=======================================================
انقلاب
مشروطيت، رويداد ناتمام تاريخ ايران
جمشيد طاهریپور
ناتمام بودن انقلاب مشروطيت تنها در اين نيست که آرمان و اهداف آن،
از پس يک سده کماکان باقی هستند، اين ناتمامی بويژه از آنروست که
يک تحول دموکراتيک در کشور و نيز در سازمانهای سياسی و احزاب
ايران، بدون رويکرد استوار در جانبداری نقادانه از انقلاب مشروطيت،
نمیتواند آغاز با فرجام داشته باشد. انقلاب مشروطيت، تنها "گذشته"
در تاريخ معاصر ايران است که پيشروی ايرانيان به سوی "آينده" در
آزادی و پيشرفت، در پرتو شناخت و امتداد ديالکتيک آرمان و ميراث
بجا مانده از آن دستياب تواند شد.
=======================================================
سه
قرن روشنگری درغرب
علیشاد لربچه
از طریق جنبش روشنگری هردو انقلاب انگلیس در قرن هفده موجب حاکمیت
نظام مشروطه سلطنتی و حذف حکومت مطلقه شد. جنبش روشنگری انگلیس
آشکارا سیاسی، اخلاقی و ضددین بود. ازجمله متفکران آن : باکون،
هابس، لاک، تولاند و ماندویل بودند. آنان می خواستند با کمک
بورژوازی جامعه را از اجبارهایی مانند حکومت مطلقه، دگم های
کلیسایی و ارتجاع فئودالیسم آزاد نمایند. آنها میگفتند که، با توجه
به طبیعت، انسان آزاد است و هیچ قدرتی روی زمین حق ربودن حقوق
انسانی را از او ندارد.
=======================================================
در
معنای تاریخی «دولت» و «ملّت»
ماشاءالله آجودانی
تا پیش از نهضت مشروطیت، در دوران استبداد قاجار هیچ زمینه ای برای
پیدایی و تشکّل احزاب سیاسی وجود نداشت. نیروی متشکل سیاسی غیر
روحانی که بتواند نقش اپوزیسیون دولت و در معنای عام آن حکومت را
به عهده بگیرد، در میان نبود. چنین نقشی عملاً به عهده روحانیون
بود. تقسیم قدرت اجتماعی دوسو داشت، یا در حیطه اقتدار دین بود، یا
در حیطه اقتدار سلطنت که در معنای عام از آن به "دولت" تعبیر می
شد. . . به همین جهت از شاه و صدراعظم و وزرایش به رؤسای دولت و از
مراجع و مجتهدان به رؤسای "ملّت" تعبیر می شد. "ملت" در معنای
شریعت، دین و آیین و گاه در معنای پیروان دین و آیین، و "دولت" در
معنای سلطنت، حکومت و عوامل آن.
=======================================================
مهدیگری
به مثابهی رویزیونیسم اسلامی
و «نئو باب ایسم» احمدینژاد
ب. بی نیاز (داریوش)
محمد
در سه رکن اصلی ادیان پیش از خود تجدید نظر به عمل آورد: يک) ملاک
اعتقاد به خدای واحد یعنی از بین بردن کیفیت قوممداری و
دینمداری، دو) حذف معجزه و، سه) تأکید بر فناپذیری بیولوژیک همه.
شیعه عملاً بر تمامی این سه نکتهی اساسی خط بطلان کشید و یک تجدید
نظر اساسی در اسلام انجام داد، تجدیدِ نظری که نه یک قدم به پیش
بلکه رجعت به ادیانِ تک خدایی ماقبلِ اسلام بود.