======================================================
ليبراليسم
ايرانی:
از فروغی تا مصدق
گفتوگو با مهرزاد بروجردی
من گمان میكنم كه
باریكبینیها و نگاه سیستماتیكی را كه در اندیشه غرب در مورد
رابطه دولت با مردم و در مورد حوزه خصوصی و عمومیو... وجود داشت،
متاسفانه در جامعه ایران شاهد نبودیم. همین مساله هم سبب شده است
كه لیبرالیسم در جامعه ایران به عنوان یك انگ یا برچسب سیاسی بیشتر
مورد سوءاستفاده قرار گیرد نه به عنوان یك مكتب فكری و سیاسی
قدرتمند. از این رو در دادوستدها و جنگهای روزمره سیاسی هر كسی
این برچسب را بیرون كشیده بدون اینكه از سابقه و تعریف اصلی آن
خبری داشته باشد آن را به مخالفین خود اهدا میكند.
=====================
کوتاه و گويا
====================
لیبرالیسم و خط امام؟
زهرا صادقی
لیبرالیسم امروزه
اندیشه ی بسیاری از به اصطلاح روشنفکران، اساتید، دانشجویان، و
مهمتر از آن، برخی احزاب سیاسی را به خود مشغول کرده است. اما یک
سوال اینجا وجود دارد و آن اي که براستی "لیبرالیسم" در اندیشهء
اسلام، امام (ره) و انقلاب چه جایگاهی دارد؟ آیا امام با این
اندیشه و مکتب های جعلی دیگر موافق بودند؟ بهتر است نگاهی اجمالی
داشته باشیم به سخنان امام در مورد لیبرال ها، به خصوص "نهضت
آزادی" و"جبهه ملی"! «من به آنانی که دستشان به رادیو وتلویزیون و
مطبوعات است وچه بسا حرف های دیگران را میزنند اعلام می کنم تا من
هستم نخواهم گذاشت انقلاب به دست لیبرالها بیفتد» ...
«ما
هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود به گروه ها و لیبرالها را می
خوریم» (صحیفهء نور ج-21)
پس،
آیا براستی خط امام
لیبرالیسم بود؟ لابد تعجب می کنید که چرا چنین سوالی را می پرسم.
آخر برايم جالب است که تقریبا 3 روز پیش داشتم یک سری به روزنامه
ها می زدم که به یک چیز خیلی جالب برخوردم: سخنان جناب آقای مرعشی،
سخنگوی حزب کارگزاران در روز نامه خودشان. ایشان این طور قلم زده
بودند :«ما در عرصهء سیاست چه کاره ایم؟ ما باید حقمان را بگیریم،
ما نیمی از سیاست جمهوری اسلامی هستیم. ما فرزندان امام، انقلاب و
دفاع مقدس هستیم». واقعاً جالب است که آقای مرعشی خود را فرزند
امام و پیرو او می داند؛ همان آقای مرعشی ای که جائی ديگر به صراحت
اعلام کرده بود: «کارگزاران یک حزب لیبرال دموکرات مسلمان است!»
حالا آيا کارگزاران فرزند امام است؟ فرزند انقلاب است؟ کجای اندیشه
های امام لیبرالی بود؟ ما منکر جنگ رفتن ایشان نمی شویم؛ اما یک
سوال داريم: آيا واقعا ایشان پیرو خط امام هستند!؟>>>
(آرشيو)
به
قلم لرد کين راس
فصل
پنجاه و سوم
ـ بازگشت به استانبول
غازی سوار با قايق بزرگی به استانبول آمد و مورد استقبال گسترده
ای قرار گرفت. کشتی های بخاری به افتخارش سوت های خود را به صدا
درآوردند و، در همان حال، هزاران قايق کوچک که به طرز خطرناکی از
جمعيت پر بودند سراسر ترعه بسفر را فراگرفته، دور قايق غازی حلقه
زده، و آن را به سوی ساحل همراهی کردند. بسياری از مردم کل حقوق
ماهانه شان را برای کرايه کردن يک قايق پرداخته بودند. شب که شد
همه جا روشن بود و رود متحرک مردمانی که مشغل به دست داشتند در
خيابان های شهر جاری شد و به سوی قصری رفت که در آنجا غازی در
ميان فريادهای شادمانهء مردم به روی بالکن آمد و به جمعيت سلام
گفت. برای مردم استانبول بازگشت او پس از اين همه سال نشان از
آشتی شکوهمند ملی داشت.
=======================================================
تاريخ
همان اگر و مگر است...
امير سپهر
ترکيه را بنگريد که مصطفی کمال پاشا، «آتا تورک»، با شناختی که
از جامعه ی خود داشت و می دانست که در آينده، اسلام خردسوز خطری
برای آزادی و مدنيّت آن کشور خواهد بود، چگونه بجا و درست برای نسل
های آينده ی ميهن خود تعيين تکليف کرد. بگونه ای که نه تنها خود
ترک های ناسيوناليست و پيشرو، بلکه حتا ما ايرانيان (از هستی ساقط
گشته به دست مسلمانان راستين) هم به روان پاک آن انسان خردمند درود
می فرستيم. او با همان شناخت، اصلی را خردمندانه در قانون اساسی
(يا «آناياسا») ی ترکيه گنجاند که بر اساس آن، آرتش (اردو) را موظف
به پاسداری از حکومت لائيک آن کشور ساخت.