شنبه 1 آبان 1388 ـ 24 اکتبر 2009 |
برای اتحاد عمل حتی دیروز هم دیر است!
الاهه بقراط
انتشار خروارها مقاله و سخنپراکنی در ستایش دمکراسی و حقوق بشر، سبب اعتماد به کسانی نمیشود که برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی، به استخاره خودی و ناخودی میپردازند و هنوز پس از گذشت چندین روز از صدور حکم اعدام برای متهمانی که آنها را به رویدادهای پس از 22 خرداد منسوب میکنند، لالمانی گرفتهاند. راست گفتهاند: خوش بود گر محک تجربه آید به میان!
انتخاب نهایی
اگر از آن کسانی که با چنگ و دندان و با تئوریهای بیبدیل مشغول تنظیم خط و ربطهای خیالی برای جمهوری اسلامی هستند بگذریم، این رژیم بدون آنکه بخواهد، سبب اتحاد عمل ایرانیان شده است و هر چه زمان بیشتر میگذرد و هر چه رژیم و مدافعانش، ناتوان از درک لحظه حاضر و قانونمندیهای اجتماعی و اقتصادی در خیالات خود فرو میروند، این اتحاد عمل بیش از پیش، مُهر خود را بر تاریخ کنونی ایران میکوبد.
از همان روز پس از 22 خرداد، همه طرفین درگیر روندی را آغاز کردند که خیلی زود روشن شد برای همگی بازگشتناپذیر است بدون آنکه طرفین از شرایط برابر و عادلانه برخوردار باشند. در برابر نهادهای سرکوب رژیم، مردم و شخصیتهای معترض به انتخابات، فقط یکدیگر را دارند. این وضعیت شرایطی را به وجود آورده است که امروز خارج شدن مردم از صحنه همان و «برخورد» با شخصیتهای معترض همان. این معترضان و مدافعانشان حتی به درک غریزی هم که شده این روند را احساس میکنند و بیش از پیش خود را در برابر یک انتخاب سرنوشتساز مییابند: آیا در همراهی با مردم تا کجا میتوان پیش رفت؟ تا مرزحفظ نظام یا عبور از آن؟ روندی که در آخرین سخنان آیتالله منتظری، با درک و زبان مذهبی بیان شد: «حفظ نظام واجب نفسی نیست!»
این نظر و اعتراف به این روند پیشرونده را از سوی بازیگران مهم انقلاب اسلامی و جمهوریاش همراه با گسترش فرارهای علمی، اتمی، نظامی، هنری و ورزشی باید در برابر آن کسانی از «نواندیشان دینی» و مدعیان چپ و ملیگرایی و مشروطه و غیره قرار داد که از خارج کشور ندای «حفظ نظام» را سر میدهند تا مبادا با فروپاشی یا تغییر نظام دچار «دیکتاتوری» شوند! این دیکتاتوری موجود اما با میراث ناگزیر رهبری که چه بسا عمرش را امروز و فردا به شما بدهد، به زور هم که شده، همگان را در برابر یک انتخاب تاریخی قرار میدهد که حوزههای رأیگیریاش در همان روز 22 خرداد گشوده شد: رژیم یا مردم؟!
در برابر همین انتخاب است که امروز فرار از جمهوری اسلامی دامنه و کیفیت دیگری یافته و گریبان وابستگان و دلبستگان رژیم را گرفته است. اکنون موج فرار تا زیر مژه بیت رهبری و نهادهای انتصابی رسیده است. نرگس کلهر، فرزند مهدی شهید کلهری (مشاور رسانهای احمدینژاد) پس از نمایش فیلماش در جشنواره فیلم نورنبرگ، در همان شهر تقاضای پناهندگی کرد. نرگس پیش از آنکه مانند محسن روحالامینی، فرزند عبدالحسین روحالامینی (دبیرکل حزب عدالت و توسعه، مشاور وزیر بهداشت احمدینژاد و عضو شورای مرکزی ایثارگران انقلاب اسلامی و مشاور انتخاباتی محسن رضایی) توسط نظامی که پدرش یکی از زمامداران آن است، دستگیر و شکنجه و کشته شود، ترجیح داد عطای نظام پدرش را به لقایش ببخشد و از کشور خارج شود. فاصله بین نظام جمهوری اسلامی با نسلهایی که درون خود پرورده است، به اندازهای ژرف و انکارناپذیر است که حتی زمامدارانش نیز با همه امکاناتی که در اختیار دارند، نمیتوانند خود و خانواده خویش را از آن در امان بدارند. دختران و پسران این زمامداران از جمله در سفارتخانههای آنها در کشورهای دیگر، یا در جنبش اعتراضی با مردم همراه میشوند و یا در همراهی با همین جنبش به نظام پدران خود پشت کرده و راهی کشوری دیگر میگردند بدون اینکه پروایی از این داشته باشند که مخالفت و ضدیت خود را با فرهنگی که سی سال است جمهوری اسلامی تلاش کرده آن را به جامعه ایران تحمیل کند، به نمایش بگذارند. این امر به ویژه در مورد دختران که بلافاصله حجاب اجباری را از خود دور میکنند، بیشتر گویاست. همین نکته سزاوار تأمل را باید به کسانی یادآوری کرد که تلاش میکنند به ویژه به مخاطبان غربی خود بقبولانند که جامعه ایران یک جامعه «اسلامی» است و باید نقش ویژه برای «اسلام» در ساختار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن در نظر گرفت. ولی جامعه ایران نخست باید این امکان را بیابد که آزادانه خود را ابراز کند، تا دریافت ادعای این افراد تا چه اندازه واقعیت دارد. چنین افرادی در واقع به دنبال این نقش ویژه نه برای «اسلام» بلکه برای خود هستند چرا که وقتی بازی با «اسلام» را از آنها بگیرید، میشوند مانند میلیونها ایرانی و انسان دیگری که به دنبال آرمانهایی دستیافتنی مانند دمکراسی و حقوق بشر، هستند و در این میان به هیچ آرم و علامت و نشان و نقش و مُهر ویژهای نیاز ندارند، مگر انسان بودن! و کیست که نداند آنهایی که پرچم دین را چه برای دخالت آن در دولت و چه برای جدایی آن از دولت علم میکنند، در این زمینه هیچ حرفی برای گفتن ندارند.
نبرد کهنه و نو
به موج فرار و پشت کردن فرزندان به پدران وابسته خود، باید گسترش امتناع در میان شخصیتها و گروههای ورزشی، علمی، هنری و ادبی را نیز افزود. مسابقات و کنسرتهایی که به اعتراض برگزار نمیشوند، جوایزی که از پذیرش آنها خودداری میگردد. نشستهای علمی که لغو میشوند. و البته ورزشکاران و هنرمندان و روزنامهنگارانی که با امکانات دولتی از کشور خارج میشوند و دیگر بر نمیگردند. این همه نشانه است. نشانه فروپاشیدن است. کدام چشم میتواند اینها را ببیند و کدام گوش میتواند هشدارهای مکرر دلسوزان نظام را بشنود و باز هم گام برداشتن در چهارچوب نظام را موعظه کند؟!
در این میان، من از تکرار این موضوع خسته نمیشوم که این همه، نبرد بیپایان بین کهنه و نو است. بین سنت و مدرنیته. بین مشروطه و مشروعه. بین نسلی که همواره نگاه به گذشته دور و سپریشده دارد و نسلهایی که چشم به آینده دوخته و میخواهند حال خود را برای روزهای بهتر بنا کنند و برای رسیدن به این هدف چارهای جز عبور و رد شدن از آنچه راه آینده را در برابرشان سد کرده است، ندارند.
ولی چه چیز نو و چه چیز کهنه است؟ آیا بازگشت به «اهداف انقلاب اسلامی» نو است؟ آیا زنده کردن «خط امام» نواست؟ آیا «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد» نو است؟ آیا برای پاسخ منفی به این پرسشها باید دور جهان گشت و به تاریخ مراجعه کرد؟ نه! همه اینها تجربه سی سال گذشته ایرانیان است. هم «اهداف انقلاب اسلامی» هم «خط امام» و هم «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد» را جامعه ایران تجربه کرده و دیگر کهنه شده است. آنچه امروز بر سر ایران میرود، اتفاقا نتیجه همین تجربه کهنه است! به چه دلیل باید یک بار دیگر به عقب بازگشت و آنچه را آزمایش خود را با بیشترین امکانات مادی و معنوی، اعم از مالی و مردمی، به بدترین شکل ممکن پس داده است، یک بار دیگر تجربه کرد؟! البته مطلقا جای نگرانی از تجربه دوباره نیست چرا که تاریخ چنین دست و دلبازی را درباره هیچ حکومتی نکرده است، و در باره جمهوری اسلامی نیز چنین نخواهد کرد. نگرانی تنها در نشان دادن «کژراهه سبز بنبست» به جای «راه سبز امید» است. نگرانی از قالب کردن کهنه به جای نو و ارائه روایت سنتی از مدرنیته است! نگرانی از تلاش برای مشروطه کردن مشروعه است! نگرانی از این است که راهی که در پیش گرفته شده، با این سنگلاخهای تئوریک و فاضلمآبانه پیش از آنکه به تقویت جنبش دمکراتیک در ایران منجر شود، به بازتولید نیروی سرکوب و دادن فرصت به زمامداران رژیمی بیانجامد که مترصدند تا «موقع» ضربه نهایی برسد.
چرا مسئولان قضایی رژیم هر بار تکرار میکنند «به موقع» با موسوی و کروبی برخورد خواهد شد؟ «به موقع» یعنی چه وقت؟ یعنی وقتی که جنبش فرو بخوابد و مردم صحنه را خالی کنند. اگر سرنوشت رفسنجانی به نظام جمهوری اسلامی گره خورده است، لیکن سرنوشت موسوی و کروبی در گسستی که پس از 22 خرداد روی داد، چه بسا بدون آنکه بخواهند، در سرنوشت مردم تنیده شد. امروز اگر هر یک از آنها، مردم و نامزدهای معترض انتخابات، یکدیگر را تنها بگذارند، به دست خود «موقع» برخورد با آن دیگری را فراهم آوردهاند. با این تفاوت که به نظر میرسد به دلیل پیشینه و نقش موسوی و کروبی در جمهوری اسلامی، نوع «برخورد» نظام با آنها، اگر روزی آنها از سوی مردم تنها گذاشته شوند، با نوع «برخورد» نظام با مردمی که از سوی موسوی و کروبی ممکن است تنها بمانند، بسیار تفاوت خواهد داشت. تاریخچه جمهوری اسلامی و احکام اعدامی که این روزها برای زندانیان سیاسی صادر شده، این تفاوت را به خوبی نشان میدهد. این همه در حالیست که جمهوری اسلامی در برخورد با مخالفان یا مزاحمان درونی خود، راههای گوناگونی را آزموده است: از صادق قطبزاده و بنی صدر تا آیتالله شریعتمداری و آیتالله منتظری، از حاجاحمدآقا تا قتلها و ترورهایی که تنها پس از جمهوری اسلامی از پرده برون خواهند افتاد.
در این شرایط دشوار، نباید همدیگر را تنها گذاشت. ایران تاوان آن «وحدت کلمه» شوم و جدایی ویرانگر در برابر رژیمی را که میرفت تا «به موقع» بقیه را قلع و قمع کند، سی سال است پس میدهد. جنبش سیاسی و اجتماعی در ایران امروز در شرایطی است که میتواند با حفظ تنوع و رنگارنگی، بطور یکپارچه و متحد در برابر یکهتازی رژیم بایستد تا نظام نتواند «به موقع» با مردم و شخصیتهای معترض و ناراضی «برخورد» کند. شوربختی نسلی که فقط جمهوری اسلامی را تجربه کرده است، ثابت میکند برای اتحاد عملی که امروز شکل میگیرد، حتی دیروز هم دیر بود. میگویند تاریخ کسانی را که تأخیر میکنند، تنبیه میکند. برای تنبیه نشدن و «به موقع» رسیدن باید درک خود را نه با رژیم و «رهبر» بلکه با مردم و موجی که خیز برداشته است، تنظیم کرد.
14 اکتبر 2009
کیهان لندن 22 اکتبر 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |