دروغ های رسانه ای ـ از خبر تا آمار
سال ها پيش، وقتی در لندن زندگی می کردم، يکی از دوستان نويسنده از ايران آمده بود و مدتی در خانه ام ميهمان بود. مثل همه ی ميهمانداران، او را برای ديدار برخی از مناطق ديدنی لندن می بردم، به خصوص که اولين باری بود که از ايران خارج شده بود. او پس از چند روز به من گفت: «خيلی دلم می خواهد بروم و آن خيابانی را که زن ها و مردها در آن عشقبازی می کنند ببينم». تصور من، پس از سال ها زندگی در غرب، اين بود که منظور از عشقبازی در خيابان اشاره به زوج هايي است که در خيابان يکديگر را می بوسند ـ از دختر و پسرهای جوان گرفته تا پير زن و پير مردهای عاشق. به او گفتم: «يعنی در اين مدت نديدی که زن و مردها همديگر را می بوسند؟» گفت: «چرا، اما منظورم بوسيدن نيست؛ منظورم زنانی است که در خيابان با مردها می خوابند». باز هم تصور کردم که منظورش محله ای به نام «سوهو » در نزديکی ميدان مشهور «پيکادلی» و زنان تن فروش آنجا است. ولی او باز هم توضيح داد که منظورش زنانی است که خود را در برابر چشم رهگذران در اختيار مردها می گذارند. او در اين مورد چيزهای عجيب و غريبی هم می گفت که با هيچ عقل سالمی جور در نمی آمد. گفتم «نکند داری قصه ی تازه ای می نويسی؟» گفت: «نه، باور کن اين را در ايران از يک برنامه ی تلويزيونی شنيده ام».
چندی بعد در آمريکا ميهمان ديگری داشتم که خبرهايي سياسی گوناگونی را از آمريکا برايم می گفت که در هيچ خبرگزاری نديده بودم. ديگرانی را هم ديدم که از ايران آمده و آمارهايي در مورد آمريکا يا اروپا می دادند که در هيچ منبعی يافت نمی شد. و باز می گفتند که همه ی اين مطالب را از تلويزيون ها يا راديوها و يا رسانه های رسمی ايران شنيده يا خوانده اند.
در چند سال اخير که از طريق اينترنت مرتباً با رسانه های ايران سر و کار دارم می بينم خبرهای عجيب و غريبی که از دوست و آشنا می شنيده ام همه از رسانه های حکومت اسلامی پخش می شود و يکی از مهمترين حربه هايي که گردانندگان اين حکومت دارند تحريف خبرها و آفرينش دروغ است و حجم اين دروغ ها هر روز بزرگتر و بزرگتر می شود، و همه ی زمينه ها ـ از خبرهای داخلی گرفته تا خبرهای مربوط به کشورهای ديگر ـ را در بر می گيرد.
مثلاً، رييس سازمان ميراث فرهنگي آمار گردشگران نوروزی را 40 ميليون نفر اعلام می کند و مسئولان سازمان ميراث هم، در «تصحيح آن!»، تعداد را بالای 20 ميليون نفر تخمين می زنند و کار بجايی می کشد که صدای موسسات مختلف در می آيد که «اشتباه هم حدی دارد. آخر 40 ميليون مسافر نوروزی يعنی بالای نصف جمعيت ايران».
من فکر می کنم که همه ی اين سخنان عجيب و غريب برای آن است که بگويند «ما، در همه چيز، از کشورهای ديگر موفق تر هستيم!» و کار حتی به جايي می رسد که خبرهای قمر در عقرب شدن اوضاع آب و هوای نقاط مختلف خارج از کشور را ـ که چگونگی شان دست هيچ شيطان و بر عهده هيچ فرشته ای نيست ـ چنان با آب و تاب و غلوآميز در خبرها منعکس می کنند که بارها شده قوم و خويش ها هراسان از ايران زنگ می زنند که «در شهرتان چه خبر است؟ شنيده ايم که (مثلاً) «برف شهرتان را ويران کرده» يا «آيا سيل به خانه ی شما هم زده است؟» يا« شنيده ام نصفی از شهرتان را توفان برده» و از اين حرف ها.
اما هميشه بيشترين دروغ های رسانه ای ـ حکومتی در مورد زنان ساخته می شود. در خبرهای ساخت حکومت زنان همه جای دنيا بيچاره تر از زن های ايران هستند، همه از شوهرانشان کتک می خورند، همه آرزوی در خانه نشستن دارند، همه عاشق پوشش اسلامی هستند، همه از حکومت هاشان ننگ دارند و، در عالم مقايسه، زنان در سايه ی حکومت جمهوری اسلامی خوشبخت ترين زنان جهانند.
يک دسته از زن هايي که مورد مقايسه قرار می گيرند زن های آمريکا هستند؛ يعنی همان ها که شيطان هر بلايي را که ممکن است بر سر آنها می آورد و بدبخت ترين موجودات جهان هستند.
