|
||||||||
پيوندها |
خبرهای شبکهء سکولارهای سبز |
مطالب شمارهء قبل | سل سوم ـ شماره 930ـ چهارشنبه 26 آبان 1389 ـ 17 نوامبر 2010 | |||||
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== =========== نژادپرستی و تبعيض (حاوی پيوندها) =========== ============= ========== ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== ===========
|
چهارشنبه 26 آبان شمال کاليفرنيا (منطقهء خليج) به همت مهدی ذوالفقاری
چهاردهم آبان
و روند اعلام نامزدی برای عضويت در شورای هماهنگی شبکه آغاز شد>>>
سرپرست انجمن سکولارهای سبزونکوور
گزارشی از شب انجمنسکولارهای سبز تورنتو
اعضاء کميته نظارت بر تصويب اساسنامه و انتخابات شورای هماهنگی شبکه معين شدند>>>
انجمن سکولارهای سبز ونکوور آغاز بکار کرد از صفحهء فيس بووک انجمن ديدار کنيد>>>
بنا به پيشنهاد شورای هماهنگی شبکه، انجمن های حرفه ای سبز بوجود ميآيند. بزودی چند انجمن، از جمله انجمن ميراث فرهنگی و زيست محيطی سبزهای سکولار، انجمن هنرمندان سبزهای سکولار، و انجمن نويسندگان سبزهای سکولار اعلام موجوديت خواهند کرد. از متقاضيان عضويت در شبکه خواسته شده که اعلام دارند خواهان عضويت در کدام يک از اين انجمن های حرفه ای هستند.
ایران به لحاظ ذخایر انرژی از منابع گسترده ای برخوردار است؛ به همین دلیل صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی بر پایهء فروش منابع نفتی و در شکل پیشرفته تر پتروشیمی، نیازی به مالیات مردم ندارند و در متن چنین اقتصادی فضای چالش فکری و اندیشه های مطالبه محور و آزادی خواهانه مسدود می گردد و حکومت با در دست داشتن ثروت عمومی جایگاه و مقام گروه ها و افراد را بر مبنای نزدیکی یا دوری شان به قدرت شکل می دهد. به دلیل فقدان یک اقتصاد تولیدی پویا و فقدان طبقهء سرمایه دار صنعتی مستقل از دولت، طبقهء بورژوا که موتور محرک رفاه و تضعیف قدرت مطلقه در اروپا شد در ایران شکل نمی گیرد. حکومت مسئول توزیع ثروت است و هر گروه اجتماعی که نقش وسیعتری در حفظ دیکتاتوری آن داشته باشد از میزان بیشتری از منابع و ثروت جامعه برخوردار می شود، در حالی که در غرب این جایگاه بر اساس میزان "تولید" ثروت "مستقل" از حکومت تعیین می شود. مردم ایران برای ادامهء حیات کاملا وابسته به حکومت هستند، چون ثروت در اختیار حکومت است در حالی که در غرب ثروت در اختیار تولید کنندگان است. فرهنگ ایران نیز به دلایل متعدد فرد محور و استبدادی است و دولت هم به دلیل داشتن منابع "زیر زمینی" نیازی نمی بیند "به روی زمین" اهمیت دهد و در چنین فضایی "خلاقیت" و "صنعت مدرن و جهانی" و مفهوم "شهروندی" به وجود نمی آید. حکومت منشاء قدرت را مردم نمی داند زیرا این جامعه نیست که خرج دولت را می دهد بلکه این حکومت است که حقوق مردم را تقسیم می کند. خامنه ای نیازی نمی بیند در ذیل چنین فرهنگ سیاسی و اقتصادی به خواست های اجتماعی و سیاسی مردم توجه کند. الگوهای اقتصادی و تاریخی ایران ضرورتاً شکل خاصی از حکومت را به کشور ما تحمیل کرده که دیکتاتورمنش و فاقد پایگاه اجتماعی است و حکومتی که ریشه مردمی و طبقاتی نداشته باشد به آزادی بیان و شکل گیری نهاد های مدنی اجازه ظهور و بروز نخواهد داد. ایران کماکان در تک صدایی زیست می کند زیرا ظرفیت های تاریخی، الزامات ساختاری، و عمق نهاد های مستقل از دولت آن در کمترین حد خود است و انحطاط فرهنگی اش هنوز مورد پرسش و نقد فلسفی قرار نگرفته و تحت عناوینی مانند "ملت با هوش ایران و ملت فرهیخته ایران" و مانند آن فقط نقد درونی مان به تاخیر افتاده است. یکی از مهمترین پیش نیاز های تاسیس یک دمکراسی پایدار وجود یک "طبقهء متوسط اقتصادی" و مستقل از حاکمیت است (برخی صاحب نظران وجود طبقهء متوسط فرهنگی را کافی می دانند که تحلیل دقیقی نیست) که متاسفانه چنین طبقه ای زیر نفوذ اقتصاد غیر تولیدی و نفتی ما هنوز به وجود نیامده است. به قول برینگتون مور، "آنجا که بورژوازی نباشد دمکراسی نیست".
فرماندهی کل قوا و فقيه درجهء سه! از تمام عنوان هایی که آقای خامنه ای دارد به نظر من مسخره ترین و بی ربط ترین عنوان و سمتش "فرمانده کل قوا" است. جالب تر این که بسیاری از مخالفان محمدرضا شاه که به عنوان بزرگ ارتش داران ِ او ایراد می گرفتند امروز سکوت کرده اند، در حالی که محمدرضا شاه آموزش دیدهء دوره های مختلف نظامی بود و این عنوان برایش تعجب آور نبود. اما برای من سوال است آقای خامنه ای طبق کدام صلاحیت نظامی خود را فرمانده کل قوا (توجه کنید "کل قوا") می داند؟ یعنی به طور رسمی یک فردی که حتی فقیه درجهء سه هم نیست و در زمینهء فقهی با فقدان مشروعیت علمی و صلاحیت فتوایی رو به روست، بدون کمترین تخصص نظامی "فرمانده معظم کل قوا" نامیده می شود. آیا این بالاترین درجهء حقارت برای ارتش ایران نیست؟ همین که یک فرد بدون مسئولیت در قبال مردم فرمانده کل نیروهای نظامی است باعث شده به آسانی خامنه ای و اعوان و انصارش دست به کشتار و سرکوب وسیع مردم بزنند و از احدی پروا نکنند. به نظر من، خامنه ای با پررویی و وقاحت خاصی نه تنها خود را فرمانده کامل قوای مسلح کشور می نامد بلکه ادعای ولايت امر مسلمین "جهان" را هم دارد. ای بسا در آینده نزدیک خامنه ای خود را فرمانده نظامی و دینی کل جهان اسلام و سپس کل جهان اعلام کند. سوال اصلی من این است که آقای خامنه ای در کدام دانشکده نظامی آموزش دیده و مثلاً از نیروی دریایی و هوایی و زمینی و لجستیک و هلی پاد و هلی بورد و مانند این اصطلاحات چه می داند؟
خوانندگان گرامی ضد انقلابی که بویژه در ممالک محروسه ی امریک، و به قول حضرت امام (ل) شیطان بزرگ، به انجام فرائض دینی اشتغال دارند می دانند که عوامل استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل، لعنة الله علیهم اجمعین، که همانا دولت اصولگرای اسلامی آمریکا باشد، در جهت مبارزه با تروریسم و بنیاد گرائی ویرانگر مذهبی، کلیه ی همّ خود را بی مضایقه مبذول و با تأسیس شبکه های تلویزیونی اسلامی یکی پس از دیگری موافقت فرموده اند؛ تا آنجا که اگر فدوی گردن شکسته نگوید که مثلاً تلویزیون آخوندی «سلام» از همین ُارنج کانتی خودمان، واقع در لس آنجلس انقلابی، پخش می شود شما خواننده ی ضد انقلاب با آن چند فقره دکترا، محال است که به کمتر از قم رضایت بدهید!.. >>>
|
اگر زمینهها و مولفههای یک «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در دهه هشتاد پیریزی شد، این جنبش سبز بود که این گفتمان را در عرصه سیاست واقعی رو در روی دو گفتمان رقیب، یعنی «محافظهکاری دینی» و «اصلاحگری دینی» قرار داده است. مبحث سکولاریسم در یک سال اخیر، توجه بسیاری را در ایران و جامعه برونمرزی به خود جلب کرده است و سبب یک خودآگاهی سکولار در میان بخشهای قابل توجهی از جامعه ایرانی شده است. «گفتمان محافظهکاری دینی» و نیروهای اجتماعی حامی آن بیآینده هستند و فقط رو به زوال دارند. چالش اصلی جامعه روشنفکری ـ سیاسی ایران در سالهای آینده میان «گفتمان اصلاحطلبی دینی» و «گفتمان سکولار ـ دموکراتیسم» خواهد بود. >>>
امیركبیرعامل نفوذ سكولاریسمدر ایران بودسكولار شدن جامعه دینی، اصل و ریشه انحراف جریان مشروطیت و حاكم شدن جریان دیكتاتوری پهلوی و تمام مشكلات و حوادث سوء سیاسی بوده است. سكولاریزم كه با رشد فناوری در سرزمین غرب همراه شد، سمی بود كه در كشور ما تزریق شد و باعث عوارض سوء اجتماعی و سیاسی در كشور ما شد. در زمان ناصرالدین شاه هیأت ایرانی وقتی وارد روسیه شد، با پیشرفت فناوری در روسیه روبهرو شد. در زمان برگشت به كشور تعدادی از آنها دیگر نماز نمیخواندند، چرا كه میگفتند عقبافتادگی ما از دین است و بنابراین برای جبران این عقبماندگی به براندازی دین اقدام كردند. همین موضوع باعث شد امیركبیر در زمان تأسیس دارالفنون تدریس و آموزشهای دینی را منع كند و به عنوان یك اصل قرار دهد زیرا بر این باور بود كه آموزشهای دینی باعث رشد نكردن فناوری میشود.>>>
در سی سال گذشته ساختار جهانی و مفاهیم سیاسی و از جمله مفاهیمی چون «استقلال» و «منافع ملی» چندین بار دیگرگون و بازتعریف شده اند اما مبانی نظری سیاست خارجی جمهوری اسلامی همچنان بر مفاهیم منسوخ و کهنه برآمده از ناسیونالیزم دوران جنگ سرد یا مفاهیم برآمده از باورهای مذهبی طراحی می شود. بازماندن از توسعه اقتصادی و صنعتی، عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی، استبداد سیاسی، حراج منابع نفت و گاز برای جلب حمایت سیاسی یا خرید سلاح و... بهای سنگینی است که پیروی حکومت از این مفاهیم کهنه بر ملت ایران تحمیل می کند.>>>
يکی از عمدهترین و اصلیترین تکنیکهای «دستگاه تبلیغی اسلام سیاسی»، در مواجهه و رقابت با سکولارها و سکولاریزم، «سکولارخواندنِ یک اسلامگرای سیاسی» بوده است. آنچنانکه همیشه و همهگاه، انقلابیون و اسلامگرایی چون آقای «بنیصدر»، «مسعود رجوی»، «ابراهیم یزدی»، «محمدخاتمی»، «بهزاد نبوی»، «حجتالاسلام محتشمیپور»، «حجتالاسلام موسوی خوینیها»، «کروبی»، «میر حسین موسوی» و امثالهم را نشان مردم میداده و آنها را «سکولار» (یا لیبرال!) میخوانده است. و بدین ترتیب: بدنهی اجتماعی اسلامگرای مخالفِ جریان چپ مذهبی را نسبت به سکولاریزم؛ «بدگمانتر» میکرده است. و به بدنهی اجتماعی خنثی یا خاکستری؛ «نشانی غلط» میداده و آنان را به سمت مورد نظر خود هدایت میکرده است.>>>
در ابتدا اشاره کنم که من با جهت گیری کلی بحث های آقای نوری علا موافق هستم. ولی عدم پرداختن به فاکتور جمهوریت در آلترناتیو دموکراتیکی که قرار است در افق مبارزاتی جامعه شکل بگیرد، ورود به به یک دیالوگ جدی با ایشان و مجموعه ای که ایشان در آن فعال هستند را مشکل می کند. این تصور که بیان روشن مفهوم ها و به داوری مردم گذاشتن آنها، مانع ایجاد یک آلترناتیو ملی خواهد شد، هنوز متاثر از الگوهای گذشته است، که بر مبنای آنها ابتدا باید دشمن اصلی را کنار زد، پس از آن وقت کافی برای پرداختن به "جزئیات" خواهد بود. انقلاب بهمن نشان داد که این محاسبه به ظاهر معقول، در عمل می تواند حاصل همه زحمات را بر باد دهد. اگر نپرداختن به جمهوریت، به خاطر ملاحظه کسانی است که هنوز در نوستالژی بازگشت خانوادهء پهلوی به قدرت به سر می برند، باید گفت که در تناقض با جوهر دموکراتیک آلترناتیوی است که مد نظر است. چرا که سلطنت در ذهنیت معاصر جامعه ایرانی مترادف است با کودتای رضا خانی، با کودتای 28 مرداد، با سرکوب آزادی و آزادی خواهان، با حراج استقلال و ثروت های ملی ایران. استلالی که بیشتر محتمل است و از زوایای مختلفی مطرح می شود اینست که "ما نمی خواهیم برای مردم تعیین تکلیف کنیم. نظام آینده بعد از رژیم حاکم را مردم مشخص خواهند کرد". این استدلال استحکام چندانی ندارد و بیشتر رنگ و بوی لفاظی های پوپولیستی را دارد تا یک بحث جدی. چرا که در اینجا بحث بر سر تعیین تکلیف برای مردم نیست، بلکه درست بر عکس. بحث بر سر این است که در داوری نهائی مردم، در رابطه با پروژه های موجود، کدام پروژه در پروسه گذار از نظام حاکم، در ذهنیت جامعه وجه غالب را پیدا می کند. آری، داوری نهائی با مردم است، ولی این داوری زمانی بطور واقعی انجام می گیرد که جامعه قبلا، و نه فقط در چند ماه آمادگی برای بر گزاری انتخابات مجلس موسسان، با جزئیات پروژه های هواداران نظام موروثی (سلطنت)، مذهبی (ولایت) و انتخابی (جمهوریت) آشنا باشد. پرچم جمهوریت مبتنی بر حقوق بشر، جدائی دین از دولت، دموکراسی و عدالت اجتماعی را از همین امروز باید بر افراشت و برای جلب نظر مردم و به نیروی مادی تبدیل شدن چنین پروژه ای اقدام کرد. اینکه الزامات چنین اقدامی کدامند و قدم های لازم را چگونه می بایستی برداشت، نکاتی هستند که با آغاز جنبش آزادی خواهی اخیر و کوشش اصلاح طلبان برای محصور کردن آن در چهار چوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن، بیش از گذشته در دستور کار نیروهائی که همگام با مردم خواهان بر چیده شدن بساط نظام مذهبی حاکم هستند، قرار گرفته است. جمعه 14 آبان 1389
|
«جنگ حجاب» کنونی، در گوهر خود يک جنگ دينی نيست، بلکه يک جنگ بسيار عميقتر از دين است، جنگ بر سر موقعيت تاريخی و اجتماعی دو جنس در کشورهای اسلامی میباشد. مبارزهی زنان کشورهای مسلمان عليه مردسالاری نشانگر آن است که ساختارهای اجتماعی کشورهای اسلامی تغيير يافتهاند و يا در حال تغيير هستند، و مردان مسلمان بايد اين واقعيت را بپذيرند. ساليان سال است که اين جنگ آغاز شده است و آنگونه که از شواهد برمیآيد اين جنگ دير يا زود به نفع زنان به پايان خواهد رسيد، همانگونه که مردان جهان مسيحيت سرانجام مجبور شدند حقوق برابر زنان و مردان را به رسميت بشناسند و راه را برای يک آيندهی انسانی (نه مردانه و نه زنانه) هموار سازند.>>>
جايگاه زنان به گمان من در داستان های ما بسيار ناچيزتر و کمرنگ تر از جايگاهی است که آنها در اجتماع اشغال کرده بودند. من به اين موضوع در يکی دو سخنرانی، مفصل تر از اين مختصر، پرداخته ام و اينجا با تکرار همان توضيحات خسته تان نمی کنم. عنوان يکی از آنها «تصوير زن در ادب معاصر» است و خيال می کنم متنش در «هزار بيشه» آمده باشد. سرنوشت زنان، در سده ای که بر ما و ملک ما گذشت، زير و بم بسيار به خود ديده است ـ بيش از سرنوشت مردانمان. در آغاز قرن زن ايرانی پرده پوش بود و در جهل به سر می برد: به آزادی های نسبی کم کم دست يافت و خرده خرده به امکانات و اهميت نقشش در جامعه آگاه شد؛ از نيمه های قرن به اين سو در اکثر زمينه ها درخشيد؛ تا در آخر قرن باز به بند اسارتی گرفتار آمد که دوباره کفن پوشش کرد و نيم مرد به حسابش آورد. سرنوشت غريبی است اين سرنوشت ـ انصاف!>>>
خواستگارانم سر من با هم دعوا کردند مجله «همشهری ماه» در شماره مهر ماه خود مصاحبه ای خواندنی با لاله افتخاری نماینده اصولگرای مجلس داشته است. به گزارش خبر آنلاین بخش های خواندنی این مصاحبه به این شرح است. *الان یادم نیست که چند خواستگار داشتم.اما یادم هست که خیلی زیاد بودند وحتی باهم دعوا می کردند. *یک بار دو تا از خواستگار هایم باهم به منزل ما رسیدند. این دو بیرون در حسابی باهم دعوا کردند. *این قدر دعوای آن دو بالا گرفت که خانواده من را به هیچ کدام از انها نداد. *بنده با نظر خانواده ازدواج کردم و همیشه نظر آنها برای من مهم بوده است. *شروط ازدواج من ایمان ساده زیستی و ولایتمداری بود. * در کنار شرایطی از قبیل ادامه تحصیل دختران و عدم تمکن مالی بسیاری از پسران، حاکم شدن دیدگاه های جهانی فمنیستی در جامعه نیز از عوامل اصلی افزایش سن ازدواج در دختران شده است. *مهم ترین راه برای افزایش ازدواج در جامعه، تولید شغل است. *پدیده چند همسری در جامعه وجود دارد. ما در لایحه خانوداه خواهان ساماندهی این مساله بودیم.
تحول ملک مطلق هيچ ايدئولوژی نيست در زمينهء اصلاح، اصلاح فکری، اصلاح دينی جامعهی ايران خيلی چيزهاست از جمله برخی از افراد آن مذهبیاند. روشنفکران دينی و همراهان سياسی آنها بخشی از جامعهی پيرامون خود را مساوی با کل جامعهی ايران می گيرند. مکررا گفته شده است که نود درصد مردم ايران مذهبی هستند. آنها روشن نمی کنند که به چه معنا جامعهی ايران دينی است و افراد جامعه حتی اگر اکثريت آنها ديندار باشند چه نوع تصوری از فرد و جامعهی دينی دارند. مدعيات مربوط به دينی بودن جامعهی ايران بر هيچ تحقيق يا نظر سنجی مستقلی بنا گذاشته نشده است و نوع دينداری افراد نيز مبهم گذاشته شده است (آيا شرابخواری پنهان و روزه گرفتن علنی يک نفر در آن واحد نيز به حساب دينداری جامعه گذاشته می شود؟) .>>>در پاسخ به مطلب آقای کامران صادقی (ستون روبرو) نخست) برخلاف نظر آقای صادقی، جمهوریت مترادف با دمکراسی نیست، چرا که رژیم های بسیاری در دنیا وجود دارند که پیشوند جمهوری را یدک می کشند ولی از بدترین انواع دیکتاتوری هستند که مثال روشن آن جمهوری اسلامی ایران یا جمهوری عربی سوریه یا جمهوری کوباست. بنابراین صرف استقرار جمهوریت تضمین کننده دمکراسی نیست. دوم) برخلاف نظر آقای صادقی، پادشاهی در کشور ما لزوماً معنای کودتا و خفقان نمی دهد. پادشاهی می تواند تداعی کنندهء منش و روش کوروش بزرگ، صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه قاجار، مدرن سازی ایران، الغاء نظام ارباب و رعیتی یا اعطای حق رای زنان در دورهء پهلوی نیز باشد. جالب این است آقای صادقی هم مانند اکثر مخالفان نظام پادشاهی نمی تواند عصر پادشاهان و به ویژه دوره پهلوی را "نسبی و همه جانبه" ببیند و با یکسویه نگری و بی انصافی داوری سیاسی می کنند. سوم) باز هم برخلاف نظر جناب صادقی، نظام پادشاهی پارلمانی می تواند معرف پادشاهی پارلمانی انگلستان، سوئد، نروژ، دانمارک، هلند و ژاپن باشد که جزء عمیق ترین و پردامنه ترین دمکراسی ها به شمار می آیند. معنای دیگر حرف من این است نظام پادشاهی نظام موروثی نیست، در این نوع نظام پادشاه تنها جنبه تشریفاتی و سمبلیک دارد و قدرت اصلی در اختیار نخست وزیر منتخب و پارلمان می باشد؛ یعنی نظام بر مبنای پادشاه نیست بلکه بر مبنای قدرت مردمی پارلمان است چهارم) آقای صادقی به این امر مهم توجه ندارد که ایران یک کشور با کثرت اقوام و طوائف است و پادشاه به عنوان نماد اقوام ایرانی می تواند نمادی وحدتی مثبت و پویا از این اقوام باشد. هگل، به عنوان یکی از جدی ترین فلاسفه دنیا، ایران را قدیمی ترین امپراتوری دنیا دانسته و اگر بنا به قدمت و تاریخ هم باشد رژیم ایران به پادشاهی نزدیکتر است تا به جمهوری. پنجم) اگر خود کامگی شاهان و برخی کمبود آزادی های سیاسی در عصر پهلوی نشانگر استبدادی بودن ذاتی نظام پادشاهی پارلمانی است پس دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران و یا اختناق موجود در کوبا هم می تواند نشانگر استبدادی بودن ذاتی نظام جمهوری باشد،که قطعا چنین استدلالی سست و سرشار از سفسطه است. من، به عنوان یک طرفدار نظام پادشاهی پارلمانی، معتقدم آنچه برای ایران آینده مهم است "محتوای" نظام آینده است و "نوع" نظام اهمیت درجه دو را داراست؛ زیرا ممکن است تحت عنوان جمهوری خلقی و مردمی هم نظامی بدتر از جمهوری اسلامی فعلی نصیب مردم شود. ششم) آقای صادقی در حالی از برافراشته شدن پرچم عدالت اجتماعی صحبت می کند که گویی تمام مبانی نظری عدالت اجتماعی تعریف شده است. به نظر من، یکی از مفاهیم گنگ علوم سیاسی که مداوم و به ویژه توسط نیروهای چپ ایران تبلیغ می شود عدالت اجتماعی است. سوال من این است که عدالت اجتماعی به چه معناست؟ آیا به معنای این است که تمام مردم دستمزد یکسان دریافت کنند یا هر کس به اندازه نیازش حقوق بگیرد؟ که اگر این طور باشد باعث رکود و رخوت در فضای اقتصادی خواهد شد و عین بی عدالتی هم خواهد بود و اگر معنایی غیر از این دارد جناب صادقی مرا روشن کنند. زیرا اعتقاد من این است عدالت قضایی به مراتب مهمتر از عدالت اجتماعی است و برخلاف مفهوم عدالت اجتماعی گنگ نیست و دقیقاً مشخص است که عدالت قضایی به معنی تساوی حقوقی آحاد ملت و دادگستری سالم و مستقل خواهد بود. در پایان، من برای آقای صادقی و تمامی طرفداران جمهوری سکولار آرزوی موفقیت می کنم ولی از این دست افراد خواهش می کنم برای پیشبرد جمهوری مورد علاقه خود مبانی نظام پادشاهی پارلمانی را مخدوش جلوه ندهند. امیدوارم در یک انتخابات آزاد تمام نیروهای سیاسی قادر باشند مرام و مسلک خود را تبلیغ کنند و به رای مردم هم احترام بگذارند. اهميت داشتن جانشين و بديل در مبارزات ضد استبدادی بخشی از سخنان ابوالحسن بنی صدر شما وفتی جنبش همگانی را برگزیدی روش هایی را باید به جامعه پیشنهاد کنی و خود جامعه باید روش هایی را اتخاذ کند که خشونت رژیم را بی اثر کند، نه اینکه به قلمروی او بروی و او راحت بتواند شما را سرکوب کند. یعنی همین اتفاقی که در این جنبش افتاد. اگر تکلیف جانشین معین نباشد جنبش تا جایی بحالت اعتراض پیش می آید ولی از آن نمی تواند عبور کند چون آن چیزی که می خواهد بردارد جانشین ندارد. جنبش کاوه در شاهنامه، نمونهء نوعی جنبش های پیروز است. عوامل چهارگانه پیروزی آن جنبش یعنی "هدف، روش، محل عمل و بدیل" دقیقا چه بوده است؟ اگر کاوه می آمد و به ضحاک می گفت من در محدودهء تو می خواهم یک اصلاحاتی انجام دهم، تعدادی از مغز سر این جوان ها که مارهای شما می خورند را تخفیف بدهید شکست خورده بود؛ چرا؟ بدلیل اینکه قدرت زیادی طلب است و نمی تواند از آنچه که دارد کم کند؛ بمحض اینکه شروع به کم کردن آنچه که دارد بکند انحلال خود را پذیرفته است و از بین می رود. پس چون زیادی طلب است و شما هم در محدودهء او هستی و آن قدرت بر شما حاکم است، قدرت می گوید که من سرسوزنی کوتاه نمی آیم؛ همین حرفی که آقای خامنه ای زد. پس یک دلیل پیروزی جنبش کاوه این بود که «بیرون حاکمیت استبدادی ضحاک» محل پیدا کرد و برداشتن این حاکمیت را هدف قرار داد. این یک عامل است. عامل دوم اینست که پس از برداشتن این حاکمیت استبدادی چه می خواهی جای آن بگذاری؟
از رضا پهلوی چه انتظاری داریم؟ «اگر رضا پهلوی جانانه به ميدان بيايد» یعنی چه؟ یعنی لباس پهلوانی بپوشد و داخل گود زورخانه چرخ بزند؟ بپرد وسط خیابان یا جلوی سازمان ملل نعره بزند؟ مثل "هخا" با پنجاه تا هواپیما در فرودگاه مهرآباد روی زمین بنشیند (و اگر مهرآباد را بستند در ایستگاه راه آهن روی زمین بنشیند؟)، لشکر بسازد و از عراق یا ترکیه (بگذریم که اصلا آن کشورهای اجازه این کار را به وی میدادند یا نه) با ارتش خود به جنگ ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران و بسیج برود؟ با کدام تانک و هواپیمای جنگنده و نیروی نظامی؟>>>
|
|||||
© 2010 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |