات سپاه و بازجویانش به دیدار هاشمی می روند و گزارشی از روند بازجویی ها و اعترافات ارائه می کنند. همان شب جلسه ای با حضور علی خامنه ای و مسئولان امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی “درباره ی کیفیت برخورد با حزب توده” برگزار می شود[34].در 11/1/62 علی شمخانی (مسئول پروندهء حزب توده) و بازجویان به دیدار هاشمی می روند و می گویند که “سران حزب به حقایق بسیار خطرناکی اعتراف کرده و از توطئه ی مشترک دو ابر قدرت و ارتجاع پرده برداشته اند”. هاشمی رفسنجانی به سرعت به دیدار آیت الله خمینی می رود و وی را در جریان قرار می دهد[35]. در 6/2/62 محسن رضایی و علی شمخانی به دیدار هاشمی رفته و از “کودتای حزب توده” سخن می گویند[36].روز بعد هاشمی و خامنه ای به دیدار آیت الله خمینی رفته و گزارشی از بازداشت سری دوم رهبران حزب توده ارائه می کنند. هاشمی در خاطرات 8/2/62 نوشته است:

«مسئولان بازجویی حزب توده آمدند و جزئیات بازداشت بقیهء سران را گفتند و فیلم هایی از مصاحبه ی سران آوردند. تا هشت شب مشاهده کردیم. تخلفات و جرایم را اعتراف کرده و گذشتهء حرکت نیروهای چپ را محکوم و مفتضح ساخته اند. فیلم کیانوری، به آذین و عمومی را دیدیم»[37].

 

روز بعد (9/2/62) احمد خمینی به هاشمی رفسنجانی زنگ می زند و می گوید: «امام گفته اند اعترافات کیانوری را شب روز کارگر در تلویزیون پخش کنند»[38]. بدین ترتیب، دست پخت محسن رضایی، علی شمخانی و بازجویان سپاه- که حاصل کثیف ترین شکنجه ها بود- به دستور آیت الله خمینی در شب روز کارگر از تلویزیون پخش شد. آیت الله خمینی فردی به شدت هوشمند بود. انتخاب شب روز کارگر، تیزهوشی او را نشان می داد که می خواست حزب طبقهء کارگر و چپ ها را نابود سازد. در همین روز علی خامنه ای تلفنی خبر بازداشت ناخدا بهرام افضلی را به هاشمی می دهد. هاشمی به خامنه ای دستور می دهد: «در همان جا تحقیق شود؛ اگر صادقانه برخورد کرد و در حد سمپات است، زندان نرود. ایشان پذیرفتند». عصر احمد خمینی به هاشمی خبر می دهد چون افضلی اعتراف نکرده، او را به زندان برده اند[39]. سال ها بعد، هاشمی رفسنجانی در گفت و گوی با روزنامه ی همشهری آن اعمال را رد کرد و گفت:

«اگر آن کار را نمی‌کردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم، البته به نفع شوروی فعالیت‌هایی داشتند»[40].

البته که تاج زاده و امین زاده انسان هائی شریف، شجاع و صاحب نظر در مسائل سیاسی هستند. آنان که تاج زاده را می شناسند، می دانند که از نظر اقتصادی یکی از پاک ترین انسان هاست که هیچ سوء استفاده ی مالی از امکانات دولتی در پرونده اش ندارد. مسأله، مسأله ی گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” است که اجازه ی دیدن جنایات وحشتناک دوران آیت الله خمینی را نمی دهد. زندان های سلطان علی خامنه ای قطعاً بهتر از زندان های آیت الله خمینی است. سلطان علی هم شکنجه گر ماهری است، اما این کجا و شکنجه ها و قتل عام های آیت الله خمینی کجا؟ محل نزاع این نیست که تاج زاده و امین زاده از جنایات زمان آیت الله خمینی سخن بگویند (چنین درخواستی در شرایط سرکوب داخل کشور، مطالبه ای نامنصفانه است)، محل نزاع این است که “اصلاح طلبی خمینی محور” دوران آیت الله خمینی را به گونهء دیگری نشان می دهد. این گفتمان، عینکی به بیننده می دهد که از پس آن دوران آیت الله خمینی بهتر/ دموکراتیک تر از دوران سلطان علی خامنه ای مشاهده می شود.

5-6- گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” در تبیین شکست هم متغیرهای خاصی را می بیند و متغیرهای دیگری را اصلاً نمی بیند. پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و پیروزی محمود احمدی نژاد، ”اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” به فکر تبیین علل شکست خود افتاد. متغیر مهمی در آن دوره انتخاب و شکست را تا حدود زیادی معلول آن علت قلمداد کردند. آن علت چیزی جز کم بها دادن به شعائر و آداب دینی/ مذهبی نبود.از این توصیف/ تبیین، این توصیه/ تکلیف استنتاج می گردید که باید به سوی تکایا رفت، سینه زنی به راه انداخت، در عزاداری ها شرکت جست و مذهبی بودن خود را به رخ کشید و جا انداخت. عبدالکریم سروش، که جهت سفری کوتاه مدت به ایران رفته بود و این سخنان را در جلسات خصوصی از اصلاح طلبان به طور مستقیم شنیده بود، در سخنرانی ماهانهء منزل عبدالله نوری در شهریور 1385 خطاب به آنها گفت:

