انتشار هفتگی ِ رسالهء «پست و بلند انديشهء ترقيخواهی» اين دوشنبه: فصل سوم سام قندچی |
|
دوشنبه 19 فروردين 1386 ـ 7 آوريل 2008 |
فصل سوم ـ گروه بندی های سياسي و مفاهيم ترقی خواهی و پيشرفت
جربانات سباسى ترقى خواهانه تاريخ معاصر، يعنى ليبراليسم و سوسيالبسم، تنها در زمان انقلاب مشروطيت بود که به جامعهء روشنفکرى ايران معرفى شدند ـ آنهم بطرزی ناقص و صرفاً در عرصهء سياست. در نتيجه، کشاکش اين دو مکتب اجتماعى در ايران شباهتی با تولدگاه اين جريانات، يعنی اروپا، نداشت. چرا که اروپا تحولات رنسانس و عصر خرد، و پيدايش ايدهء ترقي را در همهء عرصه ها ى فلسفه، علم، هنر، و سباست، تا مغز استخوان خود تجربه کرده بود. در عين حال، ايدهء ترقى قرن ها قبل از پديدار شدن کشمکش هاى ليبراليسم و سوسباليسم توانسته بود جايگاه محکمى در اروپا بدست آورد و، در نتيجه، اين دو جنبش اجتماعى، در آغاز کار خود، «ترقى خواهى» را همچون امری بديهی و هماهنگ با "عقل سليم" فرض مي کردند و دربارهء آن مجادله ای نداشتند. همچنين بسيارى از کشمکش هاى سلسله هاى پادشاهى، نظير جريان بقدرت رسيدن «شارل مانيه» و «فردريک کبير» بنام ترقى خواهی و و پيشرفت طلبی انجا م شد. در کشمکش هاى مذهبي زمان کنستانس گرفته تا دورهء «رفرماسيون»، «ترقى مذهبى» از محورهای مهم مجادلات پيرامون نقش سازمان کليسا بود. در عصر رنسانس نيز، در زمينه هاى گوناگون فلسفه، علم، هنر، و سيا ست، موضوع ترقى و پيشرفت کانون توجه اين عصر تاريخى شد و چه بسيار کسان که بخاطر ترقى خواهى بالاى چوبه دار رفتند.
اما در شرق، در جوامعی همچون ايران، هيچ کدام از کشمکش های مابين سلسله هاى مختلف پادشاهى يا گروه هاى مذهبى بر سر موضوع ترقى نبود؛ و گروه هاى رقيب يکديگر را به «واپس گرائی» يا «ترقى خواهی» متهم نمی کردند و اينگونه نام ها را در مورد يکديگر بکار نمی بردند. کشمکش های عهد مشروعيت نيز يا بنام برافراشتن پرچم اتحاد و يکپارچگى سرزمين در برابر تفرقه صورت می پذيرفتند و يا خود را در راستای احيای سلطنت راستين و مذهب راستين آباء و اجدادى، و در روياروئی با غاصبين بيان مي کردند. حتى تقابلات و کشمکش های فلسفى و هنرى نيز به طرح مفاهيم ترقى و واپس گرائى ارتقاء نيافت. فقدان يک عنصر محوری اساسی و مدرن همچون ترقی خواهی موجب آن بود که اين تقابلات و کشمکش ها بصورت امری صورى در آمده و در بنياد خود از وجود نوعی يکسانى و يگانگى برخوردار بودند که در ماوراء کشمکش ها قرار داشت و حقيقتی بالذات تصور مي شد؛ درست مثل همان تضاد صوری و يگانگی باطنی که مولوى آن را بخوبی تشريح می کند:
گر بگويد کفر، دارد بوى دين
ور به شک گويد، شکش گردد يقين
گربگويد کژ، نمايد راستى
اى کژى که راست را آراستي
باری، در مورد اينکه چرا در شرق اساسأ به تفکيک ترقى خواهى و واپس گرائى توجهی نشد و مبانى فلسفى - تاريخى اين تفکيک مورد بی اعتنائی قرار گرفت موضوعی است که در فصل بعدی را به آن خواهم پرداخت، اما در اينجا فقط به اين نکته بسنده می کنم که نگاهی مختصرى به تاريخ ايران غير قابل انکار بودن اين واقعيت را براحتی آشکار می سازد.
پس، همانطور که گفتم، ضرورت تميز دو مفهوم ترقى خواهى و واپس گراثى از يکديگر تنها در زمان مشروطيت در جامعهء روشنفکران ايران مطرح شد و، در عين حال، اين امر بشکلی محدود و صرفاً در عرصهء سياست اتفاق افتاد. در نتيجه، بنظر می رسد که هنوز هم اين انديشه نتوانسته است جايگاه شايسته اى در افکار و انديشه های ما بدست آورد. آنچه ما از مفهوم "پيشرفت" فهميده ايم صرفاً در ارتباط با برنامه هاى سياسى بوده و، در مرتبت دوم، هنيزم با برنامه هاى ا قتصا دى ما در ارتباط بوده ست. در عرصهء اعتقا دات نيز، جز کوشش هاى محدود کسانى نظير احمد کسروى و صا دق هدايت، موضوع ترقى هيحگاه بطور جدى مورد بحث قرار نگرفته است.
بدينسان، بي سبب نيست که وقتی با روشنفکران ايران از پيشرفت سخن می گوئيم ذهن آنها فورأ متوجه عرصهء سياست می شود.
گروهى از روشنفکران ما نيز پيشرفت را مساوی مخالفت با «فردگرائى» و حتى تا سرحد پذيرش دولت گرا ترين نوع سوسياليسم مي دانند.
گروهی ديگر نيز حکومت قانون را ـ حتى با وجود واپسگراترين مبا نى «ملى- مذهبى» ـ پيشرفت مي شمارند.
در عين حال، هر دو گروه، درعرصهء اقتصاد، وصول به جامعهء صنعتي در ايران را بمثابه ايده آل ترقي خواهى مى انگارند.
در عرصهء اجتماعى نيز زمانی، در گذشته، حقوق اجتماعي را بر حقوق فردى ترجيح داده ايم، و امروز، در نقطهء مقابل آن، حقوق فردى را بر حقوق اجتماعى مرجح دانسته و آن را نمود «ترقى خواهى» تصور مي کنيم.
و بالاخره، در عرصهء سياست، ايده آل روشنفکران ايران حکومت نمايندگا ن مردم بشکل شورائى يا پارلما نى است.
اما واقعيت آن است که، در همهء عرصه هاي بالا، «ترقى خواهى» در فراسوى ايده آل هاي مذکور قرار دارد و آلترناتيوهای نوينی را در هر عرصه پيش می نهد.
درعرصهء اقتصاد، مدت هاست که «جامعهء صنعتي» ـ چه به شکل سرمايه دارى و چه در شکل سوسياليستى ـ پديده ای عقب مانده است و آنچه در سراسر جهان در حال شکل گيری است «اقتصاد فراصنعتي» نام دارد. (1)
در عرصهء مناسبات انسانى نيز ديگر طرح مساله بشکل دوگانهء «حقوق فردى و حقوق اجتماعى» مبناى ترقي خواهي نيست و در اين زمينه مباني نويني براي نهادهاي اجتماعي بوجود آمده است که مهمترين آن ها تحت عنوان «رفتار برابر در مناسبات بين افراد» (2) بيان مي شود. يعني، بجاي اينکه افراد را در تئوری مساوي فرض کرده و سپس، در عمل، به نفی اين اصل بپرازيم، نخست نابرابري افراد را می پذيريم و سپس، اجازه می دهيم که مناسبات متقابل افراد بر مبناي قراردادهائی پذيرفته شده شکل بگيرد. (3)
در عرصهء عدالت اجتماعي، ترقي خواهي اکنون از ليبراليسم و سوسياليسم برگذشته و جای آن را تأمين حداقل ممکن رفاه برای جامعه پر کرده و اين نگاه مبناي تفکر در مورد عدالت اجتماعي شده است. (4)
در عرصهء سياست نيز ترقي خواهي فراسوي حکومت مردم (چه بشکل شورائي و چه بشکل پارلماني) رفته است. اولين کوشش هاي منظم تئوريک براي درک و توضيح پديده ای که جانشين تصور گذشته می شود بوسيلهء «آلوين تافلر» و «جان نيزبيت» صورت گرفته است. (5)
در عرصه اخلاق نيز، در اين عصر "شک" که در آن به سر می بريم، «شکاک بودن نسبت به لزوم اشتراک مباني اخلاقي جوامع» ديگر نماد ترقي خواهی محسوب نمی شود، چرا که نتايج مخرب انديشه هائي اينگونه نسبی گرايانه اکنون بخوبی آشکار شده است. در جامعهء پاره پاره شدهء کنوني ديگر روانشناسي «رايش» نيز تشعشع خيره کننده اي ندارد، هر چند که ممکن است هنوز براي جوامعي نظير ايران، که تازه از نوعي روحيهء صر انقلاب صنعتی (Victorianism) خارج مي شوند، جذابيت خود را حفظ کرده باشد. کوشش هاي کساني نظير «جيمز گاردنر»، در کتاب «نوسازی خويشتن»، (6) اولين کوشش هاي جدي براي تدوين مباني اخلاق نوين بشمار می آيند، با آطن هدف که به تنهائي بشريت گير کرده در ميان دو تمدن قديم و جديد پايان داده شود.
