بازگشت به خانه

نقل مطالب اين ترجمه تنها با ذکر مأخذ مجاز است

فهرست مطالب کتاب

 

 

 

زندگينامهء مصطفی کمال ـ آتا تورک

بخش سوم ـ برآمدن جمهوری ترکيه

فصل پنجاه و هشتم ـ پدر ترک ها

قسمت دوم ـ ديپلماسی مذاکره ميهمانی ها

          همچنان که آتاتورک پير می شد، افسانه هائی که خارجی های مقيم آنکارا و استانبول در مورد او می بافتند به صورت روزافزونی از خيالات مردمان پر می شد. سال ها بود که آن ها از او آدمی ساخته بودند همچون مردان هرزهء رم باستان که اشتهايش برای زنان فرو نمی نشست و گفته می شد که در چانکايا مجالس عشرت دسته جمعی به راه می اندازد. اين تصوير او را شايعات دشمنان سياسی اش در استانبول و همچنين مردمان مذهبی آنکارا بيش از پيش تقويت می کرد.

          البته اين واقعيت بود که او چندان هم پايبند اصول نبود و مثل بسياری از افسران ارتش ترک از زنبارگی تن نمی زد و هر گاه هوس می کرد به اين کار می پرداخت و هنگامی هم که به زن ها نيازی نداشت اعتناشان نمی کرد. اما مساله اين بود که او اين خصوصيت و نيز عادت خود به مشروب خواری را از کسی پنهان نمی کرد، همواره معتقد بود که زندگی رو باز يک مزيت اخلاقی است و در عين حال می دانست که رفتارهايش بورژواها و مذهبی ها را به شدت خشمگين می کند حال آن که توده های مردم به اين مسايل اهميت نمی دهند. و  اين تصوير بی پنهان کاری بود که او دوست داشت از خود در ذهن ديگران به جای بگذارد. او در واقع به اينگونه جنبه های زندگی اش اهميت چندانی نمی داد. جوان که بود کار و مشغله اش او را از ازدواج باز داشته بودند و اکنون هم که رو به پيری می رفت مشروب آتش شهوات را در او خاموش می ساخت. او در اوج جوانی هر کجا که پيش می آمد آزادانه از زنان لذت می برد اما از اواسط چهل سالگی ميل و نيروی جنسی در او رو به کاهش نهاده بود و اکنون هم که ديگر کاملا ناتوان شده بود از آشکار کردن اين مطلب ابايي نداشت.

          اتاق های پذيرايي سفارت خانه ها، کلوپ ها، و هتل پالاس آنکارا از آخرين شايعات مربوط به رفتارهای آتاتورک پر بود. گفته می شد هيچ زنی در کنار او ايمن نيست. اگرچه بسياری از مادران دختران خود را مشتاقانه به او می دادند و حتی ممکن بود شوهران ترک زنان خود را برای او بياورند اما خانم های ديپلمات ها در ميهمانی ها دختران خود را پنهان می کردند تا مبادا او آن ها را به سر ميز خود دعوت کند. اما هيچ پشتوانه ای برای اين شايعات وجود نداشت و وقتی که پيش می آمد که او دختری بر سر ميز خود دعوت کند فقط با آن دختر به گفتگويي سرزنده می پرداخت. يکبار، در يک ميهمانی سفارت لهستان، ديگران متوجه شدند که او از دختر جوانی خوشش آمده و چون به گفتگوی آن ها گوش دادند دريافتند که او از دختر می خواهد که وجود خدا را ثابت کند. البته گاهی هم در گفتگوهايي که با زنان شوهردار داشت سخنانش جنبهء خصوصی تری بخود می گرفت و از آن ها دربارهء رابطه شان با شوهرشان می پرسيد. او درک بسيار درستی از اين موضوع داشت که تا کجا می تواند با يک زن پيش برود، و به خصوص متوجه واکنش شوهران آن ها نيز بود. وقتی که متوجه می شد شوهر آدم حسودی است هرگز با زن او لاس نمی زد و همواره به دوستان خود نيز در مورد چنين وضعياتی هشدار می داد. البته گاهی هم اگر پيش می آمد که زن يکی از ديپلمات ها بکوشد تا با «آقای رييس جمهور» ارتباط عاطفی عميق تری پيدا کند کار می توانست به افتضاح بکشد. يکی از اين داستان ها که در سراسر آنکارا دهان به دهان می گشت در مورد يک خانم آمريکايي بود که سخت به دنبال رييس جمهور افتاده بود و حتی يکبار وسط جاده ای که اتومبيل آتاتورک از آن می گذشت خوابيده بود و، در نتيجه، از او دعوت به عمل آمده بود تا چند روزی را در چانکايا بگذراند.

          اما، عليرغم همه ی اين داستان ها، اعضای هيئت های ديپلماتيک همواره احترامی جدی برای آتاتورک قائل بودند و به خصوص توانايي های او را در مورد سياست بين المللی تحسين می کردند و می دانستند که اگرچه ممکن است او در مورد مسايلی همچون تاريخ و زبان فکر روشنی نداشته باشد اما در مورد مسايل مربوط به دنيای واقعی، که اکنون به شدت مورد تهديد ديکتاتورهای اروپايي قرار گرفته بود، ذهنی تيز و دقيق دارد.

          او حتی هنگامی که روابطش با سفرای خارجی صميمانه تر از آنچه هايي می شد که در تشريفات سياسی مرسوم است، همچنان با آنها همان رفتاری را داشت که با ديگر ميهمانش می کرد، آن ها را هم تا ديروقت نگاه ميداشت و سئوال پيچشان می کرد. «سر پرسی لورن»، سفير انگليس در آنکارا، می نويسد: «گاهی او آدم را با سئوال بمباران می کرد، گاهی برای مدت هايي دراز مشغول تک گويي می شد، گاهی به بازجويي از آدم می پرداخت و در پی هر پرسشی نگاه نافذ آن چشم های آبی يخ زده از زير ابروهای درهمش به آدم خيره می شد؛ نگاهی که بيان چگونگی آن آسان نيست. گوئی بخواهد به مخاطب بگويد که: پرت و پلا نگو. و آن چه را که درست است بيان کن. من از آدم های بله گو بدم می آيد و دوست دارم فکرشما را آنگونه که هست بشنوم. فکرتان را بگوييد و بگذاريد تا درباره آن بحث کنيم.»

 

          آتاتورک معتقد بود که جنگ وسيع جهانی حتماً اتفاق خواهد افتاد و توجه اصلی اش اکنون متوجه مسائلی بود که بين ترکيه و مغرب زمين حل نشده باقی مانده بود. موسولينی  نخستين کس بود که در راستای زمينه سازی برای تهديد حمله به ترکيه اقدام کرد. او در يک سخنرانی در بهار سال 1934 اهداف تاريخی خود را در مورد آسيا و آفريقا بيان کرده و آشکارا گفت قصد دارد اين مناطق را از طريق جنگ ضميمهء قلمرو خود کند. ترک ها هم در سواحل دريای آژه آن دست به مانور نظامی زدند. و هنگامی که موسولينی به تقويت استحکامات جزيرهء «له روس» در نزديکی سواحل ترکيه پرداخت ـ کاری که در واقع مقدمه ای برای حمله به حبشه بود ـ آتاتورک تصميم گرفت که تصميم خود را به روش خاص خويش به ديگران اعلام بدارد.

          يک روز عصر، هنگامی که در يک ميهمانی هتل پالاس آنکارا شرکت کرده بود، متوجه شد که سفير ايتاليا سر ميز پهلويي نشسته است و سفير آلبانی نيز با او است. آتاتورک هنوز مشروب نخورده و مست نشده بود اما مناسب ديد که تظاهر کند که مست است. پس به طرف سفير آلبانی خم شد و گفت: «آصف بيک، عکس های خنده داری در روزنامه ها می بينم. در آلبانی چه خبر است؟ آيا مشغول تمرين اپرای کمدی هستيد؟» منظور او از اين حرف اشاره به عکس های پادشاه آلبانی بود که در لباس های نظامی ظاهر شده بود. و ادامه داد: «ببينم، اصلاً عيب جمهوری چيست که شما تشخيص داده ايد بايد پادشاه داشته باشيد؟ همچنين بايد بگويم که شما سياست خطرناکی را در پيش گرفته ايد و ايتاليايي ها برای نفوذ به داخل بالکان از شما سوءاستفاده خواهند کرد».

          سفير ايتاليا خواست در گفتگو دخالت کند آتاتورک رو به او کرد و از مترجم خواست که سخنانش را آنگونه که همه بشنوند برای سفير ترجمه کند. او ابتدا به اين نکته اعتراض کرد که شنيده است دانشجويان ايتاليا در رم در مقابل سفارت ترکيه تظاهرات به راه انداخته و خواستار «آنتاليا» شده اند و سپس افزود: «آنتاليا که در جيب سفير ما در ايتاليا نيست بلکه اين جا، سر جای خودش، است. اگر فکر می کنيد مال شماست چرا نمی آييد بگيريدش؟ من برای عاليجناب دوچه (موسولينی) پيشنهادی دارم: ما به ايشان اجازه می دهيم که سربازان ايتاليايي را در آنتاليا پياده کند و پس از اين که آن ها کاملا مستقر شدند جنگ را شروع می کنيم و هر کس که برنده شد آنتاليا مال او».

          سفير پرسيد: «ببخشيد عاليجناب؛ آيا شما به ما اعلام جنگ می کنيد؟»

          آتاتورک پاسخ داد «نه، من به عنوان يک شهروند عادی ترک حرف می زنم. تصميم برای جنگ با مجلس شورای ملی است. اما از شما می خواهم به ياد آوريد وقتی که موقعش برسد مجلس شورای ملی احساسات شهروندان اين کشور از جمله مرا در نظر خواهد گرفت». در اين جا آتاتورک که از اثر عمل حساب شدهء خود راضی به نظر می رسيد هتل را ترک کرد.

هنگامی که جنگ آغاز شد ترکيه، به عنوان يکی از اعضای جامعهء ملل، به نفع تحريم عليه ايتاليا رأی داد و از اين طريق بر سياست آتاتورک در زمينهء همکاری با جامعهء ملل تاکيد شد. اين تأکيد، به صورتی قوی تر، در بهار سال 1936 تکرار شد و ترکيه رسماً خواستار آن گرديد که در وضعيت تعيين شده به وسيلهء معاهدهء لوزان در مورد ترعه ها تجديدنظر شود؛ چرا که معاهدهء مزبور بيشتر بر آزادی آن ها تاکيد کرده بود حال آن که اکنون مساله ی امنيت آن ها مطرح بود. ترکيه در اين مورد به ماده ای از سند تشکيل جامعهء ملل اشاره می کرد که می گفت در صورت پيدايش تهديدی عليه ترعه ها تصميم گيری بايد با مشورت مشترک انجام گيرد.

          نحوهء اجرا و زمان انتخاب شده از جانب آتاتورک برای طرح اين خواست بسيار دقيق و بی خطا بود. در اين مورد روابط نزديک او با سر پرسی لورن کمک بزرگی محسوب می شد. او يک بار در سر ميز بازی پوکر به آتاتورک گفته بود که شما تنها کسی هستيد که آس مديترانه را در دست داريد، و نصحيحت کرده بود که ترکيه بايد از هرگونه اولتيماتوم و يا تهديد اعزام قوای نظامی به منطقه پرهيز کند. تقاضای ترکيه هنگامی مطرح شد که بريتانيا هم به شدت نگران امنيت ترعه ها بود. در واقع، پس از اين که آلمان ها منطقهء راين را تصرف کردند و ايتاليايي ها به حبشه حمله ور شدند اين نگرانی در ژنو بوجود آمده بود که ترک ها ممکن است در مناطقی که غير نظامی اعلام شده بودند نيرو پياده کرده و جهان را در برابر يک کار انجام شده قرار دهند. در نتيجه تصميم آتاتورک بر اين که موضوع را از طريق مجرای قانونی تعقيب کند واکنش بسيار مطلوبی را در غربی ها ايجاد کرد و انگلستان، که می ترسيد روابط سال 1914 ترک ها و آلمان ها تکرار شود، آمادگی خود را برای دادن امتيازات مهمی در راستای ايجاد تفاهم با ترکيه نشان داد.

          برای اين کار کنفرانسی در «مونرو» تشکيل شد که اگرچه ايتاليايي ها آن را بايکوت کردند اما کارش به سرعت به نتيجه رسيد و ترکيه هر آن چه را که می خواست به دست آورد. بدين صورت که مجاز شد ترعه ها را در کنترل نظامی خود بگيرد، کميسيون بين المللی مامور اين کار منحل شود، ترکيه مثل دوران امپراتوری عثمانی کنترل مطلق راه های آبی را در دست گيرد، و بر عبور کشتی های جنگی در دوران جنگ نظارت و کنترل داشته باشد و حتی در زمان صلح نيز اگر حس کند که حضور آن ها در آب های ترکيه واجد تهديدی است اين کنترل را اعمال نمايد. در پی اين کنفرانس، درست در نيمه شب ماه جولای، سی هزار سرباز ترک وارد مناطق غير نظامی ترعه ها شدند و در آنجا نيروی دريايي ترکيه را در انتظار خود يافتند و، به اين ترتيب، ترکيه پيروزمندانه به وضعيت پيش از سال 1914 بازگشت.

          ايتاليا و آلمان از اين حوادث خشنود نبودند اما امکان درافتادن با ترکيه را هم نداشتند. در اوايل 1937، در جريان ملاقاتی در ميلان، «کنت سيانو» کوشيد تا با «توفيق روشتو» وارد مذاکره برای برقراری يک موافقت نامه تجاری شود و از اين طريق ترکيه را به سوی محور رم ـ برلين جذب کند. اما دولت ترکيه آشکارا تعهد خود را نسبت به اردوگاه صلح و نه اردوگاه ديگر اعلام داشت. يکی از مسايلی که آلمان ها را خشمگين ساخته بود به اين موضوع برمی گشت که ترکيه کار تقويت استحکامات ترعه ها را به شرکت کروپ، که با آن روابط تجاری داشت، نداده و آن را به شرکت «ويکرز» اعطا کرده بود که شرايط پيشنهادی اش در مقايسه با شرايط کروپ چندان مطلوب نبود. هنگامی که آلمان ها به برخی از مفاد قطعنامهء کنفرانس مونترو اعتراض کردند، با پاسخ محکم ترکيه روبرو شدند که می گفت از آنجا که آلمان نه يکی از شرکت کنندگان در اين کنفرانس بوده و نه يکی از قدرت های مديترانه ای محسوب می شود اين مسايل به آن مربوط نيست.

          روسيه نيز از نتايج کنفرانس مونرو چندان دل خوشی نداشت و اگرچه کنفرانس برای اين کشور امتيازاتی قائل شده بود اما امتيازات مزبور آن چيزی نبود که روس ها توقع داشتند؛ چرا که اکنون ترعه ها بر کشی های جنگی همهء کشورهای ديگر بسته می شد. با اين همه، از آنجا که يکی از اصول پايه ای سياست خارجی آتاتورک آن بود که با کشورهای بزرگ صاحب نيروی دريايي روابط حسنه داشته باشد، و از اين بابت، بريتانيا و روسيهء شوروی دو نيروی مهم منطقه محسوب می شدند، او توفيق روشتو را همراه با هيئتی به مسکو فرستاد تا به روس ها دربارهء نتايج قطعنامهء مونرو و معاهدهء سعدآباد اطمينان کافی بدهد.

          هنگامی که پادشاه انگلستان، ادوارد هشتم، در سپتامبر 1936، در جريان سفری مديترانه ای، برای يک ديدار غير رسمی وارد ترکيه شد آتاتورک از اين فرصت استفاده کرد تا در دوستی بين دو کشور تاکيد کند. اين ديدار را «سر پرسی لورن» ترتيب داده بود تا نوعی نشاندادن حسن نيت در هنگامه ای باشد که بريتانيا در امر دادن وامی به ترکيه با آلمان ها رقابت می کرد. اين اولين سفر يک پادشاه بريتانيا به ترکيه بود و، پس از پذيرايي سلطان عبدالحميد از قيصر آلمان در چهل سال پيش، نخستين حضور يک رييس دولت اروپايي در ترکيه محسوب می شد. «سر پرسی» معتقد بود که سفر پادشاه بايد به صورت رسمی و به منظور نشان دادن احترامات بريتانيا نسبت به رييس جمهور ترکيه در آنکارا باشد. اما پادشاه، که مشغول سفر تفريحی بود، ترجيح می داد ديدارش به صورت غير رسمی انجام گيرد. آتاتورک، که در ابتدا ترديد داشت، عاقبت از آنجا که برای تشريفات سياسی اهميت چندانی قايل نبود برای ديدار ادوارد به استانبول رفت.

قايق پادشاه در کنار قصر دولما باغچه لنگر گرفت. شاه و آتاتورک، در حالی که اتومبيل سربازشان از ميان خيابان های استانبول می گذشت، به سفارت انگليس رفتند. سر پرسی اعتقاد داشت که به جای گذشتن از خيابان ها با ليموزين های ضد گلوله اين حرکت فضای دوستانه تری ايجاد می کند. هزاران نفر از اهالی استانبول شب را در ساحل بوسفر به انتظار ورود پادشاه گذرانده بودند و پرچم های دو کشور بر فراز ساختمان ها در اهتزاز بود. هنگام شب مناره ها را نورافکن های قوی روشن می کردند و در همه جا خوش آمد به ادوارد پادشاه انگلستان به چشم می خورد. برای سرگرمی پادشاه و همراهانش (که خانم سيمسون هم يکی از ميهمانان افتخاری بود) بر روی دريا نمايشی به نام شب ونيزی اجرا شد که در آن کشتی های جنگی ترکيه در زير نور ماه بر آب های بوسفر و دريای مرمره شرکت داشتند. در يکی از ميهمانی های شام متعددی که برگزار شد، بشقاب بزرگی از دست يکی از پيشخدمت ها افتاد. آتاتورک بلافاصله با لحنی عذرخواهانه به پادشاه گفت: «من همه چيز را توانسته ام به اين ملت ياد بدهم جز اين که خدمتگزار خوبی باشند».

          در طی گفتگوهایی که به زبان آلمانی بين پادشاه و رييس جمهور پيش آمد رابطه ای دوستانه بين دو مرد برقرار شد. از نظر ادوارد اين ديدار به راستی تجلی ديپلماسی مودبانه و دوستانه ای محسوب می شد که با سفرهای پدربزرگش ادوارد هفتم برابری می کرد. از نظر روانشناختی، اين سفر نظر مردم ترکيه را نسبت به بريتانيا عوض کرد و آن ها عداوتی را که از جنگ اول جهانی نسبت به اين کشور داشتند به فراموشی سپردند. ادوارد هشتم موفق شد در افکار عمومی ترکيه فضای جديدی را بوجود آورد. تا سال ها بعد ديوارهای قهوه خانه های استانبول و سراسر آناتولی به عکس های رنگی دو رهبر مزين بود که در زير پرچم های ملی کشور خود به صورتی دوستانه نشسته یودند.

آنچه هنوز باقی مانده بود برقراری روابط دوستانه با فرانسوی ها بود. هنوز برخی از مسايل ـ همچون مساله آلکساندرتا ـ بين دو کشور حل نشده باقی مانده بود؛ منطقه ای که به سوريه واگذار شده بود حال آنکه ترک ها مدعی بودند که اکثريت ساکنين آن ترک هستند. بندر اسکندرون هم که در اين منطقه قرار داشت تنها بندر مديترانه ای ترکيه محسوب می شد. تا آنزمان مساله را فرانسوی ها اين گونه حل کرده بودند که استانداری منطقه مسئول حفظ منافع ترک ها نيز باشد. اما در تابستان 1936 فرانسوی ها تصميم گرفته بودند که به سوريه استقلال بدهند و در نتيجه اين منطقه نيز در داخل مرزهای جديد سوريه قرار می گرفت. موضوع در شورای ملل متفق مطرح شد. و در جلسهء مربوط به آن هیئت نمايندگی ترکيه خواستار خروج ارتش فرانسه از منطقه و استقرار يک واحد بی طرف ژاندارمری شد. اما شورا در اين مرحله تنها با اعزام يک هیئت سه نفره ناظران بی طرف موافقت کرده و خواستار ادامه مذاکرات شد.

اين جا بود که آتاتورک تصميم گرفت شخصا در اين مناقشه دخالت کند و پس از اين که در يک ملاقات حزبی اعتراض حضار را نسبت به کندی حرکت مذاکرات شنيد تصميم گرفت که مقابل فرانسوی ها قدرت نمايي کند. او برای اين کار فرصت بازگشت مسيو «پون سو»، سفير فرانسه، را از پاريس غنيمت شمرده و با قطار مخصوص به قونيه که سرفرماندهی نيروهای جنوب در آن مستقر بودند رفت و اين گونه نشان داد که قصد دارد قوای ترکيه را به سوی مرز ها اعزام کند. عصمت با احتياط کاری خاص خود کوشيد او را از رفته به فراسوی منطقهء «تاروس» بازدارد. اما حرکت آتاتورک اثر خود را کرد و فرانسوی ها از شنيدن شايعهء اين که ارتش ترکيه در مرزهای سوريه تمرکز می يابد به وحشت افتاده و کوشيدند تا از برخوردهای بين ترک ها و اعراب در حوزهء نفوذ خود جلوگيری کند. بدينسان مذاکرات بين دو کشور با دست بالای ترک ها آغاز شد.

مساله عاقبت با روش محبوب آتاتورک در حل و فصل مسايل، يعنی در ميهمانی های ديپلماتيک، حل شد. يک بار در يک ميهمانی غيررسمی روس ها، آتاتورک تصميم گرفت که ميزان فشاری را که بر سفير فرانسه وارد می کرد بالا ببرد. در نتيجه، هنگامی که سفير وارد شد او به خانم های حاضر در سر میز گفت که دست های خود را بالا برده و فرياد بزنند «ما هاتای را می خواهيم!» يکی از دخترخوانده های او در کيف خود يک هفت تير قلابی داشت. آتاتورک تشويق کرد که آن را شليک کند. «موسيو پون سو» از شنيدن صدای انفجار يکه خورد و آتانورک با حالتی شوخ دستور داد که پليس وارد شده و دخترخوانده اش را به خاطر حمل اسلحهء غير مجاز بازداشت کند. سپس او به عصمت گفت که بايد اعلام شود که بازگشت منطقهء هاتای به ترکيه خواست زنان اين کشور است و همين موضوع به فرانسوی ها ابلاغ گردد.

او سپس از فرصت يک ميهمانی رقص در پالاس هتل آنکارا استفاده کرد و همانطور که در سر ميز مخصوص خود در گوشه ای از سالن نشسته و با سر پرسی لورن و چند دوست ديگر به گفتگو مشغول بود، سفير فرانسه و همسر او را احضار کرد. پس از مدتی گفتگو دربارهء مسايل مختلف، آتاتورک دستور داد که موزيک و رقص متوقف شود و موضوع الکساندرتا را پيش کشيد. او ضمن تاکيد بر علاقه اش به حفظ رابطهء دوستانه بين فرانسه و ترکيه، به سفير فرانسه گفت که به مجلس شورای ملی ترکيه قول داده است که اين ايالت را پس بگيرد و اکنون هم خيال شکستن عهد خود را ندارد و، در نتيجه، بازگشت اين منطقه به ترکيه برايش يک مساله شخصی محسوب می شود.

سپس يک خانم فرانسه زبان از بين ميهمانان را صدا کرده و از او خواست در گفتگو با «پون سو» نقش مترجم را بازی کند و، برای جلوگيری از هر گونه اشتباهی، اعلام داشت که حرف هايش را به ترکی روی کاغذ می نويسد و خانم مزبور آن ها را به فرانسه ترجمه می کند. در ضمن چون سر پرسی لورن قول داده بود که اگر لازم شود او هم در مورد زبان فرانسه به آتاتورک کمک خواهد کرد، او نطز به شرکت در مذاکرات دعوت شد. آن ها تا دميدن سپيدی صبح به گفتگو مشغول بودند و عاقبت آتاتورک، گويي الهامی به او دست داده باشد، خطوط راه حل ممکن را مطرح کرد.

«پون سو» هم خود را برای مصالحه آماده کرده بود چرا که می دانست اين منطقه واقعا هم کاملاً عرب نشين نيست و بندر اسکندرون نيز به درستی بندر طبيعی ترک ها محسوب می شود و سوريه قادر به دفاع از آن نخواهد بود. اما مقامات بالا هنوز با اين گونه تجزيهء سوريه، که به خصوص مساله ی عقب نشينی نظامی را نيز با خود بهمراه می داشت، موافق نبودند. از سوی ديگر، آتاتورک هم تشخيص می داد کشوری که از جنگ به خاطر سرزمين راين خودداری کرده احتمالاً آماده جنگ برای اين منطقه هم نيست. اما در عين حال لازم است منافع فرانسه در منطقه مورد نظر قرار گيرد. در نتيجه، همزمان با آن که از فشاری که وارد می کرد نمی کاست، در سر ميز کنفرانس با شکيبايي رفتار می کرد.

عاقبت مذاکرات چهارگانه در پاريس، ژنو، آنکارا، و سوريه در 1937 به نتيجه رسيد و در پی آن منطقهء «هاتای» که الکساندرتا در آن واقع است تبديل به يک واحد سياسی مستقل شد که در زمينهء امور داخلی خود استقلال کامل داشت اما در امور گمرکی و پولی به سوريه وابسته بود. همچنين سوريه عهده دار امور خارجی آن شد، هر دو زبان ترکی و عربی زبان رسمی منطقه شناخته شدند، و آن چه باقی ماند آن بود که ببينند اين توافق ها در عمل چگونه از آب درخواهند آمد.

پيوند به قسمت بعدی

پيوند به قسمت قبلی