“تعبیر اسطوره ای از دین، متعلق به سنت گرایان است… بازگشت به نگاه اسطوره ای، بازگشتی فاجعه آمیز است. شنیده ام که پاره ای از دوستان، به دلیل شکست در انتخابات، می گویند که چون سنت ها را فرو نهادیم دچار این آسیب ها و مصیبت ها شدیم، بنابراین باید برگردیم به همان آئین های سنتی و هیأت های مذهبی و عزاداری ها. این نگاه، سمی مهلک برای روشنفکری دینی است. این تحلیل، تحلیل صائبی نیست. سررشتهء خرد را گم کردن است. روشنفکری دینی مسیری را ترسیم کرده و بنایی را نهاده که به طور مبنایی با آن نحوهء عمل و نگرش سنتی به دین، تفاوت دارد. این بنا، گنجایش آن اثاثیه یعنی آن آداب و رسوم را ندارد؛ این جا یک خانه تکانی جدی رخ داده است. سخن از پشت کردن به مردم یا دیانت نیست. سخن این است که یک طایفه، وقتی مسئوولیت هدایت فکری را بر عهده می گیرد، عملش باید مطابق با نظرش باشد… نمی توان باور کرد که کسی نگاه اسطوره ای به دین نداشته باشد اما آدابی را به جای بیاورد که مبتنی بر همان اسطوره هاست… مادامی که این تاریخ، اسطوره زدایی نشده است، آن آداب و آن مراسم بر وفق درک اسطوره ای، دوام و قوام پیدا خواهند کرد و ما را از مقصد دور خواهد کرد»[41].

سبزهایی که پس از انتخابات به خیابان ها آمدند، نمادهای عمل به شعائر دینی نبودند، آنها به آن سنت تعلق نداشتند. این نسل نماد شکست سه دهه تبلیغات ایدئولوژیک جمهوری اسلامی برای فقهی کردن سراپای جامعه اند. دیدن و ندیدن این نسل، به عنوان عاملان حرکت سبز، در سمت و سوی برنامه های آینده بسیار مهم است.

6-6- گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور”، گفتمانی تحریف کننده است. این مدعا که “میزان رأی ملت است”، در اندیشهء سیاسی آیت الله خمینی فقط یک بار ادا شده و آن یک بار هم فقط و فقط برای ساقط کردن مردم از حق تعیین سرنوشت و مسلط کردن ولایت فقیه بوده است.در نزاعی که در زمان تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی میان طرفداران و مخالفان مجلس خبرگان قانون اساسی در گرفت، مخالفان (خصوصاً حقوق دان ها) می گفتند باید مجلس مؤسسان با حضور نمایندگان همهء اقشار مردم تشکیل گردد، نه مجلس خبرگان با حضور صرفاً اسلامی ها. باید مجلسی باشد که حقوق بشر و حق حاکمیت ملی را تأمین نماید. آیت الله خمینی وارد نزاع شد و گفت: ”میزان رأی ملت است”، نه رأی حقوق دان های غرب زده که مجلس مؤسسان می خواهند. قانون اساسی را نباید حقوق دان های غرب زده بنویسند، میزان رأی مردم است و مردم اسلام را می خواهند. مجلس مؤسسانی در کار نخواهد بود، مجلس خبرگان را هم برای بستن دهان شما درست می کنیم: «ما براى خاطر این که این نق نق‏ها کم بشود، گفتیم یک مجلسى هم درست بشود». بعد هم اضافه کرد اگر شما غربزده ها دلتان می خواهد، می توانید “مجلس خبرگان” ما را “مجلس موسسان” بنامید. در مرحله ی بعد، با استناد به “میزان رأی مردم است”، گام بعدی را برداشت و گفت که نیازی به حضور حقوق دان ها در مجلس خبرگان قانون اساسی وجود ندارد، برای این که مردم اسلام را می خواهند و قانون اساسی اسلام را باید متخصصان اسلام- یعنی فقها- بنویسند. این حقوق دان های غرب زده ی مدافع حقوق بشر، تعدادشان کم است، «اما فضولى‏ شان زیاد است… آنهایى که فضولى مى‏ کنند، یعنی این “نفهم” ها را باید کنار بگذارید». بعد هم، با استناد به “میزان رأی مردم است” و مردم اسلام را می خواهند، ولایت فقیه را که در پاریس در پشت خود مخفی کرده بود، به تصویب رساند[42].

اصلاح طلبان محمود احمدی نژاد را دروغ گو قلمداد می کنند. این مدعایی صادق است، اما این آیت الله خمینی بود که در همان آغاز کار گفت برای حفظ نظام دروغ گویی، شرب خمر و جاسوسی واجب است. سلطان علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد در این زمینه پیروان حقیقی آیت الله خمینی هستند. فقط بخش شرب خمر حکم آیت الله خمینی را انجام نداده اند. داستان دموکرات بودن آیت الله خمینی فقط برای خنده خوب است. به عنوان نمونه،آیت الله خمینی دستور داده بود تا نظرات اقتصادی مرتضی مطهری (که مالکیت بر تکنولوژی را رد می کرد) منتشر نشود. روزنامهء اطلاعات، بدون آن که بداند، در اردیبهشت 1362 شروع به انتشار نظرات مرتضی مطهری کرد. هاشمی رفسنجانی واکنش آیت الله خمینی را در خاطرات 14/2/62 چنین نوشته است:

«امام امروز روزنامهء اطلاعات را به خاطر چاپ مطالب نوشتهء شهید مطهری- که امام گفته بودند، منتشر نشود- ممنوع الانتشار کردند. شفاعت کردم، اثر نداد»[43].

هاشمی در خاطرات 15/2/62 نوشته است:

«آقای دعایی آمد. سخت از تعطیلی روزنامه ناراحت بود. گریه کرد و چاره جویی. گفتم چندین بار من و آقای خامنه ای به امام پیغام دادیم؛ ایشان نرم تر شده اند. باز هم تلفن کردم که حتی الامکان امروز منتشر شود ولی امام مقاومت کردند و احمد آقا گفت، ممکن است روز شنبه درست شود. آقای دعایی به بیت امام رفت»[44].

تازه این واکنش آیت الله خمینی به انتشار نظرات پارهء تن خود (مرتضی مطهری) و کسی بود که همهء آثارش بدون استثنا خوب قلمداد می شد. ناشر آن هم نماینده و یار نزدیکش در نجف، محمود دعایی بود. تکلیف دیگران که روشن بود.

7-6- خاتمی حق دارد که “اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” را پیش برد.حرکت سبز هم می تواند گفتمان خود را پیش برد.اگر خاتمی موفق به گفت و گوی با سلطان علی خامنه ای شود، اگر خاتمی بتواند راهی برای شرکت همفکران خود در انتخابات بگشاید، اگر خاتمی بتواند وضعیت خود را به وضعیت قبل از انتخابات ریاست جمهوری باز گرداند، باید از آن استقبال کرد. ساختار شکنان/ تحریمیون/ سبزها مانع او نخواهند بود، تنها مانع او سلطانی است که دیگر نمی خواهد به “اصلاح طلبی خمینی/ نظام محور” فرصت مجدد ورود به “کشتی نجات نظام” را بدهد. وگرنه، برقراری ارتباط مجدد خاتمی با سلطان علی خامنه ای فوایدی در بر دارد که نمی توان و نباید نادیده گرفت.

8-6- انتخابات در ایران فرصتی است که باید از آن برای بسیج اجتماعی استفاده شود. در دوران اعلام کاندیداتوری داوطلبان ریاست جمهوری، طی تماسی مفصل با یکی از سرمایه های ملی مقبول دانشجویان، وقتی او نظرم را دربارهء کاندیداتوری خود پرسید، به او گفتم: اگر کاندیدا شوی، قطعاً شما را رد صلاحیت خواهند کرد و هیچ یک از گروه های اصلاح طلب نه شما را کاندیدا خواهد کرد و نه پشت سر شما خواهد ایستاد. اما اگر کاندیدا شوید، برای به راه انداختن یک جنبش اجتماعی، طرح مطالبات اقشار به حاشیه رانده شده و ساختن امید، بسیار خوب است و ما هم از شما رسماً حمایت خواهیم کرد. اما بدانید که این کار برای شما هزینه های سنگینی دارد.اگر حاضرید، بسم الله. آن مرد بزرگ گفت، اگر سرمایه ای به قول شما وجود دارد، باید آن را برای وقتی مناسب حفظ کرد.او در این دوران به گونه ای عمل کرد که همچنان در جایگاه پیشین خود قرار دارد. پس فرصت انتخابات مهم است. فرصتی که دموکرات ها می توانند از آن برای بسیج اجتماعی و برساختن جنبش اجتماعی استفاده کنند.

انتخابات یک “فرصت” است. به محض آن که “روزنه” ای گشوده می شود و “فرصت”ی فراهم می گردد، همه ی مخالفان رژیم (از ساختارشکنان ملتزم به روش های غیر خشونت آمیز تا مدافعان خشونت) گرد می آیند و از این “فرصت” برای “اوراق کردن” (deconstruction) رژیم استفاده می کنند. برگزاری انتخابات توسط رژیم و مشارکت اصلاح طلبان در آن، اهداف آگاهانه و خواسته ای را تعقیب می کند. اما این “روزنه” و “فرصت” پیامدهای ناخواسته ای هم به دنبال دارد. مخالفان رژیم آگاهانه از آن برای اوراق کردن رژیم استفاده می کنند.در اعتراض های خودجوش پس از اعلام نتایج انتخابات، هر چه از هفتهء اول دورتر می شویم، نقش ساختارشکنان برجسته تر می شود که به دنبال اوراق کردن رژیم بودند.

9-6- چند سال گذشته، سال های تغییر سرمشق (paradigm shift) بوده است.گذار از گفتمان “اصلاح طلبی خمینی محور” به گفتمان “حرکت سبز”. این تغییر گفتمان هنوز به اتمام نرسیده و افراد و گروه همچنان گرفتار پارادوکس های زیادی هستند. برخی افراد هنوز یک پای در آن دارند و یک پای در این. باقی داستان ناظر به این پرسش خواهد بود که استراتژی درست چیست و مبتنی بر چه مفروضاتی است؟

به این پرسش مستقلاً پرداخته خواهد شد.تازه آغاز گفت و گوست.

 

——————————

پانویس‌ها:

1- رجوع شود به مقاله “اختلاف/تفاوت‌های گفتمان خاتمی، موسوی و کروبی“.

2- رجوع شود به مقاله “پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات“.

در واقع اهمیت بحثی که در دو مقاله “اختلاف/تفاوت‌های گفتمان خاتمی، موسوی و کروبی” و “پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات” طرح شده، در این مقاله روشن خواهد شد. برای بسیاری این پرسش پدید آمد که چه ضرورتی نگارش آن دو مقاله را ایجاب می‌کند؟ مقاله کنونی برخی از دلایل را برملا خواهد کرد.

3- رجوع شود به این فیلم.

4- رجوع شود به این لینک.

5- رجوع شود به مقاله “گفتمان نوفل لوشاتو و سه فرض” مصطفی تاج‌زاده.

مصطفی تاج‌زاده فردی شجاع، صاحب‌نظر و مدافع جدی دموکراسی و حقوق بشر است. او همچنان به مبارزه ادامه داده و هزینه‌های آن را هم می‌پردازد؛ اما سخنانی که درباره مخالفان دموکرات آیت‌الله خمینی بیان کرده چندان دقیق نیست. می‌گوید:

           «پس از انتخابات 22 خرداد 88 برخی رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور به تکرار ادعای فوق پرداختند و از زبان مخالفان رهبری فقید انقلاب وعده‌های او را در پاریس، البته عمدتاً با ادبیات و واژگان غیر مذهبی “فریب” و “ماکیاولیستی” خواندند. به این ترتیب همسویی کاملی بین آقای مصباح که پس از درگذشت رهبر فقید انقلاب خود را مفسر انحصاری انقلاب، نظام و امام می‌خواند با سرسخت‌ترین و متعصب‌ترین مخالفان انقلاب و نظام و امام به وجود آمده است. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و صدای فارسی رادیو آمریکا نیز با دو انگیزهء متضاد اما همسو با یکدیگر، رهبر فقید انقلاب را “جدلی‌کار” که نام دیگر “فریب‌کار” است، معرفی می‌‌کنند؛ با این تفاوت که رسانهء “ملی” روش مذکور را اسلامی می‌خواند و صدای آمریکا آن شیوهء را “ماکیاولیستی” می‌نامد … طرف دوم نیز می‌کوشد با استناد به بی‌اعتقادی رهبری فقید انقلاب به دموکراسی و حقوق بشر، بی‌باوری خود را به جنبش سبز و نیز عبور از مهندس موسوی و دیگر رهبران جنبش را در جامه‌ای از واژگان دموکراتیک و حقوق بشری بپوشاند، با این استدلال که به آنان نمی‌شود اعتماد کرد؛ زیرا پیروان رهبری هستند که “ماکیاولیستی” رفتار کرد؛ قبل از پیروزی وعده‌های دموکراتیک می‌‌دهند و پس از پیروزی عکس آن عمل می‌کنند».

       اولاً: نقد آیت‌الله خمینی سال‌ها پیش از اصلاحات آغاز شده است، چه رسد به حرکت سبز. ثانیاً: فرد می‌تواند مخالف آیت‌الله خمینی باشد و در عین حال سبز باشد. ثالثاً: هیچ تلازمی بین نقد آیت‌الله خمینی و “بی‌باوری به حرکت سبز” و “عبور از مهندس موسوی و دیگر رهبران جنبش” وجود ندارد. ممکن است فردی نه سخنان آیت‌الله خمینی در پاریس را صادقانه بداند (به عنوان مثال آن روحانی که چند سال پیش سخنان آیت‌الله خمینی در پاریس را فریب‌کارانه خواند و اینک سبز است) و نه جنبش سبز را در راستای نظرات آیت‌الله خمینی بداند. بین این دو مدعا تعارضی وجود ندارد تا او به حرکت سبز باور نداشته باشد. رابعاً: فرد می‌تواند مدعی شود که رهبران حرکت سبز و اصلاح‌طلبان اگر چه صادقانه خود را پایبند به آرمان‌های آیت‌الله خمینی نشان می‌دهند، اما در واقع از اندیشه‌های بنیادی آیت‌الله خمینی عدول کرده‌اند. به گمان من، مصطفی تاج‌زاده یکی از بهترین مصادیق این مدعاست.

درباره ارکان اندیشه‌های آیت‌الله خمینی در مقاله‌های زیر سخن گفته‌ایم:

         “خدا مرده است، زنده باد دولت. آیت‌الله خمینی در سه پرده”. “پروژه امت‌سازی آیت‌الله خمینی”. “جنبش سبز و آیت‌الله خمینی”. “آیت‌الله خمینی، بی‌گناه یا…”. “حرام کردن حلال‌ها و حلال کردن حرام‌ها”. “والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم”، “والله قسم من به بنی‌صدر رأی ندادم”، “والله قسم من با انتخاب شما به جانشینی رهبری مخالف بودم”.

6- رجوع شود به این لینک.

7- رجوع شود به مقاله “گفتمان نوفل لوشاتو و سه فرض” مصطفی تاج‌زاده.

8- مصطفی تاج‌زاده می‌نویسد: “غیر آزاد و غیر عادلانه بر گزار کردن انتخابات و قلع و قمع داوطلبان در انتخابات که نمونه بارز آن کودتای پارلمانی در انتخابات مجلس هفتم بود و نیز مقابله با منتخبان ملت در هر نهاد انتخابی”. (ماهنامه آئین). تاج‌زاده در اول بهمن 86 طی مصاحبه‌ای با سایت نوروز، اقدامات جناح مقابل در رد صلاحیت گسترده اصلاح‌طلبان را “کودتای مخملی” نامید که در صدد است تا “مجلس فرمایشی” ضعیف‌تر از مجلس هفتم ،که خود محصول “کودتای پارلمانی” است، تشکیل دهد. وی گفت که جناح مقابل در حال تکرار “کودتای دوم پارلمانی” در انتخابات مجلس هشتم است.

