بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان  

مـا را بـه دم پير نگه نتـوان داشــت

در خانه ی دلگير نگه نتـوان داشت

آن را که سـر زلـف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

مهستی گنجوی       

از نگاه يک زن

يادداشت های هفتگی شکوه ميرزادگی

www.shokoohmirzadegi.com

22 مهر 1388 ـ   14 اکتبر 2009

پيوند به آرشيو

 

در حاشيه ی جوايز نوبل

جايزه ی نوبل صلح و سياست ها و ابهام ها

اين روزها که مساله اعطای جايزه نوبل صلح به پرزيدنت اوباما حرف و سخن ها و حتی اعتراض هايي را برانگيخته، بد نيست نگاهی داشته باشيم به فلسفه ی اين جايزه و ببنيم که به راستی چگونه سياست های بيرون از اين فلسفه می توانند در تعيين دريافت کنندگان جوايز نوبل، و اصولاً هر جايزه ی ديگری نقش داشته باشد؟

بنظر من، اين پرسش و اين شک ناشی از وجود نگاهی به اصطلاح دايي جان ناپلئونی و مخصوص ما ايرانی ها نيست. چنين برداشتی در همه ی کشورهای اروپايي و امريکايي هم حتی وجود دارد، و ما می توانيم حاصل اين برداشت را در رسانه ها و در ميان مردمان طبقات متوسط و قشرهای تحصيل کرده و روشنفکر نيز بشنويم.

در مورد جايزه صلح نوبل، اين «معتبرترين جايزه جهانی»، چند سالی است که ترديدها بالا گرفته است اما بيشترين اين ترديدها در مورد برخی از جوايز صلحی است که در سال های اخير، و به خصوص در پی بوجود آمدن اتحادیه ی اروپا، داده شده است. ترديدها عمدتاً از اين بابت بوده که برخی از اين جوايز به دليل مصالحی خاص، که حتماً به منافع اقتصادی و سياسی جامعه ی اروپا گره خورده اند، اعطا می شوند و شايستگی هاي گيرندگان جايزه، يعنی آنچه  مقررات جايزه ی نوبل خواستار آن است، در مراحل بعدی اهميت قرار دارند.

البته، قبل از ايجاد اتحاديه ی اروپا نيز اين گونه ترديدها ـ اگر چه نه به اين شدت ـ وجود داشت. مثلاً، در سال های 1938 تا 1948 ـ يعنی به مدت يازده سال ـ شخصيتی چون ماهاتما گاندی چندين بار نامزد دريافت جايزه ی نوبل شد اما نتوانست آن را به دست آورد. در آن زمان بسياری دست داشتن انگلیسی ها و، به تبع آن، تأثير سياست استعماری اروپا، را در اين امتناع از دادن جايزه به مهاتما گاندی موثر می دانستند. البته در همان سالی که گاندی کشته شد شايع کردند که آن سال قرار بوده جايزه را به او بدهند و چون، بر اساس مقررات جوايز نوبل، اين جايزه فقط به زنده ها داده می شود ديگر نمی توان آن را به گاندی اعطا کرد. از نظر رسمی هم آن سال جايزه را به کسی ندادند بی آنکه اعلام کنند اين جايزه قرار بوده که به گاندی داده شود!

در واقع ما، در قرن بيستم، هيچ شخصيتی را نداشته ايم که بيش از گاندی و بهتر از او برای حرکت های اعتراضی صلح آميز، با قصد آزادی و استقلال ملی، تلاش کرده باشد. يعنی، همان شرطی که در وصيت نامه آلفرد نوبل به صراحت در مورد گيرندگان جايزه صلح آمده است: «اين جايزه بايد به کسی داده شود که برای بوجود آوردن برادری در ميان ملت ها، يا از بين بردن يا کم کردن نيروهای نظامی، و يا براه انداختن و پشتيبانی از همايش های صلح آميز بزرگترين و بهترين کار را انجام داده است».

می گويند که، به استناد اين قرار صريح، آن سال گاندی می بايست جايزه صلح را دريافت می کرد؛ همانطور که امسال نيز، بدون ترديد، جنبش آزادی خواهانه ی ملت ايران می بايست بخاطر «راه اندازی و پشتيبانی از همايش های صلح آميز» اين جايزه را دريافت می کرد؛ درست همانگونه که در برخی از سال ها سازمان ها يا گروهای مختلفی اين جايزه را بصورت دسته جمعی دريافت کرده اند.

اکنون به درستی پرسيده می شود که اگر غرض های سياسی در کار نيست، چرا آقای اوباما که در ارتباط با بوجود آوردن برادری در ميان ملت ها و يا کم کردن نيروهای نظامی تنها سخن های قابل تحسينی گفته است، بی آنکه به تصديق حتی طرفداران نزديکش توانسته باشد يکی از اين وعده ها را به مرحله عمل در آورد شايسته ی دريافت اين جايزه شده است؟ او در گذشته ی پيش از رياست جمهوری اش نيز هيچ عملی نکرده که به عنوان «بزرگترين و بهترين کار صلح آميز» قلمداد شده باشد، در حالي که جنبش آزادی خواه ايرانی با انجام تظاهرات وسيع صلح آميز بهترين و بزرگترين کاری را که نمونه اش در دهه های گذشته نادر بوده است، به انجام رسانده است.

حال می توان پرسيد که آيا اين «دو دو تای چهارتای ساده» ـ که هم شخصيت های مختلف، هم رسانه های غربی، و هم مردمان ساده آن را بيان می کنند، و هم شما و من آن را می فهميم ـ به عقل کميته ی صلح نوبل نرسيده بود که جايزه ی امسال را به اين صورت غافلگيرانه به آقای اوباما داده اند؟

در واقع همين گونه وقايع است که مردمان را بر آن می دارد تا نسبت به انتخاب آقای اوباما ترديدهايي جدی نشان دهند؛ البته بدون آن که ـ به قول واشنگتن پست ـ شخص اوباما را در اين مورد مقصر بدانند و بدانم؛ چرا که او دراين ميان نقشی نداشته است. افرادی می گويند حمايت از اوباما از سوی اروپايي ها ـ که از تبليغات گسترده ی آن ها برای او در جريان انتخابات رياست جمهوری آمريکا شروع شد ـ به دليل نفرت اروپايي ها از بوش است. اما، حتی اگر اين حرف درست باشد بلافاصله اين پرسش پيش می آيد که چرا اروپايي ها بايد از رييس جمهوری بدشان بيايد و به رييس جمهوری ديگر دل ببندند؟ (بگذريم که آن ها اگر که در کارهای بحران ساز داخلی آمريکا کنار بوش نبودند، در کارهای جنگجويانه ی او اتفاقا کنارش بودند). يعنی، اين خوش آمدن و بد آمدن نمی تواند صرفاً به دليل علاقه ای باشد که اروپاييان، و به خصوص سياستمدارانشان، به مردم آمريکا دارند (مردمی که هشت سال زمامداری سراپا غلط آقای بوش زندگی اقتصادی شان را فلج کرد).

بنظر من، يک ذهن واقع بين می تواند به راحتی درک کند که اين توجه يا بی توجهی به رييس جمهور يک کشور خارج از مرزهای اروپا ـ که نقش رهبری جهان را هم بازی می کند ـ بايد پايه و اساسش بر منافع سياسی و اقتصادی کشورهای اروپايي نيز باشد؛ منافعی که در ارتباط با خود آمريکا هم نيست و بيشتر برمی گردد به منافعی که اروپايي ها در کشورهای ديگر، و به خصوص خاورميانه، دارند و نگرانی و ترس شان از آن است که رييس جمهور آمريکا يا سياست آمريکا اقدامی کند که جلوی اين منافع گرفته شود.

آنگاه اين پرسش مطرح می شود که چرا اروپا اوبامای اهل مذاکره با حکومت اسلامی و احمدی نژاد را به ملتی صلح طلب و خواستار آزادی ترجيح می دهد؟

تصور من آن است که بر اساس سنت های بازمانده از دوران استعمار «رسمی» اروپايی ها، و برخلاف حضور قدرتمند سکولاريسم در سرزمين ها ی خودشان، آنها هميشه از حکومت هاي مذهبی ـ که معمولاً در کشورهاي عقب نگاهداشته شده و ديکتاتوری شکل می گيرند ـ حمايت می کنند؛ چرا که کنترل اين نوع حکومت ها به منظور بهره برداری از منابع کشورها و ملت هاشان به مراتب ساده تر از کنترل حکومت هايي آزاد و شکل گرفته بر اساس ملاحظات سکولار و دموکراتيک است. در سی سال اخير موضع آمريکا نسبت به حکومت اسلامی ايران بر اساس اين سنت ديرپا تعيين شده است. اما اکنون آنها با مشکل تازه ای روبرو هستند: مردمان اروپا و آمريکا و کل جهان متمدن پس از ماجراهای اخير در ايران بشدت نسبت به مردمان ما احساس همدردی می کنند و، در نتيجه، دولت های اروپايي نمی توانند خودشان در مذاکره با حکومت ايران مقدم به عمل شوند.  پس بهتر می دانند که بار ديگر آمريکا را جلو بياندازند و خود پشت آن مخفی شوند.

اين وضعيت البته نشان از قدرت مردمان اروپا يا آمريکا دارد که، بر اساس قوانين شان، برخلاف مردم ما، صاحب حقوق و توان اظهار نظر و دخالت هستند. آن ها هر کدام يک «من بزرگ» هستند و می توانند با من خود هر رييس جمهور و نخست وزير و وکيل و وزيری را عوض کنند. اين مردم را به راحتی نمی توان فريفت و به آنها گفت که، به خاطر معاملات جاری با حکومت ايران، بهتر است احمدی نژاد در رأس امور آن مملکت بماند هرچند که در اين راه از هيچ جنايت و فرومايگی خودداری نکند.

و اين گونه است که به نظر  می رسد سياستمداران اروپايي راه حل مطلوب شان را در آقای اوباما يافته اند و می خواهند خودشان عقب بنشينند و شخصيت ديگری را برای مذاکرات با حکومت مردم ستيز ايران به جلو بفرستند. در اين صورت آيا بهتر نيست که آقای اوبامای تازه از گرد راه رسيده را، که هم زمينه های روشنفکری دارد و هم نشان داده است که دوست دارد مورد تاييد و علاقه همه ی جهان، و به خصوص اروپايي ها، باشد با تشويق های هر روزه و  با جايزه ی نوبلی کلاً مديون خود کنند؟

نمی دانم. اين ها همه مطالبی است که به ذهن من و امثال من می رسد؛ اما يک نکته ی ديگر هم در اين ميان هست: آيا می شود فکر کرد که اوباما، با همه ی هوشی که دارد، اين مسايل را درک نکرده باشد؟ ديديم که او ـ البته به صورتی غير مستقيم ـ جايزه ی نوبل خود را با مردمی که برای آزادی برخاسته اند و ندا و نداهايي که در سکوت و برای حق خود می میرند تقسيم کرد. اما آيا اين فقط يک تقسيم زبانی است؟ از همان گونه وعده ها که دولتمردان اروپايي متخصص گفتن و انجام ندادنش هستند؟ يا آيا اوباما آنقدر باهوش هست که بداند ملتی را که اين چنين بيدار شده نمی شود با مشتی کلمات قشنگ و دلخوشکنک ساکت نگاهداشت؟

در واقع، بنظر من، زمانه ای که بشود، بخاطر منافع کشورهای بزرگ، حقوق بشر را از بخشی از مردمان دنيا گرفت سپری شده است. اينک زمانه ای است که در آن هيچ صلحی بدون حقوق بشر نمی تواند پايدار بماند و، در نتيجه، جايزه ی واقعی صلح از آن کسی است که بتواند گلستان زيبای صلح را از سرچشمه های حقوق بشر بنوشاند و آبياری کند.