اما، نکته در اين است که، در شرايط عدم وجود آلترناتيو هاي مترقي در اين عرصه ها، فقط مشتي «خرده فرهنگ» (7) واپس گرا مي توانند براي زندگی پاره پاره شدهء مردم اين عصر نوعی معنا فراهم آورند.
من البته، در اين نوشته، نمي خواهم به موضوع ترقى و پيشرفت در عرصه هاى مختلف بپردازم، و نظرم فقط به عرصهء «اعتقادات» است که کمتر مورد توجه روشنفکران ايران بوده است. در ابن عرصه، پيشرفت را حداکثر بمعنى «غير مذهبي بودن» می گيرند ـ يا حتى «غير خرافى بودن». و درست از اين منظر است که امثال مجاهدين خلق هم، درجرگهء "ترقي" خواهان قرار گرفته اند. (8)
متأسفانه، حتى در ميان مارکسيست هاى ايران نيز، وقتی پذيرش جهان ببنى مارکسبسم به عرصهء اعتقادات می رسد از عناصر اصلي خود در زمينهء ترقي و پيشرفت تهى شده و بيشتر به صورت تکرار طوطى وار چند فرمول ماترياليسم ديا لکتيک عمل می کند.
لببرال هاى ايران نبز گوئى در «عرصهء اعتقادات» نيازى به آموختن از غرب را احسا س نکرده اند و در اين عرصه نه تنها «دکارت» يا «اسپينوزائي» ايرانی بوجود نيامده، که کارشان تنها به تعديل اسلام بسنده کرده است. و در عرصهء سياست هم «ترقي ليبراليستی» را به نوعي «ملى گرائى» ـ به معنى ايجاد يکپارچگي در مقابل نفرقه، يعني همان شعار سلاطبن قرون وسطائى ايران ـ تنزل داده اند؛ البته با اين تفاوت که معتقدند اتحاد مطلوب را، بجای شاه ـ که مي بايست "فقط سلطنت ميکرد!" ـ هيأت دولت و پارلمان ايران ايجاد می کنند.
بدين ترتيب، «انديشه ترقي و پيشرفت در عرصهء اعتقادات»، در اغلب گروه بندي هاي سياسي، فداي مقتضيات سياسي شده و از محتواي عقيدتي خود بشدت تهي گرديده است.
اما اگرچه نمی توان در مورد گذشته کاری کرد، سخت لازم است که در مورد آينده به اين نکته توجه کنيم که درک ضرورت تدقيق مفهوم ترقي و پيشرفت در عرصهء اعتقادات، اکنون بسيار فراتر از کنجکاوي های پژوهشگرانه رفته و براي روشنفکران و جامعهء ايران معناي مرگ و زندگي را پيدا کرده است. براستی که، تأکيد بر نياز ما به آغاز کوششی جدي در اين زمينه از هيچ اغراقی برخوردار نيست.
پانويس ها:
1. براى اطلاعات بيشتر در اين زمينه مراجعه کنيد به کتاب «دانيال بل» تحت عنوان
«فرارسيدن جامعهء فراصنعتي»
The Coming of Post-Industrial Society
2. Equal Treatment in Interpersonal Relations
3. در اين زمينه به کتاب سابق الذکر «دانيال ينکلويچ» Yankelovich مراجعه کنيد.
4. در اين زمينه به کتاب «جان رالز» تحت عنوان «تئوري عدالت» مراجعه کنيد.
5. Alvin Toffler و John Naisbitt
James Gardner’s Self-Renewal. 6
Cult 7 .
8. نگاه کنيد به: http://www.ghandchi.com/343-MKO-plus.htm
9. http://www.ghandchi.com/299-Marxism-plus.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |