شماره 161 ـ
شنبه 28 ارديبهشت 1387 ـ
17 ماه مه 2008
مبارزه با بد ححاب ها ادامه دارد...
=======================================================
======================================================
حتماً
می بخشیم تان چون نوبت ِ شماست
پويا عزيزی
این مملک بی در و پیکر برای خودش سیری را می رود که دخیل نیستی در
آن به عنوان یک تابع و تصمیم نمی توانی برای بودن ات یا چگونه بودن
ات بگیری؛ برای نبودن ات آزادی و این هم خودش درکی ست از آزادی ای
نسبی که باید به باورش رسیده باشی این روزها . تمام گلایه ها و
تمام خشم ها که بغض کنی و بعد در دل قطره اشکی بگنجانی اش یا بیش
تر حکایت گنجاندن بحر به کوزه ای ست که خون دل می تراود از او، یا
بگو خون جگر.
======================================================
هر
کتاب مجوزداری در نمايشگاه قابل عرضه نيست!
محمود سالاری
مدير کميته ناشران داخلی
پيش از نمايشگاه ما به يکسری از ناشران ابلاغ کرده بوديم که
يکسری از کتابهایتان را نمیتوانيد به نمايشگاه بياوريد؛ مثلا
کتابی که برای منطقهای خاص با اعتقادات خاص است، در تهران قابل
عرضه نيست. دستهی ديگر، کتابهايی هستند که گفته بوديم بايد
جاهايی از آن را حذف کنند؛ اما اين کار را نکردهاند و اين دسته
نيز جمعآوری میشوند. بديهی است هر کتابی نمیتواند در نمايشگاه
عرضه شود. اما گاهی گلهی اهل قلم را از فراوانی آثار بازاری
میشنويم که به راحتی منتشر و عرضه میشوند.
======================================================
سفر
به جشنوارهء فردوسی در 1313
بخشی از کتاب «اينشالا»؛ سفرنامۀ خانم مود
فون روسن
کمال لطيف پور
حال که بخشی از مطالب روز چهارشنبه را به روز ملی فردوسی بزرگ
اختصاص داده و يادی هم از جشنوارهء هزارهء اين شاعر در سال 1313
کرده ايد فکر کردم بگويم که یکی از مدعوین جشنوارۀ هزارۀ فردوسی در
آن سال خانمی بود به نام «مود فون روسن» که از سوئد مسافرت کرد و
پس از یک اقامت یک ساله در ایران، شرح خاطرات و مشاهدات خودش را در
کتابی به نام «اینشالا» منتشر کرد. او شخصاً شاهد شور و شادی مردم
ایران بود. در اينجا یک صفحه از مشاهدات او را می خوانيد؛ شاید
خالی از لطف نباشد.
=======================================================