|
جمعه 23 دی 1390 ـ 13 ژانويه 2011 |
پيوند به بخش اول بخش دوم بخش سوم بخش چهارم بخش پنجم
چه باید کرد؟
مهران سیرانی
بخش چهارم: جنبش سبز و طرح خاورمیانه بزرگ
با نگاهی گذرا به مجموعه حوادث اتفاق افتاده در سال 1388 بخوبی پی میبریم که چه طرح و توطئه ایی برای ایران در نظر گرفته شده بود. در این مقطع زمانی بازیگران مختلفی در صحنه سیاسی کشور ایران شروع به فعالیت میکنند و هر یک بنوعی قصد دارند که از آب گل الود شده (جنبش اعتراضی مردم ایران) بنفع خود ماهی بگیرند. بازیگران اصلی عبارتند از:
1- ائتلاف دو جناح اصولگرایان و اصولگرایان افراطی (خامنهای - احمدینژاد).
2- ائتلاف جناح اصولگرایان محافظه کار و اصلاح طلبان (در مرحله اول اتحاد رفسنجانی، محسن رضایی، خاتمی، میر حسین موسوی و کروبی)،
3- طیف ناهمگونی از ملت ایران (از طبقات و اقشار مختلف، شامل رادیکالترین بخش جامعه ایران که موقعیت را غنیمت شمرده و بدنبال سرنگونی رژیم اسلامی هستند [اکثریت]، تا طیف طرفداران جناحهای اصولگرایان محافظه کار و اصلاح طلبان که خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند، اما بدنبال کنار زدن احمدینژاد و جایگزین کردن موسوی و کروبی هستند [اقلیت]. و
4- جهان غرب که بدنبال خیزشهای مردمی سعی میکند از این موقعیت فراهم شده، استفاده کند و طرح خاورمیانه بزرگ را در ایران اجرا کند و با اتکا به آن آلترناتیو مورد دلخواه خود را در ایران بقدرت برساند. جهان غرب تلاش میکند که با ایجاد یکسری تغییرات جزعی و سطحی در ساختار رژیم اسلامی، هم جنبش اعتراضی مردم ایران را کاملا کنترل کند و هم یک جمهوری اسلامی اهلی مسلح به اسلام رحمانی و معتدل ایجاد کند. بعبارتی دقیقا مانند سال 1357، اما این بار بجای خمینی، قرار بود موسوی و کروبی جایگزین شوند و ملت ایران هم به خیال اینکه یک انقلاب انجام داده اند بخانههای خود برگردند و قائله ختم شود.
با توجه به تقسیم بندی و اهداف هر یک از بازیگران فوق می بینیم که بازیگران شماره 2 و 4 در یک صف قرار میگیرند، اما هر دوی آنها بخوبی میدانند که جهت پیروزی در این نبرد باید بتوانند بخش وسیعی از ملت ایران (یعنی بازیگران شماره 3) را با خود هم ساز و هم آواز کنند. چون هدف بازیگران شماره 2 و 4 سرنگونی کامل رژیم اسلامی نیست، و از طرفی جهت پیروزی، به کمک اکثریت مردم جامعه ایران نیاز دارند، یک سری دستور العمل ها در دستور کار قرار میگیرد.
1- در مرحله اول این جنبش باید یک رهبر داشته باشد، رهبری که هم بتواند بیشترین تعداد ایرانیان را با فراخوان خود به خیابان ها بکشاند و هم بتواند حد و مرز جنبش اعتراضی مردم را کنترل کند.
2- این جنبش باید مارک، آرم، تاکتیک و استراتژی مخصوص بخود را داشته باشد.
3- با اتکا به دو نکته فوق این جنبش باید بتواند بیشترین تعداد ایرانیان داخل و خارج از کشور را در خود جا دهد.
