|
||||||
پيوندها | مطالب شمارهء قبل | سال چهارم ـ شماره 982 ـ جمعه 27 اسفند 1389 ـ 18 مارچ 2011 | ||||
اين سايت دوشنبه ها، چهارشنبه ها و جمعه ها به روز می شود
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== =========== نژادپرستی و تبعيض (حاوی پيوندها) =========== ============= ========== ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== ===========
|
شبکهء سکولارهای سبز از همهء معتقدان به لزوم انحلال حکومت مذهبی و استقرار حکومتی سکولار و مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر در ايران دعوت می کند تا به آن بپيوندند.
رهبری جنبش آزادیخواهی و آلترناتیو >>>
چاپ واشنگتن (فايل پی.دی.اف)>>>
20 بهمن 1389 مذاکرات هيئت اعزامی شورای هماهنگی شبکه با شخصيت های سياسی در زمينهء فراهم کردن مقدمات تشکيل کنگرهء ملی ايرانيان آغاز شد تفصيل اين خبر بزودی منتشر خواهد شد
اسماعيل نوری علا سکولار سبز چه کسی است؟
ويدئو، فايل کوچک صدا
مراحل نظری وعملی آلترناتيوسازی (ويدئو)
اگر در ايران زمينلرزهای رخ دهد که به يکی از مرکزهای اتمی پيدا يا پنهان در کشور آسيبی برساند، همتراز با آنچه در فوکوشيما (ژاپن) میبينيم، آيا شانسی برای مهار کردن خطر وجود دارد؟ کدام تکنولوژی و کدام توانايی مديريت میتواند ما را آسودهخاطر سازد؟ بازی با اتم در ايران بازی قدرت است. اصولاً آيا میتوان از عاقبت چنين بازیای آسوده خاطر بود؟ نمونهی ژاپن پيش روی ماست، کشوری با تجربهای بینظير در مهار پيامدهای زلزله، کشوری با توانايی تکنولوژيک، مديريت و انضباط مثالزدنی. زلزلهای رخ داد که انفجاری در يک نيروگاه اتمی از پی آورد. مخالفان نيروگاههای اتمی در ژاپن نيروی قابل توجهی هستند. آنان بارها و بارها دربارهی خطر اين نيروگاهها، بويژه از نظر زلزلهخيز بودن کشور، هشدار دادهاند. و اکنون ثابت شد که هشدار آنها درست بوده است. >>>
بمب هيتلر – بمب خامنه اي وقوع فاجعه فوكوشيما، بار ديگر اهميت درجه اول اين مسأله را براي هر ايراني ميهن دوست و مسئول بيش از پيش برجسته ميكند و هشداري است براي ملت ايران. در نظربياوريم كه يك فاجعه اتمي - چه دراثر خطاهاي انساني- فني باشد (مانند فاجعهء چرونوبيل)، چه دراثر قهر طبيعت (وقوع زلزله، سونامي – انفجارنيروگاه ها درفوكوشيما) و چه- زبانم لال- پيآمد حملهء خارجي به تأسيسات اتمي ايران و … - همچون مصيبت عمومي مي تواند دفعتاً درايران نيز پيش آيد و ملك و ملت ما را غافلگيرانه به يك ورطهء مرگبار فرو كشد. ازاين رو من گزارش وقايع گذشته و انتشار آگاهي نسبت به مخاطرههاي ناشي از سياست هاي ولايت فقيه در اين زمينه را بهعنوان يك عُلقهء ميهني و نوعي وطن دوستي عميق مبارزان راه آزادي ايران ميدانم. >>>
از نظر فنی و ایمنی قابل اعتماد نیست! برای کمیتهء بین المللی نجات پاسارگاد به خاطر تمام تغییراتی که برای جادادن راکتور اتمی روسی در ساختمان حفاظتی آلمانی در نيروگاه بوشهر و سازه های اطراف آن صورت گرفته است هنگام وقوع حادثه ای سخت و صدمه ای به مرکز راکتور احتمال ناتوانی سازه ی حفاظتی در کنترل حادثه در داخل خود پایین است. سازمان (NRC) اعلام می دارد که نیروگاه های مشابه بايد دارای احتمال شکستی کمتر از یک در هزار باشند. اما من فکر می کنم که احتمال وقوع حادثه در نیروگاه بوشهر بسیار بالاتر از این عدد است. و عاقبت این که در صورت ناتوانی سازه ی حفاظتی به هنگام بروز حادثه در کنترل آن می توان با احتمال بالا یقین کرد که مواد رادیواکتیو به صورت مختصری از ساختمان محافظتی به خارج نفوذ کند.>>>
تقاضای کمک حسن داعی از مردم(پيام ويدئوئی)>>>
|
برگرفته از سايت نجات پاسارگاد
بهار دَر زد و یک راست آمد توی سلول. نگفت آهای زندانی چشم بندت را ببند و رو به دیوار بایست. آمد توی سلول و همنشین ام شد. در این بهار به همنشین نیاز داشتم. پوک ترین گردو نیز دوست دارد بشکنندش، من که پوسته خشک همان گردو هم نبودم... و با اینکه تن و زمین را به رویاروئی ملکوت و آسمان کشیده بودم، با اینکه به زمین وفادار بودم و از کودکی با کسانی که از امیدهای ابَر زمینی سخن میگفتند میانه ای نداشتم ـ زمزمه کردم: «یا مقلب القلوب والابصار؛ یا مدبر الیل و النهار؛ یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال!» ای که در دل ها و دیدگان ولوله میاندازی و انقلاب میکنی، ای دگرگون کننده روز و روزگاران،... شام تار ما را سحر کن... ولی خدا گوشش بدهکار نبود و خيلی سال است که نیست...>>>
چرا به هر بهانه و به هر دليلی که برای مردم آورده می شود آنها بی اعتنا به اهداف حکومت نوروز را به عنوان «بزرگترين عيد» ايرانيان گرامی می دارند؟ حکومت برای برگزاری هر کدام از جشن های مذهبی، از تولد پيامبر اسلام گرفته تا عيد غدير و فطر و قربان، ميليون ها خرج می کند، راديو ـ تلويزيون هايش صبح تا شب در بوق و کرنا می دمند و کسبه وادار می شوند تا به رقابت با يکديگر در و ديوار را چراغانی کنند. اما همين حکومت برای عيد نوروز هيچ کاری صورت نمی دهد و فقط دنبال يک شهادت و مرگ و مير مذهبی است تا بتواند عيش مردم را تعطيل کند. اما، هر سال، با پيچيدن بوی بهار در سينه های ايرانيان، مردمان اين عيد را با شکوه گسترده و بيشتری گرامی می دارند و آیین های آن را مفصل تر از گذشته بجای می آورند. و با همه فشارهای اقتصادی تحميل شده بر مردم همه توان شان را در گرفتن مراسم آن به کار می گيرند. تنها در عيد نوروز است که از همه ی خانه های ايرانی صدای موسيقی بيرون می آيد، و فضای ايران بيش از هر مراسم ديگری از بوی عطرآگين عيد انباشته می شود. اين پايداری از چيست؟ >>>
آنچه ما، جمعی از فعالین در عرصه حقوق زنان، را به نوشتن این نامه خطاب به شما واداشت، دو دلیل عمده دارد: شما نخستین رئیس جمهور زن منتخب برزیل هستید، از مبارزان سرشناس جنبش آزادی خواهی برزیل بوده اید، روزگاری زندانی سیاسی بوده اید و معنای شکنجه، آزار جسمی و روانی را لمس کرده اید. دلیل دوم وجود روابط گسترده ی دیپلماتیک و اقتصادی ایران و برزیل است که در دولت های پیش از شما دنبال شده است. قاعدتاً دولتمردان تاریخ و یا دولتزنانی که در روابط با سایر کشورها جز به منافع اقتصادی و سیاسی کشورشان نمی اندیشند، مورد توجه ما نیستند، اما سابقه فعالیت گسترده شما در مبارزات آزادیخواهانه ما را بر آن داشت تا از شما بخواهیم که... >>>
رفتن دیکتاتورها شرط لازم است نه کافی وقتی به راه پیمایی های اعتراضی زنان در انقلاب پنجاه و هفت در اعتراض به حجاب اجباری و لغو قانون حمایت خانواده نگاه می کنم به درد عمیق زنان آگاهی می اندیشم که تنها یک ماه پس از انقلاب پیام انقلاب را گرفتند. زنانی که دو چهره و سخن متفاوت آیت الله خمینی را در پاریس و تهران دیدند و شنیدند، معنای واقعی "مصلحت اسلامی" را دریافتند، مصلحتی که سی سال است بر ما آوار شده است. آنان به مثابه آگاه ترین عناصر جامعه انقلابی صحنه ای را درتاریخ ایران ثبت کردند که راوی فراز و فرودهای تاریخی زنان ما طی صد سال گذشته هم هست، همان که آن را مشابه حرکت "مار و پله" می خوانم.>>>
شتر سواری دولا - دولا میسر نیست با درود به شما هموطنان و دست اندرکاران نشریه مجازی جنبش راه سبز ( جرس) براستی اگر معتقد به رنگین کمان بودن جنبش سبز هستید چرا از این مرزبندیهای انتزاعی پرهیز نمیکنید؟ چرا وقتی شورای هماهنگی راه سبز امید خودرا همراه مردم و جنبش دمکراسی خواهانه ملت ایران می داند، از معرفی اعضای آن وشفاف شدن عناصر این شورا خودداری میشود، و نوعی پنهان کاری در این شورا بچشم میخورد؟ مگر نه اینست که معتقد به مطالبات برحق ملت ایران هستید؟ مگر نه اینست که خودشان را در مسیر خواستهای تاریخی و به یغما رفته ملت ایران توسط حکومت ولائی میدانند؟ و مگر نه اینست که...؟ پس چرا در انتشار مطالب هنوز مسئله سانسوریا خود سانسوری و به بیان دیگر هنوز مسئله حذف و نادیده گرفتن دیگران، یا تفکرات متفاوت با تفکرات خودشان در دستور کارشان قرار دارد؟ نه آنها، نه شورای هماهنگی جنبش سبز و کلمه و باند اصلاح طلبان، که عناصر فریبکاری و دروغگوئی چون عطاالله مهاجرانی و کدیور و دیگرانی که امروز برای مردم خشمگین و بستوه آمده ایران دست شان رو شده و حناشان برای مردم رنگی ندارد. هنوز همان مرزبندی های احمقانه خودی و غیر خودی را چراغ راه کار خود قرارداده اند و داده اید...
|
>>>
شمارش معکوس تا لحظهء تحويل>>> اين سوی پرچين عيد می شود ...يکباره اين واقعيت را به ياد می آورم که همسايه هامان نيز می دانند که بهار از راه رسيده است اما هيچ نمی دانند که وقتی موکب بهار به ما می رسد نوروز ما، سال نوی ما، و روز نوی ما نيز آغاز می شود. آنها روز عيد ندارند، ساعت تحويل ندارند، هفت سين و چهارشنبه سوری و سيزده به در ندارند، رسيدن بهار را به هم تبريک نمی گويند و به جوان هاشان عيدی نمی دهند و ماهی قرمز و گل لاله نمی خرند و تيک تاک ساعت تحويل را نمی شنوند. و می بينم که ساعت دل من با وقت ديگری کوک است؛ ساعتی که اينجائی نيست؛ ساعتی که خبر از لحظهء تحويلی می آورد که فقط در تقويم های وطن من جا دارد.>>>
آن گروهی از جمهوری اسلامی که از مدتی پیش نوبت حذفشان رسید و خود در برابر حذف و کشتار «دیگران» سکوت کردند، در مقام و مسئولیت خود ماندند، بدون آنکه «مسئولیت» آن مقام را در برابر مردمی که از صحنه سیاسی و اجتماعی حذف میشدند، بپذیرند و نه به آرزوی «بهار» سیاوش کسرایی: «در این بهار... آه/ چه یادها/ چه حرفهای ناتمام/ دل پر آرزو/ چو شاخ پرشکوفه باردار میشود» بلکه حتا به سخن سعدی نیز نیندیشیدند که قرن ها پیش سرود: «تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی!»>>> ضحّاک در دماوند! تا چند روز دیگر، سال 1389 به پایان می رسد؛ سالی تعیین کننده که در آینده تاریخ نگاران درباره آن بسیار خواهند نوشت؛ سالی که ملّت ایران یکپارچه به پا خاست و افسون اهریمنی آیت الله خمینی و جانشین اش برای ساختن "امّت" را باطل کرد؛ سالی که خط و مرزها مشخّص شد، حنای شیّادانی که به هزار مکر و افسون می خواهند نظام درحال فروپاشی را حفظ کنند، رنگ باخت و ملّت ایران با بازیابی هویت ملّی خویش ققنوس وار از خاکستر خویش سربرآورد و آبروی از دست رفته را بازپس گرفت؛ سالی که حکم محکومیت و خلع و عزل ولایت مطلقه فقیه در دادگاه ملّت صادر شد و به بخش اجرای احکام ابلاغ گردید تا در سال نو به اجرا درآید.>>>
رضا پهلوی: پذيرش سکولار دموکراسی شرط همکاری با موسوی و کروبی است ويدئوی برنامهء افق در صدای امريکا >>>یک ماه تظاهرات ممتد و روزانه ضامن پیروزی است حدود 11650 روز از عمر جمهوری اسلامی میگذرد. ما در تمام این 11650 روز درد کشیده و رنج برده ایم. شاید، بیش از 500 روز، به صورت های متفاوت مبارزه و تظاهرات کرده ایم؛ ولی از 500 روز، 5 روز، پشت سر هم و ممتد و پیوسته، تظاهرات نکرده ایم. یعنی حاضر شده ایم درد و رنج را به مدت 11650 روز، پیوسته و پشت سر هم، تحمل کنیم اما حاضر نشدیم، 10 روز ممتد، بطور روزانه در میدان بمانیم. ترس از درد و رنجی بود که بهر حال، آنها را در خانه می کشدیم. اگر حاضر شده بودیم که همین درد و رنج را در میدان ها و خیابان ها بکشیم، سال ها پیش، از این همه درد و رنج آسوده می شدیم و این همه، بدبختی ما و خرابی کشور و تباهی ارزش ها ادامه نمی یافت.>>>
باز هم « بهمیدان آوردن نوجوانان » برای مقابله با مردمان فرهاد جعفری ـ مشهد سه شنبه شب ـ رفته بودم بیرون خرید. که دور یکی از میادین بزرگ شهر؛ یکدستهی بیستسینفره از نیروهای انتظامی را دیدم که درحال آمادهشدن و سازماندهیکردن خودشان بودند. احتمالاً برای مقابله با اجتماعات امشب. اما از آن فاصلهی یکصدمتری که من میدیدمشان؛ به طرز غریبی «کوتاه و ریزچثه» بهنظر میرسیدند. طوری که به چیزی که از دور میدیدم شک کردم. که مجبور شدم بروم نزدیکتر تا به چشم خودم ببینمشان. که دیدم «تعدادی نوجوان چهاردهپانزدهسالهی نحیف و ریزجثهی روستائی» هستند که لباس نیروی انتظامی بهشان پوشاندهاند. لباسهایی که چون قوارهی تنشان نبود؛ به تنشان گریه میکرد و بیش از آنکه هراسنده باشند، مضحک و خندهآور مینمودند! ...
برای بسيجی ها، خيابان انقلاب و شلمچه يكيست
شهر، سرد و گرم زيادي را از فتنهء فتنهگران پشت سر گذاشت و آخرين موعد فتنهگران هم در آستانهء بهار ما خزان شد و سياهياش را تاريخ در ياد سپرد. ولي اين بهار را به بها به ما دادند نه به بهانه. بهايي كه «شما» پرداختيد. يكي در لباس ناجا و ديگري در لباس بسيج. كم نبودند بچههاي ناجا كه با چفيه پا به خيابان گذاشتند و كم به آسمان نرفت آيةالكرسيهايي كه پشت سر بچههاي بسيج خوانده شد و چه مادرها كه بر سر سجاده، فرزندانشان را كه مدافع راه ولايت بودند دعا كردند. و شهر در آبي اخلاصتان، دست و رويش را شست و مقاومت شما را در خاطرش سپرد.
یک هفته تمام حکومت از همه ابزارهایش استفاده کرد تا مردم را خانه نشین کند تا کسی برای چهارشنبه سوری به خیابان نیاید. اما مردم امدند وسعا هم امدند. پس این جنبش به ان اندازه رادیکال هست که تهدیدات حکومتی خانه نشینش نکند. از قبل روشن بود که در این روز دختران و پسران جوان آگاهانه قوانین اسلامی حکومت و بویزه جدا سازی جنسیتی را زیر پا خواهند گذاشت...
با وجود نيروگاه بوشهر، حکومت اسلامی نيازی به بمب اتمی ندارد!
|
|||
© 2007 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |