
«آقا» مرا ببخش!
ف.م.سخن
آقا، وقتی دیدم بی بی سی از قول آقای خاتمی نوشته "هم ملت ظلمی را
که بر او شده ببخشد، و هم نظام و رهبر" جگرم خون شد. اشک چشم و آب
دماغ و خلط سینه و اینها شروع کردند بیرون زدن. احساس کردم می
خواهم –
گلاب به رویتان
-
استفراغ کنم. منی که جزو ملت باشم کدام ظلم را ببخشم؟ اصلاً ظلمی
به من شده که بخواهم ببخشم؟ [این جا جیغ جانخراشی به سبک جیغ هایی
که پامنبری ها موقع روضه ی امام حسین می کشند، می کشم و بر پیشانی
ام می کوبم]. من غلط بکنم که بخواهم ببخشم. ولی شما باید ما را
ببخشی. خیلی به شما بد کردیم. خیلی به شما ظلم کردیم. خیلی به شما
جفا کردیم. قربان محاسن مبارک ات بروم که از دست ظلم های ما سفید
شد. اوهو اوهو اوهو اوهو...>>>


جامعهء بی تبعيض چيست؟
شايد بتوان مشکل تجربهء قرن بيستم را در «اين – همان» دانستن ِ
ج«امعهء بی طبقه» با «جامعهء گوناگونی از دست داده» دانست، آن سان
که آدميان همه يک شکل و يک انديشه و يک رفتار فرض شوند تا، در متن
جامعه ای رنگارنگی از دست داده، به مساوات و عدالت و تعادل برسند.
اين گونه تلقی ناشی از فقط يک نوع برداشت از مفهوم ريشه ای ديگری
است که نيم هزاره ای از توجه علمی به آن می گذرد و بنظر می رسد که
عاقبت، با پشت سر گذاشتن تجربه هائی هولناک و خونين، در قرن بيست و
يکم می تواند به بار بنشيند.>>>
(پيوند به
آرشيو جمعه گردی ها)

گزارش همايش سکولارهای سبز ايران در تورنتو
يک گفتار ويدئوئی از اسماعيل نوری
علا>>>


حالا فهمیدید رأیتان کجاست؟!
گورباچف در پاسخ
خمینی که اسلام را به جای کمونیسم پیشنهاد میکرد نوشت: «ملت ما
انتخاب خود را به عمل آورده و این در سال 1917 بود!» پاسخی بس متین
که دیگر واقعیت نداشت! مردم شوروی در آن «انتخاب» همان گونه
بازنگری کرده بودند که امروز مردم ایران دیگر آن «انتخاب» ناشی از
انقلاب اسلامی را قبول ندارند. ولی راهی هم که با تکیه بر نیروهای
موجود در رژیم در پیش گرفته شود، جز از یک جمهوری ناقص به یک
دمکراسی ناقص نخواهد بود و کشورهای دمکرات عملاً موجود نیز چیزی
بیش از این برای دیگران نمیخواهند! نیروهای واپسگرا مانند رژیم
ایران و کسانی که خواهان «اصلاح» این واپسگرایی هستند از همین
واقعیت تلخ تغذیه میشوند.>>>

بازی دین و قدرت
فیروز نجومی
بازی دین و قدرت، لزوما یک بازی تراژیک نیست، بیشتر به شکل
دراماتیک و کمدی اجرا می
شود. بازی دین و قدرت یک بازی تکراری ست، اما بازی ای که پای بند
هیچ عهد و قراردادی نیست. مرزهای دین و قدرت هنوز ناشناخته اند. در
بازی دین و قدرت جراحت هست اما هلاکت نیست ...>>>

خطرناک تر از فتنه سبز!
سعید صالحی نیا
این آخرین جنگ بین حکومتی است. مثل صحنه شطرنجی است که مهره هایش
خورده اند و مهره های مانده دیگر جای بازی کردن ندارند. وضعیت آخر
این رژیم است. حکومتی که با پان اسلامیزم شروع شده بود و قرار بود
جهانی را مسلمان کند یادتان هست؟! حالا کارش بجائی رسیده که کرور
کرور از خودش "کافر" و منافق بیرون می دهد! "آقایش" به نوچه مکلایش
اعتماد ندارد. اسلام کم آورده می رود دنبال حجتیه ای و مدرسه حقانی
و وقتی کم آورد ملاط کوروش کبیر بخودش می مالد و از "اسلام ایرانی"
حرف می زند!>>>

اگر
اتحاد جماهیر شوروی فرو نمیپاشید
فرهاد جعفری>>>
«حمایتِ حزب توده از اسلام سیاسی، انگارهها و عملکردهایش» در
تمام طول نیمقرنِ گذشته؛ هرگز بدون دلیل نبود. آنان بهخوبی
میدانستند که «اسلام سیاسی»، چه پیامدهایی بهدنبال خواهد داشت و
«تزویج دین و سیاست»، به کجا خواهد انجامید! اگر اتحاد جماهیر
شوروی فرو نمیپاشید؛ اکنون نقشههای «تودهایها» و «تودهایهای
نمازخوان» به ثمر نشسته بود و میتوانستند «حکومت مارکسیستی در
ایران» را بهعنوان «آلترناتیو حکومت دینی» به ایرانیانِ «گریزان
از دین سیاسی» (اما همچنان «مطالبهکنندهی عدالت و آزادی»)
بقبولانند. اما چه سود که «گورباچفِ خائن!»، تمام امیدها و
نقشههاشان را بر باد داد!
بقيه در آرشيو

ماجرای
«استراس کان» و رابطهی قدرت و سکس
شهلا شفیق
در ميانهء هياهو و بحث های جنجالی پيرامون تراژدی آقای کان و نتايج
سياسی آن، تصوير زن خدمتکار به مثابه بدنی ظاهر می شود که شهوتی
مقاومتناپذير برانگيخته، بدنی بی سر، بی صورت. میخوانيم که
همکاران زن در هتل با ديدن گريههای او از ماجرا باخبر شده و پليس
را خبر کرده اند. چشمهای گريان زن اما هيچ همدردی در ميان
سياستمدارانی که پيام می دهند و روزنامه نگارانی که بحث می کنند بر
نيانگيخته است. چرا ؟ چگونه است که در ميان احزاب سياسی و حتی در
ميان زنان سرشناس احزاب چپ و راست، در نخستين واکنشها، سخنی در
اين باره شنيده نمیشود؟>>>


آرشيو