9- به عنوان نمونه، علی مزروعی از اعضای دفتر سیاسی جبهه مشارکت اسلامی در 25/9/87 ضمن دعوت مردم به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88، در خصوص امکان تقلب گفت:

“من فکر می‌کنم همه چیز در انتخابات آینده بستگی به عمل تک تک شهروندان دارد و اگر اکثریت شهروندان در انتخابات حضور فعال داشته باشد جلوی مهندسی انتخابات را که شما نوشته‌اید می‌گیرند؛ اما اگر مشارکت مردم در انتخابات پائین بود، امکان هرگونه اتفاقی وجود دارد و از این رو ما باید بتوانیم به گونه‌ای عمل کنیم که این اکثریت در انتخابات شرکت کنند؛ در غیر این صورت شرکت در انتخابات معنی ندارد”.

10- نقل قول‌های حجاریان از گفتگوی وی با عباس عبدی درباره حاکمیت دوگانه و خروج از حاکمیت انتخاب شده است. رجوع شود به سایت عباس عبدی در ١۴ آبان ٨۵ و اول آذر ٨۵ و ۵ بهمن ٨۵. حجاریان به مناسبت درگذشت ریچارد رورتی طی یاداشتی نوشت: “با هزار من بحث تئوریک، امکان نداشت که دیکتاتوری مثل صدام را برکنار کرد و گذار به دموکراسی را محقق نمود. دو صد گفته (بخوانید گفتمان) چو نیم کردار نیست”. حجاریان در پرسش و پاسخ با سایت نوروز درباره انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 گفت: “به گمان من در آینده نزدیک بعید است که مصادر قدرت اجازه دهند که اصلاح‌طلبان در قوای مقننه و مجریه و نیز نهادی مدنی جای پای محکمی پیدا کنند”.

11- رجوع شود به این لینک.

12- رجوع شود به این لینک.
13- علی خامنه‌ای در عین حال گفت: “به شورای محترم نگهبان تأکید شده که به مستندات ارائه شده از جانب کسانی که شبهه دارند حتما رسیدگی شود و اگر در مواردی نیاز به باز شماری صندوق‌ها بود با حضور نمایندگان نامزدها انجام شود. بنده زیر بارِ بدعت‌های غیرقانونی نمی‌روم چرا که در هر انتخاباتی طبعا برخی برنده نیستند و اگر امروز چارچوب‌های قانونی شکسته شود، در آینده نیز هیچ انتخاباتی مورد اعتماد نخواهد بود و مصونیت نخواهد داشت. قانون همانطور که به نامزدها حق نظارت و شکایت داده، راه رسیدگی به شکایات را هم مشخص کرده است و همه کارها باید براساس روال درست قانونی انجام شود”.
رجوع شود به این لینک.
14-  هفده ماه پس از آن حوادث، سلطان در 4/8/89، گزارش مجددی از آن دوران ارائه کرده و می‌گوید: “عده‌ای بر اثر بی‌بصیرتی و به اشتباه، ادعای تقلب را مطرح کردند، طبیعی است که مدعیان این ماجرا باید دلیل می‌آوردند و پس از ارائه دلیل از راهی که قانون مشخص کرده، مسئله را شکایت و پیگیری می‌کردند تا پس از بازرسی و بازبینی، حقیقت مشخص شود اما مدعیان تقلب، این راه قانونی و مشخص را طی نکردند. با وجودی که در آن زمان، مدت قانونی شکایات را تمدید کردیم و تأکید شد که آرای مردم در مقابل چشمان نمایندگان نامزدهای معترض، بازبینی شود اما آنها این شیوه قانونی را قبول نکردند و مشخص شد که از قانون تمرد می‌کنند”.
رجوع شود به این لینک.

البته موسوی و کروبی خواهان ابطال انتخابات بودند. اما در عین حال، شورای نگهبان را نهادی بی‌طرف برای رسیدگی به موضوع به شمار نمی‌آوردند.

15- رجوع شود به این لینک.
16- رهنورد گفته است: «این جریان فشار و ارتجاعی از همان زمان شکل‌گیری انقلاب اسلامی و تحقق جمهوری اسلامی در کشور ما وجود داشته است و همیشه در تلاش بوده تا به قدرت برسد و همیشه نیز هرکس و هر جریانی که با فکر، اندیشه و ایدئولوژی او مخالف بوده است را می‌خواسته حذف کند که گاه این حذف با سرکوب و آزار مردم همراه بوده و گاه نیز در جریان قتل‌های زنجیره‌ای و آزار خود را نشان داده است. در واقع با انتخاب دولت نهم بخشی از این جریان تندرو که در قتل‌های زنجیره‌ای نظر مثبت یا نقش داشته است در موضع قدرت قرار گرفت … اتفاقات اخیر برای انقلابیون یک کابوس بود و کسانی که از رژیم سرکوب‌گر و پلیسی شاه لطمات بسیاری خورده بودند هیچ گاه فکر نمی‌کردند در نظام جمهوری اسلامی که در واقع آرمان‌هایش علیه تمام آن ظلم‌ها، سرکوب‌ها ، زندان‌ها و آن محیط پلیسی این‌ها بود … چنین فجایعی رخ دهد … اگر به تاریخ منطقه نگاه کنید می‌بینید در هیچ کجا هم با این خشونتی که دولت دهم با مردم رفتار کرده، رفتار نشده است … حاکمیت‌های توتالیتر خود را قدرقدرت و عقل کامل می‌دانند و اراده شخصی انسان‌ها را از صفر هم کم‌تر تلقی می‌کنند، همه آنها رفتارشان تحقیر انسان‌ها و دخالت در زندگی خصوصی، سلیقه‌ها، زیباشناسی، اخلاق و آداب رفتار انسان‌ها است. آنها هم به باورهای قلبی انسان‌ها دخالت می‌کنند تا مردم را زودتر به بهشت ببرند هم به رفتار اجتماعی، انسان‌ها و اگر زورشان برسد مایلند ناخودآگاه آدم‌ها را نیز تحت سلطه قرار دهند. کسی نیست بگوید شما به سلیقه زیباشناسی مردم چه کار دارید! خانمی مایل است برنزه باشد، دیگری مایل است رنگ پریده باشد، یکی لباس‌هایش چنین و آن دیگری چنان، به شما چه مربوط است».
رجوع شود به این لینک.

حمیدرضا جلایی‌پور هم درباره میزان سرکوب‌ها گفته است که رژیم به مخالفان اجازه نفس کشیدن هم نمی‌دهد: «ما در شرایط امنیتی بی‌‌سابقه‌ای به سر می‌بریم و به جامعه و نخبگان مجال نفس کشیدن هم نمی‌‌دهند. وقتی یک نشریه، ‌حزب، تجمع، تشکل، گردهمایی، سخنرانی، کتاب و اقدام مدنی هم تحمل نمی‌‌شود چگونه می‌توان بیش از این فعالیت کرد؟ … البته الان هفده ماه است که در حزب مشارکت را بسته‌اند و البته ما هم در حد توان و به رغم محدودیت‌ها حزب را زنده ‌نگاه داشته‌ایم … جامعه در معرض امواج تخریبی سهمگینی است که تندروها به راه انداخته‌اند. موج حذف احزاب و محدود کردن نهادهای مدنی و مطبوعات از این جمله‌اند. موج دیگر، رعب و وحشت در محیط‌های دانشگاهی است … اصلاح‌طلبان که بیش از این مجال تحرک ندارند»
رجوع شود به این لینک.

17- این مدعا که شرکت در انتخابات مهم‌ترین استراتژی “اصلاح‌طلبی خمینی‌محور” است، بارها از سوی اصلاح ‌طلبان به صراحت بیان شده است. به عنوان نمونه، سید محمد صدر اخیراً طی مصاحبه‌ای با روزنامه شرق در همین خصوص گفته است:

«اصلاح‌طلبی تفکری در ادامه تفکر انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) است به واقع در چارچوب تفکر امام حذف وجود نداشت، حال اصول‌گرایانی که ادعای پیروی از امام می‌‌کنند بیشتر دنبال حذف هستند تا اصلاح‌طلبان… این نیز که گفته می‌‌شود اصلاح‌طلبان استراتژی ندارند جمله درستی نیست؛ یک حزب سیاسی یا در قدرت هست یا نیست، اگر در قدرت است کشور را اداره می‌‌کند و اگر خارج از قدرت است که باید صحنهء اجتماعی را در دست داشته باشد تا بتواند در انتخابات آینده پیروز میدان شود و چه استراتژی‌ای روشن‌تر از این که اصلاح‌طلبان در صحنه اجتماعی حضور دارند”.
رجوع شود به این لینک.
18- سلطان علی خامنه‌ای در 6/12/88 در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با او، گفت:

«افرادی که حاضر نیستند قانون و رأی اکثریت را قبول کنند و نقطهء قوتی همچون انتخابات افتخار آفرین چهل میلیونی را تبدیل به نقطه ی ضعف می‌کنند عملاً خود را از این کشتی نجات خارج می‌کنند و صلاحیت حضور در چارچوب نظام اسلامی را از دست می‌دهند که از دست داده‌اند».
رجوع شود به این لینک.
19- رجوع شود به این لینک.
20- رجوع شود به این لینک.
21- رجوع شود به این لینک.
22- میر حسین موسوی در شهریور ماه سال 89 درباره سرکوب‌ها نوشت:

«در جامعه‌ای که در آن قلم‌ها شکسته و دهان‌ها بسته و روزنامه‌نگاران و فرهیختگان و استادان و معلمان و کارگران و زنان و مردان در پشت میله‌های زندان هستند و هرگونه انتقاد و اعتراض توطئه همداستانی با دشمن‌های خودساخته خوانده می‌‌شود و هر گامی برای احقاق حق فتنه نامیده می‌‌شود، بحث از حقوق ملت و کرامت انسانی و آزادی‌ها موضوعیت دارد… چوب تکفیر و تفسیق از سوی محافل قدرت به بهانه دگراندیشی علیه همه متفکران و فرهیختگان بلند شده است؛ تا آنجا که وزیر دولت، دانشگاه را به “باخاک یکسان کردن” تهدید می‌کند و نجوای عاشقانه ربنای یک هنرمند به علت کرنش نکردن در مقابل یال و کوپال‌داران از سر سفره افطار مومنان قطع می‌شود… آیا سیاست‌هایی که در دانشگاه‌ها، به ویژه در قبال علوم انسانی، اتخاذ شده است جز به پادگانی‌سازی مراکز علم‌آموزی منتهی شده است؟… از مردم بپرسید آنها به شما خواهند گفت زندانیان حوادث پس از انتخابات را آزاد و به جای آن، عاملان و آمران فجایع شوم را مجازات کنید و با باز کردن درهای زندان، خود را از چرخه پایان‌ناپذیر و مضمحل کننده به کارگیری خشونت و ستم بیشتر آزاد نمایید».
رجوع شود به این لینک.
ده روز پس از سخنان بالا، موسوی در مصاحبه‌ای گفت نظام کاملاً به ماکیاولیسم چرخیده و آدم‌کشی، ویران کردن دانشگاه و حوزه‌های علمیه به رویه برای او تبدیل شده است:

«اکنون با سیاست‌های سرکوب یک سال گذشته و اوضاع معیشتی مردم و فشارهای بین‌المللی ناشی از ماجراجویی‌ها، احتمال حرکت‌های غیر مترقبه بیشتر شده است… هر روز که می‌گذرد مردم بیشتر معتقد می‌شوند که ریشه بحران در استبداد و عدم توجه به حق آنها برای حاکمیت به سرنوشت خودشان است. نظام در بسیاری از سطوح به سمت ماکیاولیسم چرخیده و در این موارد هدف هر نوع وسیله‌ای را توجیه می‌کند. در چنین وضعیتی کرامت انسان‌ها و حقوق آنها می‌تواند نادیده گرفته شود و حفظ موقعیت و مکانت سیاسی حتی با آدم‌کشی مجاز شمرده شود اگر به طور مثال همین مرجع [تقلید] انتقادی از صاحبان قدرت داشته باشد و یا نظری مخالف آنها بدهد، بلافاصله او را از کشتی مرجعیت پیاده می‌کنند و یک باره کشف می‌شود که ایشان صلاحیت علمی لازم را نداشته است و انواع تهمت‌ها به سمت ایشان روانه می‌شود و دفتر و خانه و مسجد و مقلدین ایشان مورد حمله نیروهای به اصطلاح خود سر قرار می‌گیرد… [نظام]مشغول مهندسی ویرانگر توامان دانشگاه و حوزه با هم است”.
رجوع شود به این لینک.
موسوی در 13 مهر ماه نظام را بدنه‌ای آلوده به فساد و ظلم معرفی کرد و گفت:

«به ترک‌هائی که در بدنه آلوده به فساد و ظلم ایجاد شده نگاه کنید. این ترک‌ها در جاهایی به شکاف‌های غیر قابل ترمیم تبدیل شده است. آنها برای پوشاندن این شکاف‌ها به طور مرتب به دروغ‌گوئی وادار می‌شوند. آبروی نظام امروز در گرو عمل به قول‌ها و قانون در مورد پرونده‌هائی چون فجایع کهریزک و یا نامه‌های زندانی‌های مظلوم سیاسی و یا جنایات حمله به کوی دانشگاه درآمده… به نظر من تبدیل دروغ به عنوان روش اداره کشور هم نشان خوف است و هم نشان زوال… نظام امروز دچار توهمات خطرناکی است و مشغول خراب کردن همه پل‌های کوچک و بزرگ پشت سر است… مساله عمده دادستان کشور و سخنگوی قوه قضائیه و در حقیقت سخنگوی کل نظام اعلام غیر قانونی بودن این تشکیلات و دستگیری اعضای آنهاست».
رجوع شود به این لینک.
زهرا رهنورد به مناسبت 4 آذر، طی نامه‌ای به رئیس قوه قضائیه نوشته است:

«هرگز تاریخ کشور ما این همه خشونت سیاسی نسبت به همه مردم به خصوص نسبت به زنان را که توسط بخشی از حاکمیت بر آنان اعمال می‌شود، به خاطر ندارد… اکنون از این همه خشونت، سیاهه‌ای پیش روی ماست این سیاهه حاکی از ضرب و شتم و شکنجه و احتمال تجاوز و اعدام و ترور شخصیتی و فیزیکی و زندان‌های طویل المدت بر زنان زندانی با ادعاهایی نظیر محارب و اقدام علیه امنیت ملی است… بیرون این زندان‌های کوچک و مخوف چون اوین و کهریزک، گوهردشت و بهبهان و ایذه و بابل و ساری و کرمانشاه و مشهد و شیراز و اهواز، سایر زندان‌های ریز و درشت و پنهان و آشکار دیگر که در گوشه و کنار مملکت برپا کرده‌اند، ایران سرتاسر زندانی بزرگ با شنودها و تعقیب‌ها و مراقبت‌ها و محیط سرتاسر پلیسی تبدیل شده است… [زنان] با چشمانشان نظاره‌گر زندان‌های طویل المدت ، شکنجه‌ها، توهین‌ها و بازجویی‌ها و تازیانه‌های بی‌رحم و تماس کاسه توالت با دهان حقگو و ذکرگو و یا بدتر از آن، درحق همسران دلاور و فرزندان سلحشور و حق‌طلب‌شان هستند”.
رجوع شود به این لینک.
23- مسأله محدود به تقلب در انتخابات نیست. طرح‌های دیگری هم در جریان است که مجلس تقلبی سلطانی را به کلی از موضوعیت می‌اندازد. مهدی کروبی خطرفرمایشی شدن مجلس” را در “کمین” دیده ، به همین دلیل در 1/8/89 طی نامه‌ای به نمایندگان مجلس پیامدهای این کار را به آنها گوشزد کرده است:

«مخالفان اراده ملت… به مدد رد صلاحیت‌های گسترده و تقلب در انتخابات تلاش کرده‌اند تا نهاد پارلمان را به نهادی حکومت ساخته و فرمایشی تبدیل کنند… شورای نگهبان خصوصا پس از رحلت امام آنچنان بر دایره نظارتی خود بر انتخابات مجلس افزود که عملا به نهادی مخل مشروطیت و سدی در برابر اراده مردم تبدیل شد… در نظر بگیرید مجلسی را که علیه نماینده خود پرونده‌سازی کند و پرونده او را برای تفهیم اتهام روانه نهادهای قضایی سازد. چنین اقدامی نه تنها در تاریخ مجالس ایران که در تاریخ پارلمان جهان نیز بی‌سابقه است و البته شرم‌آور… اکنون در اندیشه طرحی دیگر افتاده‌اند تا اگر یک نماینده در گذر از هفت خوان رستم و راه یافتن به مجلس، همچنان سخنی ناپسند اصحاب قدرت گفت بتوان به طرفه‌العینی و به گوشه قلمی او را توبیخ، تهدید و یا از مجلس اخراج کرد؛ که البته در صورت تصویب چنین طرحی دیگر فاتحه مجلس هم در نظام جمهوری اسلامی خوانده خواهد شد… یک سال بعد از مرگ امام، خبرگان رهبری در جلسه‌ای که البته در شرایطی خاص برگزار شد، وظیفه تایید صلاحیت خود را از خود سلب کردند و به شورای نگهبان واگذار کردند… و نتیجه آن واگذاری نیز این شد که امروز مجلس خبرگان رهبری به نهادی کم اثر تبدیل و انتخابات آن هر دوره با رد صلاحیت بسیاری روحانیون انقلابی و مبارز همراه شده است… اگر عده‌ای کمر به نابودی مجلس بسته‌اند شما ننگ تصویب این طرح که تیر خلاص بر نهاد قانونگذاری است را برای خود نخرید و بگذارید آنها خودشان در نهادی خارج از مجلس چنین برنامه‌ای را عملیاتی کنند”.

رجوع شود به این لینک.
24-  مهدی کروبی در 22/6/ 89 طی نامه‌ای به ریاست مجلس خبرگان رهبری درباره نقش سپاه در مهندسی انتخابات نوشته است:

«رفتار سیاسی تعدادی از فرماندهان سپاه و سازماندهی و مهندسی انتخابات، با بکارگیری نیروهای بسیج، همه و همه، نتیجه‌ای را جز بی‌ثباتی سیاسی و ایجاد فضای استبدادی و حذف حاکمیت مردم و در نهایت نفی جمهوریت نظام در بر نداشته است… به پاس این خدمت بزرگ به گروه خاصی در انتخابات ریاست جمهوری، اکنون سپاه از طرفی به قیم و حاکم مطلق کشور و از طرفی به بنگاه بزرگ اقتصادی تبدیل شده است».

رجوع شود به این لینک.
مصطفی تاج‌زاده هم در این خصوص گفته است:

«نقطهء عطف استحالهء نظام سیاسی را زمانی می‌دانم که واژهء نظارت بر انتخابات از دل قانون اساسی منتزع و “نظارت استصوابی” تفسیر شد که جز گرفتن حق انتخاب از ملت توسط استصوابیون و سپردن آن به نظامیان معنا نداشت و در جهت فرمایشی و بی ‌خاصیت‌سازی نهادهای دموکراتیک و نیز برای متمرکز، مطلقه و غیرپاسخگو کردن حکومت انجام شد. به این ترتیب نظارت شورای نگهبان که تا سال 1370 در دو سطح حقوقی و سیاسی معنایی جز جلوگیری از دخالت قوه مجریه در روند انتخابات و تضمین سلامت و آزادی آن نداشت، ناگهان به دخالت بی حد و حصر اعضای شورای نگهبان و مقامات حکومتی تبدیل و در واقع به یکه‌‌تازی حزب پادگانی در انتخابات مبدل شد و جای “میزان رأی ملت است” را “میزان خواست حزب پادگانی است” گرفت. در این لحظه “نظارت ملت بر انتخابات” و در واقعنظارت ملت بر حکومت” جای خود را به “نظارت حکومت و نظامیان بر ملت” داد».

رجوع شود به این لینک.

25- رجوع شود به این لینک.
26- سلطان علی خامنه‌ای در سفر اخیر خود به قم، در دیدار خصوصی با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه ی قم، خطاب به آنها گفته است:

«بنده از همهء دولت‌ها حمایت کرده‌ام ولی این دولت با دولت‌های گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است که تلاش نمی‌کند حاکمیت دوگانه درست کند. در شرایط کنونی اختلاف نظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم؛ اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیس‌جمهور می‌‌پذیرد و به آن عمل می‌کند. امروز وقتی رئیس‌جمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از کشور می‌‌رود، من نگرانی ندارم اما قبلا نگران بودم که مسئولان در خارج از کشور می‌خواهند چه بگویند؟ یک بار در موضوع روابط با یک کشور اروپایی کاغذی آوردند و مطالبی مطرح کردند که خلاف عزت بود و من جلوی آنها ‌ایستادم و حتی در مورد مشابهی ‌گفتم اگر این کار را بکنید، مخالفت خود را اعلام می‌کنم “.
رجوع شود به این لینک.

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com