پنج شنبه 28 آبان 1388 ـ 19 نوامبر 2009 |
تسامح و تساهل اصلاح طلبانه و «جوان کُشی» های آيت الله خمينی
مسعود نقره کار
پيشگفتار
آقای عطاءالله مهاجرانی، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت محمد خاتمی تک چهره از ميان دولت مردان حکومت اسلامی ست که هنگام وزارت اش از بخش هايی از حقوق نويسندگان دگرانديش حمايت کرد. اين حمايت، به ويژه حمايت از پاره ای از خواست های کانون نويسندگان، مشکلات و مخالفت هايی را نيز برای ايشان بهمراه آورد. حمايت آقای مهاجرانی از برگزاری جلسهء مقدماتی کانون نويسندگان ايران در اسفند 1377، اعطای جوايزی در عرصهء داستان نويسی به نويسندگان دگرانديش، و اقدام هايی مشابه سبب شدند تا در ارديبهشت ماه 1378 مورد "استيضاح" مجلس شورای اسلامی قرار بگيرد. پس از آنکه در آذر ماه 1379 رييس جمهور وقت، آقای محمد خاتمی اعلام کرد که رييس جمهوری "بی اختيار" است، عطاء الله مهاجرانی هم استعفا داد. گفته شد مهاجرانی تحت فشار آيت الله خامنه ای تن به کناره گيری داده است. سخن از حضور مهاجرانی در جلسات کانون نويسندگان و يا نظر خواهی از او در بارهء اساسنامهء کانون نويسندگان نيز مطرح بود، که اين شايعات توسط علی اشرف درويشيان، عضو هيئت دبيران کانون نويسندگان تکذيب شد.(۱)
همان هنگام دربارهء اين دست حمايت ها، در داخل و در خارج کشور بحث هايی ميان اهل قلم آزاد انديش و آزاديخواه در گرفت. در داخل کشور بسياری از اهالی قلم، از جمله هيئت دبيران کانون برخی از "کوشش ها و اقدامات اصولی آقای مهاجرانی در عرصهء فرهنگ " را مثبت ارزيابی کردند و مورد پشتيبانی قرار دادند. در خارج از کشور اما به ندرت اين دست از حمايت ها و اقدام ها مثبت و شايسته ی قدردانی دانسته شد و مستقيم و غيرمستقيم به تلاش های کانونيان برای فعاليت قانونی و تماس های شان با مقام های حکومتی و پشتيبانی از اقدام های مهاجرانی انتقاد شد. انگشت شمار نويسندگانی بودند که تلاش ها و موضع گيری های کانون نويسندگان در داخل کشور را سنجيده و درست ارزيابی کردند.(۲)
متاسفانه آقای مهاجرانی، که برخی از اصلاح طلبان ايشان را "مبدع نظريه تسامح و تساهل" در حکومت اسلامی می پندارند، در کنار اقدام های اشاره شده، تلاش ها و موضع گيری های دگرانديش ستيزانه نيز داشتند، که برای نمونه به کتاب ايشان در حمايت، تاييد و توجيه فتوی آيت الله خمينی در رابطه با ترور سلمان رشدی می توان اشاره داشت.(۳) اين کتاب و تناقض گويی ها در باب آزادی انديشه و بيان و قلم، در پيش و هنگام وزارت شان سبب شدند تلاش های مثبت ايشان در عرصهء فرهنگ و هنر، از سوی بسياری از آزادانديشان و آزاديخواهان و اهل قلم دگرانديش در داخل و خارج کشور، سطحی و بی پايه تلقی شوند.
تسامح و تساهل اصلاح طلبانه!
اگر وجود برخی از تناقض ها در گفتار و کردار آقای مهاجرانی به هنگام وزارت شان را بتوان به حساب مصلحت های شغلی و "بی اختياری" دولت اصلاح طلب خاتمی گذاشت، موضع گيری های دوگانه و متناقض، و بروز آشکار فرقه گرايی و دگرانديش ستيزی شان در مهاجرت را فقط می توان به حساب تداوم آميختگی ِ فکری و سياسی ايشان به تعصب و عصبيت شيعی واريز کرد. اين تعصب و عصبيت در همصدايی با آيت الله ای که فرمان " بشکنيد اين قلم ها را " صادر کرد و نويسنده ای را به خاطر انتشار يک رمان " مهدور الدم" اعلام کرد سال ها بعد به صورت واکنشی خصمانه و انتقام جويانه نسبت به کشيدن چند کاريکاتور از پيامبر اسلام در دانمارک، عود کرد. آقای مهاجرانی با اين همصدايی و حمايت از موجودات طالبانی و القاعده ای و لاهوريان و پيشاوريان طالبانی و مصباحيون وطنی مراد خويش از نظريه "تسامح و تساهل اصلاح طلبانه را عيان تر کرد .
آقای داريوش سجادی، از هم فکران و هم رفتاران آقای مهاجرانی، در گفت و گويی با ايشان، ضمن اظهار تاسف از "اسائه ادب به ساحت پيغمبر اسلام... با چاپ کاريکاتورهای اهانت آميز در نشريات اروپائی" که بار ديگر جهان اسلام را "مواجه با توهين به مقدسات خود" کرده، و نيز اشاره به "کتاب ضاله" ی آيات شيطانی، از مهاجرانی می پرسد : "...شما بنوعی مبدع نظريه تسامح و تساهل در دوران معروف به اصلاحات در ايران بوديد. اکنون تصور می کنيد مسلمانان بر اساس نظريه تساهل و تسامح بايد چه نوع واکنشی نسبت به توهين به مقدسات شان از خود نشان دهد؟"
و آقای عطاالله مهاجرانی پاسخ می دهد: «اهانت نسبت به پيامبر اسلام متفاوت با مسائل ديگر است. وقتی به سياست و سياستمداران کشورهای اسلامی اهانت می شود، آن امر ديگری است. ولی وقتی نسبت به پيامبر اسلام اهانت می شود، به طبع نمی شود اين را ساده گرفت و سهل انگارانه با آن برخورد کرد، چرا که مسلمانان همهء هويت و شخصيت خود را مورد تهديد می بينند. در واقع نسبت پيامبر اسلام با مسلمانان نسبت ذاتی است. خداوند نيز همين تعبير را بکار برده که محمّد (ص) پيامبری است که با رنج های شما در رنج بود و بر ايشان سخت بود که شما مردم (مسلمانان) در رنج باشيد.
اين نسبت حقيقی و هويتی است و طبيعی است که مسلمانان متناسب با حوزهء دانش و اطلاعات شان واکنش های مختلفی خواهند داشت. نوعاً وقتی می بينيم جانبازی با نقاشی حضرت مريم واکنش نشان می دهد، اين يک واکنش در اوج و قله است. اما از طرف ديگر واکنش فلسطينی ها، پاکستانی ها و افغانها را هم ديديم که ممکن است از بعد بيرونی و ظاهری اين واکنش ها تند تلقی شود. اما بايد اين موضوع را هم در نظر بگيريم که نسبت به مسئله ای که اتفاق افتاده (اهانت به پيامبر) نمی توان از کنار آن ساده گذشت. به اعتقاد من، اگر قرار باشد در حوزه ای از تسامح و تساهل صحبت نکرد آن حوزه موقعی است که نسبت به پيامبر اسلام که اعتقاد به او گوهر اصلی اعتقاد ما مسلمانان است، اسائه ادبی صورت می پذيرد. در اين حوزه جای تسامح و تساهل نيست. مسلمانان در همه جای جهان که هستند با همه امکان و سليقه و شکلی که می توانند، بايد وارد صحنه شده و از هويت شان دفاع کنند.(۴)
همين بخش از اين مصاحبه گويا ترين تعريف و تعبير اسلامی از تسامح و تساهل، آن هم از نوع اصلاح طلبانه ی آن است .
آقای مهاجرانی، که بی ترديد به عنوان استاد تاريخ با کشتارهای دوران حيات و خلافت علی ابن ابی طالب آشنا ست، در جای ديگری نيز بر داشت خود از تسامح و تساهل را با مقايسه ی حيرت انگيز ِ افکار و کردار علی ابن ابيطالب با گاندی و ماندلا عريان تر بيان می کند .
"...می توان بیکينه زندگی کرد؟ نه تنها زندگی که حتا میتوان بیکينه در سختترين زمانها و شرايط حکومت کرد. مثل حکومت امام علی عليه السلام، و در روزگار ما مثل گاندی و ماندلا..."(۵)
دگرانديش ستيزی ِ اصلاح طلبانه؟
آقای مهاجرانی، مشاور مهدی کروبی و درشت ترين مهرهء اصلاح طلبان حکومتی در خارج از کشور، در تازه ترين سخنرانی اش در بارهء جنبش سبز اعلام کرد، سبز اين جنبش بايد سبز يک دست باشد و چنين سبزی را مجاز می داند و لاغير. ايشان از اينکه سبزی ِ مورد نظر برخی از سبز ها به يک دستی سبزی ِ سبز مورد قبول ايشان نيست بر آشفته شدند و فرمودند :
"...سبزی مورد نظر دوستان سرخی می زد و گاه سرخ سرخ بود. آنان جنبش سبز را مرحله ای و مقدمه ای برای انقلابی تازه تلقی می کردند که در يک کلام بساط جمهوری اسلامی را بر خواهد چيد. از ديد آنان آقايان موسوی و کروبی و خاتمی هم رهبران مرحله ای هستند و ملت ايران از آنان گذر خواهد کرد. اين سخن تازه ای نبوده و نيست. سی سال است که مجاهدين خلق و سلطنت طلبان بر همين موضع پای فشرده اند. در واقع آنان سرخند. در واقع سرخ ها جنبش سبز را فرصتی ديده اند که بر اين موج بنشينند و به مقصدی که می پسندند، راه يابند. شعار جمهوری ايرانی در حقيقت شعار اين گروه می تواند تلقی شود. می خواهند در آينده ديگر نام و نشانی از اسلام و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باقی نماند. اين رويکرد، از آنجا که می داند چنين هدفی به آسانی به دست نمی آيد، می کوشد حمايت آمريکا و غرب را جلب کند و به زبانی سخن بگويد که به گوش آمريکا و حتی اسراييل شيرين بيايد..
شعار «نه غزه، نه لبنان» هم با چنين پنداشتی شکل گرفت. سرخ ها، جنبش سبز را يک بهانه و فرصت می دانند. از اين رو می کوشند برای آن خط مشی و اهداف و حتی رهبری ديگری تعريف کنند..."(۶)
در اين چند سطر، "مبدع نظريهء تسامح و تساهل اصلاح طلبانه" متاسفانه نقش "معرف فرقه گرايی و دگر انديشی ستيزی اصلاح طلبانه " را هم ايفا کرده است.
آقای مهاجرانی در اين نوشته چنان آسمان و ريسمان کرده است که تنها از عهده ی يک منبری و يا پا منبری حرفه ای ساخته است. پرداختن به همه ی آنچه که به سفسطه کشيده شده است در حوصلهء اين مقاله نيست، تنها به يکی دومورد اشاره می کنم:
در فرهنگ سياسی جامعهء ما "سرخ" ها همان چپ ها هستند که طيف گستردهء نظری، سياسی، فرهنگی و سازمانی را در بر می گيرند. دربارهء تعريف و مفهوم چپ هم به اندازه ی کافی نوشته شده است و بی ترديد "استاد تاريخ" در حکومت اسلامی نيز با اين تعاريف آشنا ست. دليل سرخ ناميدن سلطنت طلبان و مجاهدين خلق برای من نا روشن است. کاربرد چنين شيوهء "اطلاعاتی" از سوی يک اهل قلم "مدرن" و "رمان نويس" غير قابل فهم است . البته مهم و نگران کننده سرخ خواندن اين و آن نيست، نگرانی اين است که آقای مهاجرانی با چه انگيزه ای جوانانی را که در ايران حکومت ستمگر اسلامی را هدف گرفته اند سرخ و سلطنت طلب و مجاهد می خواند و پای اسراييل را به ميان شعار های آزاد انديشانه و آزاديخواهانهء اين جوانان می کشد؟ آيا ايشان می خواهد به گزمه های حکومت پيام دهد که ذوالفقار علی خامنه ای را علی وار تر بر گردن آنان که در ايران شعار "جمهوری ايرانی" يا "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران" را فرياد می کنند، وارد آورند و شقه شان کنند؟ آيا آقای مهاجرانی به نتايج آنچه که نوشته اند، واقفند؟
آقای مهاجرانی مدعی اند: "در واقع سرخ ها جنبش سبز را فرصتی ديده اند که بر اين موج بنشينند و به مقصدی که می پسندند، راه يابند." اين دست انديشه ها و روش ها زيبندهء آن دسته از سبزهايی ست که با سوارشدن برموج نا رضايتی های مردم، در هيبت مشاطه گر، راه نجاتی برای حکومت اسلامی می جويند. سرخ ها سی سال است که راست ِ حسينی اعلام کرده اند که می خواهند سر به تن حکومت اسلامی نباشد و به چيزی کمتر از انحلال اين حکومت هم رضايت نمی دهند. سرخ ها و ميليون ها ايرانی در ميهنمان صاف و پوست کنده فرياد زده اند که به دنبال آينده ای هستند که نشانی از حکومت اسلامی، يعنی نشانی از چرک و خون و جنايت نباشد. آن دسته از سرخ هايی که به درستی از جنبش سبز مردم ميهنمان حمايت می کنند و خواب و بيدار آقای مهاجرانی و امثالهم را آشفته کرده اند نيز خواست سرنگونی اين حکومت را دنبال می کنند و اين خواست را صاف و پوست کنده حتی در ايران، چشم در چشم دژخيمان فرياد کرده و می کنند.
آقای مهاجرانی در اين نوشته بر واقعيتی پر اهميت نيز انگشت گذاشته اند. ايشان گفته اند: "البته اين بار اگر انقلابی اتفاق بيفتد، يک کمدی تمام عيار خواهد بود..."
آری، اگر تراژدی ای که به نام " انقلاب اسلامی" بر سر مردم ميهنمان آوار شد تکرار شود، کمدی حتی تمام عيار تر از آن چيزی خواهد شد که ايشان در ذهن دارندY تراژدی ای که در آن وزير اصلاح طلب فرهنگ و ارشادش" انقلاب اسلامی "و دستاورد های اش را "نشانهء شيرين فرجامی" دانسته باشد."
انديشه و روش" اصلاح طلبانه!
آقای مهاجرانی، در مهاجرت، در مقاله ای با عنوان "ای آتشی افروخته در بيشه انديشه ها..." در مذمت مصلحت انديشی برای حفظ قدرت، به کشتار بزرگ تابستان سال ۶۷ پرداختند:
"...مثل همهء ما که در برابر کشتار جوانان در سال 1367 ساکت مانديم. گمان می کرديم شرايط جنگ و تهديد خارجی می تواند مجوزی برای چنان جوان کشی باشد، که در تاريخ ما کمتر نظيری برای آن می توان يافت. آن روز ها تنها يک صدا از سراسر مسئولان کشور و نظام برخاست. صدای آيت الله منتظری، به جوان کشی اعتراض کرد، و از موقعيت سياسی که داشت برکنار شد. در برابر اقدامی که او کرد آن موقعيت سياسی که ارزش و اعتباری نداشت. به تعبير امام علی عليه السلام، حکومت برای احقاق حق است و گرنه بی بها تر از آب بينی بز است!"(۷)
اما ايشان پس از مدتی کوتاه در مطلب ديگری نوشتند : "...روز سيزدهم آبان ماه روز تبعيد امام خمينی است. آشکارا می توان گفت که انديشه و روش امام خمينی از عرصه مديريت کشور کمرنگ و بلکه حذف شده است. مهمترين ويژگی امام تاکيد او بر حقوق مردم بود..."(۸)
چگونه می توان جوان کش بود و فتوی دهندهء کشتاری که بر اساس آن ظرف کمتر از دو ماه حدود پنج هزار زندانی سياسی و عقيدتی قتل عام شوند اما، درعين حال، دارای ويژگی تاکيد بر حقوق مردم بود؟ ـ جوان کشی که حتی اعتراض آيت الله منتظری را تاب نياورد . آقای مهاجرانی از کمرنگ شدن انديشه و روش موجودی ابراز تاسف می کند که تعفن آزار دهندهء کمرنگ شدهء انديشه و روش اش دنيا را بر داشته است، و وامصيبتا اگر چنين انديشه و روشی باز رنگ بگيرد. ايکاش آقای مهاجرانی عزيز خود نيز به بهای " آب بينی بز " توجه وعنايت بفرمايند.
نطريه پرداز " تسامح و تساهل اصلاح طلبانه " در نوشتاری ديگر دربارهء زندان های ايران می گويند: "...قرار بود زندان های ما، از جمله شاخص ترينش که اوين است، دانشگاه شود. اکنون اوين زندان شريف ترين فرزندان ملت ايران شده است. اوين که دانشگاه نشد، زندان های ديگری هم در درون اوين شکل گرفت... در اينجا چار زندان است... زندان سپاه و اطلاعات و دادگاه ويژه و قوه قضاييه... کهريزک هم اضافه شد و نيز زندان های بی نام و نشان..."(۹)
چه کسی قرار بود زندان ها را دانشگاه کند؟ آيت الله خمينی، يعنی آن "انديشه و روش" ی که آقای مهاجرانی تاسف کمرنگ شدن اش را می خورد؟ انديشه و روشی که نه فقط زندان ها را دانشگاه نکرد، که ميهنمان را به زندان و قتلگاه قربانيان ستمگری خويش و دگرانديشان بدل کرد. و نه فقط "اکنون" که بيش از سی سال است زندان ها را به شکنجه گاه ها و قتلگاه های "شريفترين فرزندان ملت ايران" بدل کرده است .
بنيانگذار حکومت اسلامی "روح الله خمينی" ست، و مردم آگاه ايران و جهان افکار و رفتار اين "امام " و رهروان اش را تجربه و ثبت کرده و می کنند، حتی آقای مهاجرانی نيز نسبت به سکوتی که در مورد يکی از جنايت ها ی اين امام کردند به انتقاد از خودی جسورانه پناه آوردند؛ با اين حال روشن نيست چرا ايشان تلاش می کند با پر رنگ کردن "انديشه و روش" چنين امامی نه فقط با آبرو و حيثيت آن ۱۲ امام معصوم شان بازی کند، نه فقط اجر آثار مذهبی شان دربارهء عاشورا و زينب و نماز و نيايش را هدر دهد، که سبزی ِ جنبش سبز را به جای بدل کردن به رنگين کمانی از رنگ ها به پلشتی های آن "انديشه و روش" بيالايد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
1 و 2 - مسعود نقره کار، بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران، جلد ۴، نشر باران، سوئد، ۲۰۰۲
(در مورد عملکرد آقای مهاجرانی در هر ۵ جلد اين مجموعه، اخبار و مطالبی آمده است)
۳ - عطاءالله مهاجرانی، نقد توطئهء آيات شيطانی، چاپ اول: 1368چاپ بيست و پنجم: 1384، 251 صفحه، انتشارات اطلاعات.
۴ - متن مصاحبه داريوش سجادی با دکتر عطاالله مهاجرانی در خصوص چاپ کاريکاتورهای اهانت آميز نسبت به پيامبر اسلام، پخش شده در برنامه از نگاه ميهمانان ـ تلويزيون هما ـ 29/ بهمن/ 84/ گويا نيوز، اسفند 1384
۵- عطاءالله مهاجرانی، می توان بدون کينه زندگی کرد/ سال 1384 / سايت شخصی عطاء الله مهاجرانی /مکتوب /
۶- اين مقاله را آقای مهاجرانی بمناسبت انتشار صدمين شمارهء نشريهء اينترنتی «جنبش راه سبز (جرس)» نوشته و آن را با عنوان «پس از صد شماره» در آن سايت و نيز سايت شخصی خود منتشر کرده اند.
۷- عطاءالله مهاجرانی، ای آتشی افروخته در بيشه انديشه ها، سايت شخصی عطاء الله مهاجرانی / مکتوب / اکتبر 2009
۸- عطاءالله مهاجرانی، جنبش سبز ملت ايران و سيزدهم آبان، سايت شخصی عطاء الله مهاجرانی / مکتوب / نوامبر 2009
۹- عطاءالله مهاجرانی، ای آزادی ... سايت شخصی عطاء الله مهاجرانی / مکتوب / اکتبر 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|