در این راستا از بیشترین و بهترین امکانات تئوریک، تبلیغاتی، مالی و حتی روانشناسی رنگها استفاده میشود و تمامی رسانههای معتبر جهانی در اختیار این حرکت قرار میگیرند. چون هدف سرنگونی رژیم نیست، از انقلابات مخملی کپی برداری میشود. با کپی برداری از انقلابات مخملی لهستان و اکراین جنبش اعتراضی در داخل و خارج از ایران سازماندهی میشود. و بجای رنگ سفید (در لهستان) و رنگ نارنجی (در اکراین) رنگ سبز انتخاب میشود و جنبش سبز متولد میشود. رنگ سبز چون رنگ اصلی دین اسلام و مذهب شیعه میباشد میتواند جلب کننده نظر هواداران طیف اصلاح طلبان و اصولگرایان محافظه کار باشد. از طرف دیگر رنگ سبز در خارج از ایران به رنگ صلح، دوستی و حفاظت از محیط زیست معروف است. انتخاب رنگ سبز در انظار جامعه جهانی میتواند توجه مثبت بسیاری را به خود جلب کند. تشکیل زنجیر انسانی از میدان تجریش تا میدان آزادی از جنبش همبستگی لهستان و راهپیمایی سکوت از مهاتما گاندی به عاریه گرفته میشود. پروژه رهبر سازی شروع میشود. میر حسین موسوی و کروبی هر دو در شرایط مختلف تاریخی پستهای مهمی را در رژیم اسلامی داشته اند و اکثریت ملت ایران خاطره خوش آیندی از این دو ندارند؛ بهمین خاطر باید افکار عمومی شستشو داده شود. در این راستا باید جنایات 30 سال گذشته رژیم اسلامی به روشی حتی بصورت موقتی از ذهن مردم پاک شود. پس باید صفحهات تاریخی جدیدی در دسترس افکار عمومی قرار بگیرد تا این نکات جدید بنوعی بتوانند خاطرات تلخ جنایات گذشته را پوشش دهند.
با استفاده از تبلیغات گسترده، ملت ایران و جهان خارج از ایران مورد بمباران اخبار جدید قرار میگیرند و هدف تمام این اخبار پاک کردن و به فراموشی سپردن جنایات رژیم اسلامی تا قبل از سال 1388 میباشد. تیتر تمامی سایتها و رسانه های خبری مهم ایرانی و جهان، از عکس ها، فیلمها و اسامی ندا، ترانه و سهراب بعنوان شهدای راه سبز پر می شود. کروبی تجاوز به زندانیان در زندان کهریزک را افشا میکند و به شیخ شجاع ملقب میشود. انگار در طول 30 سال گذشته در دوران نخست وزیری میر حسین موسوی و ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی هیچ کسی در رژیم اسلامی اعدام نشده است و یا در طول 30 سال گذشته به هیچ زندانی سیاسی در شب قبل از اعدام تجاوز نشده است. دزدی ها و سوء استفادههای مالی احمدینژاد، دولت وی و بستگان آنها افشا می شود، انگار خاندان رفسنجانی، موسوی، کروبی و دیگر سران این رژیم هیچگونه سوء استفاده مالی در طول 30 سال گذشته انجام نداده اند. سرود آفتابکاران جنگل، سرودی که هزاران جوان ایرانی در دوران میر حسین موسوی، رفسنجانی و خاتمی با خواندن آن به جوخههای اعدام سپرده شده بودند، سرود انتخاباتی میر حسین موسوی میشود تا بتواند بخش عظیمی از جوانان آرمانگرا را را بخود جذب کند. شخصیتهای سیاسی مختلفی مانند آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله صانعی و محسن رضایی که در سالهای قبل بعنوان دست اندرکاران قوه قضائیه و دیگر نهادهای سرکوب رژیم، دهها هزار جوان ایرانی را به پای جوخههای اعدام روانه کرده بودند، دم از دمکراسی، آزادی بیان، حق رأی ملت ایران و محکوم کردن شکنجه میزنند.
دولت احمدینژاد و خامنهای به تقلب در انتخابات متهم می شوند، انگار در دورههای پیشین هیچگونه تقلبی در انتخابات انجام نگرفته است. موسوی، کروبی و دیگر سران جنبش اصلاح طلبی به ایرانیان تاکید میکنند که شعارهای ساختار شکن ندهند و به ایرانیان مقیم خارج از کشور رهنمود داده میشود که صف خود را از صف ضد انقلاب جدا کنند. با این وسیله جناح اصلاحطلبان سعی میکند که روند حرکت جنبش اعتراضی مردم را چه در داخل و چه در خارج از ایران کنترل کند و این جنبش منجر به سرنگونی کامل رژیم نشود. در همین راستا با استفاده از نظریات مهاتما گاندی راهپیمایی سکوت ابداع میشود. تیتر تمامی رسانههای خبری از اسامی و دفاع از زندانیان سیاسی پر میشود. اما در بین این زندانیان سیاسی، هیچگونه اسمی از زندانیان بهائی، مسیحی، طرفداران سلطنت، مجاهدین، نیروهای چپ و اعضای دستگیر شده اتحادیههای کارگری نیست. بصورت مسلسل وارمصاحبهها، نامهها و اخبار زندانیان سیاسی که اکثرا در دولتهای قبلی موسوی، رفسنجانی و خاتمی پستهای مهم دولتی داشته اند، از زندانهای مخوف رژیم اسلامی به بیرون درز پیدا میکند و تمامی سایتها و رسانههای ایرانی و خارجی را پر میکند.
این پروسه رهبر سازی و تبلیغ جنبش سبز در خارج از ایران با شیوه و متدهای مختلف دیگری پیگیری میشود. با بالا گرفتن جنبشهای اعتراضی در ایران طیف وسیعی تحت عنوان دانشجو، هنرمند، نویسنده، خبرنگار و حقوقدان به خارج از کشور اعزام میشوند. شیرین عبادی در تور کشورهایی اروپایی (منجمله کشوری که من زندگی میکنم) طی مصاحبههای گوناگونی اعلام میکند که 98% ملت ایران 30 سال پیش به جمهوری اسلامی رأی مثبت داده اند، هدف ملت ایران سرنگونی نیست، ملت ایران خواهان جمهوری اسلامی بدون احمدینژاد هستند، و اینکه قانون اساسی بخوبی در ایران رعایت شود واسلام هیچگونه تضادی با حق و حقوق زنان ندارد. محسن مخملباف که بخشی از فیلمهای خود را با اجازه و همکاری وزارت اطلاعات ساخته است، پیام جنبش سبز و به اصطلاح رهبران جنبش سبز را به روی فرش قرمز جشنوارههای کان و اسکار میبرد و بعنوان سخن گوی جنبش سبز در پارلمان اتحاد اروپا به دفاع از آزادی و دمکراسی میپردازد و رسما از پارلمان اروپا درخواست کمک میکند. برخی از پژوهش گران در خارج از کشور به میر حسین موسوی لقب نلسون ماندلا اهدا میکنند و دکتر سروش به لقب مارتین لوتر و کارل پوپر ایران ملقب میشود. عکس به اصطلاح رهبران جنبش سبز، شهدای سبز و بهمراه آنها، شال گردنهای سبز، کراوات سبز، دست بند سبز، النگوی سبز و هزاران سبز دیگر همه کشورهای اروپائی و آمریکایی را در بر میگیرد و حتی به کنسرت های خوانندگان درجه اول جهان راه پیدا میکند.
تمامی رسانههای خبری ایرانی و خارجی پر میشود از مصاحبه با طرفداران مختلف جناح اصلاح طلبان حکومتی و همگی بر چند نکته پا فشاری میکنند که : تنها در دولت احمدینژاد این جنایات و دزدیها صورت گرفته است، ملت ایران خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند، تنها آلترناتیو موجود برای ایران جنبش سبز به رهبری میر حسین موسوی و کروبی میباشد، هدف این جنبش با زگشت به دوران طلای امام خمینی و اجرای مفاد قانون اساسی میباشد و دیگر هیچ. در یک چنین شرایطی اگر فردی یا تشکیلاتی به گوشه ایی از جنایات دولتهای قبلی میر حسین موسوی، رفسنجانی یا خاتمی کوچکترین اشاره ایی میکرد با موج حملات و بر چسبهایی مانند : انسانها قابل تغییر هستند، موسوی و کروبی هم تغییر کرده اند، در این شرایط باید اتحاد داشت، با این حرفها بین ایرانیان تفرقه ایجاد نکنید، و یا شما هم حرف جناح اصولگرایان و خامنهای را تکرار میکنید و هزاران انگ دیگر روبرو میشود. و به این شکل ظرف مدت کوتاهی و به ناگهان همه چیز و همه جا سبز میشود ، جبههٔ سبز، اتحاد سبز، خبرنگاران سبز، سفارت سبز، روشنفکران سبز، زندانیان سبز و سبز و سبز و باز هم سبز.
بجرات میتوانم بگویم که بخش عظیمی از ما ایرانیان در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و ارتباط این طرح با جنبش سبز و اینکه چه طرحی برای ایران آماده شده بود، هیچگونه اطلاعاتی نداشتیم و برخی هنوز از آن بی اطلاع هستیم. شاید برخی از ما پی برده بودیم که بعنوان مثال جناح اصلاحطلبان قصد دارند بقدرت برسند اما در مورد طرح خاورمیانه بزرگ و خطراتی که از این طرح ممکن است گریبانگیر ما شود، متاسفانه بیخبر بودیم. در نهایت این طرح خاورمیانه بزرگ( یا طرح کمربند سبز دوم) در ایران با شکست مواجه شد و جناح اصلاحطلبان به قدرت نرسیدند. به اعتقاد من دو عامل اصلی باعث شکست این طرح شد. ۱- ساختار قدرت متمرکزی که رژیم اسلامی دارد. (در مورد ساختار قدرت رژیم اسلامی، مقاله مفصلی نوشتهام که پس از طی مراحل آموزشگاهی و ویرستاری، به دو زبان فارسی و انگلیسی در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت) .
و ۲- حرکتهای اعتراضی ما (طیف سرنگونی طلبان) چه در داخل و چه در خارج از ایران. با نگاهی به شعارهای مطرح شده در این دوران بخوبی میتوانیم به عمق خواسته ها و اهداف نیروهای شرکت کننده در این جنبش اعتراضی پی ببریم. در مقابل شعار یا حسین میر حسین، شعار "موسوی بهانست، کل نظام نشانست" سر داده میشود. در مقابل گفته موسوی برای بازگشت به دوران طلایی امام، شعار " استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" شکل میگیرد. در برابر فراخوان موسوی برای شرکت در تظاهرات روز قدس و همبستگی با مردم فلسطین شعارهای " نه غزه، نه لبنان، جانم فدائ ایران" یا " پول نفت چی شده؟ خرج بسیجی شده" و یا "پول نفت چی شده؟ خرج فلسطین شده" در میان تظاهرات بکار برده میشود و .... این روند نمایش قدرت بین جناح اصلاحطلبان و اصولگرایان محافظه کار از یک طرف و جناح اصولگرایان و اصولگرایان افراطی از طرف دیگر همچنان ادامه داشت و در این میان ملت ایران به روشهای گوناگون سعی داشت که از این موقعیت استفاده کرده و کار رژیم را یکسره کند. بالاخره، خیزش مردم قهرمان ایران در عاشورای سال ۱۳۸۸ نشان داد، که ملت ایران بیش از این بدنبال رهنمود راهپیمایی سکوت موسوی - کروبی عمل نخواهد کرد و جهت دفاع از خود در مقابل نیروهای سرکوبگر رژیم دست به مقابله به مثل خواهد زد و این زنگ خطری برای تمامی جناحهای تشکیل دهنده رژیم اسلامی بود. مجموعه این حرکات اعتراضی چه در داخل و چه در خارج از ایران به رژیم اسلامی وجهانیان نشان داد که بخش عظیمی از ایرانیان نه تنها خواهان اصلاحات نیستند بلکه در جهت سرنگونی بدون قید و شرط این رژیم حرکت میکنند؛ بهمین خاطر طرح مساله حبس خانگی میر حسین موسوی و کروبی آغاز شد تا این فصل از جنبش اعتراضی مردم ایران تعطیل گردد.
توضیحات مختصر سه تجربه تاریخی فوق، بما چند نکته مهم را میاموزد. ۱- سه تجربه تاریخی طرح کمربند سبز، تئوری برخورد تمدنها و طرح خاورمیانه بزرگ، هر سه در یک راستا و تقریبا اصلاح کننده و یا کامل کننده یکدیگرند. طرح کمربند سبز به اسلامی بودن منطقه کمک میکند. تئوری برخورد تمدنها احتمال خطرات ناشی از این طرح یعنی رشد اسلام گرائی افراطی را گوشزد میکند. و در نهایت طرح خاورمیانه بزرگ سعی میکند با اجرای اصلاحاتی، اسلام گرائی افراطی را به یک اسلام رحمانی، معتدل و قابل تطبیق با جهان امروز تبدیل کند. ۲- بدون استثنا در قبال هر سه مورد فوق، عکسالعمل ما (طیف سرنگونی طلبان) بقدری ضعیف بوده است که یا کلا غافلگیر شده ایم (مانند قیام سال ۵۷ و دوران ریاست جمهوری خاتمی) و یا بخوبی نتوانسته ایم از موقعیت تاریخی فراهم شده در جهت دستیابی به هدف اصلی خودمان یعنی سرنگونی رژیم اسلامی استفاده کنیم. یکی از علل اصلی این نکته طبق توضیحاتی که ارائه دادم، عدم شناخت و آگاهی کافی ما نسبت به میزان قدرت و طرحهای احتمالی کلیه بازیگران اصلی تاثیر گذار در روند تغییر و تحولات ایران میباشد. بعنوان مثال بخش عظیمی از جامعه روشنفکران ایرانی با دیدن شکل گیری جمهوری اسلامی در افغانستان و عراق و پس از گذشت ماهها از شروع مجدد اجرای این طرح در کشورهای خاورمیانه، با وجود اینکه میبینند در لیبی اسلام گرایان بقدرت رسیده اند، در مصر اخوان المسلمین بیشترین تعداد رأی را کسب کرده اند، از این تحولات بنام انقلاب نام میبرند. و یا در دوران جنبش اعتراضی مردم ایران در سال ۱۳۸۸، با سکوت خود در مقابل و یا همراهی با جناح اصلاح طلبان حکومتی بصورتی آگاهانه یا ناگاهانه عملا در خدمت اجرای سکانس دوم طرح کمربند سبز در ایران (طرح خاورمیانه بزرگ) قرار میگیرند.
ادامه دارد
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |