پيوندها | مطالب شمارهء قبل | سال چهارم ـ شماره 995 ـ دوشنبه 29 فروردين 1390 ـ 18 آوريل 2011 | |
اين سايت دوشنبه ها، چهارشنبه ها و جمعه ها به روز می شود
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== =========== نژادپرستی و تبعيض (حاوی پيوندها) =========== ============= ========== ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== ===========
تقاضای کمک حسن داعی از مردم(پيام ويدئوئی)>>>
|
گفتگوها دربارهء همايش تورنتو گفتگوی مهدی ذوالفقاری با اسماعيل نوری علا>>>
با دکتر اسماعيل نوری علا مسئوول امور اجرائی شبکه>>>
چاپ واشنگتن (فايل پی.دی.اف)>>>
دربارهء تعبیرتشکیل تیم ملی اپوزيسیون حال که انحلال طلبان واقعی از یک سو به این می اندیشند که دست اصلاح طلبان را رو کنند و از سوی دیگر به رقابت با انحلال طلبان دیگر بپردازند، در این میان، تنها تاکتیکی که می تواند تعیین کننده باشد همراه شدن با مردم و به صحنه کشاندن آنهاست. آنچه که از شواهد و قرائن پیداست همراه شدن با طیف اصلاح طلب همانا از چاله به چاه افتادن است. پس تنها رمز به هدف نشستن این تاکتیک هجومی کنار گذاشتن اختلافات سیاسی تیم های انحلال طلب و تشکیل یک تیم ملی مقتدر انحلال طلب از بطن این اپوزوسیون واقعی می باشد. در این شرایط است که مردم و معترضان (بدنهء اصلی جنبش سبز ) تکلیف خود را در مواجهه با فراخوان ها و به صحنه کشاندن جنبش به صورت پراکنده می دانند و این را به خوبی درک می کنند که چگونه و در چه زمانی در هنگام مسابقات و تورنمنت های این تیم ملی، استادیوم را به صورت گسترده پر کنند. >>>
دهانت را می بویند،مبادا گفته باشی ایرانی امناصر مستشارروحانیت با براه انداختن مبارزه با «غائلهء مشائی» و همدستان اش، که آنها نیز به دروغ سودای ایرانی گری دارند، اینک مدت هاست که به هویت ایرانی حمله می برند! روحانیت حاکم پر روئی و بی شرمی را بجائی رسانده است که مردم را از ایرانی بودن خود مباح کرده و اسلامیت را مقدم می شمارد. رژیم اسلامی این روزها با براه انداختن مبارزه با غائلهء کذائی مشائی می خواهد تا مردم ایران جنبش سبز را به فراموشی بسپارند تا آنها را وارد دعواهای جناحی تازه ای نماید! رژیم اسلامی هر بار برای مردم و اپوزیسیون پراکنده و بی برنامه میدان مبارزهء نوینی ایجاد می نماید تا آنها را مدتی بدان مشغول سازد!>>>
آقاى مهرداد احسانى پور، که خود را يک پادشاهی خواه مشروطه طلب معرفى مي کند، در مقاله اى بالا بلند، در نقش له له ى شاهزاده رضا پهلوى ظاهر شده و با پريشان گوئى هائى سعى کرده اند تا به اعتبار ايشان لطمه بزند! اينطور که ايشان و همفکرانش شاهزاده را به تصوير مي کشند مثل اين است که اين جماعت، شاه آيندهء ايران (اگر مردم راى دادند)، حق ندارد با هر حزب و گروهى بنشنيد و براى آيندهء کشور به رايزنى بپردازد زيرا که در اين صورت او قصد دارد «به هر قيمتى به قدرت برسد». اين در حالي ست که شاهزاده خودش مي گويد از هر تلاش صميمانه اى در جهت همفکرى و چاره انديشى براى فرداى بعد از رژيم آخوندى استقبال مي کند زيرا که اين امکان در داخل ايران، توسط رژيم از مردم سلب شده است. و اضافه مي کند که براى خود نه نقش يک رهبر سياسى بلکه يک هماهنگ کننده را قائل است که تلاش مي کند همهء نيروهاى وطن دوست، لايق و صادق را گرد هم آورد تا با همدلى و همکارى هم، آيندهء ايران سکولار و دموکراتيک را رقم بزنند. اما نه، بنظر آقاى احسانى پور اين درست نيست چون «بيرونى ها» (اپوزيستون خارج کشور) همه ممکن است آلت دست دولت هاى خارجى باشند، لابد به استثناى مشروطه طلبان! بنظر مي رسد که اين جماعت شعار محورى خود را از همين حالا برگزيده اند و مي خواهند آن را روى پرچم شان هم حک کنند. شعارى لابد با اين مضمون: «حزب فقط حزب شاه، ايران فقط مال ما!» نه جانم، گرچه شما بوى کباب شنيده ايد اما در صحنهء سياسى ايران، خبرهاى ديگرى است. درست به دليل قدمت صدسالهء تلاش ايرانيان براى آزادى و دموکراسى، ديگر هيچ فکر تفرقه انداز و فرصت طلبانه اى شانسى ندارد. اين بار ايرانيان برآنند که همه با هم، از چپ تا راست و از مومن تا بي دين، طرحى نو دراندازند که آزادى، رفاه، حقوق بشر، استقلال، تماميت ارضى و سربلندى کشور را ضمانت کند و شاهزادهء پهلوى هم از اين تلاش بر کنار نيست. آقاى احسانى پور، با نقشى که شما از شاهزاده توقع داريد (در مقايسه با تصويرى که ايشان خودش سعى مي کند از خود نشان دهد، يعنى يک پدر، يک همسر، دموکرات، کثرت گرا، اهل شور و مشورت و يک انسان معمولى مثل من و شما)، تفاوت از زمين تا آسمان است! با طرفدارانى از قماش شما بيت زير مي تواند زبان حال ايشان باشد: از طلا گشتن پشيمان گشته ايم، مرحمت فرمائيد و مارا مس کنيد!
|
کار زيبائی از علی اکبر صادقی
براستی که اگر جنبش سبز از يک رهبری داهيانهء سکولار دموکراتی برخوردار بود که، بجای کوشش برای تعمير بنای کلنگی حکومت اسلامی در پی فرو ريختن حقوقی اين بنا بر می آمد و، با تکيه بر نيروهای وسيع مردمی که در عمل نشان داده اند خاضرند جان و مال و ناموس خود را در اين راه فدا کنند، بر آتش اين آزاديخواهی می افزود، آنگاه چه نيازی به خارج کشوری های سکولار دموکرات وجود داشت؟ >>>
اگر از محدودۀ «تأثیرگذاری پایدار» و ریشه ای به سطح تأثیرگذاری مقطعی برگردیم، می توانیم شاهد تحولات و نوآوری های بسیاری باشیم که به هر رو ناشی از فرایند جنبش سبزند. البته به شرطی که جنبش سبز را فقط به آن هشت- نه ماه تظاهرات خیابانی محدود نکنیم و زمینه ها و پیامدهای آن را نیز درنظربگیریم. مهم ترین این تأثیرات جنبشی کردن شکل مبارزه به جای منحصرکردن مبارزۀ سیاسی به صندوق رأی بود؛ دیگر آن که جایگاه و تصویر خامنه ای کاملاً دگرگون گشت و میلیون ها ایرانی با نقش مرکزی وی در سرکوب و کشتار مردم بی دفاع بهتر آشناشدند؛ سوم، هویت سکولار برای نخستین بار به شکلی گسترده و جمعی به خودآگاهی دست یافت. می دانیم که جنبش سبز از بافت اجتماعی یکپارچه ای برخوردار نیست؛ بنابراین ارزش های متفاوت و گاه متخاصم فرهنگی را درون این جنبش مشاهده می کنیم، از جمله رقابت میان دین گرایان غیر سکولار و سکولار در این مجموعه که سبب شده سکولارها بهتر از گذشته بتوانند با «منافع» جمعی خود آشنا شوند؛ و بالاخره با جنبش سبز مشارکت زنان طبقۀ متوسط نیز به مراحل بالاتری از گذشته رسیده است. >>>
تغییر در ایران به دست خود ایرانیان وقتی در آبان 86 نوشتم «امروز مردم نه از انقلاب که از باختن خسته اند. در انقلاب باختند. در اصلاحات باختند. در انتخابات باختند. در جنگ و مصالحه، هر دو، نیز خواهند باخت زیرا هیچ کدام بر سر منافع آنها نیست» نمیدانستم این مردم پس از یک باخت دیگر در «انتخابات» نشان خواهند داد که واقعا از انقلاب خسته نیستند. ولی نبودن یک تکیه گاه، آنها را در برابر سرکوب رژیم، تنها و بیپناه گذاشت. همراهی و هم صدایی موسوی و کروبی نمی توانست جای خالی پشتوانهای را پر کند که تازه خود آن دو نیز به عنوان معترض میبایست به آن تکیه میکردند تا خود نیز تنها نمانند! >>>
از هویدا تا صدام: بازخوانی بنیاد کج مدعای این نوشته آن نیست که در صدد تبرئه یا تخطئه امیرعباس هویدا یا صدام حسین برآید. آنچه منظور نظر این نوشته است آنکه مسلماً اتهامات وارده به امیرعباس هویدا طی 13 سال نخست وزیری هرگز به حد و اندازهء جنایاتی صدام رییس جمهور عراق در مدت 33 سال نبود. هویدا هرگز جنگی را علیه کشورهای همسایه خود راه نیانداخت، مردم خود را با سلاح شیمیایی نکشت، دامادهای خود و خانواده پدرشان را تیرباران نکرد، آیت الله محمدباقر صدر و خواهرش را نکشت و...با وجود این، هیچ دادگاه صالحی به اتهامات او رسیدگی نکرد و بدون داشتن وکیل در راهروی یک مدرسه در وقت تنفس میان جلسه دادگاه به قتل رسید. آیا اگر تمامی اتهامات علیه او نیز درست بود، مقتضای دادگری و خردورزی آن نبود که روند دادرسی علیه او به دقت به اجرا گذاشته می شد؟ >>>
مرگ مشکوک و خاموش اين مجری جوان که نخستین بار سنت شکنی کرده و ژولیدگی موهایش را با ژلهایی میآراست و همین اندک برای آشفتگی پریشان اندیشانهء دینکاران حاکم کفایت می کرد، در چهل و هفت سالگی و در روزهای آغازین نوروز نود، یادآور همهء کسانی است که در تاریخ سی ساله اخیر میهن مان، در بی کسی محض، بسان سرو در سایهها سر به زمین ساییده و در خاکها خفته اند... در واقع، در پی آغاز خیزش سبز ایرانیان، مرگهای مشکوک تنی چند از ستارگان سپهر هنر، نشانههای بازگشت همان خزان پیشتر رفته بر کشور ایران در پاییز خونریز هفتاد و هفت است. اين نشانههای آشکار از باز سازی سازمانهای مخفی و محفلی مرگ و تیم های ترور و جوخههای قتلهای خاموش حکایت دارند. >>>
|
کمتر کسی است نداند که طبرزدی خود در دامن نظام جمهوری اسلامی رشد کرد و زمانی که به پیمان شکنی مردان انقلاب دینی با مردم به جان آمده پی برد راه اش را از کوره راه نظام جدا کرد و از آن پس از زندانی به زندان دیگر، طریق مقاومت را به دیگران آموخت. تحمل زندان فرصتی باقی نگذاشت تا جمهوری اسلامی بتواند با ایجاد وحشت از حبس طولانی مدت برای طبرزدی و بسیاری از یاران دیگر بر زبان نسل جوان افسار کشد و خود را در حصار قدرت مصون بدارد. رژیم اما دیگر نمی تواند برای پوشاندن تمامی خباثت ها و خیانت هایی که در مقابل مردم و کشور مرتکب شده است همهء زندانیان را متهم به ضدیت به امنیت ملی نماید.>>>
امروزه روز ديگر استقلال معنای قديمی خود که «استقلال دولتها» بوده است را از دست داده و برای کسی که از زاويه ديدگاه معاصر، که ديدگاه جامعهمدار است، به اين مفهوم نگاه میکند معنايی بجز «استقلال مردم» نمیتواند داشته باشد. اينکه ناقض اين استقلال مردم، سيستمی درون مرزی يا برون مرزی باشد هيچ تفاوتی در اصل موضوع نمیکند. برای مردمی که اسير سيستم حکومتی خودشان هستند، استقلال هيچ معنايی ندارد. وقتی که نمی توانند دربارهء سرنوشت خودشان تصميم بگيرند، استقلالی در کار نيست، استقلال يعنی حق تعيين سرنوشت مردم به اراده خودشان.>>>
کشتار در اشرف و مناديان اسلام رحمانی تردید نباید کرد وقتی مالکی فرمان جنایت میدهد فقط گوش به فرمان خامنهای و سپاه قدس ندارد، حتماً روی تبعات سیاسیاش فکر میکند. حتماً روی سکوت آمریکا و غرب حساب میکند، حتماً روی حمایت «سبز»های وطنی از نوع کدیور و صدری و امثالهم حساب میکند. لابد که در لحظه جنایت آفرینی خود را نمایندهی آنان نیز احساس میکند. حتماً از نامه نگاری صدری و کدیور به کلینتون آگاه است. بسیاری از حاکمان عراقی مانند حاکمان کشورمان هرچند بویی از ایران و ایرانیت نبردهاند اما فارسیشان خوب است. شکی نیست که در عراق داویری هست که مسرت امثال کدیور و «سبزهای معلومالحال» از «به درک واصل شدن» مجاهدین را به اطلاع مالکی و تصمیمگیران عراقی رساندهاند.>>>
|
© 2007 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-963 |