در
قرن بیستم، «كاپیتال» را به
نام چهكسی سكه زدهاند؟ به نام خود ماركس؟ به نام لنین؟ به
نام مائو؟ اصلاً مهمتر و چرا كه نه: بهنام انگلس؟ واقعا خیال
میكنید، قرن حماسی و تراژیك بیستم، اجازه داد كه سرمایه، تنها با
نام و تصویر كارل ماركس تداعی شود؟ زنده بودن انگلس چند سالی پس
از مرگ ماركس، تكملهها و شرح و تفسیرهای او بر كارهای ماركس
(در مقام نزدیكترین رفیقاش)، انقلاب اكتبر بلشویكها یا انقلاب
سرخ كمونیستهای چینی، هربار، عظیمترین مطالعه صورتبندی
سرمایهداری، يعنی کتاب «سرمایه»، را در معرض پرتو تازهای
میگذارد.
جمهوری اسلامی همانگونه که تلاش نمود تا در فیلم مارمولک، نفس
روحانیت و چهره آنان را پاک و بی آلایش نشان دهد و ادعا کند که
روحانیون در بنیاد، بسیار خوب و محترم و شریف هستند و این دزدان و
تبهکارانند که از لباس آنان برای نیات شوم و پلیدشان بهره می
جویند، در فیلم اخراجی ها (به ظاهر ساختهء چماقدار معروف مسعود ده
نمکی) هم خواست بگوید که اراذل جامعه در محیط های «مقدسی» چون
جبهه، توسط حاج آقاها ارشاد و براه راست هدایت می گردند، در سریال
مرد هزار چهره، نيز سیمای رژیم ـ و این بار نیروی انتظامی ـ پاک و
منزه ماند و افراد پلیس بسیار وظیفه شناس، متعهد، از خود گذشته و
«خدمتگزار مردم» شناسانده شدند و آن همه شکنجه، بگیر و ببندهای بی
ضابطه و حکم صادر کردن های سرخود، اصلاً ربطی به حکومت نداشت.