|
جمعه 21 آبان 1389 ـ 12 نوامبر 2010 |
از رضا پهلوی چه انتظاری داریم؟
محسن کردی
در بالاترین مطلبی آمده بود به شرح زیر که انگیزهء نوشتن این مطلب شد:
«من سال ها باور داشتم که شاهزاده رضا پهلوی می تواند نقشی کليدی در راه آزادی ايران بازی کند. چرا که می دانستم و می دانم و سخت هم باور دارم که مردم بی غرض و عادی ايران، از بابت خطا و يا انحراف مبارزاتی خود در سال پنجاه و هفت، خود را سخت بدهکار پادشاه مدفون در غربت ايران می دانند. از اينروی هم، اگر شاهزاده رضا پهلوی جانانه به ميدان می آمد، به اعتبار نام و تبارش، مردم برای آن ادای دين تاريخی خود، همه در پشت او گرد می آمدند و در کوته زمانی، اين نظام اهريمنی را به درک می فرستادند، حتا با نثار جان شيرين خود. ليکن اين فرد محترم که تنها نامی از پهلوی ها دارد و نه هيچ نشانی از آنها، تمامی آن سرمايه ی خانوادگی و فرصت های تاريخی را سوزاند و با بی عملی، ناخواسته به تداوم اين تيره روزی ها و ناموس فروشی ها و بی آبرويی های ميهن و هم ميهنانش ياری هم رساند. بخش بزرگی از آن نسل که در آن ايرانسوزی شرکت کرده بودند، يا مردند و رفتند و يا حال ديگر آنچنان پير و فرتوت گشته اند که ديگر کاری از دستشان بر نمی آيد؛ جوانانی هم که به ايشان اميد بسته بودند، چون هيچ حرکتی جدی از وی نديدند، بسياری شان اصلآ کار سياسی را بوسيده و برای هميشه کنار گذاردند. چون اميد ديگری برای رهايی وجود نداشت. من حتی در همين شهر خودمان هم چند دوجين از اين جوانان سرخورده و نااميد را می توانم نشانی دهم»
این قبیل "انتقادات" قبلاً هم در مورد رضاپهلوی شده بود و باز هم خواهد شد. آنچه که این قبیل کسان انتظار دارند خود می دانند که امری نشدنی است؛ وگرنه رضاپهلوی خود آنقدر را عقل دارد که بتواند از هر فرصتی استفاده کند. هرگاه از این قبیل منتقدین سوال می شود که مثلاً اگر شما بجای رضا پهلوی بودید چه می کردید و یا راه حل شما چیست هیچ حرفی برای گفتن ندارند.
یک بار از یکی از اینها که در یک رادیو سخن می گفت پرسیدم خوب شما که انتقاد می کنید راه حل را هم نشان بدهید. در پاسخ گفت من فقط منتقد هستم راه حل را او باید پیدا کند! به این می گویند نمونهء کامل بیرون گود ایستادن و لنگش کن گفتن! "منتقد" انتظار دارد که طرف وسط خیابان دست ها را بالا برده پرواز کند و وقتی به او گفته می شود انسان که بال ندارد پرواز کند می گوید "اینش دیگه به ما مربوط نیست"!
مثلاً، همین نویسنده می نویسد: "اگر شاهزاده رضا پهلوی جانانه به ميدان می آمد، به اعتبار نام و تبارش، مردم برای آن ادای دين تاريخی خود، همه در پشت او گرد می آمدند و در کوته زمانی، اين نظام اهريمنی را به درک می فرستادند".
حال اگر بپرسید آقا "جانانه به میدان آمدن" را برای ما باز کن یعنی چه؟ یعنی رضا پهلوی چگونه به میدان بیاید و چکار کند که "جانانه" باشد و به اعتبار نام و تبارش مردم پشت او گرد آیند او هیچ حرفی و راهی برای گفتن ندارد. اما همین که بگوید رضاپهلوی جانانه به میدان نیامد برای بسیاری "انتقاد" قانع کننده ای است!
«اگر رضا پهلوی جانانه به ميدان بيايد» یعنی چه؟ یعنی لباس پهلوانی بپوشد و داخل گود زورخانه چرخ بزند؟ بپرد وسط خیابان یا جلوی سازمان ملل نعره بزند؟ مثل "هخا" با پنجاه تا هواپیما در فرودگاه مهرآباد روی زمین بنشیند (و اگر مهرآباد را بستند در ایستگاه راه آهن روی زمین بنشیند؟)، لشکر بسازد و از عراق یا ترکیه (بگذریم که اصلا آن کشورهای اجازه این کار را به وی میدادند یا نه) با ارتش خود به جنگ ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران و بسیج برود؟ با کدام تانک و هواپیمای جنگنده و نیروی نظامی؟
شاید نیروی نظامی را بتوان از میان میلیون ها سلطنت طلب مثل خود حضرت آقا بتوان جمع کرد. بله؟ اما سلطنت طلب هم مثل میلیون ها ایرانی دیگر اهل این حرف ها نیست. همانگونه که فدایی و توده ای و جبههء ملی اهل تفنگ و کوه نیستند. همانگونه که مردم محترم تهران نه تنها اهل بیرون آمدن نیستند، بلکه ساکنان اطراف دانشگاه تهران در جریان سالگردهای 18 تیر درب خانه ها را به روی جوانان تظاهر کننده می بستند مبادا نیروی انتظامی شیشه خانه شان را بشکند.
ملتی که حاضر نباشد حتا یکی دو تا پنجره در راه آزادی اش قربانی کند کجا حاضر است پا به پای یک رهبر به میدان بیاید؟ این مردم اگر اهل بیرون آمدن بودند رهبر صدتا صدتا از در و دیوار می ریخت چه برسد به کسی مثل رضا پهلوی. با این "وسایل نظامی" که در اختیار رضا پهلوی است والله همین که سعی می کند با شرکت در یک جمع کوچک یا شرکت در مجامع بین المللی و مصاحبه با رسانه های عمومی جهانی که آن هم به همان اعتباری که نویسنده ذکر کرده اند؛ "اعتبار نام و تبارش" آن رسانه ها تحویل اش می گیرند که چیزی بجز با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن برای در میدان بودن نیست، باید قدرش را دانست.
یا آنجا که آقا می فرمایند رضاپهلوی "فرصت سوزی" کرده؛ کدام فرصت حضرت آقا؟ چرا ما آن لحظه تاریخی و آن فرصت را ندیدیم؟ چه زمانی بود این فرصت و کجا بود؟ هرچه بپرسید پاسخی ندارند که بدهند اما حرف مفت تا دلتان بخواهد.
عجیب است! کسی پیدا نمی شود که یقهء جبهه ملی را بگیرد، یقه فدایی و توده ای را بگیرد که آقا شماها چرا تکانی نمی خورید؟ همین آقا چرا از آنها سوال نمی کند که مگر شماها همانهایی نبودید که همواره مدعی بودید که "با دستان خالی شاه و ارتش تا دندان مسلح اش را شکست داده اید"؟ خوب بفرمایید با همان دستان خالی جمهوری اسلامی و آخوند دوزاری و پاسدار بی سوادش را شکست بدهید!
حال چرا این سوال را از آنها نمی کند؟ برای آنکه برای این آدم دیواری کوتاه تر از دیوار رضا پهلوی برای خالی کردن ناتوانی اش پیدا نمی شود. ایرانی جماعت همیشه به دنبال بلاگردان بوده. همیشه کسی را یافته که کاسه کوزه ها را سر او خالی کند و خودش عاری از اشتباه باشد. عامل شکست او در جریان انقلاب از کارتر و سیا و ملکه انگلیس و کنفرانس گوادالوپ بگیر تا رطب یابس همه را در بر می گیرد مگر خود او را. او خودش چشم نداشت که ببیند این خودش بود که در خیابان ها فریاد مرگ بر شاه می کشید و داد می زد "ما همه سرباز توایم خمینی". چشم نداشت که ببیند که آن زمان که بختیار هواداران رژیم را به میدان خواند او در خانه نشست. و حالا در پاسخ می گوید: «ای آقا... آن زمان دیگر دیر شده بود و رژیم در حال سقوط بود».
نخیر قربان! رژیم سرجایش هنوز محکم بود اما تو در خانه ات تمرگیده بودی. تو خودت بودی که ته دلت می خواست رژیم سقوط کند. تو بودی که نشستی تماشا کنی کدام طرف پیروز می شود بعد بپری وسط سهمت را بگیری و از حضورت در صحنه داستانها بسرایی.
نزد ایرانی جماعت همیشه بر سر تصاحب پیروزی دعواست اما شکست است که یتیم و بی پدر و مادر است.
من نویسنده اصل آن مطلب را که در بالاترین آمده می شناسم. او نیز همانند ده ها نظیر خود انتظار داشته به محض آمدن به میدان و هواداری از رضاپهلوی بشود "مشاور مخصوص" و رضا پهلوی برای هر حرکت خود با ایشان صلاح و مشورت کند. چه بسیار بودند این آرزومندان شغل وزیر مشاور که وقتی به خواسته شان نرسیدند تبدیل شدند به دشمنان قسم خورده! شروع کردند به بدگویی و گاه فحاشی های رکیک. بیچاره رضا پهلوی را با چنین دوستانی چه نیازی به دشمن؟
در طیف مخالفان جمهوری اسلامی باز صد رحمت به جمهوریخواهان. آنها لااقل در حد منتقد و یا بی تفاوت به امر پادشاهی باقی مانده اند اما این قبیل سلطنت طلبان گویی به صرف اینکه خاندان پهلوی از قدرت رانده شده اند باید بسیار مدیون این "از خود گذشتگان" باشند که فداکاری کرده و از پهلوی ها حمایت می کنند و از همین رو دایره توقع شان بسیار بالا و البته بیجاست. و وقتی توقعات شان بر آورده نمی شود (چه کسی نیاز به صدها مشاور دارد؟ اصلاً رضا پهلوی خودش ده تا از این مشاوران را درس می دهد. آدم زنده که وکیل و وصی و سخنگو نمی خواهد!) می شوند منتقدی با کینه های چندین ساله انباشته!
خوب، آقا تو که اینهمه انتقاد داشتی اصلاً چه اصراری داشتی که خود را همراه هواداران رضا پهلوی بکنی؟ مگر ندیدی که رضا پهلوی فرصت سوز است؟ مگر ندیدی که از آغاز سقوط جمهوری اسلامی همان کارها را کرده است که امروز می کند؟ چرا آمدی جزو هوادارانش؟ اینجاست که پاسخ نیک به این جماعت این است که "امیدوار بودیم ما به خیر کسان، ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان"!
نوامبر 2008
http://mohsenkordi.blogspot.com/2008/11/blog-post_28.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|