 

زنان ديگر پير نمی شوند

داستان جايزه ی نوبل صلح گرفتن آقای اوباما چنان همه ی خبرهای نوبل را تحت الشعاع قرار داد که بسياری متوجه نشدند که امسال در چهار بخش از شش بخش جايزه های نوبل پنج زن صاحب نوبل شده اند.

زمانی بود که زن ها تنها بخاطر زيبايي و جوانی شان مطرح می شدند. مثلاً، در کشور خودمان متعصبين می گفتند «زن که رسيد به بيست، بايد به حالش گريست!» و خيلی هم که می خواستند به زنی که سن اش از بيست گذشته بود احترام بگذارند از «اهميت مادری» اش می گفتند. و هنوز هم بسيارانی، که تفکری سنتی و واپس مانده دارند همين گونه به زن ها نگاه می کنند، در حالی که اکنون، در جهان متمدن، زنان نيز چون مردان با اعمال و رفتار و داشته هاشان قضاوت و تحسين می شوند و نه صرفاً بخاطر زيبايي شان. حتی در هاليوود هم ـ که روزگاری فقط جای زيبا رويان بود ـ هنرپيشه های زن، اگر هنری داشته باشند، زشت و زيبا، و تا پايان عمرشان نقش آفرين و مورد تحسين هستند و، مهم تر از آن، اکنون زنان در صحنه های سياسی، اجتماعی، و  علمی نيز نقش هايي تعيين کننده و موثر را برای بشريت را بر عهده دارند.  

به خصوص در ده سال اخير می بينيم که زن ها هم بر صندلی های سياسی درخشيده اند و هم در جايگاه های علمی. و امسال برای اولين بار در تاريخ نوبل می بينيم که جايزه های نوبل را هم درو کرده اند. به خصوص که اگرچه جايزه نوبل صلح در چندين دهه اخير بخاطر خصلت سياسی که به آن بخشيده اند ترديدهايي را برانگيخته است اما جايزه های ديگر، جز چند مورد، معترض چندانی نداشته اند.

و نکته جالب آن است که اکثر اينگونه زنان موفق، چه در جايگاه های سياسی و اجتماعی و چه در جايگاه های علمی و هنری، همگی در ميانه سالی و يا در روزگار پيری خود هستند و، در عين حال، بسيار فعال،  راضی و سرحال اند و در عمل ثابت کرده اند که اگر هم بايد به حال زنان گريست، اين گريه نه بخاطر بالا رفتن سن يا نبود زيبايي است بلکه بر وضعيتی اشاره می کند که زنان، با همه ی هوش و تلاشی که دارند و با همه ی اين که کمترين چيزی از آقايان کم ندارند، در کشورهايي چون سرزمين ما، از ساده ترين حقوق انسانی خود محروم هستند.

به هر حال، امسال زنان در رشته های ادبيات، فيزيولوژی و پزشکی، شيمی، و اقتصاد جايزه نوبل دريافت کرده اند و اين تعداد، در تاريخ جايزه ی نوبل و زنان نوبل بگير زن بيش از هميشه بوده است.

از 1901 تا 2009 جايزه ی نوبل در  رشته های مختلف 41 بار به زنان داده شده که يکی از زنان، يعنی خانم ماری کوری، يا مادام کوری مشهور، دو بار (يک بار در شيمی، يک بار در فيزيک)  آن را بدست آورده است و، بدين ترتيب، در طول 108 سال فقط 40 زن صاحب نوبل شده اند که چهار بار آن فقط در يک سال که امسال باشد اتفاق افتاده است.

تا کنون 12 زن جايزه نوبل صلح  را گرفته اند، 12 تن نوبل ادبيات، 10 تن نوبل فيزيولوژِی و پزشکی، 4 تن نوبل شيمی، 2 تن نوبل فيزيک، و يک تن نوبل اقتصاد.

در عين حال لازم است يادآوری کنم که يکی ديگر از کسانی که احتمال داشت جايزه صلح امسال را ببرد خانم «سیما سمر»، رییس کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، بود که تا آخرين لحظات گفته می شد که شانس زيادی برای دريافت اين جايزه دارد اما چنين نشد و جايزه نصيب آقای اوبامای تازه از راه رسيده  گشت.

حال بپردازم به زنانی که  امسال جايزه گرفته اند:

 

هرتا مولر  Herta Müller

اين برنده ی نوبل ادبيات، پنجاه و چهار سال دارد، زاده و بزرگ شده در رومانی است اما در حال حاضر تبعه ی آلمان شناخته می شود. پدرش يک افسر نازی بود و مادرش، پس از جنگ، به اتهام های گوناگون، پنج سالی را در اردوگاه کار اجباری در اوکراين سپری کرد.

هرتا اما ـ که رنج ها و تجربه های تلخ خود را از زندگی در فضايي ديکتاتوری کسب کرده ـ به آزاده ای تبديل شده است که می تواند رنج های بشری را به زيبايي و مهارت بازتاب دهد. او می گويد:«تجربيات گذشته از من دور نمی شوند؛ من آن ها را با خود به آلمان آورده ام». او به دليل فشارهايي که در سرزمين اش بر او وارد می شد در سال 1987 به آلمان مهاجرت کرد و توانست قصه هايي را که در سرزمينش اجازه انتشار نداشت در آلمان منتشر کند.

هرتا مولر دوازدهمين زنی بشمار می رود که جايزه ی نوبل ادبی را که در اکثر اوقات به مردها تعلق می گرفته دريافت کرده است.

دلايلی که برای انتخاب او به عنوان برنده ی جايزه ی نوبل ادبيات سال 2009 از سوی کميته ی نوبل اعلام شده عبارتند از: تمرکز، صراحت نثر، تصوير کردن زندگی مردمان محروم، و مهارتی خيره کننده در تصوير کردن ماجراهايي که حاصل تجربه ی شخصی نويسنده نبوده اند.

 

آدا يونات Ada Yonath

او زنی است اسراييلی که به همراه دو آمريکايي جايزه نوبل شيمی امسال را از آن خود کرده است. آکادمی سلطنتی علوم سوئد اعلام کرده است که کار اين سه تن برای درک علمی راز حيات اساسی بوده و بخصوص به پژوهشگران برای توليد انواع آنتی بيوتيک کمک های موثری کرده است. خانم يونات هفتاد سال دارد و چهارمين زنی است که در طول تاريخ نوبل شيمی را دريافت کرده است.

او می گويد: «وقتی که به لحظه ی کشف رسيدم فکر کردم حادثه ی اعجاب انگيزی رخ داده است... در واقع اين يک سلسله اکتشاف پشت سر هم بود. ما البته هنوز از همه چيز باخبر نيستيم اما پيشرفت زيادی در کارمان کرده ايم.»

 

اليزابت . اچ. بلک برب Elizabeth.H.Blackburb 

کارول دبليو گريدر Carol.W.Greider        

امسال خانم بلک برب، شصت ساله از دانشگاه کاليفرنيا در سان فرانسيسکو، و خانم کارول دبليو گريدر، 48 ساله از دانشگاه جان هاپکينز، در بالتيمور، به همراه آقای جک وی سوستاک از دانشگاه هاروارد در بوستون، مشترکاً جايزه ی نوبل فيزيولوژِی و پزشکی را دريافت کردند. اين اولين باری است که دو زن اين جايزه را مشترکاً می گيرند.

اين دانشمندان به خاطر سلسله ای از تجربياتی که در دهه های 1970 و 1980 انجام داده اند به دريافت اين جايزه نایل شدند. آن ها در تحقيقات خود نشان دادند که مولکول های دراز و ظريف موسوم به «کروموزم»، که ژن های داخل هر سلولی را حمل می کنند، در انتهای خود دارای ساختارهای محافظتی ويژه ای هستند.

کار اين دو زن مشکل مهمی را در زيست شناسی حل کرده و منجر به دستيابی به درک عميق تری از روند پيری شده و، در عين حال، به صورتی بالقوه امکان ايجاد درمان های جديدی برای سرطان، و بسياری از مشکلات ديگر بهداشتی را فراهم کرده است.

