|
دوشنبه 15 آذر 1389 ـ 6 دسامبر 2010 |
سیر تکامل جنبش دانشجویی
رحیم همتی
با کمی تامل در جنبش های رهایی بخش، علی الخصوص جنبش دانشجویی که نقش اساسی در شکل گیری جنبش های صده اخیر ایران ایفا نموده، می توان زمینه های تحول و گذر آن را به سوی عقلانیت و خودآگاهی مشاهده نمود. برای بررسی آن، گذر دوران جنبش دانشجویی از بدو شکل گیری تا زمان حال را می توان به سه دوره تقسیم کرد. برای تقسیم بندی این دوران نیازمند بررسی چگونگی شکل گیری انجمن ها و تشکل های دانشجویی هستیم که به صورت گذرا به آن اشاره می کنیم. پایان دوره اول حکومت پهلوی مصادف بود با آزادی های نسبی در کشور که به ایجاد شکل گیری گروههای مختلف سیاسی انجامید و در این زمان بود که اشخاصی با هدف احیای جنبش فکری در ایران جهت کمک به استقلال میهن، انجمن ها و تشکل هایی را بنیان گزاردند.
دوره اول جنبش دانشجویی به این صورت شکل گرفت که افرادی برای استقلال دانشگاهها از جریان های وابسته به بیگانگان، به ایجاد تشکل های دانشجویی پرداختند. در واقع جنبش دانشجویی ایران در این زمان بود که با هویتی ملی پا به عرصه وجود نهاد. برای بررسی دوره اول جنبش دانشجویی ایران باید بدانیم که علاوه بر اشخاص دیگری که بر هویت دانشجویی ایران تاثیر گذار بودند، شکل گیری این جنبش مدیون اشخاصی همچون دکترمحمد نخشب و مهندس بازرگان می باشد که اولی بنیانگذار نهضتی به نام نهضت خداپرستان سوسیالیست شد و در اوایل دهه بیست با همکاری عده ای از دانشجویان دانشگاه تهران شکل گرفت و در حال حاضر نیز پرورش یافتگان در مکتب این شخص به تداوم راهش پرداخته و در قالب تشکل هایی مانند جاما و جنبش مسلمانان مبارز به مبارزات آگاهی بخشی خود ادامه می دهند. دومی بعدها بنیانگذار تشکلی به نام نهضت آزادی ایران شد که خود را حزبی ملی و مصدقی معرفی کرد و تا به حال نیز در جنبش آزادی خواهی ایران صاحب نظر و تاثیرگذار بوده است. این تشکل در دوران قبل وبعد از انقلاب مورد حملات فراوانی از سوی حاکمیت قرار گرفته به طوری که در حال حاضر نیز دبیر کل آن که مسن ترین فرد سیاسی زندان است درحبس به سر می برد. مهندس بازرگان که تحصیلکرده غرب و مدرس دانشگاه بود با همکاری دوستانش به پی ریزی انجمن اسلامی در دانشگاه پرداخت و خیلی زود به عنوان یکی از اهرم های سیاسی دانشگاهها در مقابل نفوذ تفکرات وابسته معرفی گردید. هدف این گونه اشخاص با چنین تفکرات که برای مقابله با نوعی تفکرات مداخله گر و برهم زننده استقلال دانشگاهها و در راس آن میهن بود، پی ریزی شد و شکل گیری این تشکل ها به گونه ای بود که در مبارزات رهایی بخش ملت ایران که اولین آن به نهضت ملی بر می گردد نقش به سزایی ایفا نمود و حتی پس از کودتای ۲٨ امرداد نیز جهت روشن نگه داشتن مبارزات ملی مردمی ایران تاثیرگذار بودند. اما فضای رعب و وحشت و فشارهای فزاینده بر فعالان سیاسی و در نتیجه قیام ۴۲ و سرکوب آن توسط حاکمیت، فضای دانشجویی را به سوی رادیکالیسم برده که در نتیجه به زیرزمینی شدن مبارزات انجامید. این خود به نوعی خارج شدن مبارزه از سیر اصلی خودآگاهی و عقلانیت بود که پایه گذاران اولیه جنبش های دانشجویی به آن اندیشیده و در آن راه فعالیت می کردند.
دوره دوم که از دهه پنجاه آغاز می شود تلفیقی از دوره اول بوده و آمیخته با تندوری آن دوره و محافظه کاری به خاطر شرایط انقلاب۵۷ بود. و شاهدیم که تداوم تندروی دوره اول به شکل گیری انقلابی انجامید که در بدو راه بسیاری از تاثیرگذاران در شکل گیری جنبش انقلابی ۵۷ را از صحنه تصمیم گیری به گونه های مختلف خارج نمود. عملکرد حاکمیت در تصاحب سهم گروهها موجب آن شد که گروههایی که سابقه فعالیت زیادی در شکل گیری جنبش انقلاب ۵۷ داشتند از صحنه خارج شده و در نتیجه برای رسیدن به اهداف خود دست به اعمال افراطی زده و همین عوامل باعث استفاده حاکمیت و در نتیجه سرکوب آنان گردید. در چنین شرایطی بود که جنبش دانشجویی از نقش اصلی خود که همان خودآگاهی برای آگاهی بخشی در رسیدن جامعه به فضای دموکراتیک همراه با عقلانیت و مدارا بود باز ماند و نتیجه آن برخوردها شکل گیری دوباره استبداد در قالب جدیدی به نام دین و سرکوب نیروهای مبارز و به انزوا کشیده شدن فعالان جنبش دانشجویی و حتی خارج شدن بخش اعظمی از این نیروها از کشور بود؛ استبدادی که خواهان تک صدائی در جامعه بود و تاب تحمل هیچ صدایی غیر از خود را نداشت و در نتیجه جز صدای شوم خود در فضای تیره ای که ایجاد شده بود صدای دیگری در دانشگاهها به گوش نمی رسید.
دوره سوم مصادف بود با اتمام جنگ و وارد شدن فضای سیاسی کشور به مرحله ای دیگر از عرصه تاریخی خود در حاکمیت فقه. در این عرصه ناتوانی های این نوع حاکمیت بر مردم آشکار و مسلم گشته بود، دوره جنگ هم سرپوشی بود که این حاکمیت بتواند ناتوانی های خویش را که درعرصه های مختلف برای میهن مان به وجود آورده بود بپوشاند. ضعف ها عیان و حاکمیت ولایی زیر تیغ دیدگان ملت تحت فشار بود. به همین دلیل حاکمیت برای برون رفت از این مسئله و حفظ قدرت به دنبال راهی بود که پس از دولت معروف به سازندگی که باعث عیان شدن سیاست های نادرستی که موجب پیدایش مسائل و مشکلات عدیده ای در حوزه های مختلف کشور شده بود، بتواند بر این بحران ها فائق آمده و چند صباحی نیز به اعمال ضد بشری خویش تداوم بخشد. تنها سیاستی که حاکمیت برای برون رفت از این مشکل یافت، ایجاد اندک فضایی باز در جامعه بود، اما فکر نمی کرد که مردم و جنبش های رهایی بخش مترصد کوچکترین فرصتی برای بروز آرمانهای رهایی بخش خود در رسیدن جامعه به فضایی هستند که بیش از یک قرن در راه آن مبارزه کرده و خون ها داده اند. شکل گیری خرداد ۷۶ فضا را برای ظهور تفکرات رهایی بخش و آزادی خواهی مساعد نمود اما حاکمیت جور که چنین وضعیتی را انتظار نداشت تنها هدفش از ایجاد این اندک فضای باز، بازیافتن هویتی دوباره برای خود بود که بتواند به اعمال ضد انسانی و ضد دموکراتیک خود تداوم بخشد به همین دلیل سیاستی برای ایجاد رعب و وحشت در جنبش های مختلف مردمی در پیش گرفت و پروژه قتل های زنجیره ای آذر ۷۷ که پیش زمینه ای برای ترساندن جنبش های دیگر از جمله جنبش دانشجویی بود را به کار برد و پس از آن به شکل دادن کوی ۷٨ پرداخت تا بدین وسیله توانسته باشد گروههای مختلف فکری و روشنگری را ترسانده و از صحنه فعالیت دور نماید، و پس از آن دستگیری های گسترده فعالان ملی – مذهبی و فعالان عرصه روشنفکری را در پیش گرفت (هر چند خیلی گسترده تر از این اعمال ضد بشری، قبل از آن در دهه سیاه شصت انجام شده بود اما همانطور که ذکر شد جنگ پرده ای شده بود برای حاکمیت که بتواند اعمال ننگین خود را پشت آن بپوشاند و گاهی به این اعمال جنبه الهی بدهد.) حاکمیت به شدت از آگاهی مردم در هراس بود، در واقع این آگاهی سم مهلکی برایش به حساب می آمد؛ چرا که جز صدای خویش، شنیدن صدای دیگری خوشایندش نبود. با این همه تهدیدات و فشارهای فزاینده، جنبش های رهایی بخش علی الخصوص جنبش دانشجویی برای مدتی جهت بازبینی رفتارهای خویش استراتژی سکوت در پیش گرفته و به بازبینی گذشته سیر تاریخ مبارزاتی پرداختند و شکل گیری دوره سیاه دولت نهم و دهم که حاصل کودتایی بیش نبود مبدل گشت به عرصه عمل برای آگاهی بخشی در گروههای مختلف جنبش دانشجویی. در واقع جنبش دانشجویی با نگاه به گذشته خویش و بررسی علل و عوامل تاثیر گذار بر شکست های آن، به عامل اصلی که همان عدم آگاهی بود پی برد. در این زمان بود که جنبش دانشجویی با خودآگاهی، همگام با سایر جنبش های اجتماعی در شکل گیری جنبش مردمی سبز،در آگاه نمودن مردم در مقابل دروغ و دیکتاتوری نقش به سزایی را ایفا کرد، به گونه ای که توانست نقش خود را فعالانه ادامه داده و در این راه هزینه های زیادی متحمل شود. شواهدی که بر نقش آگاهی بخشی جنبش دانشجویی و تاثیرآن بر مردم می توان ذکر نمود، همان حمله انحصارطلبان در خرداد ٨٨ به کوی و دستگیری های گسترده دانشجویان و تبعید آنها به نقاطی غیر از محل سکونت و یا محل تحصیل شان بود، که همگی این اعمال از سوی حاکمیت نشاندهنده آن است که جنبش دانشجویی وارد دوره ای از عقلانیت و خود آگاهی شده و موجب ترس و وحشت کودتاگران و به لرزه در آمدن پایه های استبداد گشته و کوچکترین صدای آگاهی بخشی که از سوی این طیف و یا هر جنبشی دیگر برخیزد را توان تحمل ندارد و از ابزار تهدید استفاده می کند ولی غافل از آن است که این آگاهی بخشی در سطح وسیعی از ملت ایران ریشه دوانده و هر روز بر گستره آن افزوده می شود و همین خودآگاهی و آگاهی بخشی خیلی زودتر از آنکه حاکمیت دیکتاتوری و دولت برآمده از کودتا فکر کند ریشه اش را خواهد خشکاند و جنبش دانشجویی محکم تر از هر زمان دیگری از تاریخ مبارزاتی خویش، در مقابل استبداد و خودکامگی خواهد ایستاد.
http://www.daneshjoonews.com/optinion/30-articls/4449-1389-09-10-13-09-34.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|