بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

دوشنبه ها: از نگاه يک آينده نگر

 

سام قندچی

      آرشيو

خرداد 1386 ـ   مه 2008

 

دو روز بزرگ در تقويم جنبش دانشجوئی ايران

 

سام قندچی

هرچند که اگر بخواهيم روزي را بعنوان سمبل آغاز شکل گيري تشکلات جديد سکولار در ايران انتخاب کنيم، بنظر من 18 تير آن روز است، اما واقعيت آن است که دانشجويان ايران بيش از نيم قرن است که براي دموکراسي مبارزه کرده اند و گراميداشت هر سالهء دو روز 18 تير و 16 آذر نشان دهنده چالش آنان با دو رژيم ديکتاتوري است. اين امر نبايستي شگفت آور باشد چرا که آنها مي خواهند با برگزاری هر دو روز بر اين تأکيد کنند که قصد ندارند با سرنگونی رژيم کنونی به رژيم گذشته برگردند.

در اين يادداشت برخی از نظرات و خاطرات خويش را در مورد اين دو روز بزرگ به نظر شما می رسانم.

***

برگزاری مراسم 16 آذر درست از پس کودتاي 28 مرداد 1332 آغاز شد و با وجود کوشش هاي سلطنت طلبان در سال هاي اخير براي حذف مراسم سالگرد 16 آذر از تقويم جنبش دموکراسي خواهي ايران، دانشجويان ايران همچنان و هر ساله ياد بود 16 آذر را برگزار مي کنند، چرا که 16 آذر به آنها ياد آوري ميکند که يک رژيم واپس گرا را با رژيم واپس گراي ديگري مبادله نکنند.

سالگرد 16 آذر، روز دانشجو و روز بين المللي دانشجويان ناميده شده است. بسياري از کساني که يا در ايران دههء سال هاي 1340 و 1350 دانشجو بودند، و يا عضو کنفدراسيون جهاني دانشجويان ايراني در خارج از کشور بشمار می رفتند، برگزاری هر سالهء مراسم يادبود 16 آذر در ايران و خارج را به ياد مي آورند. من خود، در آن دهه دانشجو بودم.

واقعهء 16 آذر در سال 1332 اتفاق افتاد. در آن روز دانشجويان دانشگاه تهران، در اعتراض به ديدار نيکسون  از ايران، که در پي کودتاي 28 مرداد 1332 انجام می گرفت، دست به تظاهرات زده بودند و در جريان اين امر پسر عموي من،احمد قندچي، که طرفدار جبهه ملي بود، و دو تن ديگر ـ يعنی شريعت رضوي و بزرگ نيا، که حزب توده ادعا می کند طرفدار آن بودند با گلولهء پليس در صحن دانشکدهء فني به قتل رسيدند. من به اين پيوندهای ادعائی اعتقادی ندارم و می انديشم که آنها فقط دانشجويان آزادي خواه دانشکده فني دانشگاه تهران بودند، که به کودتا اعتراض داشتند ـ کودتائي که دولت قانوني، اصلاح طلب و مردمي دکتر مصدق را سرنگون کرده بود. پس از شليک خونين 16 آذر، و طي سال هاي متمادي در زمان رژيم شاه، دانشجويان دانشکده فني پيشآهنگ جنبش دانشجوئي ايران محسوب می شدند. جاي لکه هاي خون سه دانشجو بر روي ستون هاي ساختمان اصلي دانشکده فني تا چند سال پيش هم وجود داشت و نمي دانم که اکنون نيز هست يا نه.

در خارج از ايران، روزنامهء اصلي کنفدراسيون دانشجويان ايراني در سال هاي 40 تا 50 «شانزده آذر» خوانده مي شد و يادبود آن روز هميشه توسط دانشجويان ايراني که در خارج تحصيل ميکردند برگزار مي گرديد. فکر ميکنم هنوز هم آرشيو نشريهء 16 آذر را بشود در قسمت ايران کتابخانه کنگره در واشنگتن يافت.

احمد قندچي، شريعت رضوي، و بزرگ نيا، در امامزاده عبدالله در نزديکي تهران دفن هستند. من دوسالم بود وقتي آنها کشته شدند، در نتيجه من فقط درباره آنها از طريق گفته هاي خانوادگي مطالبی را ميدانم. وقتي که کودک بودم، با پدرم به سر قبرآنها ميرفتم، قبر پدر بزرگم هم نزديک قبر آنهاست. زن عموي من (مادر احمد قندچي)، که پانزده سال پيش فوت کرد، هميشه وقتي بياد احمد ميافتاد مي گريست. می گفتند که احمد يکي از با هوش ترين ها در خانوادهء ما بوده است. او ديپلم خود را در 16 سالگي گرفته بود و آنها را او را می شناختند اذعان داشتند که او خيلي با سواد بوده است. بهر حال، داستان کشته شدن او، در واقع، داستان هميشگی مبارزه عليه ديکتاتوري است، همچنانکه، متأسفانه، داستان مرگ و زندگي بسياري از با هوش ترين جوانان ايران در زندان ، طي سالهاي متمادي، چيزی جز اين نبوده است.

اعتراض دانشجويان در 16 آذر 32، فقط براي اعتراض به خفقان پس از کودتا و دخالت آمريکا در ايران نبود، بلکه شريعت رضوي، قندچي، و بزرگ نيا، و همدوره هاشان فکر مي کردند که مي توانند جو رعب و وحشت پس از کودتا را بشکنند. اما متأسفانه شکست خوردند و ترور و اختناق پس از کودتا برای ده ها سال در ايران پايدار ماند.

من اگرچه گروگان گيري جمهوري اسلامي را، که در پي انقلاب 1357 اتفاق افتاد، از روز اول محکوم کرده ام اما معتقدم که سياست آمريکا دليل اصلي پيروزي کودتا و باعث شکست دموکراسي در ايران بوده است. به همين دليل است که من نقش آمريکا در ايران در طي رژيم شاه را ـ از کودتاي سيا در 1332 گرفته تا آموزش ساواک، و پشتيباني از دولت شاه ـ همواره محکوم کرده ام.

 

***

 

نيم قرن بعد، خيزش 18 تير دانشجويان ايراني در سال 1378، دوباره شانزده آذر 1332 را به ياد آورد و ديديم که ديگرباره دانشجويان کشورمان پرچم آزادي و دموکراسي در ايران را بر افراشتند، چند نفري کشته شدند، و تعداد زيادي از تظاهر کنندگان کوي دانشگاه هنوز در زندان هاي رژيم جمهوري اسلامي به سر می برند. در پی سال ها مبارزه براي دمکراسي در ايران، و حتي پس از طي يک  انقلاب، همچنان قانون دموکراتيک و حقوق بشر در ايران شکست خورده است، و دانشجويان ايراني همچنان در پيشاپيش جنبش دموکراسي خواهي به مبارزه ادامه داده اند و باز هم، در اعتراض به حفقان، و براي دموکراسي، اين بزرگترين ايده ال بشريت، از خون خود مايه مي گذارند.

رخداد 18 تير دوسال بعد از انتخاب خاتمي به رياست جمهوري اتفاق افتاد، يعنی دوره ای که مردم ايران بساط جمهوري اسلامي بهم ريختند و، درست در چارچوب محدوديت هاي مربوط به انتصاب هاي جمهوري اسلامي، در اتتخابات 1376 رياست جمهوري، به خاتمي که کانديداي اول رژيم نبود رأي دادند.  جريان دوم خرداد در واقع نماد اميد عموم به آغاز پروسه اي بود که طي آن جنبش مردم ايران رهبران «واقعي» خود را بيابد و نه صرفاً منتخبين دستگاه، يعنی کسانی نظير خاتمي را، حتي در چارچوب محدوديت هاي رژيم.  با اين همه حتي چنين دورنمائي نيز رژيم را به وحشت انداخت، و کشتن فروهر و نويسندگان در آذر 1377،  کوشش رژيم براي متوقف کردن اين پروسه بود.

اما، در عمل، قتل هاي زنجيره اي نتيجهء معکوس داشت، و رژيم مجبور شد که اقرار به واقعيت انجام اين جنايت دهشتناک توسط مأمورين امنيتي خود نموده، و يک دادگاه نمايشي براي  مأمورين خود برگزار کند ـ و البته پشت درهاي بسته و پس از آنکه قاتل اصلي، سعيد امامي، بطرز مرموزي در زندان خودکشي کرد. سعيد امامي سال ها براي رژيم کار کرده و سازندهء برنامهء هويت براي تلويزيون جمهوري اسلامي بود، که برنامه اي بشمار می رفت مشابه برنامه هاي ساواک شاه،  براي بي اعتبار کردن آزاديخواهان ايران.

جنبش دانشجوئي 18 تير 1378 ، اولين جنبش مردمي در  کمتر از يکسال پس از قتل هاي زنجيره اي بود، و بدون شک نشان داد که قتل فروهر ها و نويسندگان نه تنها  نتوانست  آنهائي را که خواهان  تغيير واقعي در ايران هستند از طرح خواست هاي خود منصرف کند، بلکه آنها را ثابت قدم تر هم کرد. «رژيم اصلاح طلب»، بر عکس يک رژيم اصلاح طلب واقعي، حتي براي حفاظت از دوستان خود هم کوشش جدي نمي کرد تا چه رسد به حفاظت از گروه هاي مختلف جنبش دموکراسي خواهي.  به اينگونه، به موازات جريان دوم خرداد، يک جنبش سکولار در 18 تير 1378 شکل گرفت و با گذشت سال ها  بيشتر و بيشتر نيرومند شد.

دانشجويان اين دوران دانشگاه ها، متولدين زمان انقلاب 57 بودند و رژيم، برعکس قتل عام هاي سال هاي 1360 و 1367 رژيم که بر عليه بازماندگان جنبش ضد شاه صورت گرفتند، در اين جا با نيروي جنبش تازه اي روبرو بود متشکل از کسانيکه در رژيم جمهوري اسلامي متولد شده و بزرگ شده بودند. دانشجويان خواست هاي خود را براي تغيير ايران با صداي رسا بيان مي کردند، و رژيم نيز در هدف حملهء خود به آنها دارای موضعی کاملاً روشن بود. حزب اللهي ها به دانشجويان حمله و دانشجويان را کشته و زخمي کردند، و بسياري از رهبران دانشجويان بازداشت شدند، معهذا خاتمي دانشجويان را تهديد کرد که يا ادامه ندهند و يا سرکوب شوند.

خاتمي، در اولين روزهاي پس از 18 تير، در جريان محاکمهء قاتلان فروهر ها و حمله کنندگان به کوي دانشگاه، خيلي کند بود اما در تهديد دانشجويان به سرکوب جنبش دموکراسي خواهي، از همان روز 18 تير، خيلي سريع عمل کرد. بدينسان، دانشجويان سکولار ايران ايمان خود به خاتمي را اساساً از همان موقع از دست دادند و ديدگاه دورانديشانه اي را نسبت به قدم هاي آتي مبارزهء خود اتخاذ کردند و اجازه ندادند که رژيم بتواند «جنبش دموکراسي خواهي» را، نظير حادثهء ميدان «تيان-آن-من» در چين،  نابود کند.

برخي از رهبران دانشجويان در واقعهء 18 تير کوي دانشگاه هنوز در سياه چال هاي جمهوري اسلامي هستند، و برخي ديگر به اعتراف هاي تلويزيوني وادار شده اند، و بعداً توانسته اند حقيقت را به مردم بگويند. در عين حال، همان حتي اعتراف هاي تلويزيوني نيز نتيجه معکوس داد و تصوير اعتراف هاي زير فشار ساواک سلف رژيم جمهوري اسلامي را در خاطره ها تداعي کرد. از آن پس، سالگرد هاي 18 تير در تابستان ها ادامه يافت  و مدرسه دموکراسي در ايران شد، و حرکت ها هميشه با سالگرد 16 آذر در پائيز دنبال شدند.

دو سال پس از 18 تير، در انتخابات 1380، مردم ايران دوباره به خاتمي رأي دادند، هرچند اين بار وي کانديد اول رژيم بود.  مردم به وي رآي دادند تا که به بدتر رأي ندهند، و انتخاب او را به تحريم ترجيح دادند، وقتي که هنوز آلترناتيو جدي اي نمي ديدند و اين انتخاب اجازه مي داد تا گروه هاي دموکراسي خواه بيشتر رشد کنند.

در 18 تير 1380، دولت خاتمي، که تازه دوره دوم خود را با رأي نيرومندي آغاز کرده بود، در اولين آزمايش خود در دورهء جديد، از دادن اجازه براي برگزاري مراسم 18 تير سر باز زد. معهذا، دانشجويان، از تظاهرات بر عليه رژيم ديکتاتوري اسلامگرا باز ننشستند، و براي دولتي دموکراتيک و آينده نگر از طريق رفراندوم کوشش کردند.

امر کاملاً روشن اين بود که در سال 1380، فقط دو سال پس از خيزش دانشجوئي  18 تير، مردم ايران رهبران جديد بسياري پيدا کردند، که نه از گذشته می آمدند و نه از درون انتصاب هاي جمهوري اسلامي. فقط نگاهي به نام هاي آنها که در زندان هاي رژيم جمهوري اسلامي هستند، يا زندانيان تازه آزاد شده، نشان مي دهد که رژيم، وقتي تصور مي کرد با کشتن فروهر ها و نويسندگان در ايران، و کشتن برومند، بختيار، رهبران کرد، و ديگران در خارج، مي تواند مردم ايران را از داشتن رهبران مبارزه محروم کند، چقدر نا موفق بوده است ـ رهبران جديدي از دل جنبش دانشجوئي 18 تير 1378 بيرون آمدند، رهبراني که نه از مجاهدين بودند و نه از سلطنت طلبان و نه هيچ نيروی ديگر.  آنها نيروئي مستقل و تازه  نفس بودند که آمال و آرزوهاي مترقي ايرانيان آنها را خلق کرده بود و هر روز قوي تر و قوي تر مي شدند، و حملات قداره بندان رژيم به آنها، فقط اين نيرو را بر اين آگاه تر مي کرد، که چگونه می توان ايران آينده نگر را شکل داد.

در آبان و آذر 1381، بعد از انتخابات 1380 و چند ماه پس از 18 تير 1381، يعنی در سالگرد 16 آذر،  جنبش دانشجوئي به نقطهء اوج جديدي رسيد.  تظاهرات گوناگون دانشجوئی آن سال پس از صدور حکم مرگ برای يک استاد دانشگاه، به جرم کفرگوئی، آغاز شد و در خرداد 1382  به اوج تازه تري ارتقاء يافت. دولت خاتمي مرگ زهرا کاظمي، خبرنگار کانادائي - ايراني را مخفي کرده و آن را تا پس از 18 تير اعلام نکرد تا از انفجار خشم بيشتر دانشجويان ممانعت کند. رژيم همچنين براي ساکت نگه داشتن جو 18 تير 1382 از واقعهء مرگ دو قلوهاي سيامي ايراني که در همان زمان زير عمل مردند استفاده کرد.

***

          باری، چند ماه پيش هم سالگرد 18 تير 1383 بود و از چند ماه قبل از آن رژيم دستگيري فعالين جنبش دموکراسي خواهي ايران را شروع کرد. دانشجويان نيز ديگرباره اعلام کردند که اين دستگيري ها و حملات رژيم آنها را از برگزاري سالگرد 18 تير منصرف نخواهد کرد و، به قول يکي از گزارشگران بدون مرز از تهران، شرکت در مراسم ساليانهء ياد بود 18 تير به يک سمبل افتخار در نزد دانشجويان ايران مبدل شده است. 

در عين حال، قابل ذکر است که امروزه جنبش نيرومند قابل ملاحظه اي متشکل از جوانان ماقبل دانشگاهي در ايران وجود دارد که از سال هاي 1320 – 1332 تاکنون بديلی نداشته است. در سال هاي پس از 1332، تنها اعتصاب اتوبوسراني در سال 1348 نمايانگر جنش قابل ملاحظه اي از سوی جوانان ماقبل دانشگاهي بود، اما اساسأ طي همهء سال هاي 1332 تا 1357 از چنين جنبشي کمتر اثري ديده مي شد. اما اکنون، جنبش جوانان ماقبل دانشگاهي، حضور خود را در مسابقات ادواري فوتبال نشان داده و بسيار نيرومند بنظر می رسد. در عين حال، و در همين سالها، جنبش معلمين نيز در کار نزديکي با دانشجويان پرچم ديگری از جنبش دموکراسي خواهي را بر افراشته است.

به اعتقاد من، حضور قدرتمند جوانان در سال هاي بعد از سقوط رضا شاه، و پس از پايان جنگ دوم جهاني، به آن علت بود که، از يکسو، نوعی شبه دموکراسي در ايران آن سال ها بوجود آمده بود و، از سوي ديگر، جو جهاني حالت بين المللي گسترده ای داشت و جوانان خود را با همتايان خويش در کشورهاي ديگر مقايسه مي کردند و خواهان داشتن آنچه هائی می شدند که همتايانشان در کشورهاي ديگر داشتند.

امروزه نيز اينترنت و تلويزيون شرايط مشابهي را براي جوانان بوجود آورده اند جوانان ايران ديگرباره خود را با همتايانشان در ديگر نقاط گيتي مقايسه میکنند. اکنون جنبش قدرتمند جوانان ماقبل دانشگاهي در ايران عنصر جديدي را به جنبش دانشجوئي اضافه کرده است، اما اينکه چگونه اين دو جنبش، در راستای وصول به دموکراسي و پيشرفت،  يکديگر را در آينده تکميل خواهند کرد هنوز کار مشکلی است.

با اين همه، بايد پذيرفت که زمانهء سختي روياروی جوانان ما قرار دارد ـ بويژه براي دانشجوياني که در خيابان هاي ايران و در برابر قداره بندان رژيم مبارزه مي کنند و در زندان اوين شکنجه ها را متحمل مي شوند. من معتقدم که کمک به جنبش دانشجويان مترقي ايران، در هر حد ممکن، هيچگاه باندازهء امروز لازم نبوده است.

در دوران تظاهرات گوناگون و مداوم سال تحصيلي 1381- 1382، يکي از رهبران جنبش دموکراسي خواهي ايران نکتهء مهمي را يادآور شد و گفت که «گرچه جنبش دانشجوئي همواره بخش درخشنده اي از جنبش دموکراسي خواهي ايران بوده است اما محدوديت هاي خود را دارد».  

من جبران اين محدوديت را در دو نکته می بينم. نخست اينکه سنگ بناي جنبش کنوني در ايران جدائي دولت و مذهب، يعني سکولاريسم کامل است، امری که فقط از طريق پايان دادن به عمر رژيم جمهوري اسلامي حاصل می شود، و به همين دليل نيز هست که رژيم تا ميتواند در سرکوب نيروهاي سکولار ميکوشد.

و نکتهء دوم اينکه رهبري «جنبش مردم براي تغيير رژيم» متضمن وجود يک حزب سياسي است. جنبش دانشجوئي و رهبري آن اگرچه بخش مهم چنين کوششي هستند اما مساوي آن محسوب نمی شوند. 

متن نخست اين مقاله در 1383 منتشر شده است.

برگرفته از سايت «ايرانسکوپ»

http://www.iranscope.com

 

متن بزبان انگليسي

http://www.ghandchi.com/339-IranStudentsEng.htm

 

اسلايد شو مربوط به موضوع

http://iranscope.ghandchi.com/Anthology/Daneshjoo/daneshjoo.htm

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630