آخرين نوع اين مقايسه، و شرح ذلت زن هاي آمريکايي، هفته ی گذشته در رسانه ی دولتی «زنان» تحت عنوان «ارمغان غرب برای زنان در عصر تمدن آمريکايي افزايش تجاوزات جنسی، برده داری، فساد و فحشا» چاپ شده است. در شروع اين مطلب می خوانيم که در آمريكا ، از هر 1000 نفر ، 910 نفر مجرم هستند. و بعد آمارهايي بدون ذکر منبع از کشورهای مختلف، حتی کشورهای اطراف خليج فارس (که البته، طبق معمول اکثر نشريات دولتی، همه جا «خليج» گفته می شود) می آورد تا نشان دهد که همه جا جرم و جنايت مربوط به زن ها بيداد می کند. آنگاه، پس از ارائه ی گزارشی درباره ی کشورهای مختلف، جمله ای هم در ارتباط با آمريکا هست به اين مضمون که: «افزایش خشونت نسبت به زنان در ایالات متحده ی آمریکا همچنان ادامه دارد».
البته به زودی روشن می شود که جمله ی اول گزارش، يعنی اينکه در هر هزار نفر ساکن آمريکا نهصد و ده نفرشان مجرمند ربطی به زنان نداشته و، در عين حال، جرايمی مثل گذشتن از چراغ قرمز و اهانت به ديگري و ايجاد مزاحمت هاي کلامی هم جزوشان بوده است.
اين گزارش به شدت بهم ريخته و مغشوش است؛ يک جا بيماری های جنسی را به خاطر آزادی جنسی در غرب به سرپرستی آمريکا و نشانه از دست رفتن ارزش های روحانی می داند و در جايي ديگر ثروتمند بودن اين کشورها را علت اصلی معرفی می کند ولی، وقتی می خواهد نقل قولی از يک تحقيق بياورد، اذعان می کند که: «این تحقیق نشان می دهد که فقر و سهولت تنقل و فراوانی آن در انتشار این بیماریها نقش بیشتری از آزادی جنسی دارند».
بنظر من، آقا يا خانم گزارشگر نشريه ی دولتی «زنان» بايد حواسش باشد که اگر بخواهد آماری از خشونت و جرم و جنايت در مورد زنان ايران ارائه دهد که ارزشی آماری آن چون آمارهای کشورهای مترقی باشد، و جرائمی که از آن نام می برد بر اساس قوانين حقوق بشری مشخص شده باشد، بی شک ناگزير خواهد بود که ليست تمامی دختران زير هجده سالی که بوسيله ی پدر و مادر به خانه ی شوهران می روند را به عنوان شکنجه شده ها ارائه دهد،و آمار همه ی زنانی را که به زور چادر و روسری سرشان می کنند تحت عنوان زنان شکنجه شده بياورد، آمار همه ی زنانی را که همسرشان صيغه می گيرند يا ازدواج دوم می کنند جزو شکنجه شده ها بگذارد، و ميليون ها زنی را که زير فشارهايي مثل نبود آزادی کار، آزادی طلاق، آزادی سفر، نداشتن حق سرپرستی بچه ها، و دهها مورد ديگر قرار دارند بايد زنان محروم از حقوق ايران نام ببرند.
به راستی هم، همانگونه که سازمان ملل و سازمان حقوق بشر در چندين سال گذشته اعلام کرده اند، وضعيت زن های ما از نظر قانونی نه تنها از کشورهای غربی که در برخی از مسايل از عقب افتاده ترين کشورهای خاورميانه و افريقا نيز بدتر است.
ديه فقط برای نجات ثروتمندان است
اخيراً، خانم مينا جعفری، وکيل اکرم مهدوی، زنی که به اتهام کشتن شوهرش به اعدام محکوم شده، از مردم کمک خواسته تا اين زن را از مجازات اعدام نجات دهند.
اکرم در صورتی که بتواند ديه ی شوهرش را که دادگاه تعيين کرده به خانواده ی او بپردازد از اعدام نجات پيدا می کند. اما او زن بدبختی است که دو بار به اجبار تن به ازدواج داده است؛ يک بار در سيزده سالگی و بار ديگر در هجده سالگی، آن هم با مردی که چهل و هشت سال از او بزرگتر بوده. نه اين ازدواج ها به اختيار خودش بوده و نه طلاق اولش. شوهر اولش او را با کودکی رها کرده و شوهر دوم هم حاضر به طلاق او نشده.
اگر چه قتل به هر دليل و بهانه امری غير قابل قبول است اما نمی توان از اين فکر رها شد که اگر اکرم در کشوری زندگی می کرد که مشمول حمايت قوانين انسانی بود، و مردی را که با همدستی پدرش او را به زور به خانه ی خود برده بود و می خواسته به او تجاوز کند می کشت، کارش قتل عمد به حساب نمی آمد.
به هر حال، اکنون خانواده ی شوهر اکرم فقط به شرط پول حاضر به رضايت دادن شده اند. مبلغی هم که پيشنهاد کرده اند خيلی زياد است. آنها ۶۰ ميليون تومان خواسته اند که بر اساس قوانين حکومت اسلامی هم تقريباً دو برابر ديه يک مرد است.
خانم جعفری می گويد: «ديه فقط افراد ثروتمند را از مرگ نجات می دهد. در واقع حق و ناحقی مطرح نيست، داشتن و نداشتن پول مطرح است».
پولی که تا کنون برای اکرم جمع شده حدود سه ميليون و نيم ميليون از شصت ميليون است که همه ی آن را مردم داخل ايران کمک کرده اند و اکنون خانم جعفری از ايرانيان سراسر جهان برای نجات اکرم از اعدام کمک خواسته است. شما هم می توانيد برای کمک به «پيوند» زير مراجعه کنيد.
http://saveakram.blogspot.com/
برگرفته از سايت نويسنده:
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايد در پايان مقالات ذکر خواهد شد |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |