|
دوشنبه 24 آبان 1389 ـ 15 نوامبر 2010 |
گفتمان سکولار ـ دموکراتیک چرا و چگونه شکل گرفت؟*
مهرداد مشایخی
دکتر مهران کامروا در کتاب اخیر خود «انقلاب روشنفکری ایران (Iran's Intellecual Revolution)» خاطر نشان ساخته است که ایران در حال تجربه کردن یک «انقلاب خاموش» روشنفکری است. در قلب این فرایند، که از رقابت میان سه گفتمان «محافظهکاری دینی»، «اصلاحگری دینی» و «سکولار ـ مدرنیست» میگذرد، میتوان از شکلگیری این آخری (که این نگارنده از آن بعنوان «سکولار ـ دموکراتیک» یاد میکند) نام برد. اما شکلگیری هر گفتمان فرهنگی ـ سیاسی بطور ناگهانی صورت نمیگیرد و دارای زمینههای تاریخی، اجتماعی، و سیاسی خاص خود است. بنا بر این، میتوان به مقطع انقلاب بهمن 1357 بازگشت و از آن نقطه عزیمت به ظهور این گفتمان نگاه کرد. در آن انقلاب، دو گرایش کاملا گوناگون (نسبت به موضوع دموکراسی) حضور داشتند: یک اقتدارگرا و ضد دموکراتیک، که دربرگیرنده نیروهای سیاسی اسلامگرا (از جمله مجاهدین خلق) و مارکسیستی انقلابی بود. این نیروها، علیرغم تفاوتهای ایدئولوژیک، بر یک گفتمان مشترک «انقلابی ـ ضد امپریالیستی» تاکید داشتند و بر این شالوده توانستند در جریان انقلاب در کنار یکدیگر قرار گیرند. دیگر، گرایش به نسبت دموکراتیک، که بیان آمال اجتماعی ـ سیاسی اقشار میانی شهری، بخشهایی که از دانشجویان و جامعه روشنفکری و دانشگاهی کشور بود. از تشکلهای مدنی دارای خاستگاه دموکراتیک میتوان از «کانون وکلا» و «جامعه دفاع از حقوق بشر» نام برد که در ابتدای انقلاب بسیار فعال و تاثیرگذار بودند. در سطح سیاسی نیز از «جبهه ملی» و «نهضت آزادی» میتوان یاد کرد که بطور نسبی مدافع ارزشهای دموکراتیک و لیبرال بودند. میدانیم که در جریان انقلاب این گرایش دموکراتیک مقهور گرایش اقتدارگرا شد و عرصه سیاسی ـ فرهنگی را برای بیش از یک دهه در اختیار آنها گذاشت.
در مجموع، عوامل گوناگونی در این فرادستی تفکر ضددموکراتیک نقش داشتند، که در زیر به اختصار از آنها نام میبریم: فرهنگ سیاسی غالب ضددموکراسی، بافت اجتماعی تودهوار جامعه ایران و حضور میلیونها نفر از اقشار تهیدست شهری و حاشیهای، وقایع بحرانآفرینی نظیر جنگ هشت ساله ایران و عراق، اشغال سفارت آمریکا، انقلاب فرهنگی و، بالاخره مشروعیتی که نظام برخاسته از انقلاب در مقابله خشن با جریانهای دموکراسیخواه از آن بهره میگرفت. گفتمان «محافظهکاری دینی» در همین دهه آغازین انقلاب شکل گرفت و غلبه پیدا کرد. با تمام این احوال، همانطور که فخرالدین عظیمی، تاریخدان، متذکر میشود، وجود آمال و گرایشهای دموکراتیک در جریان انقلاب مانع از آن شد که نیروهای حکومتی بتوانند بطور کامل از نهادهای دموکراتیک فاصله بگیرند و ناچار از حفظ وجوهی از آنها در ساختار سیاسی کشور شدند ( Quest For Democracy، صفحه 414). گفتمان اصلاحگری این شرایط تا پایان جنگ و مرگ آیتالله خمینی ادامه یافت. در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تحولاتی در حکومت و جامعه صورت گرفتند که به تقویت گرایش دموکراسیخواه در نیروهای اجتماعی و سیاسی انجامید. اول، نسل جدیدی از مسلمانان آرمانگرای دوره انقلاب، به تدریج، از ارزشها و گفتمان انقلاب اسلامی (به ویژه گفتمان «محافظهکار دینی») فاصله گرفته و نوعی چالش درونی را سامان دادند. این نسل معترض که در نهادها و ارکان سیاسی و دانشگاهی حضوری رو به رشد داشتند، زمینهساز گفتمان «اصلاحگری دینی» شدند. در عین حال، دولت رفسنجانی نیز با رفع نسبی برخی محدودیتهای افراطی دوره جنگ در مورد مطبوعات، جامعه هنری و دانشگاهی، و بخش خصوصی، از شدت و حدت گرایش اقتدارگرا در سطح حکومت کاست. جامعه، به ویژه اقشار میانی شهری و روشنفکری کشور، که در دهه اول انقلاب تحت تاثیر فضای اختناق جنگی قرار داشتند، به تدریج خود را باز یافته و برای آزادیهای فردی و اجتماعی و ارتقاء اجتماعی تلاش کردند. در همین حال، جامعه روشنفکری نیز، پس از سپری کردن شوک ناشی از انقلاب، جنگ، اعدامها و اختناق دوره خمینی، آغاز به بازنگری ارزشها و گفتمان پیشین خود کرد. نتیجه این فرایند، تقویت مفاهیم لیبرال دموکراتیک در سپهر روشنفکری از جمله، توسعه سیاسی، جامعه مدنی، کثرتگرایی، اصلاحات و حکومت قانون بود. ولی باید توجه داشت که نیروهای غیردینی هنوز از امکان سازماندهی مستقل خود بیبهره بودند. ساختار فرصتهای سیاسی، طبعا، برای نیروهای چالشگر دینی فضای مساعدتری را فراهم میکردند. سرانجام، در جریان هفتمین انتخابات ریاست جمهوری (سال 1376) بود که پیروزی محمد خاتمی به فرادستی اصلاحطلبان حکومتی در قوه مجریه انجامید. با این تحول، گفتمان «اصلاحگری دینی» رقابت رسمی خود را با «محافظهکاری دینی» آغاز کرد. و وارد یک چالش نظری با ارزشها و مفاهیمی همچون آرمانگرایی، خشونتطلبی، کیش شخصیت، فرهنگ شهادت، اقتدارگرایی سیاسی و غربستیزی شد. تفسیر خاصی از دموکراسی نیز (دموکراسی دینی) وارد ادبیات اصلاحطلبان شد. در اینجا مجالی برای پرداخت همهجانبه به تکوین دموکراسی در این سالها وجود ندارد ولی به اختصار میتوانیم به محدودیتهای گفتمان اصلاحطلبانه نسبت به موضوع دموکراسی (لیبرال) اشاره کنیم:
1 ـ دموکراسی از موقعیتی مبهم و مجرد در گفتمان اصلاحطلبی برخوردار بود. تفاوت میان دموکراسی لیبرال و دموکراسی دینی و همچنین این که هدف واقعی اصلاحات آیا دموکراسی هست یا خیر هیچگاه مشخص نشد. نظریهپردازان گوناگون در این طیف وسیع از نظرات متفاوتی برخوردار بودند.
2 ـ همچنین مشخص نبود مفهوم «توسعه سیاسی» مورد نظر اصلاحطلبان چیست. آیا قرار است کارآیی حکومت افزایش پیدا کند و یا حکومت دموکراتیزه شود.
3 ـ وجود یک گرایش نخبهگرایانه درون اردوگاه اصلاحطلبان نسبت به «غیرخودیها» و جنبشهای مرتبط به آنها. اصلاحطلبان هیچگاه تمایلی به همکاری عملی با جنبشهای دموکراسیخواه نشان ندادند و همواره با حفظ فاصله با آنها رفتار میکردند. اکثر تشکلهای اصلاحطلبانه به حفظ دوگانه «خودی ـ غیرخودی» باور داشتند.
4 ـ تضاد میان باور به دموکراسی در سطح گفتار رسمی؛ و تبعیت و عدم انتقاد به ولایت فقیه در عمل.
5 ـ عدم قابلیت عملی اصلاحطلبان به انجام اصلاحات دموکراتیک. نتیجه آن که از اوایل دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، افکار عمومی، به ویژه بخشهایی از اقشار میانی شهری، روشنفکران، دانشجویان و دانشآموزان از اصلاحطلبان فاصله گرفتند. اگرچه تمامی این نیروها بلافاصله جذب گفتمان دموکراتیک نشدند ولی میتوان مدعی شد که بخشی از این ناراضیان، به ویژه آنها که متعلق به بخشهای متجدد بودند، به دموکراسی و حقوق بشر تمایل پیدا کردند. فرادستی «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در هشت سال زمامداری محمد خاتمی اگرچه هیچ اصلاح معنی داری تحقق پیدا نکرد ولی نباید از گشایش نسبی فضای سیاسی ـ فرهنگی کشور غافل شد. این فضا به پویایی و تحرکهای سیاسی و اجتماعی انجامید و امکان تجربههای دموکراتیک تازهای را در اختیار نسل جوان قرار داد. این تجربیات، منبع آموزشهای گرانبهایی شدند و پس از آغاز انسداد سیاسی در اوایل دهه هشتاد، این نسل به اهمیت آزادیهای دموکراتیک بیشتر پی برد. در زیر به مهمترین عواملی که به تقویت «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در دهه هشتاد خورشیدی انجامید، میپردازیم:
1 ـ خلایی که در اثر فاصلهگیری تجددطلبان و نیروهای اجتماعی مدرن از اصلاحطلبان ایجاد شد، زمینه را برای انکشاف گفتمان تازهای که فارغ از محدودیتهای «گفتمان اصلاحطلبی» باشد، فراهم آورد. اگر بپذیریم که موضوع دموکراسی و جایگاه دین مهمترین محدودیتهای «گفتمان اصلاحطلبی» برای اقشار متجدد میانی و روشنفکران بودند، طبیعی است که گرایش تازه آنها دربرگیرنده سکولاریسم و دموکراسی باشد. اگرچه مفاهیم سکولار و دموکراتیک در ابتدای حرکت اصلاحطلبی در حوزههای روشنفکری حضور داشتند ولی هنوز به صورت موثر و سازمان یافته عمل نمیکردند. در دهه هشتاد، به ویژه در دوره محمود احمدینژاد بود که این مهم صورت گرفت.
2 ـ از جمله تحولات روشنفکری مهم در این سالها، تکوین مفاهیم «حق» و حقوق شهروندی بود. خرده جنبشهای اجتماعی این سالها، به ویژه زنان و دانشجویان، با حرکت از این منظر، به دموکراتیزه کردن مناسبات اجتماعی روی آوردند. دستآوردهای جنبش زنان، از جمله «کمپین یک میلیون امضا»، تاثیر قابل توجهی در شکلگیری «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» بر جای گذاشت.
3 ـ در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، به تدریج، «نسل سوم» انقلاب وارد صحنه سیاسی ـ اجتماعی کشور میشود. این نسل، به ویژه بخشی از آن که در ارتباط با اقشار میانی شهری است، تجربه شکست پروژه اصلاحطلبی را پشت سر دارد و به علت موقعیتاش در ساختار خانواده گرایش قویتری از نسلهای اول و دوم نسبت به مساله دموکراسی دارد. این نسل که محصول فرایند «پرزایی» (baby boom) پس از انقلاب بهمن است، دارای تشابهاتی با نسل مشابه خود در ایالات متحده آمریکا (در دهه 1960) است. این نسل پرشمار، محصول تغییر و تحولات ساختار خانواده در ایران دهههای اخیر است. از مهمترین تغییراتی که در سطح خانواده (در طبقه متوسط) در ایران صورت گرفتهاند میتوان از فرایندهای زیر یاد کرد:
الف ـ کاهش وزن و جایگاه پدر ـ شوهر در خانواده پس از انقلاب.
ب ـ تقویت وزن و جایگاه مادر ـ همسر.
پ ـ مادران در جایگاه تصمیمگیری بیشتری نسبت به فرزندان خود قرار گرفتند و در عمل تساهلگرایانهتر نسبت به آنها برخورد کردند.
ت ـ فرزندان در مناسبات جدید از استقلال و آزادیهای بیشتری برخوردار بودند. ساختار خانواده از پدرسالاری به فرزندسالاری دگردیسی یافته است.
ث ـ در عین حال، به علت افراطکارهای ایدئولوژیک و اخلاقی حکومت نسل جوان رویکردی واکنشی نسبت به اتوریته و صاحب قدرت دارد. نتیجه آن که، نسل سوم انقلاب در تقابل با فرهنگ پدرسالارانه، محافظهکارانه و سنتی است (حتی در اشکال «اصلاحطلبانه»اش). آنها در جستجوی مناسبات آزاد و بدون محدودیتهای ناشی از حکومت، خانواده، نیروی انتظامی و نظایر آن هستند.
4 ـ سرانجام، میباید به نقش رسانههای گروهی جهانی در دههء اخیر نظر افکند. در این سالها، رسانههای گروهی جهانی، نمادها، ارزشها و تفسیرهای بازتر و دموکراتیکتری را پخش میکردند. این که انگیزه واقعی آنها چه بوده است کمتر اهمیت دارد تا این که گفتمان دموکراسی را در میان ایرانیان پراکنده ساختهاند.
جنبش سبز و گفتمان دموکراسی
اگر زمینهها و مولفههای یک «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در دهه هشتاد پیریزی شد، این جنبش سبز بود که این گفتمان را در عرصه سیاست واقعی رو در روی دو گفتمان رقیب، یعنی «محافظهکاری دینی» و «اصلاحگری دینی» قرار داده است.
مبحث سکولاریسم در یک سال اخیر، توجه بسیاری را در ایران و جامعه برونمرزی به خود جلب کرده است و سبب یک خودآگاهی سکولار در میان بخشهای قابل توجهی از جامعه ایرانی شده است. «گفتمان محافظهکاری دینی» و نیروهای اجتماعی حامی آن بیآینده هستند و فقط رو به زوال دارند. چالش اصلی جامعه روشنفکری ـ سیاسی ایران در سالهای آینده میان «گفتمان اصلاحطلبی دینی» و «گفتمان سکولار ـ دموکراتیسم» خواهد بود.
* آنچه خوانديد ترجمهء متن کامل سخنرانی دکتر مهرداد مشایخی در کنفرانس «به سوی فرهنگ آزادیهای مدنی، حقوق بشر و دموکراسی در ایران» است که در روزهای 29 تا 31 اکتبر از سوی مرکز روشن در دانشگاه مریلند (آمریکا) برپا شده بود.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|