 

 الينور استروم  Elinor Ostrom

خانم استروم استاد دانشگاه علوم سياسی در دانشگاه اينديانا است و جايزه ی نوبل در علوم اقتصادی را بخاطر تحليلی که از نحوه ی اداره ی امور اقتصادی بعمل آورده دريافت کرده است.

کار او نشان داده که «جوامع کوچک با دولت هائی محلی»، به جای آن که بر اساس  مقرراتی که مقامات غير محلی برای آن ها وضع و تحميل می کنند عمل کنند، اغلب قادرند که خود به صورت مستقل و بهتری از منابع مشترکی همچون جنگل ها، درياچه ها و ماهی ها استفاده نمايند. او در توضيح اين نظر می گويد که ديوانسالاران حکومت های بزرگ مرکزی اغلب فاقد اطلاعات درست هستند؛ در حالی که شهروندانی که مستقيما از اين منابع سود می برند درباره ی آنها از اطلاعات درستی برخوردارند.

کميته ی جايزه ی نوبل، به خصوص بر تحقيقات خانم استروم در مورد سدی در نپال تاکيد کرده و اعلام داشته است که تحقيقات و تحليل های اين زن موجب شده که نهادهای غير بازاری از موقعيت فرعی خود خارج شده و به صورت عوامل اقتصادی اصلی وارد صحنه ی اقتصاد شوند.

 

 

مادران فرزند از دست داده

و مراسم جايزه نوبل؟

چند روز پيش، آقاي حبيبی نيا، يکی از کوشندگان حقوق بشر، در نامه ای پيشنهاد کرده بود که از کميته ی برگزاری مراسم جايزه ی نوبل درخواست کنيم تا برای حمایت از جنبش دمکراتیک مردم ایران چند تن از مادران جان باختگان اعتراضات اخیر آ از جمله مادران ندا و سهراب ـ را به نمايندگی از تمامی مادران فرزند از دست داده به مراسم اعطای جوايز دعوت کنند.

آقای حببيی نيا در نامه ی خود از تنی چند از نويسندگان و هنرمندان خواسته بود که در مورد پيشنهادش نظر بدهند. برخی از دعوت شدگان اين کار را بيهوده و برخی هم درست تشخيص دادند. آن چه من، به سهم خود، توانستم بگويم اين بود که سياست کاری هايي که دور و بر جايزه ی نوبل (به خصوص جايزه ی صلح) وجود دارد موجب می شود که مسئولان مربوطه نتوانند دست به انجام کارهايي بزنند که اتحاديه اروپا را خوش نمي آيد. با اين حال، از آنجا که اکنون، پس از اعطای جايزه صلح امسال به آقای اوباما، موجی انسان دوستانه و روشنفکرانه در ميان مردم و برخی از رسانه های کشورهای غربی براه افتاده مبنی بر اينکه :«دادن اين جايزه به ملت ايران منصفانه تر از دادن آن به آقای اوباما بود»، بنظرم می رسد که اين پيشنهاد و اقدام می تواند اثر گذار باشد؛ البته نه بر دل اعضا ی کميته ی برگزاری بر اذهان مردم جهان و به عنوان نوعی يادآوری درباره ی جنبش هنوز زنده ی آزادی خواهی مردم ايران. بنظر من، اين يادآوری ها هميشه مفيد است زيرا، برخلاف سرزمين هايي چون کشور ما، در سرزمين های متمدن اين مردم اند که رای شان با صحت و امانت از صندوق ها بيرون می آيد و، در نتيجه، در کنار اعتراض به سياستمداران و دولت هايي که حاضر نيستند در مذاکرات خودشان با حکومت اسلامی مطالبه ی حقوق بشری مردمان ايران را هم منظور کنند، ما می توانيم مردمان اين کشورها را به طور مرتب از وضعيت خودمان و حرکات و خواست های آزادی خواهانه ی مردم ايران مطلع کنيم. يعنی، اگر زورمان به رهبران جهان نمی رسد جای اين خوشبختی هست که زور مردمان جهان متمدن، به دليل داشتن دموکراسی (با همه ی کمبودهايش) به آن ها می رسد.

برگرفته از سايت نويسنده:

http://shokoohmirzadegi.com

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630