|
|||
نقل مطالب اين ترجمه تنها با ذکر مأخذ مجاز است
|
زندگينامهء مصطفی کمال ـ آتا تورک بخش سوم ـ برآمدن جمهوری ترکيه فصل چهل و نه ـ حل و فصل مسئلۀ موصل شورش کردها در زمان کاملاً مناسبی اتفاق افتاده بود؛ چرا که با جريان رسيدگی به پروندۀ موصل در سازمان ملل متفق و حضور يک کميسيون رسيدگی از جانب اين سازمان در محل همزمان شده بود. شيخ های شورشی تلاش بيهوده ای می کردند تا اعضای اين هیئت را تحت تاثير قرار دهند. مسئلۀ موصل، که از زمان کنفرانس صلح لوزان به جا مانده بود، هنوز تا حل و فصل کامل فاصلۀ زيادی داشت. در سراسر سالی که گذشته بود شورش کردها بخش عمده ای از توجه کمال و وزيرانش را در آنکارا به خود جلب کرده و آنها متناوباً در مورد آن با ديپلمات های انگليسی ملاقات می کردند. هنگامی که آنکارا رسماً تبديل به پايتخت ترکيه شد ديپلمات های کشورهای مختلف رفته رفته از استانبول به آنجا نقل مکان کردند. اما آنکارا هنوز تا آن حد آماده نشده بود که بتواند کليۀ نيازهای هيئت های ديپلماتيک را برآورده سازد. مثلاً، ژرژ پنجم، پادشاه انگليس، حاضر نشد که سفير خود را «به مصيبت اقامت در چنين محلی» دچار کند. و ديگر کشورهای غربی نيز همين روش را برگزيده بودند. به اين ترتيب، چند سال وقت لازم بود تا سفارت خانه های اصلی خارجی به پايتخت ترکيه نقل مکان کنند. اين وضعيت البته غازی را چندان خشنود نمی ساخت. يک بار، به هنگام ملاقات با يکی از منشی های سفارت انگليس، هنگامی که از او شنيد که سفير انگليس در استانبول است، با لحن نيش داری به او گفت: «بله، استانبول جای قشنگی است!» اما، در فقدان امکانات لازم در آنکارا، چارۀ ديگری نيز وجود نداشت. «سر رونالد ليندزی»، که به جای «رامبولد» به سفارت انگليس در ترکيه منصوب شده بود، عهده دار انجام مذاکرات مربوط به موصل بود. هنگامی که او به منظور تقديم استوارنامۀ خود به غازی از استانبول به آنکارا آمد و قرار شد طکی دو روزی در آنکارا بماند، از آنجا که حاضر نشد در ميهمان خانه ای در نزديکی ايستگاه قطار منزل کند تمام مدت اقامت خود را در واگن قطار گذراند. هنگامی هم که آنکارا را ترک می کرد، همچون ديگر سفرای خارجی، يکی از منشی دوم های سفارت را در آنکارا مستقر نمود. اين شخص «نکس هلم» نام داشت که بعدها لقب «سر» گرفت و از 1951 تا 54 سفير انگليس در ترکيه شد. او، به عنوان منشی دوم سفارت، در عمل نمايندۀ کشور خود در جمهوری ترکيه محسوب می شد. و جزيي از مجموعۀ ديپلمات های جوان و بی تجربه ای محسوب می شد که در آن روزگار به آنکارا آمده و به راحتی با اطرافيان جوان کمال حشر و نشر پيدا کرده بودند. هلم، به نمايندگی از طرف دولت انگلستان، برای خريد قطعه زمينی در نزديکی «چانکايا» اقدام کرد. اين قطعه زمين به يکی از همکاران اصلی غازی تعلق داشت. ابتدا در آن چند اتاق سرپوشيده به عنوان ساختمان موقت کنسولگری برپا کردند و منتظر آغاز ساختمان سفارت دایمی بريتانيا در آنکارا شدند. فرانسوي ها سفارت خود را در ايستگاه قطار برپا کرده و ميهمانی های خود را در يکی از انبارهای بانک سابق عثمانی برپا می داشتند. امريکايي ها به سکونت در يک آپارتمان کوچک قناعت کرده بودند و فقط روس ها بودند که با داشتن ارتباطات فراوان از روزهای نخستين انقلاب سفارت بزرگ و جا افتاده ای داشتند که به خوبی تزيين شده و دارای سيم کشی برق بود و همۀ کارکنان ديپلماتيک خود را در آن جای داده بودند. آنها، که در آنزمان به شدت خواستار توسعۀ روابط بازرگانی خود با ترکيه بودند، در محل سفارت ميهمانی های مفصلی می دادند. کمال اين ميهمانی ها را بسيار دوست داشت و افسران و دوستان او نيز به شرکت در آن ها راغب بودند. يک بار شکايتی به دست او رسيد مبنی بر اينکه برخی از مقامات ترک در پايان يک ميهمانی به طرز خطرناکی از پله ها به پايين می غلطيده اند. اما يکی از مشاوران غازی در دفاع از آن ها به اعتراض توضيح داد که اين اتفاق به خاطر نوشيدن زياد ودکا نبوده بلکه به آن علت پيش آمده که آنها به پلکان های باريک عادت داشتند و پهنای پلکان سفارت موجب شده بود که تعادل خود را از دست بدهند. با اين همه، اين ميهمانی ها در آنکارا به وفور انجام نمی شدند و سرگرمی عصرها بيشتر مجالس ورق بازی بود. محل محبوب انجام اين کار و همچنين شرکت در رقص های گهگاهی، کلوب «آناتولين» نام داشت که کمال اغلب به آنجا می رفت. نمايندۀ ديپلماسی بريتانيا هم، که خود را در محل مناسبی مستقر کرده بود و هميشه می دانست که غازی کی برای تفرج های شبانۀ خود از چانکايا بيرون می آيد، اگر تشخيص می داد که او دل و دماغ صحبت کردن را دارد به سراغش می رفت. چرا که در طول روز گاردهای رياست جمهوری به اشخاص اجازۀ نزديک شدن به کمال را نمی دادند. کمال صبح ها هم قدمی در اطراف چانکايا می زد و اغلب دوست داشت که با گاردهای خود شوخی کند. يک روز صبح از يکی از آن ها پرسيد «چه می کنی؟» و جواب شنيد که «مواظب پرزيدنت هستم». کمال شوخی کنان گفت: «نه برادر، اين منم که مواظب تو هستم!» کلوپ آناتولين کوچک بود و در نتيجه ميهمانان خارجی آن حتی اگر دل خوشی از هم نداشتند ناچار اغلب ناچار بودند با هم سر کنند. حاضران در اين کلوپ به دو گروه تقسيم می شدند؛ آنها که جا سنگين و موقر بودند در اطراف عصمت، که اهل بازی بريج بود و اغلب با يکی دو تن از وزرايش در گوشه ای از سالن می نشست، جمع می شدند. او اين بازی را هنگامی که در صحراهای يمن خدمت می کرد آموخته بود. گروه دوم به کسانی تعلق داشت که بيشتر اهل شوخی و خنده بودند. آنها در سوی ديگر سالن در اطراف کمال جمع می شدند که فقط پوکر بازی می کرد و معتقد بود که بريج دارای قوانين پيچيده ای است. او از هيجان ناشی از بازی پوکر لذت می برد اما هيچوقت آن را جدی نمی گرفت و اگرچه از بردن خوشش می آمد اما اغلب در پايان بازی اصرار می کرد که برنده ها پول بازنده ها را پس بدهند و اين کار بقيه را دلخور می کرد. ديپلمات های جوان که اين تماس های غيررسمی را ارزش می نهادند آماده بودند که تا ديروقت در کلوپ بمانند، اما همۀ آن ها اغلب به خانه می رفتند و کمال خود تا دميدن آفتاب با کسانی که مانده بودند بازی کردند. البته کمال تشريفات ديپلماتيک را در ارتباط خود با خارجی ها به شدت رعايت می کرد. هنگامی که آنها تقاضای ديدار رسمی از او می کردند همواره اصرار داشت که وزير خارجه در جلسه حضور داشته باشد. اين وزير اکنون دکتر «توفيق روشتو» بود که چند سالی را در اين سمت سر کرد. او يکی از پيروان قديمی کمال بود که روزگاری پيش، در کافه های جوانی شان در سالونيکا، پيامبرانه پيش بينی کرده بود که وزير خارجۀ کمال خواهد شد. او اروپا را خوب می شناخت، به چندين زبان تکلم می کرد، ذهنی کارآمد داشت و، بالاتر از همه، خلقيات رييس خود را خوب می شناخت. سرزنده و خوش برخورد بود و همين امر موجب می شد تا خارجی ها به او علاقمند شوند؛ هر چند که همين خلقيات باعث می شد که او را خيلی جدی نگيرند. آنها اغلب با او ديدار داشتند و او را همواره پذیرا و درک کننده ـ هر چند نه چندان ثابت قدم ـ می يافتند. گاهی هم البته شرکت در جلسات طولانی شبانۀ بحث سياسی، بازی پوکر، و مشروبخواری با رييس، او را خسته نشان می داد. يکی از ديپلمات های امريکايي که روزی در ساعت چهار و نيم بعداز ظهر به ملاقات او رفته بود گفته است: «مرد بيچاره چقدر بايد از دست من دلخور شده باشد که استراحت شبانه اش را به هم زده ام!» توفيق همکاران خود را چنان تربيت کرده بود که همواره گزارش های دقيق و کوتاهی در مورد کشورهای مختلف برای کمال آماده داشته باشند، به طوری که وقتی ديپلمات های خارجی به ديدار کمال می رفتند او با پرسش های متعدد و مطلع خود آن ها را غافلگير و گاه ناراحت می کرد. کمال در لحظه های سرخوشی خود از سر به سر گذاشتن با توفيق روشتو لذت می برد و توفيق هم با خوشحالی در اين بازی ها شرکت می کرد. يک روز عصر در چانکايا قرار بود که «پرزيدنت» پس از شام يکی از سفرای خارجی را به حضور بپذيرد. اين ديدار بسيار مهم بود و از آنجا که کمال در سر شام بسيار سرخوش به نظر می رسيد دوستان او انواع بهانه ها را می تراشيدند که او از نوشيدن بيشتر مشروب دست بکشد. کمال که منظور آن ها را فهميده بود نگاهی به اطراف خود کرده و گفت: «ببينيد، من نمی فهمم چرا اينقدر شلوغ می کنيد. اگر به فکر ديدار بعد از شام هستيد لازم نيست نگران باشيد. من در همۀ شرايط و هر چقدر هم که مست باشم هرگز خرابکاری هايي را که توفيق روشتو در هوشياری می کند نخواهم کرد!» در آتمسفر دوران پس از کنفرانس لوزان، انگليس ها و ترک ها در آنکارا به زودی روابط دوستانه ای برقرار کرده بودند و همراهان کمال اغلب برای مشروب نوشی و يا بازی بريج به همسايۀ انگليسی او در چانکايا سر می زدند. اين کار چنان بالا گرفت که کمال يک روز عصر در کلوپ، با قيافه ای که سعی می کرد جدی نشان داده شود، به هلم گفت: «شما مثل اينکه قصد داريد رفقای مرا از دستم در بياوريد». هلم با نگرانی پرسيد که آيا غازی از اين مساله ناخشنود است؟ و پاسخ شنيد که نه، چنين نيست. کمال همواره به کيفيت بالای رفتارهای اخلاقی و سياسی انگليس ها احترام می گذاشت و اين واقعيت که انگليس زمانی دشمن او بود مصمم ترش می کرد تا با آن ها رفاقت بيشتری کند. در ذهنيت شرقی ها اصل بر آن است که :«دشمن آدم، هميشه دشمن آدم است» و همين اصل قرن ها سياست خارجی امپراتوری عثمانی را شکل داده بود. اما در جمهوريت کمال يکی از تصميم ها آن بود که به اين گونه اختلافات طولانی و ميراثی پايان داده شود. کمال تا آنزمان اين روحيه را در آشتی سريع خود با يونانی ها در لوزان و نيز با نشاندادن صبوری بسيار در برابر خواست های انگليس ها، چه در لوزان و چه در چاناک، نشان داده بود. و اکنون اين مساله برای حل معضل موصل لزوم بيشتری داشت. در لوزان توافق شده بود که مسئلۀ موصل در ابتدا از طريق مذاکرات مستقيم بين ترکيه و بريتانيا مورد بررسی قرار گيرد و اگر اين مذاکرات به شکست انجاميد آنگاه اين موضوع به سازمان ملل متفق احاله شود. اصل بحث نيز بر سر تعيين مرز بين ترکيه و سرزمين تحت فرماندهی انگليس ها بود ـ که اکنون عراق نام گرفته بود. اين مشکل ابتدا در ماه می 1924 به تشکيل کنفرانس انگليس و ترکيه در استانبول انجاميد. ازجانب ترکيه فتحی در اين کنفرانس شرکت داشت و نمايندۀ انگليس هم «سر پرسی کاکس» کميسر عالی انگليس در عراق، بود. فضای کنفرانس در ابتدا دوستانه بود اما به زودی معلوم شد که دو طرف مذاکره اختلاف عقيدۀ وسيعی دارند. فتحی بر احيای مرزهای قبل از جنگ ايالت موصول، که اکنون در تصرف انگليس ها بود، اصرار کرده و بر اين امر تکيه می کرد که اکثريت ساکنان منطقه ترک ها و کردهائی هستند که «همچون دو خواهر همواره دارای سرنوشتی واحد و مشترک بوده اند». اما «سر پرسی» که به ترک ها و کردها همچون دو نژاد کاملاً مجزا نگاه می کرد، اظهار می داشت که اکثريت ساکنان موصل کردند و نه ترک. و ترک ها از اين که از خودمختاری اعطا شده از جانب انگليس ها در درون عراق برخوردار باشند خشنودند. در عين حال، انگليس ها ديگر حتی به مرزهای سابق موصل نيز رضايت نمی دادند و معتقد بودند که اين مرز بايد به منطقه ای شمالی تر تغيير مکان يابد و شامل اقليت آسوری ـ مسيحی منطقه نيز که خواستار حمايت انگليس بودند بشود. آنها معتقد بودند که ترک ها در منطقۀ مزبور دارای حضور موثری نيستند. ترک ها اما از پذيرش مرزهای جديد پيشنهادی خودداری می کردند و، در نتيجه، مذاکرات عاقبت متوقف شده و موضوع به شورای ملل متفق فرستاده شد. اين شورا نيز مرزی موقتی را تعيين کرد که حدوداً همان مرز اوليه بود و کميسيونی را به منطقه فرستاد تا با نمايندگان ساکنان گوناگون منطقه ديدار و مذاکره کند. کميسيون گزارش خود را در ماه سپتامبر 1925 تسليم شورای ملل متفق کرد. اين گزارش می گفت که اگرچه انجام يک همه پرسی در منطقه عملی نيست، اما مطالعات نشان می دهد که نظر اکثريت ساکنان منطقه متوجه پيوستن به عراق است تا ترکيه؛ و در اين مورد ملاحظات امنيتی و اقتصادی نقش مهمی دارند. گزارش توصيه می کرد که ايالت موصل، که اکنون منطقه ای در شمال خود را نيز شامل می شد، ضميمه عراق شود اما تا 25 سال زير نظر ملل متفق باقی مانده و نسبت به تأمين حقوق کردها نيز تضمين های لازم داده شود. انگليس ها از قبل اعلام داشته بودند که هر گونه تصميمی از جانب شورای ملل متفق را می پذيرند. اما ترک ها از پذيرش اين پيشنهادات سر باز زده و در 16 دسامبر 1925 هیئت نمايندگی خود را از ژنو خارج کردند. شورای ملل متفق هم، در غياب و بدون داشتن رضايت آنها، سرپرستی منطقه را به بريتانيا داد. کمال، روز پس از اين واقعه، به عنوان يک عمل تلافی جويانۀ ديپلماتيک، يک قراداد عدم مخاصمه با روسيه شوروی امضا کرد و، همزمان با اينکه روشن شد تصميم ملل متفق عليه ترک ها خواهد بود، به توفيق روشتو که مسئول مذاکرات در ژنو بود دستور داد که قبل از آمدن به آنکارا عازم پاريس شود. او، در آنجا، به چیچرين، وزير خارجۀ شوروی که از جنوب فرانسه راهی برلين بود، برخورده و او را آماده يافت تا عمل خود در کنفرانس لوزان را جبران کند. آنها چهار ساعت را با يکديگر گذراندند و در طی آن، بدون در دست داشتن مدارک مربوط به موضوع، يک معاهدۀ 30 ساله را تهیه کرده و امضا نمودند. اين معاهده در آنزمان مشکلات اقتصادی را که مهمترين عامل تيره شدن روابط روسيه و ترکيه بودند کنار گذاشته و بر همآهنگی سياسی طرفين تاکيد می گذاشت و موافقت آنها را مبنی بر اين که در هيچ اتحاد و ائتلافی عليه يکديگر شرکت نکنند اعلام می داشت. توفيق با داشتن چنين معاهده ای در جيب خود به آنکارا بازگشت. امضای اين معاهده توفان تحقيرشدگی ناشی از تصميم ملل متفق را خنثی کرد. مطبوعات وقوع جنگ جديدی را پيش بينی می کردند. انگليس ها بار ديگر به دشمن تاريخی ترک ها، که تحت لوای سياست های جديدشان همان معاهدۀ سورس و تصرف اسميرنا را مطرح می کردند تبديل شده بودند. اين بار موصل شکافی بود که آن ها در ديوار امنيت ملی ترک ها ايجاد کرده بودند و تشکيل کشور عراق نيز نيزه ای محسوب می شد که قلب ترک ها را هدف گرفته است. از نظر ترک ها، سرفرماندهی اين عمليات شيطانی سازمان ملل متفق بود که «عروسک دست نيروهای امپرياليست» محسوب می شد کوششی نکرد و به جريان همچون نوعی استفاده از سوپاپ اطمينان نگريست. او معتقد بود که اگر تظاهر به جنگ طلبی بتواند افکار عمومی در بريتانيا را هراسان کند، خود به خود، کار مذاکره کنندگان آن کشور دچار دست انداز خواهد شد. واقعيت هم اين بود که واکنش نسبت به داستان موصل از جانب حزب کارگر و مطبوعات سرشناس انگلستان کاملاً مخالفت آميز بود؛ هر چند که ميزان اين مخالفت نسبت به سال 1922 که مساله موصل برای نخستين بار مطرح شد تخفيف يافته بود. مخالفين اعتقاد داشتند که نه موصل و نه جای ديگری در بين النهرين ارزش آغاز کردن جنگی ديگر را دارد. روزنامۀ «منچستر گاردين» نوشت که «حکومت ترک اصلاً آنگونه که تبليغ می شود وحشتناک نيست» و اضافه کرد که به سود کشور است که بمدت شش ماه ديگر نيز با ترکها مذاکره شود. البته اين خواست خود کمال هم بود. او نه قصد افتادن در آغوش روسيه و نه جنگ کردن با بريتانيا را داشت و، در واقع، دوستی با بريتانيا ستون اصلی سياست خارجی او محسوب می شد. خود بريتانيايي ها هم، پس از اعلام تصميم ملل متفق، از هر گونه همکاری برای رفع مشکلات کمال خودداری نکردند. سر آرنولد ليندزی، سفير بريتانيا، ماموريت يافت که در آنکارا به مذاکره بپردازد و اتفاقا کار او در اين مذاکرات را موسولينی آسان تر کرد چرا که اعلام داشت اگر کمال به عراق حمله کند سربازان او در آداليا (آنتاليای کنونی) پياده خواهند شد. در فضائی اين چنين مطبوعات ترکی از حرارت افتادند و افکار عمومی ترک پذيرفت که بريتانيا دارای مقاصد صلح آميزی است. کمال، شخصاً به آماده ساختن توفيق روشتو برای مذاکره با انگليس ها پرداخت و از او خواست تا مذاکراتش با آن ها را نزد خود او تمرين کند. توفيق در ابتدا رفتاری نرم و آشتی جويانه ارائه داد؛ اما کمال کارش را قطع کرد و گفت: «نه، اين رفتار قدرت کافی ندارد و در آن عزمی ديده نمی شود». سپس توفيق سعی کرد خشن تر رفتار کند و با مشت به روی ميز بکوبد، به اين کار بريتانيا را تهديد به حمله بکند. کمال خندان به او گفت: «بفرماييد که با چی می خواهيد اين حمله را انجام دهيد؟» ادای مقتدرانۀ کلمات نيز کاری انجام نداد. اما لازم بود که به صورتی مقتدرانه با انگليسی ها کنار آمد. مسئله اين بود که موصل، برخلاف آدانا و يا الکساندرتا، به جز ساکنان کردش دارای جمعيت بزرگی از اعراب بود و، در نتيجه، انضمام مالکيت اين منطقه به ميثاق ملی امری حاشيه ای محسوب می شد. کمال، در شخصيت يک سرباز، در 1918 نسبت به تصرف موصول به وسيلۀ انگليس ها اعتراض کرده بود. اما شخصيت سياسی کمال، به عنوان يک دولتمرد، به خصوص در آن مرحله از تاريخ ترکيه، به او می گفت که نبايد ورود کشورش به مجموعۀ ملل مغرب زمين را به خاطر سرزمين عرب نشينی از متصرفات گذشتۀ امپراتوری عثمانی به خطر اندازد. در نتيجه، لازم بود توفيق روشتو بتواند بيشترين امتيازات را از بريتانيايي ها بگيرد. پيشنهاد مطرح شده اين بود که ترکيه ادعای بريتانيا نسبت به ايالت موصل را بپذيرد و همچنين با عراقی ها توافق کند تا با همکاری يکديگر صلح را در مرزهای مشترکشان تضمين کنند. کمال اما، قبل از موافقت با اين پيشنهاد، بايد مخالفان توفان برانگيز خود در حزب مردم را خاموش می ساخت. آنها در يک جلسۀ پنج ساعته به بحث درباره نيک و بد توسل به جنگ پرداختند. برخی با آغاز جنگ موافق بودند چرا که می پنداشتند وجود تهديدآميز نيروهای بريتانيا در عراق عاقبت به جنگی ناگزير منجر خواهد شد. اما، هنگامی که زمان رأی گيری فرا رسيد، اعضای حزب با اکراه موافقت کردند که از موصل نيز همچون ديگر ايالات از دست رفتۀ امپراتوری عثمانی خداحافظی کنند. پس از حصول به اين توافق در حزب، کمال که دورۀ دوم مجلس شورا را در کنترل کامل خود داشت، دريافت که مساله را می تواند بدون مخالف زياد به انجام برساند. لذا در 5 جون 1926 معاهده ای بين ترکيه، بريتانيای کبير و عراق در آنکارا به امضا رسيد و همين امر موجب شد که شش سال بعد ترکيه به عضويت سازمان ملل متفق پذيرفته شود. يکی از نکات جالب در مورد مذاکرات پيرامون موصل آن بود که مساله نفت که زيربنای اصلی اختلافات بود هيچ گاه تا سطح مذاکرات بالا نيامد. دولت بريتانيا به شدت می کوشيد تا مذاکرات را از مسايل نفتی به دور نگاهدارد و دولت ترکيه هم بيشتر نگران مسايل ارضی بود تا امور اقتصادی؛ و به نظر می رسيد که از ارتباط نفت با رفاه آيندۀ کشور خود چندان آگاهی ندارد. در نتيجه، ترک ها نه تنها سرزمين موصل را به انگليس ها واگذاشتند بلکه اعلام داشتند که هيچ گونه ادعايي نسبت به نفت منطقه ندارند و تنها ده در صد از درآمد را بعنوان حق امتياز مطالبه کردند، که اين مبلغ بعداً تبديل به رقم ثابت پانصدهزار پاوند شد.
|
|