خانه  |   آرشيو

 مارس تا مه 2012

 

«نظر خوانندگان»

********************

دوشنبه 8 خرداد 1391 ـ  28 ماه مه 2012

در پاسخ به اسماعيل نوری علا ـ غلامعلی بيگدلی

http://www.newsecularism.com/2012/05/28.Monday/052812.Gholam-Ali-Bigdeli-Answer-to-Nooriala.htm

آرش جهاندار: جناب آقای دکتر غلام علی‌ بیگدلی، آقای دکتر نوری علا سال هاست که به ترویج نظراتش در مورد لزوم ایجاد یک آلترناتیو سکولار‌دمکرات در مقابل اسلامیست‌ها پرداخته است. در همین ارتباط مقولاتی از قبیل فدرالیسم، ائتلاف با مشروطه خواهان و غیره، درست یا غلط، به تفصیل از سوی ایشان مورد بحث قرار گرفته است. چرا کمی‌ به خودتان زحمت نمیدهید و این نظرات را نقد نمی‌کنید؟ چرا شما و امسال شما کارتان بدون حملات شخصی‌ به نوری علا پیش نمیرود؟ واقعاً سر در نمی‌‌آورم که علت این دشمنی‌های کور چیست. صادقانه به شما توصیه می‌کنم که اگر جدا حرفی‌ برای گفتن دارید، که حتما چنین است، این روش را کنار بگذارید. شما هم مثل ایشان دلائل و نظراتتان را مطرح کنید و قضاوت را به خواننده واگذار کنید. این به نفع خودتان است.

 

حميد پوريان: من از دست اين ابلهان بجان آمده ام، بخصوص اين «دکتر از پاريس»! شانس آورده که ما نه کشوری داريم و نه قانونی و اومی تواند هر جور که بخواهد به ترور شخصيت و دروغگوئی مشغول شود. اين آدم ها از جنس همان حکومت اسلامی هستند با اين تفاوت که در قدرت ننشسته اند. تجسم کنيد که قدرت در دست شان بود چه می کردند.           

 

مهران فروزنده: دکترای کیلویی! من نه دکترا از تولوز فرانسه دارم و نه از مون پلیه. یک خواننده عادی نشریهء اینترنتی سکولاریزم نو هستم که اغلب مطالب جاندار و قابل استفاده ای روی این سایت پیدا می کنم. از باعث و بانی اش، آقای نوری علا، هم ممنونم. امروز اما، دو نوشته از دو دکترای حقوق از فرانسه، به نام های آقایان غلامعلی بیگدلی و نیما فرمین، به چشمم خورد که مجبورم کرد نسبت به آنها عکس العمل نشان بدهم. هموطنان حتما، با نام قمر خانم، در فرهنگ اصطلاحات عامیانه آشنایی دارند. در تصور من، این موجود، زنی بی چاک و دهن، پاچه ورمالیده و بی تربیتی است که مرتب به این و آن بند می کند و مردم از ترس آبروی خودشان سعی می کنند که با او دم به دهن نشوند. نمی دانم چرا با خواندن این دو نوشته، بیاد قمر خانم افتادم! یادم می آید، قدیمها اگر کسی مدرک بالای تحصیلی داشت، اما، سواد اجتماعی و پختگی فکریش با آن مدرک نمی خواند، می گفتند، طرف مدرک کیلویی گرفته! این بکنار که در دنیای مجازی اینترنت، هر کس با هر نامی و نشانی، می تواند مخ خلق الله را بکار بگیرد و بگوید و بنویسد هر آنچه سزاوار خود او است. اما، این دو دکترای فرهیخته چه نوشته اند؟ آقای بیگدلی از جمله می نویسند:

«نوری علا، در پی آن بر آمد که نقش رهبری سیاسی جامعه را پذیرا شود". در حالی که من از خودش شنیدم و خواندم که او اصلاً چنین سودایی در سر ندارد و هدفش صرفاً سامان بخشی به یک گفتمان ملی است برای شکل گیری یک آلترناتیو سکولار - دموکرات در فردای بعد از جمهوری اسلامی.

«نوری علا می خواهد، اپوزیسیون گم گشته را زیر مهمیز سبز خود آورده و رامشان کند."» دست شما درد نکنه آقای دکتر! اصلاً می دانید مهمیز را بسر چه میزنند؟ من بجای شما، در مقابل فرهیختگان دلسوز کشور، خجالت کشیدم!

« نوری علا انتقادی را بر نمیتابد و منتقدان خود را تهدید به شکایت و دادگاه می کند (مورد دکتر لاجوردی)». گفت: آینه چون نقش تو بنمود راست --- خود شکن، آیینه شکستن خطاست. چه اتنظار دارید؟ یکی شما را، بنا حق، متهم به رشوه گیری کند و تهمت های ناروا بزند و شما دست روی دست بگذارید؟ اگر چنین بکنید، خواهند گفت حتماً یک خبری بوده که طرف قورت داده و دم بر نیاورده. همینکه شما، در این سایت هر چه خواستید نثار نوری علا کردید و او همه اش را منتشر کرده، نشان صداقت او نیست؟

« افکار نوری علا، با رسوبات شیعی آمیخته است». عجب؟! پس کتاب منشاء شیعهء دوازده امامی و اصطلاح دینکاران در ایران را کی آفرید؟ این اتهام حتی با چسب دو قلو هم به ایشان نمی چسبد.

هتاکی هایی از قبیل اينکه «نوری علا یک بند باز سیاسی است» و «در اصل سلطنت طلب است» نیز بهمین اندازه نشان از غرض ورزی، نظر تنگی، دروغ و پشت هم اندازی دارد.

بالا و پایین پریدن های وحشت آلودی که از بیم مطرح شدن رضا پهلوی، بعنوان نمایندهء طرفداران نظام مشروطه سلطنتی، در نوشته آقای بیگدلی، بچشم می خورد، نشان از دو مساله دارد:

۱- جمهوری خواهان خود را قیم مردم می دانند و می خواهند به آنها تحمیل کنند که فقط باید به گزینهء جمهوری رأی دهند. این مشابه همان حرف خمینی است که گفت: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش!» این طرز بر خورد، توهین به بلوغ فکری ملت ایران است.

۲- این چه اعتقاد به دموکراسی است که جمهوری خواهان دارند؟ اول می خواهند حریف را از صحنه حذف کنند تا بعدش، خودشان یکه تاز و پهلوان پنبه میدان شوند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت !

۳- شما اگر تا این اندازه مطمئن اید که رضا پهلوی دیگر بختی برای مطرح شدن در صحنهء سیاسی ایران ندارد، پس چرا این همه جوش و جلا می زنید؟ می رویم پای صندوق های رای، هر چه مردم خواستند گردن می گذاریم. جرأت اش را دارید؟ بسم الله!

نظرات جناب دکتر نیما فرمین، دیگر محشر است! ایشان، بعد از رد همهء تلاش ها در خارج از ایران، با قصد ایجاد ائتلاف بین ایرانیان، از گرایش های سیاسی مختلف، برای ایجاد آلترناتیوی در مقابل حکومت اسلامی، می گوید که همهء این تلاش ها با پول و آدم های رژیم صورت می گیرد، و قصد هم سر پا نگه داشتن حکومت آخوند ها است. اما بدش نمی آید که چند تا نیشتر هم به بیچاره نوری علا بزند. از جمله اینکه «نوری علا ستایشگر خاتمی است و از او فیلی ساخته و به هوا پرتاب کرده!» یا اینکه «نوری علا، در تحریف دموکراسی، از ملایان پیشی گرفته! و خواستار مدینه النبی است!» و یا «نوری علا می خواهد، با سر هم کردن دموکراسی و اسلام، پندار های شیعی را بنام دموکراسی بمردم بقبولاند!»

این هموطن بظاهر تحصیل کرده، اصلاً نمی داند در کربلا چه کسی را کشته اند! بدون در جریان بودن از فعالیت های نوری علا، از راه رسیده است و محض رضای خدا اهانت می کنند.

با این راه و رسم، من چاره ای ندارم جز اینکه بگویم، این برادر، گویا از بسیجیان جان بر کف دفاع سایبری است و ماموریت اش حمله به هر کسی است که خود را صادقانه وقف سر و سامان دادن به اپوزیسیون می کند تا شر حکومت ولایت فقیه را از سر ایران بر کند. و به نوری علا، می گویم: آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟

********************

از رضا پهلوی نمی ترسيم، از... ـ ف.م. سخن

http://www.newsecularism.com/2012/05/28.Monday/052812.F.M.Sokhan_I-am-not-affraid-of-RP.htm

پیروز: نمیدانم در مطلبی که دکتر نوری علا مبنی بر ترس نداشتن از شاهزاده رضا پهلوی نوشته بودند کدام قسمت hش با طنز نوشته شده بود که اکنون آقای سخن پاسخی طنز گونه داده اند. شاید این هم یکی از ویژگی های ما ایرانی های همه فن حریف است که برای لوث کردن مطلب، سعی در جوک گفتن و شوخی و با مزاه سر و ته داستان را بهم آوردن باشد. آقايان جمهوری طلب، يا شورائی به دنبال عدالت اجتماعی طلب، يا پادشاهی و فدرال طلب، اگر هدف تان سرنگونی رژیم آخوندی ست از هم نترسید و جبههء مشترکی را برای از بین بردن مشکل مشترک بسازید. ببینید آیا رژیم آخوندی توان ادامهء حیات اش را خواهد داشت یانه. شما ها با سپری کردن سی و سه سال به بطالت، با روش های همیشگی که خودتان بخوبی واقفید که تا کنون موفقیتی نداشته اید، حال اگر سرنگونی رژیم آخوندی لطمه ای به منافع تان نمی زند و اگر در هدف تان یعنی سرنگونی رژیم آخوندی و بر پائی حکومتی سکولار دموکرات و اجرای کامل منشور حقوق بشر و حفظ مرزهای ملی صادق هستید، بیآید و آقائی و بزرگواری کنید راه همبسته بودن را هم بیازمائید. آب که از سر ما گذشته، حال چه یک نی و چه سد نی؟!

 

مهدی آرام: جناب ف.م. سخن؛ ما در انقلاب 57 ضربهء اصلی را از روشنفکران و رهبران فکری جوانان خوردیم. روشنفکران ما با بی مایگی ثابت کردند که فقط تحت تاثیر یک مشت شعارند و نه اندیشه درست. و هم چنین این گروه های مبارز و باصطلاح چریکی بودند که وسیله سوار شدن آخوندها بر گردهء ملت شدند حالا هم کاش روشنفکران ما بجای شعار های بی مایه کمی واقعیت ها و شرایط را بسنجند تا بفهمند که برای رهایی از این ورطه و جلوگیری از تشتت بعدی و بخصوص جلوگیری از تجزیهء ایران وجود یک رهبری منسجم ضروری ترین است و در حال حاضر هیچکس از رضا پهلوی بحق تر و لایق تر وجود ندارد و هر گروه دیگر محکوم به شکست و سر در گمی است.

آن هایی که با رضا پهلوی مخالفت می کنند فقط تیشه به ریشه بیشتر آزادی ایران می زنند. شاه سابق دیکتاتور بور ولی خدمات بی نظیری به این آب وخاک کرد ولی فرزندش دیگر مطمن باش زمینهء دیکتاتوری را نخواهد داشت. ملت هم دیگر ملت زمان شاه نیستند ولی در ایران پرستی خاندان پهلوی اصلاً نمی شود شک کرد و آقای رضا پهلوی که من مایلم ایشان را اعلیحضرت و یا حد اقل والاحضرت بنامم تنها کسی است که در مجامع بین المللی می تواند ایران را نمایندگی کند.

 

کوشان م.: بعد از گذشت نزدیک به سی سال از جستجوی دوستان در ماهیت شخصیی به نام رضا پهلوی و سعی در فاش کردن نقاط ضعف "خود ساخته"  توسط این عزیزان ظاهراً کاشف به عمل آمده که اصولاً مشکل در خود ایشان نیست بلکه معضل "اطرافیان ایشان" هستند! سبحان الله. بطور مثال، نغز نویسی بزرگوار که قبلاً در سبد خبری اش گاهی ستونی را بصورت کاملاً غیرمرتبط با "اخبار"، به تخریب  رضا پهلوی می گذراند و این شخص را پسر و وارث "آن دیکتاتور"! مورد نوازش قلم نغزگوی خود قرار می داد و خطر شخص رضا پهلوی را خیلی دموکرات منشانه! هشدار می داد به تازگی به دریافتی بزرگ رسیده است که: دوستان! از رضا پهلوی که نمی ترسیم، اصولاً ایشان مشکلی ندارند. معقول که زندگی می کند، خانواده دوست که هست، گفتار و رفتار اجتماعی وی هم مناسب و شیک پوش و خوش بیان و با دانش بر عرف دموکراتیک و خلاصه "همه چیز خوب" است. منتها ظاهراً مشکل اصلی را این دوستان یافته اند: "اطرافیان رضا پهلوی". واقعاً احسنت بر این درایت و تیز بینی. باز خدا را شکر فهمیده اند خود رضا پهلوی مشکلی ندارد. اين یک قدم به جلو است. این مدعا با تازگی رواج یافته و از آنجا که وارد کردن ایراد واضح بر رضا پهلوی کاری دشوار به نظر می رسد دوستان مخالف ظاهراً راهی بهتر یافته و در جاهای مختلف تکرار می کنند. و اما این اطرافیان رضا پهلوی کیستند؟ و چرا در حالی که برخی پهلوی ستیزان، رضا پهلوی را "دموکرات" یافته اند ولی در عین حال اطرافیان ایشان حتی آنها که از نسل جوان هستند برچسب دیکتاتور بودن می خورند. نکند کلاً خاندان پهلوی تشعشعات "دیکتاتور زائی" ساطع می کنند؟ اگر چنین است پس چرا آن "اطرافیانی" که نه تنها فرسنگ ها فاصله با ایشان دارند بلکه هنوز صدای ایشان را بصورت مستقیم نشنیده و خودش را ندیده اند، گرفتار تشعشعات شده و  "دیکتاتور" می شوند؟ الان علت این مرض را عرض می کنم! اصولاً "اطرافیان" کیستند؟ همان طرفداران هستند؟ چرا اطرافیان بیان می شود؟ هدف این است که این گروه را با فرض "اطراف شاهزاده بودن" به وی بچسبانند تا یک مجموعهء واحد دیکتاتور را درست کنند؟ خرج کردن کلمات که خرجی ندارد همه نوع قابل مصرف است! در مصاحبه افق با رضا پهلوی و سعید قاسمی نژاد (پایه گذار گروه دانشجویان لیبرال دموکرات)، سعید قاسمی نژاد نکته ای جالب را متذکر شد و در بیان ایراد به رضا پهلوی ایشان گفت: چرا رضا پهلوی از "اطرافیان جوان" بهره نمی برد و این نکته را متذکر شد که از نقاط ضعف رضا پهلوی همین عدم ارتباط مستقیم با "اطرافیان جوان و نورسیده به صحنه سیاست" بوده است. حال چرا حس دیکتاتور شناسی  عظمیه دوستان از خود رضا پهلوی به عبارتی (و نه واقعیتی) به نام "اطرافیان رضا پهلوی" سوق یافته است؟ جواب ساده است. چون زدن رضا پهلوی که موجودیت معلوم دارد بسیار سخت شده و بهتر آن است بروند به سراغ هویتی مجهول به نام "اطرافیان رضا پهلوی". وقتی به اوج اندیشهء دموکرات این دوستان بخواهیم پی ببریم کافی ست این عبارت نوشته شده توسط یکی از این بزرگان را مرور کنیم: "مملکت را که آقای پهلوی تنهايی اداره نخواهد کرد، بل که همين اطرافيان هستند که امور را در دست خواهند گرفت". عجب! پس ظاهراً قرار است اگر گروهی از جمهوری خواهان به قدرت رسید امور مملکتی را میان "اطرافیان خود" تقسیم کنند؟ لابد همین است و باید از همین جا اعلام خطر کرد. تا جایی که من می دانم، در تعریف بدیهی مانیفست پادشاهی پارلمانی (که خیلی دوستان ذوق می کنند و این عبارت بامزه! که "سلطنت، نه ببخشید، اشتباه کردم پادشاهی" را چند باره در دو خط نوشتهء خود مطرح می کنند که در عمق خود میزان آگاهی و منطق این بزرگان را در ارائهء ادله نمایندگی می کند) پارلمان در چارچوب صندوق رای باید مسیر انتخاب برای تصمیم گیری روال سیاسی کشور را بر عهده گیرد و قرار نیست "طرفداران گروه های مختلف" قدرت را به دست گیرند که این کپی برابر اصل نظام اسلامی را بازتولید می کند. ولی متاسفانه دوستان برای اینکه مردم را از خطر  سلطنت طلبان، ای بابا هی فراموش می کنم، پادشاهی خواهان، برهانند برای آنها خطر اطرافیان رضا پهلوی را بر ملا می کنند و مژدهء سپردن قدرت به "اطرافیان خود" را می دهند که خیلی دموکرات هستند و به اندیشهء همه دگر اندیشان هم احترام کامل می گذارند که داریم می بینیم، البته! من به عنوان یک طرفدار پادشاهی پارلمانی می گويم قرار نباید بر این باشد که " اطرافیانی" به قدرت برسند، بلکه بايد از هر آنچه سعی در تخریب اطرافیان دیگری دارند باید نگران شد که کلاً نگاه "اطرافیان محور" این دوستان را برملا می کند، نگاهی که سرمنشاء زایش دیکتاتوری نوینی می تواند باشد. من می توانم به عنوان یک شخص محکوم و ممهور به مهر "اطرافیان بودن" که تا بحال رضا پهلوی را ندیده و فقط صدایش را جاز طریق رسانه ها شنیده، عرض کنم که آرمان من هم بر این اساس است که نبايد گذاشت هیچ اطرافیانی قدرت را قبضه کنند؛ اما از این نظر برای تخریب اطرافیان دیگران نمی کوشم تا اطرافیانی نوین را بر قرص ماه بنشانم! و اما چند نکته : بارها ذکر می شود که بروید در بالاترین تا ببینید آن "اطرافیان" با "اطرافیان ما " (که قرار است وقتی به قدرت رسیدند کارها و مشاغل را با عدالت و مهر ورزی میان خود قسمت کنند) چه می کنند. در سایت بالاترین اکانت هایی وجود دارد که بدترین توهین ها را در بخش نامربوط "سرگرمی" (بجای اجتماعی و طرفه اینکه این خطا توسط مدیران سایت مکرراً نادیده گرفته می شود)، به خود رضا پهلوی و " اطرافیان مزبور" نثار می کنند و حتی اگر منفی بگیرند با دموکرات منشی می فرمایند "این هست تحمل دموکراسی دوستان سلطنت طلب"! در مقابل، با قرار دادن لینکی از یک تحقیق تاریخی مستند چنان فحش هایی به این "اطرافیان رضا پهلوی" حواله می فرمایند که اینجا شرم می کنم از تکرارشان. از خود ایشان تا پدر و مادر و خانوادهء رضا پهلوی که هیچ، حتی "اطرافیان رضا پهلوی" نيز از اين دشنام های رکیک مصون نبوده اند. اینکه منطق و قلمی، کار اثبات دیکتاتوری "اطرافیان رضا پهلوی " را به سایت بالاترین ارجاع یا به عبارتی حواله می دهد مرا بیاد نوع استناد برخی "آزادیخواهان بالاترینی"!  می اندازد که ادبیات شان می تواند تنها در حد "اطرافیان خودشان" باشد و قابل گفتن نیست. اينگونه ارجاعات چه نکته ای روشن می کنند؟ مثل این است که من همینجا بگویم رفتار انقلابیون سوریه بسیار خشن و غیر دموکراتیک است تشریف ببرید به سوریه ببینید چه بلایی بر سر اسد معصوم  و اطرافیان وی می آورند. در مورد «بد دهان بودن طرفداران پادشاهی» هم حقیقت اینست که دهه هاست این گروه از سوی دوستان مصدقی و البته برخی از به اصطلاح جمهوری خواهان (بخوانید پهلوی ستیزان)، مورد هدف بدترین دشنام ها و توهین ها و تهمت ها و برچسب ها واقع می شوند؛ آن هم تنها و تنها به یک اتهام: بد دهان بودن! این حقیر که در این سال ها در حال فعالیت در فضای مجازی هستم ضمن اینکه تمام نوشته ها و کامنت های این گروه ها را محفوظ دارم می بينم که اتفاقاً "اطرافیان رضا پهلوی" برچسب هائی را متحمل می شوند بر مخالف خود روا نمی دارند. ظاهراً زمانی دموکرات بودن "اطرافیان رضا پهلوی " به اثبات می رسد که هیچ پاسخ رسمی به نوشته های نقادانه یا هتاکانهء مخالفان خود اندهند و صم و بکم بمانند تا هر کس تواند هر برچسبی را به اینان بزند. خیر، هرگز چنین نخواهد بود. این انتظاری عجیب از جانب برخی مخالفان "اطرافیان " است. یعنی بايد در مقابل هر توهین و فحشی که نثار ما می شود دسته گلی تقدیم کنیم تا نشان از حسن نیت ما باشد؟ ما می توانیم از آن ادبیات زننده دوری کنیم اما پاسخ اتهام باید داده شود. اصل دموکراسی در دیالوگ چنين است .زرنگ بازی و مغلطه هم نمی پذیرد. چنین چیزی میسر نیست. ديگر اينکه رضا پهلوی اصلاً «اطرافیانی» ندارد و ظاهراً «اطرافیان» را گروه هایی سازماندهی می کنند که به دنبال تقسیم مناسب انحصاری میان خود هستند و به چيزی که فکر نمی کنند ايران است. اصل بر این است که قدرت سیاسی در فردای ایران از آن ملت ایران باشد نه «اطرافیان» این و یا آن شخصيت يا گروه. اعتقاد دارم که اين اخلاقی نيست که بجای هدف قرار دادن هویتی واحد و معلوم به نام رضا پهلوی، که ماهیت خود را بروز داده و عیان کرده است، اسلحهء حمله را بسوی هویتی مجهول و "نیست در جهان" به نام طرافیان رضا پهلوی بگيريم. در فرهنگ اجتماعی ایران این رسم "پایین کشیدن و تخریب دیگران" برای جلوه گر ساختن خوبی های خود، رسمی وارونه است که باید برای همیشه دور انداخته شود. امید که در نقد ها اخلاق مباحثه برقرار باشد و برای اثبات حقانیت خود از برچسب زدن دوری کنیم و بجای آن اطرافیان خود را معرفی و نقد کنیم تا به غنای بحث بیافزاییم و اینان را از کژروی های گاه به گاه خود برهانیم.

********************

مگر ايران ملک انحصاری شماست؟! ـ ناصر ايرانپور

http://www.newsecularism.com/2012/05/28.Monday/052812.Nasser-Iranpour-Is-Iran-only-yours.htm

سپهرداد: دوست و هموطن کرد من؛ درود بر شما. من مقاله های شما را با علاقه بخصوص می خوانم.شما هم درد را گفته ايد و هم درمان را. من يک فارس هستم وخودم را ايرانی می دانم؛ همتنطور که کرد را هم ايرانی می دانم. هرچند که حکومت فدرالی را خطرناک می دانم. اما بيان و گفتار منطقی شما را تنها راه نجات ايران می بينم. اگر اجازه بدهيد، نقد من بر احزاب کردستان آن است که فکر و فعاليت خود را بيشتر به مرزهای کردستان محدود کرده اند و وقتی که می بينم امثال شما يا ديگران توانائی رهبری مردم ايران را داريد می پرسم چرا چرا خود را محدودو می کنيد؟ بيائيد احزاب جامعی (حزب دموکرات ايران و...) تشکيل دهيد کهمطمءنم با وجود پشتيبانی بالا در کردستان و سراسر ايران کارائی بطشتری از احزاب محلی خواهند داشت. خود را محدود نکنيد، با تمام مردم ايران صحبت کنيد. من فکر می کنم که کليد آزادی ايران در کردستان است. که خون های بسيار داده. فکر خود را بسط دهيد، آگاهی سازی کنيد، پيروز می شويد/ درررررود بر کرد، درررود بر ايرانی، نهادينه باد آزادی، پاينده باد ايران.

 

کاوه یزدانی: جناب ناصر ایرانپور؛ چه کسی مطمئن است که ایران از راه فدرالیسم بهتر می شود ؟ مگر فدرالیسم را برای کشور یکپارچه می شود بکار برد؟ منظورتان عدم تمرکز قدرت و مسئولیت اگر می باشد آن سخن دیگری ست که بسیار متفاوت از مفهوم فدرالیسم است. من با تقسیم قدرت و مسئولیت آینده بسیار عالی برای ایران تصور می کنم. اما فدرالیسم یقیناً یعنی متحد کردن چند واحد جداگانه در زیر چتر یک فدراسیون یا فدرال. بنابر این تمرکزتان را بر روی عدم تمرکز قدرت و مسئو لیت بگذارید من نیز بسیار موافقم. اما نه با فدرالیسمی که آلمان و آمریکا و همسایگان دارند.

********************

جمعه 5 خرداد 1391 ـ  25 ماه مه 2012

چرا نبايد از رضا پهلوی ترسيد؟

http://www.newsecularism.com/2012/05/25.Friday/052512.Esmail-Nooriala-Why-we-shouldnt-be-affraid-of-RP.htm

بهمن آزادی: سلام. فکر نمی کنيد جملاتی اين چنين: «به ياد داشته باشيم که هنوز هم در بين ما کسی برجستگی همآوردی با او را نيافته است، آنگونه که اغلب مان آرزو می کنيم که رضا پهلوی جمهوری خواه شود و خود را کانديد رياست کند!» از طرف افرادی روشنفکر سازندهء مستبدان و خدايگانان(!) می شود؟آيا اين توهين به درک و فهم شما و ساير فرهيختگان ايرانی نيست؟ کمی بيشتر فکر کنيد؛ آيا اگر فردا همين رضا پهلوی که توسط شمای جمهوريخواه به آسمان برده می شود به پادشاهی بی قدرت و مشروط برسد، پس از چندی قانون اساسی را همانند پدرش تغيير نمی دهد؟

 

ناشناس از تهران: فرضیات شما از آینده ایران واقعاَ دور از واقعیت امروز ایران است. در واقع نه فقط شما که اکثر افراد اپوزیسیونی که سال ها از ایران دور بودند نیز همین گونه است. آیا شما ایران را در آستانه انقلابی بزرگ که تمام این رژیم را بر می کند می بینید؟ باید به عنوان کسی که در ایران هستم به شما بگویم اشتباه نکنید! شما نباید نقش پول و ثروت و اسلحه را نادیده بگیرید. نمی دانید که در یک سال و اندی که گذشت یارانه چقدر توانسته قشر فقیر را به حکومت وابسته بکند. به نظر من تنها با شکست برنامه یارانه ها می توان به آینده امیدوار بود.

 

نويسندهء وبلاگ «ايران آزاد»: جناب آقای نوری علاء؛ جمعه گردی این هفتهء شما را در سه "گزاره" منطقی به چالش می کشم و می دانم این جدلی "نابرابر" است.(شما الحق تریبون و حضور امن فراوان دارید که ممکن است صاحب این قلم نداشته باشد.)

1- جواب سئوال تیتر شما در این گزاره است: در فرآیند اصلاح و در جستجوی هر اصلاحی، نباید هیچ موضوعی به هیچ وجه “شخصی” بشود. همه “اشخاص” با هر مقدار مسئولیت و در هر پستی، باید بدانند در صورت وقوع “جمهوریت ”، بلافاصله و با هر پست و مقامی – حتی خلخالی، کیهانی ویا... – بخشیده میشوند و از “حقوق کامل شهروندی” برخوردار خواهند بود. هیچ کس بدون شاکی خصوصی در هیچ محکمه ای حضور نخواهد یافت.

2- اینکه چرا یادآوری فرموده اید که (بايد به ياد داشته باشيم که هنوز هم در بين ما کسی برجستگی همآوردی با او را ندارد، آنگونه که اغلب مان آرزو می کنيم که رضا پهلوی جمهوری خواه شود و خود را کانديد رياست جمهوری کند!)، مگر نه این است که برای جامعه ای با 70 میلیون "دیکتاتور"،"آدم خوب، آدم مرده است"؟  چرا که "قادر به چالش کشاندن عمل و رفتار ما ایرانیان" نیست. بدیهی است چون تصمیم "رضا پهلوی" بودن ایشان با من وشما نبوده و از این مسیر"مسئولیت تصمیم سازی؟!" جنابعالی را تهدید نمی کند با  آسودگی، قدرت "آرزو پردازی پیدا می کنید". این آرزو پردازی در خصوص حتی انواع سید های حاکم و حتی "بنی صدر" و... هم می تواند نمود پیدا کند.

3- واقعیت این است که شجاعت "تصمیم سازی" در میان ما ایرانیان توسط  "70 میلیون دیکتاتور بالفعل" سرکوب شده است. هر کس دیگری را که از "قبل تعیین نشده"- به دست خدا یا جبر زمانه - (به اصطلاح مورد تاکید من، ما نقش مرده شور را در معرفی ایشان نداشته باشیم.) پیشنهاد که نه، آرزوی پیشنهاد دادنش را هم بکند، با خطر ترد توسط "کروهی" از "دیکتاتورها" روبروست و جسارت عرض اندام در مقابل این سرکوب، فعلاً حداقل در صاحب قلم "یادداشت" شما دیده نمی شود.

و اما در پایان آن 3 گزاره، من اعلام می کنم، قبول بفرمائید "دکتر فریبرز رئیس دانا" با تمام ضعف ها و توانائی هایشان برای "آرزوی" شما مناسب تر است و دعوت برای تقاضای آزادی فوری ایشان واجب تر. با تاکید بر این واقعیت که بدون هیچ شک وشبه ای "میر حسین موسوی" فعلاً رئیس جمهور منتخب مردم ایران است و هر عمل و اقدامی در "نقض این واقعیت" اگر لقب دیگری نداشته باشد" "غیر هوشمندانه" است. منتظر جدل منطقی برای روشن شدن دیدگاههای دوستان، می مانم.

 

محسن ذاکری: جای بسی تعجب است که هموطنان چرا با اینکه نویسنده مقاله تلاش فراوان نموده است علمی بنویسد و علمی مشکل را بیان نموده است، در نقدشان نه ساختار نقد و نه محتوی نقد را علمی و خرد مندانه رعایت ننموده اند. بهمن آزادی می گوید: «فکرکنید! آیا فردا این رضا پهلوی نیز با سوار بر قدرت شدن مثل پدرش قانون اساسی را تغییر نخواهد داد؟» این هموطن بنده و خودش و نوری علا را که هیچ حساب نکرده است بماند، پادشاه را هم همانا دیکتاتور و برای تغییر قانون اساسی به سوی استبداد، شرط کافی دیده است! پس دوست من، من و شما و مردم چه هستیم؟ در فردای ایران هیچ کس ، همانطور که امروز هم، نمی تواند با آبرو و حفظ ظاهر به آزادی پشت کند. شما انسان امروزی هستيد یا انسان چهل سال پیش؟ ناشناس از تهران حرفش به دل می نشیند که درونمرز اوضاع آن نیست که ما می بینیم، و مشکلات اقتصادی ذهن و دل مردم را درگیر کرده اند. راست است این حرف. فقر برای انسان ها همچون آتش سوزی مزرعه است که می خواهند به دیوارشان نرسد، اما دوست من، ایران نفت خیز و غنی با چرخاندن سر لوله های نفت از لبنان و سوریه بدرون براحتی ده ها برابر یارانه ها را به خانمان سوخته ها می تواند بدهد. سلاح و چماق رژیم هم که اگر نادیده گرفتنی بود، گرفته بودید و کار اینقدر مشکل نبود. ولی این «ایران آزاد» مرا به حیرت و در عین حال به تأمل دربارهء دلایل بقای دیکتاتوری ها برد. او یک ضرب حکم رانده است که همه را می بخشد و «شخصاً» حکم رانده است که احکام شخصی نیستند. خلخالی متوفی را نیز مورد بخشش قرار داده است. سپس این «آزاده»، 70 میلیون را دیکتاتور می نامد و بر اساس شعاری عوام پرستانه که «برای ایرانیان آدم خوب آدم مرده است» به یک راهکار سیاسی اجتماعی مستدل می رسد. در گزاره سوم می گوید مشکلی که نوری علا مطرح ساخته است باید به زبان «ایران آزاد» گفته شود تا «مشکل>» دیده شود. و سر انجام هم با آزادگی، با احترام به رای 70 میلیون دیکتاتور بالفعل، میر حسین را رییس جمهور می داند. به بیانی، کلیهء پروسهء کاندیداتوری و انتخابات و اصلاحات را هوشمندانه و غیر آن را «غیر هوشمندانه» می نامد. و سپس حریف را به جدل میطلبد. این است آن «هوشمندی>»، که من ِ نوعی باید در برابرش سکوت کنم؟ دوستان، قدری بیاندیشید و سپس بنویسید. بد نیست.

 

احمد آذری: از رضا پهلوی نه تنها باید نترسید که هر ایرانپرستی بهر نحو که می تواند او را یاری کند با آن همه جفایی که ملت ایران در حق او و خانواده اش کردند او می توانست بجای در گیری های سیاسی به فکر خوش گذرانی و بی خیالی باشد و بیخیال ایران و ایرانیان باشد ولی او همهء هم و غم اش را فعلاً ایران نموده و چه چیزی غیر از ایرانپرستی می تواند انگیزهء چنین رفتاری باشد و انقدر می فهمد که دیگر نه فرصت دارد و نه امکان اش را که حکومتی مطلقه از نوع حکومت پدرش ایجاد کند که طمع قدرت و موقعیت او را گرفته باشد. او به یقین می داند که این آرمان و کوشش در این راه فقط برایش زحمت و دردسر خواهد داشت شاید حتی اگر به ایران بر گردد هرگز حتی فرصت یک مرخصی در شمال یا کیش را هم پیدا نکند. بنابراین، مطمناً فرصت طلبی نمی کند و اگر بدنبال قدرت است فقط برای نجات میهن بی صاحب است. بنابراین، روشنفکران و نویسندگان باید از هر طریق و فرصتی برای بازگشت شاهزاده استفاده کرده و یقین بدانند اتحاد فقط گرد محور ایشان محقق می شود و بس. اگر ما دمکراسی می خواهیم چه اشکال دارد دمکراسی پادشاهی باشد؟ و چه دلیلی دارید که رییس جمهور بهتر از رضا پهلوی به ایران کمک و خدمت می کند؟ به عقیدهء من وجود شاهزاده الان شانس بزرگی برای رهایی ایران است و نادیده گرفتن ایشان خسران بزرگی است که امید است سیاسیون و روشفکران ما برای جبران اشتباه 57 به تصحیح خطا بپردازند.

 

********************

در جستجوی کدام آینده برای میهنمان ایران؟

http://www.newsecularism.com/2012/05/25.Friday/052512.Farhang-Ghasemi-Searching-for-which-future.htm

کوشان م: نوشتاری که در پاسخ تقدیم کرده و به لطف سامانه سکولاریسم نو منتشر شد مربوط به بخشی از نوشتار جناب قاسمی در اشاره به نوشته بنده بود. پس تصمیم گرفتم برای طولانی شدن مطلب به بقیه نکته ها نپردازم. منتها جناب قاسمی می فرماید: «عده‌ای از جمهوری‌خواهان در عطش بر زمین زدن جمهوری اسلامی گزینه "تعیین نوع رژیم، بعد از سرنگونی آن توسط رأی مردم" را پذیرفته اند...» پرسش من (که نیاز به شرح و بسط دارد) اینجاست که مگر قرار بوده نپذیرند؟ مگر چاره ای جز خواست ملی است؟ مگر جناب قاسمی که ابراز نگرانی می کنند که غیرانتخابی بودن نهاد پادشاهی = عدم اعتقاد ما به صندوق رای! خودشان در این نوشته دقیقاً چنین چیزی منظور ندارند؟ یعنی، به عبارتی ديگر، نمی فرمایند دموکراسی البته بعد از برقراری نظام جمهوری؟ اگر ممکن است بزرگوار این قسمت نوشتار خود را برای این شاگرد احساسی! خود توضیح دهند تا بیاموزم.

********************

انشاءالله‌ گربه‌ بماند! ناصر ايرانپور

http://www.newsecularism.com/2012/05/25.Friday/052512.Nasser-Iranpour-Lets-keep-it-as-is.htm

تینا: آقای ایرانپور؛ من بعنوان یک کرد بهیچ عنوان با فدرالیسم موافق نیستم چرا که با توجه به ساختارهای جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشورمان آن را تنها موجب بروز درگیری های قومیتی می بژنم. در هیچ نقطه ای از ایران نیست که مردم یکدست و از یک قوم باشند بلکه همه جا بشدت در هم آمیخته اند و یا مهاجرت کرده اند. شاید راه حل آن یکدست سازی و کوچ دادن اقوام دیگر و یا نادیده گرفتن حقوق آنان تحت عنوان اقلیت باشد که این عین فاشیسم و نژاد پرستی است و انسانیت آن را بر نمی تابد. در دنیای امروز که همهء جهان بدنبال تشکیل اتحادیه ها برای قدرتمند تر شدن در جامعه بین الملل هستند کوبیدن بر طبل جدایی های فرهنگی، قومیتی، مذهبی و نژادی و یا جغرافیایی تنها نشانهء عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی است و هیچ خیری در بر ندارد. بنظر من اگر همهء گروه های سیاسی فعال، چه آنها که مدعی نمایندگی از طرف همهء مردم ایران هستند و چه آنها که مدعی نمایندگی قوم خاصی هستند حول محور یک قانون اساسی دموکرات و همگرا فعالیت کنند بیشتر ضامن آیندهء روشن برای تک تک افراد این کشور فارغ از نژاد و قوم و زبان و مذهب و جنسیت شان خواهند بود. من اگر می خواستم تصمیم گیرنده باشم بر سر یک نظام قدرتی از پایین به بالا چانه می زدم؛ به این ترتیب که سیستم قانونی بصورتی باشد که از انتخاب شورای محله ها قدرت تعیین شود و قدرت تصمیم گیری و اختیارات بیشتری به این مجموعه های قدرتی زیرین داده شود. برای حل مشکل زبان هم معتقدم باید سیستم آموزشی به این صورت تغییر کند که هر ایرانی مجبور به فراگرفتن یکی دیگر از زبان های رایج در کشور در کنار زبان فارسی یا فراگرفتن دو زبان رایج از زبان های رایج در کشور بصورت انتخابی باشد. بنظر من حل این مشکلات از طریق قانون بسیار متمدنانه تر و انسانی تر است تا کوبیدن بر طبل اختلافات و جدایی ها.

********************

چهارشنبه 3 خرداد 1391 ـ  23 ماه مه 2012

پيدايی و فرجام اصلاحات درون ساختاری

http://www.newsecularism.com/2012/05/23.Wednesday/052312.Mohammad-Maleki-Re-anniversary-of-2Khordad.htm

مهرداد فر: با درود فراوان به آقای محمد ملکی‌، مبارز راه آزادی و دموکراسی برای میهنمان ایران، و به عنوان یک هم میهن؛ آری زمان آن فرا رسیده تا برای از میان بردن این رژیم ضّد انسانی‌ که میهن گرامی ما را اشغال کرده و مردم ایران را به اسارت گرفته، همهء ایرانیان با همبستگی لازم در برای عقب راندن این دژخیمان به پا خیزند؟ با بستهء پیشنهادی ملکی‌ مبارز بطور کلی‌ موافق و تنها در مرحلهء همه پرسی‌، ایشان گزینهء حکومت کنونی را نیز به گونه‌ای عنوان نموده اند. به باور من در یک همه پرسی‌ آزاد و دمکراتیک نمی‌‌توان گزینه‌ای غیر دموکراتیک را به همه پرسی‌ گذاشت و، پس از 33 سال حکومت دینی که به باور من مسئول باز تولید استبداد پس از 22 بهمن 57 است، به آن فرصت دوباره‌ای داد. با احترام.

 

بابک: مشکل اساسی این است که حکومت به هیچ عنوان به هیچ یک از موارد مطرح شده تن نخواهد داد. به نظر من باید فقط روی مردم حساب کرد و دنبال راه کارهایی بود که واقعی بوده و باعث امیدواری مردم برای مشارکت میشود. برای مثال تشکیل یک آلترنتیو در خارج کشور که نه تنها نیروهای مخالف را رهبری کند بلکه جلوی زد و بندهای نظام را با سازمان های بین المللی بگیرد. در غیر اینصورت یکبار دیگر از صندوق رأی همان بیرون خواهد آمد که سال 1388 بیرون آمد و با سرکوب شدید مردم دوباره بر می گردیم سر جای اول.

********************

دوشنبه 1 خرداد 1391 ـ  21 ماه مه 2012

آيا اميدی به «سپاه پاسداران» هست؟

http://www.newsecularism.com/2012/05/21.Monday/052112.Amir-Sepehr-Is%20there-any-hope-foe-Pasdaran-3.htm

محمد: جناب سپهر مقاله بسیار جالب و آموزنده ای بود و من به نوبه خودم استفاده کردم ممنون از شما. اما یادآوری چند نکته: در بخش تاریخچه و آنچه که مربوط به نحوه تشکیل سپاه هست کاملاً موافق شما هستم؛ در زمانی که ملتی از خود بیگانه شده و منجی خود را در ماه جستجو میکرد جز آنچه که به زعم مقالهء شما در مورد فلسفه و نحوهء تشکیل سپاه اتفاق افتاد انتظار دیگری نمی توان داشت. اما نباید مسائل و تحولات را سیاه و سفید و ایستا در نظر گرفت. اکنون شرایط تغییر کرده است؛ آگاهی های عمومی اکثریت مردم ـ و بالطبع اعضای سپاه هم ـ تغییر یافته و حتی بخشی زیادی از آنها دچار تضاد عقیدتی شده اند که در فردای ایران می توانند گره از کار مردم باز کنند. اما جناب سپهر باید توجه داشته باشیم که برای آزادی و نجات ایران امید داشتن به سپاه همانقدر بیهوده است که امید داشتن به سازمان ملل و قدرت های بزرگ و سازمان های حقوق بشری. مسئله این است که ما ملت باید برای نجات خود اقدام کنیم چون هیچ دیکتاتوری با زبان خوش و خوشرویی صندلی قدرت را ترک نخواهد کرد؛ بلکه برعکس تا آنجا که در توان دارد برای ماندن در قدرت تلاش خواهد کرد، و تک تک ما وظیفه داریم که به هر صورتی که برایمان مقدور هست امکانات خود را در راه نجات خود و کشور به کار ببنیدم در آن صورت است که هم سپاه و ارتش و هم دیگر نهادهای جهانی میتوانند به کمک ما بشتابند.

********************

تحول خواهان و چند پروژهء گذار به دموکراسی ـ محمد برزنجه

http://www.newsecularism.com/2012/05/21.Monday/052112.Mohammad-Barzanje-Some=projects-for-change.htm

پیروز: تجزیه و تحلیل بسیار درست و معقولی است. ابکاش این را هم اضافه می کردند که چه اشخاصی یا گروه و نهادی، چگونه خواهند توانست این سه گروه را ( معضل 33 ساله مخالفین رژیم آخوندی) که وجوه مشترکی نیز دارند لااقل با بهترین دید مثبت با نیروهایی تحول خواه یا تحول طلب برای حکومتی سکولار دموکرات در کنار هم بنشنانند و مردم بستوه آمده نیازمند راهنمای مبارزاتی ( آلترناتیو) را بمدینه فاضله هدایت فرمایند. در این برهه از زمان تنها مقاله نویسی و سخنرانی دیگر حلال مشکل ایرانیان به جان به لب رسیده نیست، عمل لازم است.

********************

جمعه 1 خرداد 1391 ـ  21 ماه مه 2012

بازی کردن با برگ رضا پهلوی در برابر میرحسین موسوی؟

http://www.newsecularism.com/2012/05/21.Monday/052112.Farkhondeh-Modares-Pahlavi-held-againdt-Musavi.htm

کامبیز نعمتی: هر کس بخواهد شاهزاده رضا پهلوی را در مقابل میرحسین و یا هر شخص دیگری قرار دهد جفایی به ملت ایران، به تاریخ و به واقعیات ملموس داخلی و بین المللی کرده است. رضا پهلوی بی بدیل ترین گزینه و شایسته ترین برای رهبری اپوزسیون است و تنها کسی است که شاید بتواند ایران را نجات بدهد. روشنفکران بی مایهء ما که خمینی را به شاه ترجیح داددند باید بعد از 33 سال این قدر پخته و عاقل شده باشند و آنقدر به تشخیص رسیده باشند که گزینهء شاهزاده را با هیچکدام از گزینه های دیگر برابر و یا حتی در مقام مقایسه نگیرند چون برتری ایشان به همه لحاظ احتیاج به هیچ توضیحی ندارد.

********************

جمعه 29 ارديبهشت 1391 ـ  18 ماه مه 2012

در چند و چون آلترناتيو ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/05/18.Friday/051812.Esmail-Nooriala-Specifications-of-Alternative.htm

پویا: آقای نوری علا، دل خوشی دارید. زمانی که انواع و اقسام اپوزیسیون، از هر طیف و دسته، اینگونه روز و شب یکدیگر را کیسه بوکس می کنند و همه شان بر طبل گذشته ها می کوبند چه آلترناتیوی؟ چه آشی؟ چه کشکی؟ نامهء آقای جمال درودی، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران، به شاهزاده رضا پهلوی را خوانده ايد؟

********************

فتوای قتل و راویان هم اندیش ـ سيروس ملکوتی

http://www.newsecularism.com/2012/05/18.Friday/051812.Sirus-Malakuti-Fatwa-to-kill.ht

علي: هنرمند! آزادي بيان! اين به اصطلاح آزادي بيان چرا فقط عليه ايران و شيعه هاست! شيعه هاي بحرين اعتراض ميكنن ميشن شورشي، كسي نيست ازشون دفاع كنه، بعد اين ملعون هتاكي ميكنه ميشه آزادي بيان! عقل كه نيست جان در عضاب است. اگه قرار باشه هر حروم زاده اي بياد به شيعيان توهين كنه كسي نباشه واكنش نشون بده شيعه هم شده بود مثل مسيحيت و يهوديت كه دينشون بازيچه سياست شده. دست مراجع عظام رو مي بوسم. اميدوارم با خبر هلاكت اين ملعون دل همهء بچه شيعه هاي حضرت امير المومنين شاد بشه.

********************

حق تمسخر و تحقیر محفوظ نیست ـ مهدی جلالی

http://www.newsecularism.com/2012/05/18.Friday/051812.Mehdi-Jami-There-is-no-right-of-insult.htm

نسل سوخته: اکثر کسانی که در این متن نام بردید خودشان جزء تبهکاران بودند یا شاید هنوز هم هستند. بد نیست به حافظهء تاریخی خود سری بزنید؛ البته اگر تحریفش نکرده باشید. افکار مسموم افرادی چون شریعتی و سروش و گنجی و...، که به روشنفکر دینی معروفند، و ساده اندیشی ما مردم تضمين بقای حاکمیت بوده و هست.

شاید هم بهتر باشد که به عقب تر برگردیم و جنایاتی که به نام دین محمد و علی و ابوبکر و... انجام داده اند را مطرح کنيم. این مطالب توهین نیست شاید نگاه به تاریخ با دید دیگری ست. طرح کردن نمونه هائی همچون تجاوز به دختران 9 ساله یا سنگسار یا دادن حکم ارتداد و صدها قانون اسلامی که حتی روشنفکران دینی هم نمی توانند آنها را رد کنند توهین نیست بلکه جنایت است به نوع بشریت. چرا نباید این مطالب را عنوان کرد؟ از 1400 سال پیش تا امروز تا کی باید تاوان داد؟ روزی خواهد رسید که این خفاشان دین گرا نابود می شوند و شاید فرزندان ما طعم خوش زندگی را بچشند. البته که به نظر من هم نباید اين موضوعات را مسخره کرد چون اعدام یک انسان به جرم تفکرش اصلا مسخره نیست. باید با همهء توان فریاد زد. هر دینی که به قانون تبدیل شود بعد از مدتی فاسد می شود. تشابه زیادی می بینم بین ایران در این زمان و اروپا در زمان حاکمیت کلیسا.

********************

چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391 ـ  16 ماه مه 2012

پادشاهی بالذات ناقض حقوق بشراست

http://www.newsecularism.com/2012/05/16.Wednesday/051612.Reza-Parchizadeh-Monarchy-is-essentially-against-human-rights.htm

بهمن آزادی: بنظر من در دنیای مدرن امروز سمبول و نماد وحدت ملت همان رئیس جمهور منتخب مردم است که در عین حال مسئول قوهء مجریه نیز هست. مانند امریکا. به لحاظ اقتصادی هم خوب است.

 

پيروز: من مفاله نویس و سخنران وجامعه شناس سیاست پیشه نیستم؛ یک نفر از آن هفتادو پنج میلیون هستم که از بد حادثه به اینترنت دسترسی دارم و با خرده سوادی که دارم توان درک تراوشات فکری افرادی را دارم که در درازای 100 سال و بویژه در 33 سال گذشته ایران و ایرانی را بنابودی کشاندند. تنها شعاری که فهم اش سخت و گفتن اش سهل همین «ایران از همهء ما مهمتر است» می باشد که توسط همگان بدون توجه به ماهیت و مفهوم اش مورد مصرف دارد که اگر در واژه های بکار برده صداقتی بود بدون تردید ایران و ایرانی چنین سرانجامی نمی داشتند و بازیچهء فرصت طلبان و جاه طلبان و خودشیفتگان نمی شدند. شما مگر نمی گوئید مردم در سال 1357 شاه و رژیم سلطنتی را سرنگون کردند؟ مگر نمی گوئید مردم بستوه آمده از دیکتاتوری شاه در سال 1357 به خیابان ها ریختند و تظاهرات میلیونی براه انداختند؟ مگر نمی گوئید مردم و بویژه جمهوری خواهان نه توده ای ها و چریک ها و مجاهدین و یا مارکسیست های اسلامی در سال 1357 به تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی پایان دادند؟ مگر نمی گوئید مردم در سال 1357 به آزادی رسیدند و هنوز هم در آن غوطه ورند؟ مگر نمی گوئید مردم در سال 33 سال گذشته بزرگترین تجربه و آموزش سیاسی و نهایتن دمکراسی و احترام به حق و جقوق دیگران را بدست آورده اند و دیگر خام آخوند و توده ای و چریک و مجاهد نمی شوند؟ مگر نمی گوئید مردم پس از انقلاب سال 1357.. پس چگونه پس از بدست آوردن چنین خواست ها و رسیدن به آرزوها و باور به آزادی و آزاد اندیشی می توان به دیگران و یا گروهی تزریق کرد و زیر فشار گذارد که اگر می خواهید ما شما را بپذیریم و به شما هم حق رای بدهیم می بایست به خواستهء ما عمل نمائید تا اجازه فعالیت داشته باشید؟! از چه می ترسید و واهمه دارید؟ مگر نه اینکه مردم دیگر از چاله به چاه نخواهند افتاد و ارزش دستآوردهاشان را می دانند و اغفال نخواهند شد؟ چرا آقای رضا پهلوی يا فولادوند ها نباید به پادشاهی بیاندیشند؟ این است دموکراسی بدست آمده که خواهان قدرت يابی بلا منازعش هستید؟

 

پایــیـز: با درود و سپاس از دوست فرهیخته و ارجمندم رضا پرچیزاده و مقالات ايشان.. چند سال قبل در یکی از سایت های اشتراک لینک و در جواب یکی از دوستداران سلطنت جمله ای نوشتم که آنها را بسیار گران آمد و بعد دیگران بسیار استفاده کردند. آن جملهء ساده چنین بود: "من با پادشاهی کاملاً موافقم به شرط آنکه خودم پادشاه باشم". پادشاهی از نظر من نه تنها ناقض برابری انسان ها و حقوق بشر بلکه بطور کلی غیر عقلانی و غیر منطقی است و جناب نوری علا نیز تا جایی که من بخاطر دارم همواره نعل و میخ را با هم کوبیده اند که بعید می دانم به جایی برسد. هدف اینگونه مردمان اگرچه خیر و در جهت ایجاد اتحادی فراگیر علیه جمزوری پلید اسلامی ست اما اینجانب دیرگاهی ست به این نتیجهء تلخ اما واقعی رسیده ام که از طریق اتحاد با دیکتاتورطلب نمی توان با دیکتاتوری جنگید و هرگز نیز به آزادی نمی انجامد. بنظر من امروز آزادی خواهان بدون وجود سلطنت طلبان نیز توان ایستادگی و سرنگونی حکومت اسلامی را دارند و نیازی به امتیاز دادن و تلف کردن وقت و انرژی بسیار برای به راه آوردن پهلوی دوستان نخواهند داشت... به امید آن روز.

 

احسان: بنا بر اين منطق، دموکراسی های موجود در پادشاهی های بريتانيا، سوئد، هلند، نروژ، اسپانيا... مخدوش کنندگان مفاد اعلاميهء حقوق بشرند. چه ادعای بزرگی! آن هم از جانب مخالفان دادن حق رأی آزاد به مردم تحت نام طرفداری از حقوق بشر.

********************

پدیده ای بنام «محمد نوری زاد»

http://www.newsecularism.com/2012/05/16.Wednesday/051612.Rahim-Zaheri-A-phenomenon-called-Nourizad.htm

محمد: با سلام خدمت جناب ظاهری، بر کنار گود نشسته ای و به راحتی آب خوردن در مورد همه چیز اظهار نظر میکنی، مثل اینکه مرض توطئه باوری جمهوری اسلامی به جنابعالی هم سرایت کرده. چقدر از جامعهء ایرانی شناخت داری که باور داری عمر شیعه به سر رسیده؟ شما چکاره هستی که حکم اخراج باورمندان شیعه را به کشور عراق صادر می کنی؟ چقدر خوب است که از فضای توهم خودساختهء خود خارج شوی و گاهی به دنیای واقعیت ها سفر کنی. چرا کسی که زندگی اش را کف دستش گرفته و مردانه حرفش را با عالیترین مقام جمهوری اسلامی با منطق می زند از طرف شما باید انگ عامل نظام بگیرد؟ آیا تو این شهامت را داری که خود را جای نوری زاد تصور کنی؟ قطعاً این شهامت در تو نیست اگر بود که این چنین او را عامل نظام قلمداد نمی کردی. من با همهء آنچه نوری زاد می گوید موافق نیستم و از روحانی و دین نیز دل خوشی ندارم اما شهامت و مردانگی او را می ستایم. به جای اینکه عینک سیاه و بدبینی به چشم بزنیم و همه را به یک چوب برانیم بهتر است کمی واقع بین باشیم و در نظر بگیریم که افراد داخل کشور در چه شرایط دشواری هستند. چه فرقی بین امثال تو و جمهوری اسلامی هست که تحمل مخالف را ندارید؟ همان بهتر که در اسارت جمهوری اسلامی باشیم تا آنکه با حکم امثال شما از کشور اخراج شویم.

 

رضا: سلام آقای محمد. آقای طاهری کاملاً حق دارند. ميدانی چرا؟ اين آقای نوری زاد تا نگويد چه کسانی بودند که دستور کشتار و تجاوز دادند، و تا اسم آنهائی که در اين جنايت دست داشتند ودارند را نبرد من يکی هيچوقت به حرف های اين بابا اهميت نمی دهم. کشتارها را همهء ما می دانيم و لازم نيست کسی تکرارش کند. اسم ها رابايد بگويد، نام ببرد. چه کسانی بودند که کشتار کردند؟

 

مسعود پارسی: بسیار مقالهء روشنگرانه و دور اندیشانه ای بود؛ بخصوص پاراگراف آخر این مقاله. چقدر برای اشخاصی مثل "محمد" که کامنت گذاشته اند متأسفم! دوست عزیز مردمی که به قصاص اعتقاد ندارند، سنگسار نمی خواهند، قطع اعضای بدن را باور ندارند، اعدام کودکان را در سر چهار راه ها و در حضور مردم نمی خواهند، نماز نمی خوانند، روزه نمی گیرند، ایران را دوست دارند، به تمامیت ارضی کشورشان احترام می گذارند طبیعی ست که اسلام را نمی خواهند و بر سر مذهب شیعه در ایران همان خواهد آمد که در پاراگراف آخر این مقالهء زیبا گفته شده. البته هستند کسانی که کور کورانه هنوز منتظر ظهور امام باقی خواهند ماند.

           

نرگس: کاملاً موافقم. 30 سال آدم کشته حالا با اداهای بازیگری دلبری می کند! نفرین بر این همه نیرنگ و فریب.

 

ناشناس: من اصلاً کاری با حرف های نوریزاد ندارم اما برام جالبه که چقدر این ادبیات کیهان همه گیر شده، برای نمونه: 1- توطئه نوریزاد و رهبری 2- آخوند خوب وجود ندارد 3- هر چه من میگویم خواسته همه ملت است بخصوص نسل جوان. تهوع آوره!

           

امین: این ها درست، ولی اگر هم واقعا سناریو باشه، هیچ وقت به مسائل اصلی حمله نمی شه، ولی نوری زاد در مصاحبه با کلمه هم چین حرف هایی زد: «اساساً دورهء رهبری های مادام العمر و طولانی سپری شده. دنیا به رشدی رسیده که دیگر سر به اطاعت های این چنینی فرود نمی آورد. مگر این که پادشاهی باشد و رهبری باشد و اینها بصورت نمادین در گوشه ای بنشینند و به اوضاع کشور نظاره کنند و اختیار کشور مطلقاً در دست مردم و نمایندگان مردم باشد. دخالت بی دخالت. پادشاهان و شاهزادگان برخی از کشورهای اروپایی و ملکه ی انگلستان مگر کوچکترین دخالتی در اوضاع کشورشان دارند؟ و مگر از این که در کار کشور دخالت نمی کنند، لکهء ننگی بر پیشانی شان نشسته؟ و مملکت شان عقب مانده و از ریخت افتاده؟ از این صحبت من مبادا توهین و اسائه ی ادب مستفاد شود؟ نخیر.» «ما مگر چه می گوییم؟ می گوییم: آقا ما سپاه و اطلاعات دزد و دخالت گر و شنودگر و کلاً دستگاه ها و سیستم های امنیتی بی در و پیکری که بر هست و نیست این کشور خیمه بسته اند و به هیچ خدایی نیز بنده نیستند نمی خواهیم. ما می گوییم: ما مجلس بزدل و ترسو و مطیع و حرف گوش کن نمی خواهیم. دستگاه قضایی فشل و مظلوم کش نمی خواهیم. ما دولت دزد و فریبکار و توجیه گر نمی خواهیم. ما نمی خواهیم شهروند درجه چندم باشیم. ما می گوییم: چرا باید از منظرحقوق شهروندی بین شیعه و سنی و بهایی فرق باشد؟ ما می گوییم: دروغ ممنوع. چه از زبان رییس جمهور چه از صدا و سیمای ملی. ما می گوییم: اجازه بدهید مردم در یک انتخابات آزاد مشخص کنند که هنوز می خواهند روحانیان بر آنان مسلط باشند یا نه؟ خواستار اصل ولایت فقیه هستند یا نه؟ این همه نفوذ رهبر در زیر و بالای مملکت را قبول دارند یا نه؟ به خداوندی خدا سوگند نتیجه ی این انتخابات می تواند آرامش رفته را به کشور باز بگرداند. اگر اکثریت مردم همین وضعیت را خواستاربودند، مابقی لال می شوند و خواست اکثریت را می پذیرند.» نوری زاد با این حرف ها به ریشه حکومت تیشه زد. این کار از یه عامل بر نمی آد.

 

آزاد آزاده: در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۹۰، نوشتاری در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» منتشر شد با عنوان «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه ای؛ چرایی و چیستی» که در آن، فرضیه‌ای مطرح شده بود به این صورت که: «به نظر می‌رسد که تحلیل‌گران و تصمیم‌گیران پشت پردهء جمهوری اسلامی، با توجه به شرایط امروز، از نظر داخلی و بین‌المللی، و با توجه به پایان رسیدن دوران دیکتاتورها، و البته نزدیک شدن به پایان عمر علی خامنه‌ای، به این نتیجه رسیده‌اند که اگر می‌خواهند «جمهوری اسلامی» و تصمیم‌سازان اصلی آن را حفظ کنند، باید «سرنوشت را از سر، نوشت» و کارنامهء مردودی ترم نخست جمهوری اسلامی را بنویسند و بپذیرند، و بدین سان، به دوران پساخامنه‌ای وارد شوند؛ و شرط نخست این پذیرش، اعتراف به خطاهای خمینی و خامنه‌ای و نوشتن کارنامهء مردودی این دو و برخی اطرافیان شان است. و محمد نوری‌زاد، خواسته یا ناخواسته، مشغول نگارش این کارنامه شده است.» نجیب استوار و آزادهء گرانقدر جناب آقای نوری‌زاد، بزرگوارانه جوابیه‌ای را بر آن نوشته و ارسال فرموده‌اند که در همین‌جا صمیمانه از ایشان سپاسگزارم و برای ایشان آرزوی بهروزی و پیروزی می‌کنم... متن کامل پاسخ جناب آقای محمد نوری‌زاد به این شرح است:«سلام دوست گرامی. نوشتهء شما را خواندم. تنها چیزی که من به دنبال آنم، پرهیز از خون‌ریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی برای نوشته‌هایم فرمان می‌گیرم. یافته‌هایم را در قالب نوشته‌هایم منتشر می‌کنم. و بابت این نوشته‌ها هزینه‌های گزافی نیز چه خود و چه خانواده‌ام پرداخته‌ایم. قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست. یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به این می‌‌اندیشم که دیگران حتی کمونیست‌ها در این کشور صاحب حقی هستند که نباید آن را نادیده گرفت. من روزی را آرزو می‌کنم که اگر کشور در دست بی‌دینان است، در آن کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمی‌کنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خون‌ریزی در روزی است که باید - آری باید - قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن. با ارادت: محمد نوری‌زاد»

 

رویا: اسم با مسمایی دارید بسیار "رحیم" هستید چون طالبان و بسیار "ظاهری" بین هستید چون فقط کف روی آب را دیده اید. نه عزیزم، در این دیار دین بسیار عزیز است اما نه دین ریاکاری بل دین زلال و بدانید که نوری زاد با شجاعت و تحقیق به سرچشمه زلال دست یازیده است. شما هم لخت شوید و شنا کنید که بسیار واقع گرایانه تر است تا کنار ساحل دراز بکشید و شعار دهید، همه ما باید سوار کشتی دموکراسی شویم تا ایران را بسازیم. موفق باشید.

 

ارشا: بسیار نوشته خام و بی‌ محتوایی ست. از سایت سکولاریسم نو بعیده همچنین نوشتهء سطحی رو گذاشته.

 

********************

دوشنبه 25 ارديبهشت 1391 ـ  14 مه 2011

دربارهء رابطه با سلطنت طلبان و آلترناتيوسازی

تلاقی دو نظر از بابک امیرخسروی و کاظم علمداری

http://www.newsecularism.com/2012/05/14.Monday/051412.Amirkhosravi-Alamdari-Relationship-to-royalists-and-creating-an-alternative.htm

رحيم ظاهری: آهای سی چهل ساله ها، به داد ایران برسید! وقتی نامه نگاری بین دو بزرگوار، آقایان امیر خسروی و کاظم علمداری، را خواندم، غم همهء عالم بر دلم سنگینی کرد و از خودم پرسیدم «آیا با این مبارزانی که هنوز به دعواهای حیدری – نعمتی ِ زمان رضا شاه و محمد رضا شاه و مصدق و حتی قبل از آن، مشغولند، گرهی از کار فرو بسته ما رانده شدگان از وطن و هموطنان زیر یوغ آیت الله ها باز خواهد شد؟» جواب دادم «نه! چونکه اینها هنوز در گذشته زندگی می کنند و تا زمانی که با رژیم پهلوی ها تسویه حساب نکنند آرام نمی گیرند که بتوانند راه کاری برای آیندهء کشور بلا زده مان بیاندیشند. وقتی هم که تصمیم می گیرند چاره جویی کنند توصیه دارند که بهتر است همگی به اصلاح طلبان حکومتی آویزان شویم و چون حتما ما از آنها زرنگ تریم، زنگوله را، بالاخره به گردن گربه می اندازیم و دموکراسی دلخواه خود را پیاده می کنیم، البته گاماس گاماس! هیچ عجله ای نیست!» آقایان، هر روز که از عمر این حکومت خونریز و خائن می گذرد میلیاردها دلار از دار و ندار کشور نابود می شود و جان های بی شماری بر باد می رود. اگر رژیم اسلامی سر مردم را با حرف و حديث های مذهبی گرم می کند تا خود با خیال راحت بچپاول اش ادامه دهد، ما هم که اپوزیسیونیم، به همه کار مشغولیم الا همدلی و همکاری با هم، در مسیر پایان دادن به عمر این حکومت سیاهکار. بنا بر این، باید تحولی اساسی در بین چالشگران سیاسی ِ ضد رژیم، ایجاد شود. بنظر من، بهتر است کهنه سربازان مبارزات سیاسی جای خود را به جوانان سی ـ چهل ساله ای که شور و شعور مبارزهء سیاسی دارند و دل در گروی مام وطن بدهند تا آنها سنگر را تحویل بگیرند و فارغ از قفل و زنجیر های فکری که در گذشته های دور ریشه دارند، با استفاده از امکانات مدرن، خود را سازمان دهند و کارزار بین المللی را برای براندازی رژیم ولایت فقیه، آغاز نمایند. نسل گذشتهء مبارزان هم، نقش مشاور را برای جوانان بعهده بگیرد. در فردای سقوط حکومت آخوندها، از همه مبارزان سالخورده، تندیسی از موم، در موزه مادام توسوی ایرانی، نگهداری خواهد شد. کسانی که با شنیدن نام رضا پهلوی تب می کنند، می ترسند که ایشان بخاطر نو اندیشی، اعتبار خانوادگی و ارتباطات بین المللی، بتواند گوی سبقت را از رقیبان برباید. این مخالفت ها حالت غریقی را دارد که در حال غرق شدن می خواهد همه چیز و همه کس را با خود ببرد. اگر در فردای ایران دموکراتیک، اکثریت مردم، نظام مشروطه سلطنتی را بخواهند، حق قانونی شان است. ملت ایران یک بار اختیارش را به دست یک آیت الله داد و نتیجه اش را دید. نسل جوان و آگاه ایران، دیگر اشتباه پدران اش را تکرار نمی کند. کوتاه سخن، از اكثرسیاست ورزان نسل گذشته ِ ما، آبی گرم نمی شود. جوانان، نوبت شما است!

********************

ترانهء نقی، توهين به مقدسات يا طرح تلخ معضلات؟ ف.م.سخن

http://www.newsecularism.com/2012/05/14.Monday/051412.F.M.Sokhan-Naghi-song.htm

بابک: توهین به مقدسات همیشه حربه ای خواهد بود در دست اسلامیست ها تا از آن برای سرکوب دگراندیشان استفاده کنند. به طور حتم اگر کسی شعر را خودش شنیده باشد یا خوانده باشد می فهمد که به کسی توهین نشده بلکه با قداست در مورد سران سابق و جدید نظام حرف نمی زند. آقایان اسلامیست ها نمی خواهند کسی قداست خود ساختهء آنها را زیر سئوال ببرد، برای همین با عنوان توهین به مقدسات می خواهند صدای شاهین نجفی را و امثال شاهین را خفه کنند. تودهء عوام یا روشنفکر متعصب هم، چون چشم و گوشش را تعصب بسته، هیچوقت نه موسیقی را خواهد شنید و نه متن آن را خواهد خواهند و براحتی گول خواهد خورد.

********************

جمعه 22 ارديبهشت 1391 ـ  11 مه 2011

حاکميت ملت و معمای نوع حکومت ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/05/11.Friday/051112.Esmail-Nooriala-National-soviergnity-and-choice-of-governmenr.htm

امیر ابراهیمی (در يک ای ميل عمومی): خواندن این مقاله را به همه دوستان توصیه می کنم ضمن اینکه اگر بواقع بخواهیم منصفانه نظر دهیم آقای نوری علاء و دیگر همفکران شان تقریباً همان نظرات و نکات اساسی را به نگارش در آورده که شاهزاده رضا پهلوی در سال های پیشین بیان کرده است و بنوعی مانیفست سیاسی ایشان گردیده اما بهر حال ما ایرانیان با هر گونه عقاید سیاسی و مسلکی، و بویژه پادشاهی خواهانی که با روش های! سیاسی شاهزاده با ارائهء دلایل خود موافق و یا مخالف هستند، راهی بغیر از قوه بفعل در آوردن مطالب نوشته شده نداریم. من بعنوان یک مشروطه خواه طالب براندازی و نه "انحلال طلب!" برخلاف نوشتهء نویسنده محترم، افرادی را نمی شناسم که بقول ایشان "سلطنت طلب هایی" باشند که کماکان استبداد و دیکتاتوری و بزن بهادری را طالب باشند؟! و شوربختانه طرح اینگونه مطالب غیر منطقی و نادرست همواره از سوی کسانی مطرح می شود که بهر حال دارای برخی عناد با پادشاهی هستند! ضمنآً نمی تواند این اصل مورد باور من باشد که "هر آن لازم باشد بر اساس یک رفراندم نوع حکومت تغییر یابد!" که از نگاه من تبیین چنین اصلی در ایران همانا هرج و مرج سیاسی و اجتماعی و فروپاشیدگی اقتصادی و فرهنگی را باعث خواهد شد و ضمن اینکه برخلاف پندار آقای نوری علاء من بهیچ عنوان در شرائط فعلی شانس جمهوری بر پادشاهی را بیشتر و محتمل تر نمی دانم و نمی بینم و اگر هم بفرض چنین باشد بخود اجازه تحمیل آن را بدیگران نمی دهم و باید اضافه نمایم که این دگر اندیشان پادشاهی خواهی بوده و هستند که بسیار کمتر دارای تولرانس گفتگو و نشست بوده و کما بیش در محیط بسته صرفاً جمهوری طلبی خود بسر می برند.

 

مانی: وقتی به گفتهء خود شما بیشترین گروه های جمهوری خواه اپوزیسیون هخالف ائتلاف با سلطنت طلبان اند شما چرا اصرار بر این دارید که بایست با آنان ائتلاف کرد؟ این کار شما خود ضد دموکراتیک نیست؟ جاده صاف کنی برای به قدرت رسیدن یک گروه و یک خانواده نیست؟ مخالفت با اکثریت نیست؟ یا اینکه شما در گفتار خود در آغاز نوشته تان که یک جمهوری خواه هستید صادق نیستید. هیچ گروهی به اندازهء شما یک نفر برای سلطنت طلبان تبلیغ نمی کند.در انقلاب ایران مردم بیش از آنکه به جمهوری اسلامی رای دهند به سرنگونی سلطنت رای دادند. نمی دانستیم چه می خواهیم اما خوب می دانستیم که چه نمی خواهیم. سلطنت نمی خواستیم و هنوز هم نمی خواهیم. شاهدش هم همین گروهایی که نام بردید که از ائتلاف با سلطنت طلبان خودداری می کنند. اگر نظرتان این است که این گروه ها اکثریت یا نمایندهء اکثریت مردم ایران نیستند چرا می کوشید با آنان ائتلاف کنید؟ با همان گروه پهلوی ها که می گویید جوانان ازشان (این جوانان که می گویید گروهای فیس بوکی و بالاترینی اند؟) استقبال می کنند ائتلاف کنید و کار حکومت اسلامی را بسازید؟ 

 

سیروس ملکوتی: این نوشته نقطهء عزیمت ما را برای تبیین دمکراسی در فردای نه چندان دور سرزمین مان شفاف می سازد. نازایی دمکراسی را می توان از تمکین به اندیشهء حذف گزینه های اجتماعی -سیاسی آغازید. تاریخ سرزمین مان تاریخ سلطه و استبداد بوده و هست. برای نخستین بار نیاز و امکان پدیداری بستری دمکراتیک در صحنهء اجتماعی و سپهر سیاسی سرزمین مان همهء قوای جمعی ما را وا می دارد که بیاندیشیم و یافته های خود را برای تبیین چنین برپایی تاریخی به داوری بگذاریم. هراس از شکست در چنین برآمدی بی شک بخشی از داوری ما را به خود مشغول می دارد. اما این هراس نمی بایست مرزهای طبیعی خود را به حذف دگر اندیشان برساند. اتفاقاً در جوامعی که استبداد ذهنیت تاریخی و اجتماعی را در انباشت خود دارد هر گونه حذف دادخواهی و گزینهء سیاسی می تواند بازگشت استبداد را بیافریند. کافی نیست که ما در ادبیات سیاسی خود احترام دگراندیشان را مشق نماییم و بجای تدقیق حقوقی آن به انشای سیاسی بسنده نماییم. لازمهء حقیقی چنین احترامی پذیرش و اعتبار بخشی به هستی حقیقی و حقوقی دگراندیشان مان می باشد. حال اگر این مهم را پذیرا گردیدیم نمی توان دیواری در تمیز حق و حقوق انسانی و سیاسی خود با آنان برپا داریم. من نیز یک جمهوری خواهم ، اما پیش از آن یک سوسیالیست و معتقد به رهایی انسان از زندان های عدیدهء برپا شدهء ساختاری و تاریخی انسانی هستم. اما بر خلاف بسیاری از ایدئولوژی سازان از این اندیشه رهایی بشری هرگز سوسیالیزم را حادثه و هنگامه یک کودتا، و یا تصرف قدرت توسط وکلای سیاسی این و آن طبقه اجتماعی نمی نگرم. آن را فرایندی از سازماندهی آگاهی اجتماعی آن هم نه در سطح یک واحد ملی بلکه جهان بشری می نگرم. اما امروز در واحد ملی کشورم بیش از هر چیز خود را ملزم بدین مهم می دانم که بستری از مدیریت و سازماندهی اجتماعی فراهم آورم تا حرمت انسانی ساکنین اش برای نخستین بار پاس داشته شود، تا ما ایرانیان قادر گردیم با بدست آوردن چنین حرمتی نقش آفرینش های تاریخی و اجتماعی خود را به مثابه انسان هایی رها شده از استبداد ایفا نماییم. ما باید در میدان زندگی و هستی اجتماعی بیاموزیم که واحد انسانی می تواند معرف اندیشهء واحدی نباشد و این پذیرش را تنها قادریم در تجربهء زندگی تصویر سازیم. پافشاری من و دوستانی چون دکتر نوری علا در درک این مهم که گزینهء پادشاهی را از صحنهء رقابت های حقوقی نمی بایست حذف نمود، تنها در پاسداری از چنین درکی است که دمکراسی و تمیز از استبداد را پیشا روی خود می نگرد.

 

فرامرز مستعار: هیاهو بر سر سیستم رقیب حکومتی اینده، یعنی نهادهای جمهوری و پادشاهی، بندرت از جر وبحثهای بی نتیجه فراتر رفته و به سطح گفتمان سیاسی مستدل ارتقا می یابد. بخشی از علاقمندان به این دو گرایش همزمان با تعارفات اغراق امیز با خود، مخالفانشان را انسانهائی واپسگرا معرفی مینمایند. در فضای رسانه ای شاهد هستیم، که جمهوریخواهان نام این نظام ارسطوئی را دستاویزی برای مخالف ستیزی کرده اند! بی انکه تا کنون تلاشی ارزنده در توجیه و تبیین دیدگاه و برنامه های عینی خود برای اینده کشور انجام داده باشند. بهمین سبب اهداف مشروطه خواهان ملموستر از توجیهات جمهوریخواهانی بنظر میرسند، که بر دستاورد بزرگ " انقلاب شکوهمند " تکیه تاریخی میزنند. در نقطه مقابل مشروطه خواهان ارمان ملی میهنی من ایرانی، که همانا کشف و احیا و گسترش ارزشهای حوزه های فرهنگی متنوع میهن پهناور ماست را انگیزه اصلی خویش قرارداده اند. راهی که هدف قرار گرفتن ملت ایران بر جایگاه شایسته خویش، در جهان متمدن امروزی را دنبال میکنند. علاوه برین با عنایت به نقطه نظرهای زنده یاد بختیار، که رهتوشه اش فرهنگ اصیل ایرانی و محور ان اقتدار ملی و حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی ایرانیان است، دلیل هیچگونه مخالفتی با استقرار نهاد مشروطه پادشاهی، در یک جامعه قانونمند متکی بر سیستم دموکراسی پارلمانی نمیتوان یافت. هر الگوئی ملت ایران و یا نمایندگان ان با استفاده از حق حاکمیت ملی خود برگزینند برای من قابل احترام، پذیرش و دفاعست. اگر هدف ترور شخصیت و ریختن اب به اسیاب استبداد حاکم نباشد، گلاویز شدن حریفان و ربودن توپی که در میان میدان نیست، در حهت خواست حکام مستبد است.

نادر: وجود ديكتاتوري در يك كشور تصادفي نيست. نظام حكومتي يك كشور آئينهء سطح فكر، فرهنگ و رشد سياسي مردم هر سرزميني است. اگر اكثريت يك ملت به فرهنگ دموكراسي رسيده باشند، ديكتاتوري ديگر شانسي ندارد. دليل سانسور شديد و كاهش عمدي سطح اموزش و مجبور كردن آگاهان به مهاجرت در كشورهاي نيز همين است كه ديكتاتورها از آگاهي مردم و آشنا شدن انها با حقوق شان در هراسند. در كشور ما هم متاسفانه تلاش هاي ديكتاتورها نتايج خود را داشته و مي بينيم كه حتي اپوزيسيون درس خوانده ما نيز به حد كافي دموكرات نيست. يك دانش آموز ده سالهء اروپايي مي داند و برايش بسيار طبيعي و منطقي است كه انتخاب نوع حكومت و روش حاكميت با مردم است. ولي اكثر سياسيون مخالف ما با اينكه مي دانند تمام مصيبت هاي ملت ما از ديكتاتوري است باز خودشان هم نمي توانند به حد كافي دموكرات باشند و براي مردم ما از الان تصميم مي گيرند. يك نگاه به اروپا و جهان نشان مي دهد كه آنچه كه براي خوشبختي، آزادي، رفاه و سربلندي مردم مهم است نوع حكومت نيست بلكه ماهيت ان است كه دموكراتيك است ياخير. ما هم در زمرهء حكومت هاي دموكراتيك و هم در زمرهء كشورهاي غيردموكراتيك هر دو نوع حكومت را مي بينيم. پس نمي فهمم اين بحث فرساينده و غيرسازنده نوع حكومت چرا انقدر در بين ايراني ها در گرفته و چرا نمي فهمند كه چارهء بدبختي در آمدن از شرايط ديكتاتوري است و براي اين كار همه بايد با هم با ديكتاتور و ديكتاتوري بجنگند تا مردم در شرايطي قرار بگيرند كه بتوانند خودشان چيزي را كه مي خواهند انتخاب كنند. من بعنوان جمهوريخواه صد درصد با ميل فراوان خواست اكثريت مردم را اگر نظام سلطنتي باشد خواهم پذيرفت. چون اولاً مي دانم من يك راي بيشتر ندارم و دوماً يك پادشاهی دموكراتيك هزار بار از يك جمهوري ديكتاتوري بهتر است. بعنوان جمهوريخواه مي گويم زنده باد رضا پهلوي كه مي گويد تعيين نوع نظام آينده با مردم است و همه بايد خواست مردم را بپذيريم . مخرج مشترك همهء گروه هاي اپوزيسيون بايد در مقطع فعلي مبارزه با ديكتاتوري باشد و تلاش براي روي كار آمدن شرايط دموكراتيك. هر تلاش ديگري خيانت است و منجر به ادامه نفاق مي گردد و دوام حكومت بدترين گزينه موجود. من مي گويم من دنبال حكومت دموكراتيك هستم اصلاً اگر خود آخوندها هم از فردا دموكراتيك شدند بمانند اگر نه بايد بروند كنار و گزينه اي سر كار بيايد كه بتواند خواست مردم را برآورده كند.

گريزان از سلطنت: بخش عظیمی‌ از طیف به اصطلاح روشنفکران ایرانی،‌ از چپ حزب توده و اکثریت فدائی گرفته تا راست جبهه‌ ملی‌ و نهضت آزادی و حتی مجاهدین، تا سال 1360 به علت ناا آگاهی‌، کپی‌ برداری اشتباه، عدم درک واقعیات حاکم بر جامعه ایران، دو دستی‌ بهترین لحظهء تاریخی‌ در تاریخ چند هزار ساله ایران را به عقب مانده‌ترین و ارتجاعی‌ترین قشر جامعه ایران یعنی‌ آخوندها واگذار کردند. الان هم که دارم این مقاله شما رو می‌خونم، می بینم که از نظر فکری اصلاَ فرقی‌ با ۳۳ سال پیش نکرده اید، فقط اسامی یک سری شخصیت ها در نوشته‌های شما عوض شده، وگرنه تفکرتان همان است! بعنوان یک ایرانی‌ می‌شود از شما خواهش کنم که لطف کنید و خودتان رو باز نشسته کنید؟ شما با این تحلیل‌های هچل هف نه تنها هیچگونه کمکی‌ نکرده اید و نمی کنید بلکه بیشتر و بیشتر باعث ایجاد جو توهم و گیجی در این ملت می شويد. خودتون رو باز نشسته کنید و بگذارید تا نسل ما این بزرگترین اشتباه تاریخی‌ کشور ایران (رژیم اسلامی) که نتیجهء تحلیل‌های شماست را سرنگون کند و این کشور را در جهت پیشرفت هدایت نمايد.

 

احسان شریفیانی: دوست عزیزء اقای قاسمی ظاهراً بدنبال ‌یک جمهوری استبدادی و تحمیل شده بر مردم ایران هستند. اگر براستی درک درستی‌ از دمکراسی داشتند و مخالف سلطه طلبی از هر نوعی بودند، انتخاب نقش رضا پهلوی را به رأی مردم واگذار می کردند. در یک رژیم دمکراتیک شما نمی توانید - به هر دلیلی‌ - با آزادی انتخاب و یا محدود کردن آن برای مردم مخالفت کنید. فهم از دمکراسی - که فقط من درست می‌گویم - به نوعی استبدادء از نوع جمهوری اش می‌انجامد. باید از دادن حق انتخاب به مردم حمایت کرد، نه از محدود کردن آن به سلیقه من یا شما.

 ********************

اپوزيسيون متوهم؟! ـ مسعود نقره کار

http://www.newsecularism.com/2012/05/11.Friday/051112.Massoud-Noghrekar-Delusional-opposition.htm

الاهه م: جناب آقای نقره کار، مقاله مازوخیستی شما را تحت عنوان "اپوزیسیون متوهم" خواندم. بعد از له و لورده کردن همهء گروه های اپوزیسیون، خودتان هم تخم طلا ای نگذاشته اید! جز اینکه پیشنهاد می کنید، بهتر است اپوزیسیون همان نقش سینه زنان سید شهدا را بازی کنند و با بر پایی مجالس سوگواری، اشکی هم بر مظلومیت ملت در بند ایران بریزند! از این بهتر نمی شد اپوزیسیون را اخته کرد! آخر دوست عزیز، ما که در خارج از کشور ، بعد از 33 سال، هنوز توی هفت آسمان، یک ستاره نداریم و برای تشکیل یک کنگره ملی که صدای حد اقل، بخش مهمی از ما باشد، هنوز به سر و کله هم می پریم، چطور می توانیم این همه تشکلات صنف، اجتمایی و سیاسی را در سرتا سر گیتی سازمان دهیم و تازه بشویم چرخ زاپاس کوشندگان سیاسی - اجتماعی داخل کشور؟ افشای جرم و جنایت های رژیم اسلامی را، مخالفان، هر روز، و از طریق هزاران وسیله ارتباط جمعی، دارند انجام می دهند. در داخل کشور هم، همانطور که شما خوب می دانید، فضای هرگونه فعالیتی بر ضد عملکردهای رژیم کاملاً مسدود است. فقط می ماند اپوزیسون خارج از کشور که باید هر چه سریعتر خود را سازمان بدهد و به دولت ها و سازمان های بین المللی بشناساند، تا به نمایندگی اکثریت ایرانیان مخالف حکومت اسلامی، تبدیل به بدیلی برای نظام استبدادی دینی شود و فعالان سیاسی را دلگرم کند که تلاش هاشان دیگر آب در هاون کوبیدن نیست. این روزها که اصلاح طلبان حکومتی خود را به میان اپوزیسیون رسانده اند تا رشته های آنها را پنبه کنند، دیگر از شما بعید است که آب به آسیاب آنها بریزید و نگذارید انگور اپوزیسیون مویز شود! بجای ردیف کردن راه حل های غیر عملی، با ترتیب ابجد و حوز، بهتر نبود که فکری به حال عملی شدن کنگره ملی می کردید و دستور العمل های اداری آن را به خود کنگره وا گزار می کردید؟ برای نمونه، شما را حواله می دهم به مقاله های آقای دکتر باقر زاده در همین سامانه ایترنتی. مرحمت عالی زیاد.

 

امیر: اتفاقا بر خلاف نظر الهه (که گویا باب شده الاهه) بنویسند! من با آقای نقره کار خیلی موافقم و ایشان شخصاً بیش از خیلی سازمان ها و احزاب پر طمطراق فعالیت علیه حکومت (افشاگرانه)داشته و از تخم طلای آقای باقر زاده هم بهتر توانسته ارائه طریق نماید. تنها باید این نکته را به نوشته ایشان اضافه کنم که بسیاری شغل شان در مخالف بودن است و اساساً تمایلی به تغییر ندارند.

********************

مبارزهء سیاسی رمانتیک ـ الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2012/05/11.Friday/051112.Elahe-Boghrat-Romantic-political-struggle.htm

رحیم ظاهری: مردم اندر حسرت فهم درست! با درود فراوان به سرکار خانم الاهه بقراط . چقدر بجا، آن تکه کلام آذری " سنه نه " را، در وصف آن بخش از اپوزیسیون خیال پرداز بکار بردید که هنوز فکر می کند، روند اصلاح طلبی حکومتی سر انجام به دموکراسی در ایران منجر خواهد شد. هم از این رو، چشم به تحولات داخلی رژیم دوخته و در مسیر هر حرکت همگرا و جدی در ایجاد جبهه ای منسجم با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی، سنگ اندازی میکند. بخش انحلال طلب اپوزیسیون هم، وقتی می گوید ما باید ریزش های رژیم را در جبههء خود بپذیریم، بنوعی دیگر دچار اوهام است. بریده های حکومت اسلامی ممکن است گوشت سران حکومت را بخورند ولی هرگز استخوانشان را نخواهند جوید! از اکبر گنجی و عبدالکریم سروش بگیر تا مجتبی واحدی و محمد نوری زاد و ده ها از این نفوذی ها که این روزها معرکه گردان هر محفلی در میان اپوزیسیون شده اند. این دسته آدم ها، که آفتاب رژیم را لب بام دیده اند، مذبوحانه در تلاشند که بجای اعلام برائت صادقانه از رژیم، واژه ی انحلال را از گفتمان اپوزیسیون خارج کرده و فکر امکان انتخابات آزاد را در ایران، با بودن این حکومت، جا بیاندازند. اپوزیسیون اما نمی بیند که چه وحشتی بر این دلالان مستولی است. بخاطر فردای فرو پاشی که محاکمهء همهء گردانندگان ولایت فقیه را در پی خواهد دشت، منجمله اصلاح طلبان اش را. دست اندر کاران رژیم که از قـِبل چپاول درآمدهای سرشار نفت و سایر منابع ملی ایران به ثروت های افسانه ای دست یافته و سیستمی مافیایی را بر کشور حاکم کردند، تنها اصلاح طلب را که به خارج صادر نکردند. آنها، تا توانستند، عناصری را هم در میان ایرانیان مهاجر با پول خریدند تا وانمود به ضدیت با رژیم بکنند اما نگذارند اتحادی بین مخالفان سامان بگیرد و، با ول کردن مار در صحنه، چالش اپوزیسیون را به بیراهه ببرند. یکی از این نمونه ها دکتر «رییس شورای ایرانیان در آمریکا!» است که اعتقاد دارد از کانال همین احمدی نژاد می شود رژیم را مجبور به قبول خواست مخالفان کرد! برخی از ماموران زرخرید آنچنان ماهرانه عمل می کنند که تشخیص تقلبی بودنشان در میان اپوزیسیون کار هر کسی نیست. اگر بتوانیم میزان منافع دست اندر کاران رژیم را با طولانی تر شدن عمرش تصور کنیم، آنوقت خواهیم توانست به پیچیدگی شبکهء نفوذی های حکومت در خارج از کشور پی ببریم. در آشفته بازار پوزیسیون و اپوزیسیون ، فقط با یک معیار میشود سره را از ناسره جدا کرد. آنکس که به انحلال این رژیم معتقد و مقید است اپوزیسیون واقعی است و آنهایی که نقش لـله ی مهربان تر از مادر را بازی می کنند و دلایلی می آورند از اين قبیل که «اگر این رژیم منحل شود ایران مثل عراق خواهد شد» و یا «سپاه پاسداران حمام خون بپا خواهد کرد» و یا «کشور تجزیه خواهد شد» و «بهتر است تغییرات تدریجی صورت پذیرد»، حتماً، یا از رژیم منافع می برد و یا نفوذی هستند. هر بخشی از اپوزیسیون تا تکلیف اش را با خودش روشن نکند که چگونه می خواهد جمهوری اسلامی را براندازد و برای برقراری حکومتی سکولار- دموکرات بر مبنای موازین حقوق بشر تلاش و با سایر مبارزان که همین هدف را دنبال می کنند ائتلاف نکند، کارش بجایی نخواهد رسید.

********************

چهارشنبه 20 ارديبهشت 1391 ـ  9 مه 2011

گفتگوی سياسی در برنامهء ياران ـ قسمت چهاردهم

http://www.voinews.net/archive/program/2526/

آزاده: با سپاس از سرمایه داری که می گویند فاصله شما با من یک تلفن است من این امتیاز را به ایشان میدهم و این امتیاز را به شما که منتظر آلترناتیو هستید که کمیته مالی تشکیل دهد و این تلفن ها را بزند. و اما سخنی دارم با آقای درمانی. آقای درمانی در این متن پاسخ مشخص است که بسیار برای مبارزه و همبستگی اهمیت قایلید و هم اینکه از نزدیک مسایل را زیر نظر دارید ..سوال این است: جرا در تمام این مدتی که این توهین ها و تهمت ها و دهان دریدگی ها از جانب لاجوردی و شرکا در جریان بوده شما آقای لاجووردی را ارشاد نگردید؟ ایشان که دایماً در رسانهء شما ولو هستند . شاید اگر دکتر نوری علا اعتراض نمی کرد کسی بیاد تاسف خوردن نمی افتاد. و ایشان همجنان به فحاشی ادامه می دادند بدون آنکه هیچ اخظاری بگیرند.

 

نور کيان: از آقای درمانی تنها یک پرسش شده بود و پاسخ صریح این بايد می بود که «بنده قویاً این مسئله را تکذیب می کنم». پرسیده نشده بود که «آیا برنامه های آقای میبدی را دنبال می کنید یا نه؟» که معلوم شد با این همه مشغله چه جور هم دنبال می کنند، حتی در جزییات. ایشان از جوهر مسیله دور مانده اند و توصیه های ایشان، آن هم در مورد کسی که تا به این حد بدون مسیولیت و افسار گسیخته و با این پریشانی ذهنی چنین مخرب و غیر مسیول و بدون کاراکتر سیاسی برای پیش برد مقاصدش این چنین تهمت می زند؛ آن هم در جوی که بقول خودشان نیاز به اعتماد سازی دارد و برای نجات آن میهن سوخته در دروغ و تهمت و ریا بايد اعتماد سازی و چاره جویی کرد. واقعاً خودمان را مسخره کرده ایم یا مردم را با چنین افراد هرج و مرج طلب؟ خلاصه، با لات های سیاسی چگونه می شود به چاره جویی برای میهن اقدام کرد؛ میهنی که هم اکنون با همین  روش ها اداره میشود؟ ما نه تنها بايد این روش ها را محکوم کنیم  و در موردش بنویسم بلکه بايد کاری کنیم که جامعه خودش اینها را طرد کند.

 

فرداد: تکذیبیهء اقای درمانی، ساعاتی بعد از ادعای آقای لاجوردی در شبکهء جهانی پارس، که در سایت شما هم موجود است، و سایر اتهامات ایشان تنها محتاج ترجمه و ارایه به دادگاه است. نتیجه بسیار مشخص و درسی برای  ایشان و سایر همکارانشان.   از شما انتظار می رود همانطور که فرمودید به سرعت آن را دنبال بفرمایید  تا یک بار برای همیشه این روش سخیف که تماماً بنفع جمهوری اسلامی ست منسوخ شود. که منسوخ شدنش  به نام شما ثبت خواهد شد. موفقیت شما و موفقیت تمام قربانیان شانتاژهای این سال ها را خواستارم.    

 

اسفندياری: در کمال تاسف لاجوردی مدعی بود که رمان نویس و نویسنده را به سیاست چه کار؟ عچب... مثل اینکه ایشان هرگر نام واسلاو هاول و ده ها نام دیگر در این مقام های خدمت گزاری به میهن شان را نشنیده است و یا تصور می کند مردم ما هنوز مردم 57 بیخبر از همه جا هستند و آمادهء کولی دادن... من ضمن اینکه برای میهنم خواهان بازگشت پادشاهی هستم ولی حتماً برای ادارهء کشورم به واسلاو هاول رای می دهم.

 

مينا: دکتر نوری علای عزيز و گرامی! من هموطن شما هستم با فاصلهء راهی بسيار دور، خيلی دور، ولی از لحاظ فکری و احسلاسی خودم را از شما دور نمی بينم. برای اولين بار است که برايتان ای ميل می فرستم و دلم می خواست با مسئلهء خوشحال کننده ای شروع می کردم، ضمن اينکه می دانم تا دنيا گوش های کرش را باز نکند و قدرتمندان بخاطر دست بازی که دارند به ما دهن کجی نکنند چيزی يا جائی برای شادی و آرامش نيست. امروز خيلی ناراحتم. از يک راديوی محلی در کشور سوئد (استکهلم) امروز، 11 ماه مه 2012 در برنامهء «آبدارچی» که يک برنامهء طنز انتقادی است در مورد شما از طرف آقای لاجوردی حرف هائی زشت و دروغ زده شد و من اتفاقاً داشتم گوش می کردم. متأسفانه دو مجری برنامه (شهرام خلعتبری و شرارهء طلائی) با همدستی و توطئهء جناب لاجوردی صحبت هائی کردند که لايق خود همان جناب لاجوردی بود. خود ايشان از نظر من بسيار مشکوک هست و بصورت تيمی (با کمک آقای اميد اميدوار در کانال ای2) آدم های خوشنام را با الفاظ زشت ترور شخصيت می کنند. من به آن راديو زنگ زدم که بگويم اين چه برخورد سياسی وگفتار زشت است آن هم دربارهء انسانی که اينجا حضور ندارد. ولی متأسفانه معلوم بود که تلفن شان را عمداً اشغال گذاشته اند. من از شنيدن اين صحبت ها تا همين الان سر درد دارم. نه فقط در مورد شما بلکه به اين فکر می کنم که آدم ها ورای احتياجات مادی شان بازيچهء چه بازيگردانی می شوند. برای من روشن است که بازيگردان کيست و از چه حکومتی می آيد. نوری علای عزيز، شما و همسر نازنين تان خانم ميرزادگی را خيلی دوست دارم و نوشته های تان را با جان و دل می خوانم. استقامت و صداقت تان در کلام و پاکی در کردارتان را می ستايم. خواهش می کنم مواظب سلامت تان باشيد.

 

زرتشت: آخرین بیانیه شاهزاده رضا پهلوی در مورد خلیج فارس را دیده اید؟ خواندنی ست. می نویسند: «از نفاق، کینه ورزی، تهمت و افترا به دیگری بپرهیزیم». قابل توجه آنهایی که می خواهند با این روش ها برخورد مسئول داشته باشند.

 

فرداد: قربان بنده معترضم / شما فرمودید می خواهید سه شنبهء آینده غیبت کنید /  این برای ما افت دارد/  بنده اصرار دارم و برایش هم استدلال دارم / حتی اگر سه شنبه از شما دعوت نشود بعلت اینکه خودتان گفتید نخوا هید بود / رأسا اقدام بفرمایید / و حتما حاضر بشوید /   کم نیستند آنهایی که  خواهان  حضور و تداوم  شما / بدون توجه به هر شانتازی هستند.         

نور کيان: جناب نوری علا؛ با این باور که  فاصله ای که شما با این کهنه کارها باز کردید به هیچ عنوانی پر کردنی نیست، در وعده گاه سه شنبه ها نشسته بودم که ناظر تئاتری شدم که چند وقتی ست  جریان دارد و امروز هم تکرار شد. مرتب، از راه تله پاتی، بشما الغا می کردم که: «آقا خوشبختانه آمده دم دست. درسی به  او بدهید که دمش را بگذارد روی کولش و برود  و... امیدوارم  که سرمشق ديگران هم بشود».  البته «دوستان» تان در جلسه حتی یک بار نام ایشان را نبردند که گویا با آن همه سرو صدا و بادهایی که در کرد نتوانست حتی یک بار مطرح شود و آنها  هم سوالات شان را از شما کردند و با شما سخن گفتند. این نکته بسیار اهمیت داشت و دریغ از یک اشاره به او؛ که ما را خیلی خوش آمد! ولی من می خواستم از شما بشنوم چونکه آنجه ایشان ادعا کرده در دادگاه تکلیفش روشن خواهد شد لذا نمی خواهید حتی کلامی در این رابطه در اینجا مطرح شود و دیگر می رفتید سر جلسه و از مجری برنامه می خواستید که هیچ مسیله شخصی  مطرح نشود و نه اینکه به او فرصت بدهید تا جفنگیات ش را تکرار کند.  او برای همین آمده بود و شما باید راه را برویش می بستید. می خواستم از وافعه ای که در اروپا  سال ها پیش شاهد بودیم برایتان بگویم. یک  ایرانی همسری فرنگی داشت که در کتابخانهء شهبانو کار میکرد و در خارج کتابکی ـ با تصویر خودش و شهبانو بر روی جلد ـ چاپ کرده بود. من آن جزوهء بی ارزش را هم دارم و در مقابلش پولکی هم گرفته بود که گویا کفایت نمی کرد...  روزی این فرد به رضا پهلوی پیغام می دهد که اگر  مقداری که می خواهم را  به من ندهید من و همسرم در مورد خانوادهء شما کتابی می نویسم و خلاصه تهدید پشت سر تهدید. رضا پهلوی  به قانون مراجعه می کند که شایسته هر انسان قانون گرایی ست و بدرستی تصمیم می گیرد وکلا این مسیله را پیش می برند. از این فرد خواسته میشود که بیاید و وجه درخواستی را آن هم از پلیس دریافت کند و آقا به دام می افتد، دستگیر و زندانی می شود ولی با اظهار ندامت اش رضا پهلوی از شکایت اش می گذرد و او را آزاد می کند. این نمونه ای شد که دیگر کسی از رضا پهلوی باج خواهی نکند. حتی وقتی بیشکاری با طرفند جمهوری اسلامی مال او را برد باز به قانون متوسل شد و او را محکوم کرد که کسی فکر نکند رضا پهلوی از بیم مطرح شدن مسایل مالی اش به دادگاه نمی رود پس او را بچاپیم. از آنجایی که  ما ایرانی ها به  هتک حرمت از خود خو کرده ایم و  اینها را بدست قانون نسپرده ایم  موجب شده که بازار لات های سیاسی  پر رونق بشود..   ایشان ده ها اتهام زده، مثل پول گرفتن از یک متمول ایرانی. مگ نمی گفتند که بجای خارجی ها از هموطنان یاری بگیریم؟ اینکه جایزه دارد که کسی توانسته باشد نظر ایرانیان متمکن را به کار سیاسی جلب کند! این چه تشویش اذهان عمومی ست؟ آقا اگر یکبار یک شیر مرد اینگونه افراد را گوشمالی قانونی بدهد برای همه درس می شود. ضمناً ایشان کاری نداشتندکه دیگر شرکت کنندگان چند بار در این برنامه شرکت کردند ولی شرکت شما را شمرده بودند. می بینید وقتی سه شنبه ها در وعدگاه حاضر می شويد اینها چه رنچی می برند و ریاضیات شان  خوب می شود؟! من تصور می کنم شما اگر حتی از قبل برای سه شنبهء آینده برنامه ای داشتید  صرف نظر می کردید و اعلان نمی کردید که این توهم ایجاد شود که ایشان توانسته موثر باشد.  امید دارم که بخصوص در سه شنبهء آینده سر قرار با ما حاضر بشوید و حتی شده برای مشق حساب ایشان. مبادا برای یک لکاته یک قرانی با انجمن یک نفره  بر سر قرارتان با ما نیائید.

وحيد: جناب آقای دکتر درود بر شما؛ بعنوان یکی از دوستداران خط اندیشه و شخصیت جنابعالی خواهشمندم که حق این فرد بظاهر سیاسی و تحصیلکرده و... که بنظر این حقیر فقط و فقط شخصی «مملو از حسادت» و خودبزرگ بین و ... است را کف دستش بگذارید؛ اما آن دکتر و ... که همیشه هم دیر می رسد را بی خیالش شوید که تکلیف اش بسیار روشن است و بقول خودش کمترین عمل را در زمینه ای که وارد شده دارد... خلاصه حیف شما که با نا اهلان بخواهید وارد بحث گردید.

 

پيروز: تلاش و کوشش جناب میبدی را برای ایجاد تفاهم، همبستگی در مورد هدفی روشن که آن هم سرنگونی رژیم آخوندی و بر پائی حکومتی سکولار- دموکرات و اجراء کامل منشور حقوق بشر می باشد تحسين می کنم.

شاید مشکل نخست در آنجائی باشد که روشنفکران  دعوت شده در برنامه آلترناتیو سازی به نیکی هدف برنامه را درک نکرده اند و یا توجیح نشده اند که بجای بحث در باره معضل کشوری تلاش در معرفی خود و اندیشهایشان میکنند و باز منم منم را مطرح میکنند.

شرکت کننده ای چون خانم احدی جهان وطن که با سوار بر پشت کارگر  و زجمتکش بدنبال عدالت اجتماعیست و یا آقای سهیمی که دنبال رو آخوند خاتمی و بدنبال فرصت جهت استفاده دگرباره هستند روشن است، ولی آیا قابل تصور برایتان بود که دو گرامی فرهیخته چون دکتر نوری علا و دکتر لاجوردی که برای رسیدن به هدف مشترک تمام ایران دوستان و خواهان رهائی از وضعیت موجود  در تلاشند چنین بتوانند محیط را منقلب نمایند و زحمت رژیم آخوندی و اطلاعاتیشان را برای تفرقه افکنی وادامه حکومتش کم نمایند.

بهتر نیست آفای لاجوری که احترامی در حد دکتر نوری علا  برایشان دارم و هر دو از مهره های شناخته شده سرنگونی طلب محسوب میشوند بجای اتهامات واهی که تنها نشان دهنده خود محوری و خودخواهی...که خصلت ایرانی را به نمایش میگذارد مشکلا تشان را شخصن حل نمایند و ابروی مثلا آلترناتیو سازان را  در این محیط بی اعتمادی و نا باوری نبرند ؟

با توجه به چنین رفتار و گفتار آیا هنوز باید تردید داشت که چرا آخوند بر ایران و ایرانی حکومت میکند و استعمار گران جهانخوار هم سرمایه های ایران را بتاراج میبرند؟.

آیا در رسانهای گوناگون  یا در یو تیوب برای به حق دانستن خود دیگری را لجن مال کردن  درست است؟

آیا با این روش و یا مشابهش خواهید توانست اعنماد مردم را که 33 سال  در بی اعتماد کردنشان کوشیدید بدست بیاورید؟

با توجه به برخوردهای این چنینی حقش نیست که رژیم آخوندی بریش همه اپوزیسیون بخندد؟

به یزدان که گر ما خرد داشتیم    کجا این سرانجام بد داشتیم

متاسفم از اینکه تلاش ها این چنین نابخردانه از بین میرود.

 

رحیم ظاهری: با سلام خدمت دکتر نوری علای عزیز. امروز، سه شنبه،  هشتم ماه می، سعی کردم مناظره تلویزیونی شما و آقای لاجوردی و بقیه شرکت کنندگان را در تلویزیون پارس، نگاه کنم و مستفیض بشوم. اما چیزی نمانده بود که از عصبانیت، با استکان چایی بکوبم وسط صفحه تلویزیون بلکه صدای آقای لاجوردی را دیگر نشنوم. مخصوصا آنجایی که ایشان شما را متهم میکرد که از صاحب  یک تلویزیونی، پول گرفتید و یا اینکه نگران بود،  نکنه از اینکه شما، اغلب در  بحث ها شرکت دارید، میخواهید بعدا،  ادعای رهبری سیاسی بکنید.  حقارت، از این بیشتر، متصور نیست. آقای لاجوردی سمبل آن دسته از ایرانیان به اصطلاح صاحب نظر است  که موجودیتشان، فقط در بی سر و سامانی ایران و ایرانی معنا پیدا میکند. قادر به ارائه هیچ راه حلی نیستند و فقط بلدند شعار بدهند و منفی بافی کنند. آنچه ما ایرانیان، در این هنگامه خطیر نیاز داریم، صاحب نظران روشن بین، دلسوز، وطنپرست و برنامه ریز و مدیر  است که بلد باشند تشکلی را سامان دهند، از آگاهان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، و از طیفهای مختلف فکری، که منشا امیدی برای فردای پس از فرو پاشی حکومت اسلامی باشد.

در این مسیر پر سنگ و لاخ، تا دلتان بخواهد از این کار شکنیها زیاد خواهد شد . امیدوارم دلسرد نشوید و بکار خطیری که در پیش گرفتید ادامه دهید. من و هزاران هزار ایرانی دیگر یار و همراه شما خواهیم بود و آرزوی برهم زدن اتفاق و اتحاد را بدل لاجوردیها خواهیم نشاند.  موفق باشید.

 

اورنگ: آفای نوری علا، با درود. هموطن عزیز بنده بعنوان یکی از مدافعان سکولار دمکرات خود را موظف دیدم که در مورد مبحث آلترناتیو سازی در برنامهء یاران نکاتی را گوشزد نمایم. دو اشتباه فاحش کردی؛ یکی شرکت در اون جلسهء واشنگتن و دیگری ادامهء گفتگو با مینا احدی! یک اشتباه دیگه بکنی همهء ما ها و سکولار ها رو با خودت اوت می کنی. بی رو در وایسی بهت میگم فکر چاره ای کن. بامید پیروزی.

 

شنوندهء اتهام: خیلی کوتاه… من فکر می کنم که حل این مشاجره/ معضل بسیار آسان و به آقای میبدی ربط بسیارپیدا می کند چرا که آنچه بانجام رسید در برنامه ای بمدیریت و حضور آقای میبدی بوده و در آنجا بود که آقای لاجوردی به آقای نوری علا ـ اینگونه که پیداست ـ اتهام بی اساس وارد می آورند. بدین جهت بجاست که آقای میبدی بسیار آسان با امکاناتی که در اختیار دارند همه طرف های درگیر را یکجا جمع نموده ... تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد... یک نکته بسیار مهم اینکه در آن برنامهء پیشنهادی باید بدنبال روشن شدن مسئلهء اتهام بود نه لاپوشانی و حل و فصل اتهام. آقای میبدی ما منتظر شما می مانیم.

********************

آیا «پارلمان ایرانیان مهاجر و تبعیدی» عملی است؟ ـ حسين باقرزاده

http://www.newsecularism.com/2012/05/09.Wednesday/050912.Hossein-Bagherzadeh-about-parliament-0f-diaspora.htm

رحيم ظاهری: دست مریزاد ، جناب دکتر باقر زاده! بالاخره یکی پیدا شد که توانست راه حلی ارائه کند . قابل توجه همه متفکران و کوشندگان سیاسی اپوزیسیون ایرانی! از این بهتر میشد چاره کار فرو بسته ایرانیان رانده شده از وطن توسط حکومت اسلامی را فرموله و عرضه کرد. می بینید چه قدر ساده است؟ من نمی گویم که این تنها و تنها طرح ممکنه است اما می گویم که از اینجا می شود شروع کرد و تکمیل تر کردن آن، بالاخره ارابهء وا مانده در گل اپوزیسیون را رهانید و صاحب تشکیلات و صدایی شد که بتواند جای لابیگر های مهره های رژیم را بگیرد که نتوانند برای طولانی تر کردن عمر ننگین آن، بناحق از طرف ملت ایران سخن بگویند و نیز آلترناتیوی در مقابل حکومت اسلامیست ها خلق کند. با این نمونه، دیگر بهانه ای برای جر زن هایی مثل آقای دکتر لاجوردی باقی نمی ماند که مرتب به همه تهمت بزند و تخم شک و بد بینی بکارد، مبادا معلوم شود که بازی بعضی از بازی کنندگان صحنهء سیاست اپوزیزیسون، فقط برای برهم زدن بازی ست، نه برای معلوم شدن برد و بخت.

********************

دوشنبه 18 ارديبهشت 1391 ـ  7 مه 2011

سخنی با آقای محمد علی مهر آسا در رابطه با نوری علا ـ غلامعلی بيگدلی

http://www.newsecularism.com/2012/05/09.Wednesday/050912.Gholamali-Bigdeli-Letter-to-Mehrasa.htm

شهرام . الف: چند روز پیش نامه ای خواندم از آقای مهرآسا یکی از فعالین سرشناس و قابل احترام جبهه ملی به آقای دکتر  نوری علا. من آقای نوری علا را چند سال است که از طریق جمعه گردی هایشان می شناسم و برایشان احترام یک استاد را قایلم. حداقل من به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه تهران، در چند سال اخیر خیلی چیزها از ایشان آموخته ام که از هیچ یک از دانشگاه های اسلام زده کشور بدبخت مان نمی توانستم بیاموزم و یقین دارم که بسیاری نیز از این جهت مدیون ایشان هستند.  آقای مهرآسا با ادبیات محترمانه ای که شایستهء یک فعال سیاسی و اجتماعی است از آقای دکتر نوری علا می پرسند که چرا با جبهه ملی درافتاده اند. من چون خود نیز یکی از هواداران جبهه ملی هستم منتظر بودم که بدانم آقای نوری علا چه پاسخی به آقای مهرآسا می دهند. حتی ایمیلی را که برای من رسیده بود برای سایت سکولاریسم نو هم فوروارد کردم و نوشتم که: «من هم به عنوان خواننده مطلب شما با این که دشمنی شما را با جبهه ملی متوجه نشده ام اما منتظر پاسخ تان به آقای مهرآسا هستم.» اما در این وسط ناگهان نامه ای را در اینترنت دیدم خطاب به آقای مهرآسا از شخص ناشناسی به نام علیرضا بیگدلی، که جلوی نامش هم عنوان دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز فرانسه بود و طوری آقای مهرآسا را مورد خطاب قرار داده بود که یعنی من هم از جبهه ملی ها هستم. این نامه که شباهت عجیبی با ادبیات کیهان شریعتمداری و وزارت ارشادی ها داشت،  به راستی حال هر آدمی را که ذره ای دانش و عقل درش هست به هم می زند. با این وجود کنجکاو شدم تا که بدانم این طرف کیست و کدام سایتی حاضر شده که چنین مطلبی را انتشار دهد. در مورد این که این شخص کیست هیچ کجایی جز دو نامه از ایشان پیدا نکردم ولی متوجه شدم که این مطلب در سایت  ایران لیبرال منتشر شده است. سایتی که ظاهراً متعلق به معتقدان به جبههء ملی است زیرا بالای آن نوشته که: «این سایت خانه پیروان مصدق و کسانی که خواهان براندازی جمهوری اسلامی و خواستار حکومتی دموکراتیک و لاییک هستند می باشد». و زیر این شعار هم عکس هایی از دکتر مصدق، ستار خان، بختیار، قرار دارد و عکس خانم مهشید امیرشاهی نویسنده سرشناس و رامین کامران (که مثل این که از گردانندگان این سایت هستند) و چند تا عکس دیگر از مشروطیت، تظاهرات و پرچم و غیره. در ستون دست راست این سایت اول از همه مطلب این آقای دانشگاه تولوز!! و سپس چند تا مطلب دیگر که بیشتر نامه های تند و اعتراضی به این و آن است وجود دارد. راستش با دیدن این مطلب بر بالای سایتی که خودش را از پیروان مصدق می داند و چند تا مطلب دیگر طنز و جدی که همه شان با همین ادبیات دیگران را به ناسزا گرفته اند از این که من هم خودم را جزو پیروان مصدق می دانم خجالت کشیدم. از این که  حتی نویسنده و مبارز سیاسی و سایت پیروان جبهه ملی ما هم قادر نیستند با زبان انسان متمدن با مخالف شان حرف بزنند و شخصیت های مبارز دیگر به جرم این که چرا در سینما بوده یا چرا نام فامیلش نوری است و یا چرا وقت انقلاب با انقلاب بوده، چیزی که همه ی جبهه ی ملی ها بودند، بکوبند.

 

********************

جمعه 15 ارديبهشت 1391 ـ  4 مه 2011

نامه ای سرگشاده به حضور آقای اسماعیل نوری علا... چرا و به چه علت...؟ ـ محمدعلی مهرآسا

http://www.newsecularism.com/2012/05/07.Monday/050712.Mohammad-Ali-Mehrasa-Letter-to-Nooriala.htm

سیروس ملکوتی: نگاهی از این دست دیگر مایه تعجب نیستند، هنگامی که فرهنگ پیش داوری همراه با توهین به هستی ساکنین ایرانزمین سرمایه ای ست برای بنای نمایش ناسیونالیزم رقت انگیزی که هیچ سودایی جز تجزیهء خود ِ فرادست از دیگران ِ فرودست نمی دارد نه تعجبی را سبب می شود و نه تاسفی را برمی انگیزاند. تنها مبارزه با چنین بلاهتی می تواند پاسخ آزاد اندیشان باشد. رسالت آزاداندیشان در دفاع از همین مواردی ست که ظعم تلخ تبعیض را تجربه می نمایند. ستم قومی، زبان اندیشهء خود را در همین نمودارها بیان می دارد، از فرهنگی زاده می شود که خود را مالک و دیگران را مسافران و یا بردگان ملک کیان خویش می پندارند. در این تفکر سرزمین مشاع مفهوم نمی یابد و حق ساکنین اش طاعت است و تمکین. آقای ناصر ایرانپور پژوهنده ای ست که هماره در بیان راستی ها کوشیده و هرگز خود را جدا از وادی همگنی ملی ایرانیان نیافته است. او در همهء سال های از زندان تا تبعید همواره برای ایرانی دمکراتیک مبارزه نموده و تلاش برای برپایی حرمت ساکنین ایرانزمین بخش مهمی را در تفکر او ایفا می نماید. یکی از همین نمودارها دفاع از حقوق ملیت های ایران می باشد بی آنکه از ویژگی های دادخواهی ملیت های ایرانی بخواهد تفاوت در اهداف و اشیان اندیشه ای را بیان دارد. در ماه های اخیر فشار سیاسی بر دادخواهی های اقوام یا ملیت های ایرانی در این سوی تبعید و آنسوی حکومت فزونی یافته است. فشاری که با حذف و یا تقلیل دادخواهی بر حق این سهامداران بیدریغ سرزمین مشاع همراه می باشد. آقای مهراسا، این شیوه از بیان اندیشه، شما را به مثابه متهم ردیف اول تجزیه طلبی می نشاند، این شما و بنیاد اندیشهء شما می باشد که این سرزمین را به مالک و برده، به فرادست و فرودست تجزیه می نمایید. این شما هستید که مشروعیت اخلاقی برای سرکوب اقوام ایرانی پدید می آورید. و این شما هستید که هستی و آینده سرزمین مان را در وادی اندیشه های کهن و فرسوده به سخره گرفته و قادر نیستید جهان پیرامون خود را در هنگامه های تغییر یافته اش بنگرید.

 

محسن ذاکری: قصد داشتم دست به مقاله ای ببرم و پاراگراف به پاراگراف این معجوج نامهء آقای مهر سا را زیر نقد و کالند شکافی ببرم. اما دیدم حیفم می آید، این فرد کاریکاتوریست است نه نگارنده متقن و مدلل .ولی چند کلامی برای این دوست پیر و فرسوده اندیش و کلک باز بنویسم. من سیاسی نیستم جناب مهر آسا، اصلا حیف سیاست، راحتتان کنم، اما اگر شما آن سازمان را که میگویید نماینده اید و این مقاله را سالی در نمک خوبانده اید و این است طعام خوش تان، زهی شایسته سالاری و سربلندی برای ایران. این چه کلامی است؟ چه منطقی است؟ شما بدون اینکه به تحلیل اینکه چرا مقوله سکولاریسم نو بی پایه است و بدون اینکه ایده آلترناتیو سازی را بشکافید، پای عقلتان را در پوسته گردوی شماتت و تمسخر نوری علا به زور جا داده اید؟ این که هنر نیست؟ بشکافید انوار تحلیل و برهان تان را که منور شویم! چرا سکولاریسم نو حرف مفتی است؟ چرا آلترناتیو سازی نشدنی است؟ این که چون نوری علا را در ایران نمیشناسند که رد آلترناتیو سازی نیست؟ اینکه قصاص قبل از جنایت میکنید که نوری علا ردای رهبری دوخته است که اندیشهء مردم را باز نمیکند؟ شرم آور است با این سن و تجربهء اندوخته سالهای کار سیاسی یک خط هم در نقد و تحلیل ننوشته اید و تما م کلامتان نیشخند و طعنه است؟ جرات دارید و از خود مطمئن هستید مباحث را بشکافید تا ببینیم چقدر فهمیده اید و به مصاف تان بیائیم.

 

بابک: باعث تاسف است که میبینی هنوز افرادی هستند که با این سبک مقاله می نویسند و به جای نقد، کارشان بیشتر به تمسخر نزدیک است. من مقالات این سایت سکولاریسم نو را تا جایی که بتوانم میخوانم و شاید جز معدود سایتهایی باشد که مقالات موافق و مخالف را برای آگاهی خوانندگان منتشر میکند. با سپاس فراوان و به امید ایرانی آباد و آزاد به دور از کینه و حسادت و حماقت.

********************

خطر سناریوی سیاه و جنگ آلترناتیوها ـ آذر مدرسی

http://www.newsecularism.com/2012/05/04.Friday/050412.Azar-Modarresi-War-of-alternative.htm

رحیم ظاهری: هر دم از این باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری می رسد. سر کار خانم مدرسی؛ از شما چه پنهان، وقتی دو سه پاراگراف اول مقاله تان را خواندم، با خودم گفتم: «دیدی چی شد؟ شریعتمداری کیهان تهران، همشیره را فرستاده بین اپوزیسیون خارج کشور تا کار مشعشع اخوی را پی بگیرد! با شعار دور شوید، کور شوید، تا فقط ما میداندار باشیم و به همه بفهمانیم که دنیا دست کیه». اما آخرین پاراگرافتان، خیالم را راحت کرد. دیدم که نه بابا، شما از طرفداران حزب حکمتیست ایرانید. باید اقرار کنم، مرثیه ای که در باب وضع رقت بار کارگران ایران خواندید، اشک مرا هم در آورد. خداوند اجر اخروی به شما عطا فرماید! اما باید اضافه کنم که فرمایشات تان، فقط در حد مرثیه باقی ماند و هیچ راه حل واقعی، عملی و منطقی ارائه نفرمودید. همهء وصله هایی که به همه چسباندید در اصل به حزب شما هم می چسبد، علی الخصوص فرصت طلبی و عوامفریبی. مگر نمی بینید که رژیم اسلامی، حتی تجمع دو نفر را در محیط کار بر نمی تابد و با ده ها سیستم سرکوب نفس مردم را بریده؟ چه برسد که زحمتکشان بخواهند خود را برای حفظ جان و مال و ناموس خود سازماندهی کنند. شعارهای شما شاید در روزهای اول انقلاب 57 شنوندگانی داشت اما، دنیا، پس از 33 سال خیلی تغییر کرده. مٽلاً، بلوک شرق سقوط کرد، رفقای چینی هم، در استثمار زحمتکشان همان راه امپریالیست ها را می پیمایند. رعایت حقوق بشر پذیرش جهانی پیدا کرده و حکام سرکوب گر دیگر نمی توانند با زد و بند با دول غربی، آسوده خاطر، به جنایات شان ادامه دهند و قص علی هذا. شما اما، هنوز معتقدید که در فردای ایران فقط یک حزب و آن هم مال شما، می تواند سعادت و بهروزی را برای زحمتکشان ایران به ارمغان آورد. حتما می دانید که در اروپا، دیگر تقریباً هیچ حزبی با علم و کتل کمونیستی قادر به شرکت در پروسهء سیاسی نیست. چون کارنامهء این احزاب در بلوک شرق سابق و چین امروز، جلوی چشم مردم است. از دید ما، بقول شما، چلبیست ها، جنگ طلب ها و اپورتنیست های بورژوا، راهی که شما می روید به ترکستان است. شما اول بیایید جواب اشتباهات خانمان سوزتان را در سال های اول انقلاب، بهمین طبقهء زحمت کش بدهید، که جان هزاران جوان پر شور میهنمان را گرفت، و بسیارانی را هم متواری کرد، پیشتاز شدن تان در مبارزات کنونی پیشکش تان. بجای تخریب، بیایید بازوی چپ تلاش برای ایجاد یک بدیل سوسیال - دموکرات و سکولار در مقابل جمهوری اسلامی شوید تا در فردای محتوم فروپاشی، خلاء قدرت در کشور پدید نیایید و جلوی همهء آن مصیبت هایی که بر می شمرید، گرفته شود. اگر صداقت و جسارت ش را دارید!

 

********************

جدال بر سر آلترناتیو حکومتی کارگری یا بورژوایی٬ سوسیالیستی یا سرمایه داری؟ ـ علی جوادی

http://www.newsecularism.com/2012/05/04.Friday/050412.Ali-Javadi-What-kind-of-alternative.htm

رحیم ظاهری: جناب جوادی، در اینکه در فردای بعد از جمهوری اسلامی، حضور احزاب چپ در ایران، حتمی و ضروری است، من یکی شکی ندارم. همان گونه که در اكثر کشورهای اروپایی دیده میشود، بنظر من، حضور این احزاب، در جوامع دموکراتیک، ضامن حفظ حقوق اساسی طبقات کم در آمد جوامع سرمایه داری است . چون بدون این احزاب، همانطور که شما هم معتقدید، اربابان اقتصاد سرمایه داری، حق و حقوق بدست آمده با مبارزات کارگری را، یک شبه بالا میکشند ! اما اینکه میفرمائید در ایران، باید نظم نوینی بر پا کرد، بر مبنای شعارهای که روزگاری خمیر مایه انقلاب های کمونیسی در جهان بود و بعد از کمتر از یک قرن فرو پاشید سخنی صرفا آرمانی است. اگر امروزه کشوری مثل چین هنوز خود را کمونیستی میخواند، شما بهتر از من میدانید که شدت استثمار کارگر در آنجا، روی جوامع سرمایه داری را سفید کرده است. قرار نیست ما ایرانیان از چنگ مار زنگی جمهوری اسلامی خلاص شویم و به دام عقرب جرار مبتلا گردیم. فعالیت سیاسی در قرن بیست یکم و با سطح هوش نسل جوان ایران، دیگر شعارهای غیر عملی را بر نمی تابد. حزب کمونیست کارگری ایران، حد اكثر، امتیازاتی معادل احزاب سوسیال دموکرات اروپایی را می تواند برای کارگران ایران خواستار شود، که من هم طرفدارش هستم. بجای رد تلاش های خلق یک آلترناتیو سکولار - دموکرات در مقابل رژیم اسلامی، و پیشاپیش، زدن بر چسب ضد کارگری به آن، بیایید بعنوان بازوی مکمل این حرکت، به تحقق آن کمک کنید تا در فردای ایران بتوانید نقشی واقعی و در عمل، بنفع کارگران در رنج ایران ایفا نمایید . لحظات خطیرند و خطرات در کمین . ایران آینده، به همه احزاب چپ و راست و میانه نیاز دارد و دیگر هیچ دیکتاتوری، حتی دیکتاری پرولتاریا را نیز تحمل نخواهد کرد.

 

فرامرز مستعار: ضمن تائید فرمایشات خردمندانه هم میهن گرامی جناب رحیم ظاهری - مایلم مختصر و مفید به اقای علی جوادی عرض کنم - که این قلمفرسائیها بدرد جزوه های تبلیغاتی و ذهنیت دانشاموزان میخورند و نه در گفتمان سیاسی در رده ای که از دلنگرانی برای امروز و فردای میهن ما نشات میگیرد.راه اینده ایرانیان " راه رشد سرمایه داری " است! اگر این واقعیت را نشناخته باشند - هنوز به رشد اجتماعی ای که لازمه مسئولیت پذیری عملی در مشارکت اداره کشور است نرسیده اند!بنابرین به ایشان پیشنهاد میکنم که در مائده های اسمانی ای که همچون تارهای عنکبوتی به شاخه های خشک بیرمقی - یکجا در هوا اویزان شده اند و در گذشته گاه حشره ای بیخبر از دام - اسیر ان تور میشد - تجدید نظر کنند. در غیر اینصورت اقشار اگاه ایرانی انها را هرگز برسمیت نخواهند شناخت! حال زحمتکشان طبقه کارگر که پشیزی بار خورجین این شعارهای نخ نمای تهی از معنا نکرده و نخواهند کرد.

********************

کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/05/04.Friday/050412.Esmail-Nooriala-Lets-talk-today.htm

مانی: چه اصرار و لزومی وجود دارد که انحلال طلبان سکولار و جمهوری خواه با سلطنت طلبان ائتلاف کنند؟ سلطنت طلبان گروهی اند که فقط خانواده پهلوی برایشان مهم است و دیگر هیچ.در ایران هم طرفدار چندانی ندارند. اگر شما سکولارهای جمهوری خواه و انحلال طلب از سلطنت طلبان دوری گزینید بسیار بهتر و زود تر میتوانید مشکلات ائتلاف را از سر راه بردارید چون بسیاری از گروهای سیاسی حاضر به ائتلاف با سلطنت ظلبان یا بهتر بگوییم پهلوی طلبان نیستند.

 

فرامرز مستعار: بر خلاف صاحبنظر بالا که هدف ایجاد شکاف را دنبال میکند معتقدم که اقای رضا پهلوی نقش تعیین کننده ای در ایجاد همبستگی اپوزیسیون انحلالطلب سکولار دموکرات ایفا خواهد نمود.ایشان رسالتی تاریخی برای خود مقررست و در مقابل ملت ایران نیز تعهداتی دارد. انگیزه شخصی وی نقطه قوتیست که به محبوبیت عام وی اضافه میشود. شهروندان عادی جریانات سیاسی - احزاب - گروهها و... را به نام رهبران سرشناس انها میشناسد. معرفی میکند و نام میبرند. امروزه بگوئید جمهوری - خواهند گفت : جمهوریتان را هم دیدیم! مرزبندی اقای پهلوی مشخصتر از سایر گرایشات دیگر و همچنین پدیده نوظهور ازادیخواهان اسلامپناه است که چون بوقلمون رنگ و وارنگ هستند. بزرگترین مقاومت در برابر وی از سوی توده ای هاست و سپس عوامل شورای مصلحت در تبعید.

 

یک ایرانی: مانی گرامی. اگر به دقت گفته ها و منش رضا پهلوی را دنبال کنید هرگز ایشان ادعای سلطنت نکرده اند. رضا پهلوی تنها به دنبال دموکراسی است و کمک به جریانات مردمی و آزادیخواه سکولار دموکرات برای رسیدن به حاکمیت ملی یعنی صندوق رای یعنی حکومتی منتخب مردم ایران در یک انتخابات آزاد، سالم و عادلانه.

 

فرامرز مستعار: اکنون - با سپاس از استاد گرامی اقای اسماعیل نوری علا - که در چند ساله گذشته شاهد هستیم - براستی چه راه پر مشقتی را دنبال میکند و من ایرانی دیدگاه و قضاوت ایشان را ارج نهاده و از قوه تمیز ایشان الهام می گیرم - اجازه می خواهم اشاره ای به نکات بالا بنمایم: با وجود اینکه اکثر شخصیت های چپگرای ایرانی را انسان های شریف و دلسوزی می دانم – گرایشات چپ را فاقد شایستگی و استعداد لازمه جهت تعیین استراتژی مبارزه دموکراتیک در جهت سرنگونی رژیم ارزیابی می کنم. بسیاری از آنان خود را مکلف به منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد نمی دانند. بسیاری از انان از جهان بینی کمونیستی بردگی تاریخ را در ذهن نهادینه کرده اند. انقلابی مآبممآببی را زینتی شخصی و مقدس محسوب می کنند و ارزش های دموکراتیک را نفی و انکار می کنند. بنابراین لازم است که آنان را "اپوزیسیون حرفه ای مادام العمر" محسوب و در جهت ایجاد تشکیلاتی که هدفی ملی – میهنی را دنبال می کند – به ایشان بها نداد. ما ایرانیان را همان بس که جملگی آنان بتوانند با همکیشان خود به وحدت نظری رسند و جریانی سوسیال دموکراتیک و عملگرا برای آینده ایران آزاد سامان دهند. گروه های قومگرا نیز که ابتدا به ساکن با چانه زنی آغاز کرده اند – با این روش به بیراهه می روند. ایشان بایستی بدانند که هیچ فرد و یا مجمعی که مسئولیت و صلاحیت حقوقی - اداری ندارد – قادر به اعطای حقی بدیگری نیست. زیرا ضمانت اجرائی لازمه را دارا نیست. بنابرین وارد شدن به مذاکره جهت ایجاد تشکیلاتی سراسری با پیش شرط " فدرالیسم " یک باخت از پیش نوشته است! حتی اگر روزی با پافشاری ایشان تعهدات اخلاقی ای از سوی جریانات دیگر داده شود – از آنجا که تحقق آنها در میان مدت دشوارست – خود و جامعه را دچار چالش هائی از این دست خواهند نمود. جمهوریخواهان ایرانی که نسبت به وجود پتانسیلی موسوم به فرزند شاه حساسیت نشان داده و پیشاپیش در مقام قیمومیت ملت ایران ساختارهای حکومتی را به سلیقه ی والای خود تعیین میکنند نیز بدانند – که – هر چند با تلاش در از میان برداشتن یکی از گزینه های آتی – که قادر است بدیلی برای جمهوری اسلامی ارائه دهد – خدمتی به هیئت حاکمه کنونی نموده اند – ولی این پیش شرط منادی عدم اعتماد بنفس آنها در رقابت های ازاد سیاسی است و به زیان خویش نیروئی دافعه در میان ایرانیان منتشر می کند. ایشان بدانند - هنگامی که پشتوانهء سیاسی – تاریخی آقای رضا پهلوی را بمثابه یک مزیت برای وی و بیعدالتی در مورد خود اقامه می کنند – به نامبرده وام سیاسی داده اند. و اما در مورد رهروان جنبش سبز و طرفداران آقایان موسوی و کروبی – بایستی اذعان داشت که بخش بزرگی از ایشان نیروهای مرددی هستند که بی صبرانه تحولی سریع را انتظار می کشند. تشتت میان نیروهای سیاسی و اپوزیسیون انحلال طلب و ناتوانی آنها در ایجاد همبستگی با سایر نیروها – موجب یاس شهروندان آسیب دیدهء ایرانی شده است. تشتت موجب بی اعتباری این نیروی عظیم ولی نامتجانس شده است. همبستگی میان سازمان ها – احزاب و شخصیت های سیاسی ایرانی و اعلام موجودیت کنگرهء ملی یا شورای ملی ایرانیان – به ایشان قوت قلب بخشیده و دورنمائی ارائه خواهد داد و دیری نخواهد پائید که به حمایت فعال خواهند پرداخت.

 

 

********************

چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391 ـ  2 مه 2011

جبههء جمهوریخواهان مستقل و آزادی‌خواه ایران ـ فرهنگ قاسمی

http://www.newsecularism.com/2012/05/02.Wednesday/050212.Farhang-Ghassemi-A-republican-independant-front.htm

 

پيروز: بهتر از این نمیشد روشنگری کرد که طرفداران دیکتاتوری بگویند که کی باید چکار بکند تابظاهر جمهوری خواهان فرد یا افرادی را برای آینده ایران پذیرا باشند

 

رحیم ظاهری: جناب قاسمی، قسمت اول مقاله شما را در سایت سکولاریسم نو ، راجع به راهکار انتخابات آزاد، برای رسیدن به دموکراسی در ایران، خواندم و خواستم نظرم را راجع به آن به اطلاع برسانم . راه حل شما، به نظر بنده، به خواب و خیال بیشتر شبیه است تا واقع گرایی. با تعدادی جمهوری خواه مستقل و در نبود احزاب مستقل در ایران، به قول خودتان، ممکن است بفرمائید چگونه می شود مردم را بسیج کرد که حکومت را وادار به پذیرش انتخابات آزاد نمایند؟ نمی دانم چطور می شود بدون ارائهء بدیلی به مردم، می شود به آنها امید داد که اگر حکومت را سر نگون کردند، شیرازهء امور کشور از هم گسسته نخواهد شد و مملکت دچار خلاء قدرت نمی شود. شما کافی است که ماجرای به قدرت رسیدن خمینی را بیاد بیاورید. آن تیم همراهش از خارج کشور و سازماندهی قوی از طریق مسجد، و منابع مالی وسیع از طریق بازاریان. چطور فکر می کنید که با بخش کوچکی از اپوزیسیون، که جمهوری خواهان دموکرات باشند، می شود کاری به این پیچیدگی را سر و سامان داد؟ شما بهتر از من می دانید که بدون تشکیلات فرا گیر، هیچ اقدام سیاسی مقدور نیست. بهمین دلیل است که سر انجام بعد از سی سال، عمدهء سازمان ها و کوشندگان سیاسی در اپوزیسون، یک ائتلاف فرا گیر را برای خلق یک آلترناتیو انحلال طلب، در دستور کار خود قرار داده است. دوران حرف و حدیث بسر آمده و هنگام عمل است. بجای تخطئه کردن تلاش ها، دست همکاری دراز کنید. اگر با این اما و اگرها، رژیم اسلامی، یک کره شمالی دوم بشود، با بمب اتمی در دست، و زنجیر اسارتی طولانی بر گردن هموطنان من و تو، دیگر خیلی دير خواهد بود برای جبران اشتباه امروز ما. فکر نمی کنید؟

 

فرهنگ قاسمی: آقای رحیم ظاهری. از این که نوشته بنده را مورد نقادی قرار دادید از شما تشکر می‌کنم. مقولهء خواب و خیال و واقع‌گرایی نسبی است. نبود احزاب مستقل نباید بهانه‌ای برای عدم ایجاد آنها باشد؛ لازم است بدانید که من از همان سال‌های نخست انقلاب 57 مخالف آن بودم و اعتقاد به سرنگونی و یا به قول شما انحلال آن دارم و در این مورد مقالات بسیاری نوشته ام؛ با ایجاد آلترناتیو کاملاً موافقم و سال‌هاست که در این زمینه کوشش می‌کنم؛ از یک جنبش فراگیر کاملاً پشتیبانی می‌کنم اما اقدامات من اصولی دارد که شاید مورد پسند شما واقع نشود. در بخش‌های دوم و سوم این نوشته کوتاه به دل نگرانی‌های شما در حد امکان پرداخته ام. برای آشنایی بیشتر از شما دعوت می کنم به سایت رنگین کمان نگاهی بیندازید:

http://www.rangin-kaman.org/v1/

********************

دوشنبه 11 ارديبهشت 1391 ـ  30 آوريل 2011

 آیا از سيصد مرغ اپوزیسیون، سی‌مرغ حاصل می‌شود؟ نیک‌ آهنگ کوثر

http://www.newsecularism.com/2012/04/30.Monday/043012.Nikahang-Kowsar-Si-Morgh-of-opposition.htm

 

مهران: جناب نیک‌ آهنگ کوثر: مشکل کشور ایران تنها عدم اتحاد، فرقه گرایی و تعداد زیاد رهبر نیست. یکی‌ دیگر از مشکلات مهم جامعه ما ایرانیها وجود انسان های نون به نرخ روز خوریه که تا زمانی‌ منافع مالی و سیاسی اونها از طرف این رژیم تامین می‌شه، چشمشون رو به همه جنایات این رژیم فاشیستی- اسلامی بستند و می‌بندند. اما همچین که در تضاد منافع اقتصادی و سیاسی بین جناح‌های مختلف رژیم، از دایرهء قدرت مالی و سیاسی با اردنگی به بیرون پرت میشند، ادای روشنفکر، آزادیخواه و فعال سیاسی در میارند. آقا نیک‌ آهنگ کوثر میخواین براتون نام ببرم؟ درسته بخاطر وجود دیکتاتوری یک تاریخ نویسی دل‌ و درست نداریم، و بخش عظیمی‌ از ملت ایران از کمبود حفظ تاریخی‌ در عذابه و مرتکب اشتباهات مکرر شده و می‌شه، اما اسناد و سوابق همکاری این نون به نرخ روز خورها در رسانه‌‌ها همچنان باقی‌ خواهند ماند.

 

ونداد زمانی: متاسفم که به شکل بسیار بدیهی در حال نقض یا اشاعه نوعی از روزنامه نگاری هستید که گویی قراری برای کنکاش ذهن انتقادی ندارد. شما می نویسید:« بخشی از اپوزیسیون «جمهوری‌ خواه» تمایلات اصلاح ‌طلبانه دارد و امیدوار است حاکمان جمهوری اسلامی به راه راست هدایت شوند و قدرت را دو دستی در اختیار آنها بگذارند». ایا واقعا برداشت شما از موج عظیم « اصلاح طلبان»، میلیونها شهروند ایرانی که برای اولین بار ترکیبی متنوع از جناح های مذهبی، ملی، مشروطه خواه و سوسیال دمکرات را توانسته دور یک هدف جمع کند اینگونه محدود و بی حرمت کننده می بینید؟ از شما خوهش می کنم به احترام تضاهرات 3 میلیونی سکوت تهران در دوره اوج جنبش سبز هم که شده مهربانتر، دلبازتر ئ همه جانبه تر با پدیده هایی که با آن مخالفت دارید برخورد کنید. با احترام.

 

بابک: خوب من فکر کنم کمتر وطن پرستی را میشناسی که به اتحاد ایرانیان فکر نکنه. متاسفانه تا ابزاری برای سنجش میزان پشتیبانی مردم از احزاب و گروه ها نباشد هر فرد و گروهی درست یا غلط میتواند مدعی رهبری شود. چون هیچ راهی برای محک وزن اجتماعی خودش ندارد دچار توهم شده و نمیتواند با دیگری متحد شود. باید به فکر راه برای نظر سنجی بود به طوری که امنیت شرکت کنندگان تامین شده باشد. ما با حکومتی طرف هستیم که هیچ کس و در هیچ جا از آن در امان نیست و این ترس مانع اظهار نظرهای علنی مردم میشود. نکته دیگر این است که حتی خیلی از مردم عادی هم نمی دانند طرفدار کدام گروه و یا حزب هستند. کار قشنگی که سازمان انتخابات کانادا کرده بود در آخرین انتخابات فدرال. این بود که با ارائه یک پرسش نامه و بر اساس حوابهای افراد و مقایسه آن با برنامه های احزاب میگفت که افکار فرد پرسش شونده با کدام حزب و به چه میزان مشترک است. شاید یک گروه مستقل بتواند چنین پرسش نامه و سیستمی را پیاده کند تا هم افراد و هم احزاب حداقل یک ایده ای از وزن اجتماعی خودشان داشته باشند.

 

سپهر: این جریان فکری هست که ریشه در استبداد زدگی فکری ما دارد و متاسفانه ما هنوز نتوانستیم الفبای دموکراسی در ذهن خود نهادینه کنیم .هم ما خود را آچار فرانسه در همه گزینه می‌دانیم و اعتقاد داریم که هم باید به من اقتدا نمایند . در آخر با تشکر از نیک‌ آهنگ کوثر.

********************

جمعه 8 ارديبهشت ـ 27 آوريل 2012

در آداب گفتگو با حريفان ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/04/27.Friday/042712.Esmail-Nooriala-How-to-talk-to-the-competitors.htm

طباطبائی: دوست گرامیم    در این سالها که جمعه ها با شما بگردش میایم کمتر چنین لذتی برده بودم که این جمعه. چرا که باز انگشت  درست بداخل زخمی کرده اید که سبب اینهمه بدبختی ها و گرفتاریهای اجتماع ماست و با اینکه همه کمابیش از آن خبر داریم نه بروی خودمان میاوریم و نه در پی علاجش هستیم. اگر هم گاه بگاه به آن اشاره ای میکنیم از روی " شکسته نفسی" است و بمنظور تظاهر. غرضم این فرهنگ یا آموزه استبدادی – دینی ماست که طی قرنها نسل بعد النسل بدوش کشیده ایم و میکشیم و هنگام مهاجرت باین دیار هم بهمراه خود آورده ایم. یعنی عدم تحمل دگر گو و دگر اندیش تا حد حذف فیزیکی او آنچنان که از پیمبران دین

(یا ایدئولوژی) مان به ارث برده ابم و جزو وجود اندیشه ما شده.

سالها پیش برایتان نوشتم که روشنگری خصوصا برای " روشنفکران" خارج و داخل لزوم حیاتی دارد، خاصه در این زمان که باز میرود تا ورق در خاک میهن ما برگردد و ما سر دو راهی دیگری قرار گیریم. شک ندارم که اینبار مای نوعی دیگر فریب ملا و شیخ " مصلح " را نمیخوریم و افسار کار بدست چنان ناکسانی نمیدهیم، اما از پیروی از  اندیشه و راه روش ملائی بری نیستیم و بناچار در بهمان پاشنه خواهد چرخید که منجر به آمدن رضاخان یا پسرش در 28 مرداد و با خمینی شد. یعنی ازاستبدادی به استبداد دیگر و از چاله ای به چاه دیگر. اگر خمینی عربده میکشید که "هر چه ما میکشیم از این روشنفکران میکشیم" شاید بشکلی درست میگفت؛ در عملکرد روشنفکران قرینه تحجرو عدم انعطاف، سودجوئی و خود بینی امثال خود را میدید و از آن احساس خطر برای دکان خویش میکرد. چرا که تفکر و عمل آن روشنفکران ( مثل این روشنفکران!) با آخوند و ملا تفاوتی نداشت و همه چنان به امامزاده های خودشان چسبیده بودند و از آن تا پای جان دفاع میکردند که گوئی حقیقتی جز آنچه آنها میگویند وجود ندارد و با هر که جز این گفت و خواست قاتلوا... و صد البته امروز هم مای نوعی هنوز در همان ورطه دست و پا میزنیم و بهمان راه میرویم که بارها دیده این به ترکستان است.

میدانید عزیز؟ با کمی بدبینی میتوان تصور کرد که غرض از اینهمه هیاهو و نوشتن و پاسخ دادن وتهمت ولجن پراکنی و ... فقط خود نشان دادن است و اثیات اینکه ما هم روشنفکریم و داخل مویز ! این بیماری آنروز در میان روشنفکران رایج بود و امروز هم همچنان رایج است، چرا که حاصل قرنها آزموده ها و مغزشوئی های ما بدست مستبدان و دینکاران است و رهائی از آن؟ از دل برون نگردد الا بروزگاران.

آرزو دارم که در این مبارزه ای که با جهل و منی در پیش دارید چنان پیروز شوید که نسل های بعد از ما بتوانند از این دامگه حادثه برهند و سر آخر روزی به آزادی و حاکمیت ملی خود برسند، از نسل حاضر که چشمم آب نمیخورد.

شاد و سبز باشید

********************

چهارشنبه 6 ارديبهشت 1391 ـ  25 آوريل 2011

سرنگونی، براندازی، ساختار شکنی و حالا انحلال ـ آذر ماجدی

http://www.newsecularism.com/2012/04/25.Wednesday/042512.Azar-Majedi-On-the-changing-vocabulary.htm

مهران: قبل از هر چیز باید بگم که من به هیچ بخش و جناحی از حزب کمونیست کارگری و شعبات این جریان هیچگونه وابستگی نداشتم و ندارم و در آینده هم نخواهم داشت. ادمین این وب سایت: مبنا رو بر این میذاریم که تمام بحث خانوم ماجدی غیر منطقی‌ و غیر علمی‌ باشه، اما آیا شما بعنوان ادمین یک وب سایت که تلاش می‌کنید آزادی، دموکراسی‌ و سکولاریسم رو در جامعه ایران حاکم کنید، آیا بهتر نبود از ادبیات بهتری استفاده میکردید و بحث این خانم رو بصورت متمدنانه نقد میکردید؟ کشکتو بساب شد نقد؟! فقط می‌تونم بگم متأسفم از این نحوهء برخورد بسیار عمیق روشنفکرانه شما. می‌دونم که این متن رو چاپ نمی کنید، اما مهم نیست. امید که با این نقد یه مقداری در نحوه ه برخورد خودتون تعمق کنید.

 

محسن ذاکری: خندیدن هم نعمتی است که براحتی نصیبمان، این روزها نمی شود. ترکیب اولین جملهء این جناب ماجدی را نگاه کنید: «تحرکات ارتجاع برای آلترناتیو سازی به نفس نفس افتاده است»! نمی دانستیم ارتچاع هم خواهان ساختن آلترناتیوی است سکولار، دموکرات و بر منبای حقوق بشر. جل الخالق جناب ماجدی! عجب ترکیبی هستیم ما سکولار ها و نمی دانیم. اشتباه نکنم ماجدی بايد دکترای شیمی داشته باشد. کیمیای دوم این کاشف آن است که ما مرتجعین برای کلاه گذاشتن بر سر امری حتمی و لازم، یعنی خونریزی و خشونت در مرحله الوداع جمهوری اسلامی، انحلال طلب هستیم. امید که من این هند شجاع را دست به شمشیر در میدان های بر اندازی جمهوری اسلامی ببینم. اما ، ساختار شکنی اصلی در درون اندیشه ماجدی ها لازم است. اندیشهء او نمونهء کاملی از اندیشهء حاکم بر سی سال گذشته اپوزیسیون برونمرز است. او نمی فهمد انحلال یعنی چه و باید برود بیاندیشد که قانون اساسی جمهوری اسلامی که ما خواهان لغو آن هستیم و آن را با انحلال یکی می دانیم چه جایگاهی در رژیم دارد. ماجدی حال و حوصله هم ندارد بیاندیشد که انتخابات با عنوان قبول و یا رد قانون اساسی جمهوری اسلامی معنی ندارد چونکه انتخاباتی که احتمال نتیجهء آن غیر و ضد حقوق بشر است بالقوه باطل است. بیاندیشیم. چون روی کلمات مته گذاری می کنید و بنظر میرسد «ترمینولوژی» را هم مطالعه فرموده اید و می دانید که تفاوت «براندازی» با «سرنگونی» و «انحلال» چیست سئوال می کنم! می دانید ساختار شکنی از کجا نشاء می گیرد؟ اولین بار کدام شخصیت سیاسی و روشنسر ایرانی این واژه را در تاریخ فلسفه و ادبیات جهان وارد کرد؟ یا اینکه از انگلیسی می آید و شاید هم فرانسه؟ شاید هم از دهان مردان مرد و زن اپوزیسیون برونمرز آزادیخواه یک هو پریده است بیرون! اما بی خیال، نوشتن و شهره شدن را عشق است. شنونده هم دارید! ببخشید! خواننده هم دارید.

********************

جمعه 11 فروردين ـ 30 مارس 2012

جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/03/30.Friday/033012.Esmail-Nooriala-War-of-Gods%20-and-anachromism-of-Obamas-policies.htm

حمید سکولار:  سپاسگذار دکتر، بسیار آموزنده بود. من فکر می کنم عامل بسیار مهم توسعه انسانی در سطح توده های مردم در کشور ما به سطحی رسیده که هم سکولاریسم و هم دموکراسی به خوبی فهمیده و خریدار دارند. اما بعید میدانم کشور های اسلامی عربی هنوز بتوانند دورنمای دموکراسی را ببینند ، هدف اینها همچنان برداشتن حاکم هست و برای پس از آن بی برنامه اند. در حالیکه از تجربه حکومت اسلامی ، ما هر روز بیشتر یاد میگیریم که عدم بازتولید استبداد باید هدف ما باشد نه صرفا برداشتن حاکم مستبد. و این بدون پیوند سکولاریسم و دموکراسی ممکن نیست. پاینده باشید.

 

حسين: نوشتهء بسیار جالبی‌ بود، واقعاً لذت بردم، اما نکته‌ای برایم مطرح است: همان طور که اشاره شده تجربه حکومت دینی در ایران به سی سال زمان نیاز داشت تا به آنچه  که امروز اغلب (و نه همه) مردم رسیده اند برسیم، و این زمان بسیار بسیار طولانی‌ بوده ( در مورد من از شروع کودکی تا میان سالی‌ یعنی‌ مهمترین بخش زند‌گیم‌) و نکته اینجاست که شما راه حل را در پایان دادن به حکومت دینی و انتخاب حکومت سکولار می‌‌دانید که البته در فضای امروز ایران  و پس از تحمل سی سال خفت و سر سپردگی در برابر ملایان قابل طرح است، این راه حل در مورد بقیه کشور‌های منطقه به احتمال زیاد عملی‌ نخواهد بود، فقط به این نکته توجه کنید که هر زمان  (یا دست کم بخش قابل توجهی‌ از آن ملت) حاضر بودند در پاسخ به فتوای یک نفر هر کاری انجام داده و  آماده "شهید" شدن بودند طرح حکومت سکولار موفقیت آمیز نخواهد بود! به نظر من استراتژی فعلی‌ آمریکا در برابر حکومتهای منطقه در صورتی‌ که واقعا قادر به کنترل تندرو‌ها باشند همراه با زمینه سازی برای شروع دموکراسی میتواند به نتیجه بهتری برسد (در مقایسه با تشویق به برقراری حکومت سکولار).

حکومت سکولار میوه دلچسب فرزانگی یک ملت است که به سادگی‌ و با هر برایندی از جامعه به دست نمی‌آید، نیروهای متفاوت و گاه با جهت متضاد بارند حرکت یه جامعه را به سمت و سو‌ی نه مشخص هدایت میکنند، کنترل این نیروها کاریست بسیار مشکل که بخش مهمی‌ از آن را راهبران فکری جامعه، افرادی نزیر شما، میتوانند انجام دهند.

 

بنای کج «رفراندوم 12 فروردين 1385» ـ علی افشاری

http://www.newsecularism.com/2012/03/30.Friday/033012.Ali-Afshari-1358-Referandum.htm

پرتو نوری علا: آقای افشاری گرامی! از خواندن مقاله تان بسیار لذت بردم، اما این سئوال برایم مطرح است؛ اگر بنای جمهوری اسلامی، از آغاز به این وضوح کج گذاشته شد، چرا اصلاح طلبان هنوز با اصرار می خواهند خانه ای را که از پای بست ویران است اصلاح کنند؟ چرا آنان خواهان حفظ این نظام پر از فریب و ریا هستند؟
از پاسخ شما سپاسگزار خواهم شد. با احترام.

********************

جمعه 4 فروردين ـ 23 مارس 2012

دو افسانه‌ی‌‌ سیاسی ـ شيدان وثيق

http://www.newsecularism.com/2012/03/23.Friday/032312.Chidan-Vasigh-Two-political-myths.htm

پيروز: مقاله ای منفی بافانه تر و بدون محتواتر از این تا بحال در نشریه شما ندیده بودم. پس از +33 سال هنوز افرادی هستند که خود را روشنفکر و تحلیلگر هم میدانندولی بجای پوزش و اظهار ندامت از کردهشان با بحکومت رساندن آخوند، باز هم آب در آسیاب همین نظام میریزند. به یزدان که گر ما خرد داشتیم...

********************

جمعه 26 اسفند ـ 16 مارس 2012

همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف

http://www.newsecularism.com/2012/03/16.Friday/031612.Esmail-Nooriala-A-conference-with-reversed-demo.htm

جاوید آزادی: هر حکومتی در کشورهای دمکراتیک بر مبنای قانون اساسی آن کشور تشکیل می شود. حکومتی که پس از آزادی ایران تشکیل می شود بر مبنای قانون اساسی نوینی است که در مجلس موسسانی که نمایندگان آن منتخب اکثریت مردم ایران و طی یک انتخابات آزاد برگزیده شده اند تدوین می گردد.

برخلاف نظر شما (*) که حکومت آینده اول یک حکومت متمرکز است و بعد بصورت قطره چکانی عدم تمرکز را پی می گیرد، اگر امروز امر عدم تمرکز را نیروهای سیاسی اپوزیسیون بپذیرند طبعاً قانون اساسی نوین ایران ساختار حکومتی غیر متمرکز را در مواد این قانون پیش بینی می کند و از همان ابتدا حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اقوام ایرانی در این قانون ملحوظ می شود و حکومت برآمده از این قانون هم از همان ابتدا یک حکومت غیر متمرکز خواهد بود.

در زمینهء بررسی اختلافات هم موضوع پیش روی ائتلاف و آشتی ملی در حد تریاک کشی یک همسر نیست که بتوان آن را به یک پزشک معرفی و در مورد اعتیادش درمانی را آغاز کرد. متأسفانه سازمان های قومی که خود خواسته خود را به ملیت ارتقا داده و خواستار حکومتی فدرال در آینده ایران هستند برای حل اختلاف و آشتی در همایش ها شرکت نمی کنند بلکه برای قبولاندن این نوع ساختار حکومتی به شرکت کنندگان در همایش هستند و هرجا با مخالفت عمومی مواجه می شوند همایش را ترک می کنند.

متاسفانه آقای نوری علا در بسیاری از این همایش ها که تاکنون تشکیل شده است بعلت دوری جستن از فعالیت های سیاسی و پرداختن به مباحث فرهنگی از روند دکترین ملت سازی اقوام ایرانی اطلاعات عینی و تجربی ندارند. مسئلهء ملت سازی از اقوام ایرانی به تدریج و با پشتیبانی مالی و کارشناسی برخی از کشورهای خارجی همسایه میهنمان و غربی ، به تدریج رشد یافته و سعی فراوان می شود که این دکترین را در سپهر سیاسی میهنمان جا بیاندازند و تا آنجا پیش رفته اند که این ملت ها ایرانی بودن خود را پذیرا نیستند.

قالب رنگین کمان سیاسی برای یک ائتلاف ملی را خارجی هائی که مایل به تحقق این ائتلاف نبودند پیش کشیده اند و همین قالب تاکنون ترمز بزرگی برای هرگونه ائتلاف بوده است.

ائتلاف باید ابتدا با متحدین طبیعی که حداقل اشتراکات را قبول دارند شکل بگیرد و نه سازمان هائی که علیرغم مسئله داشتن با آن اشتراکات به این ائتلاف دعوت می شوند و نیروهای خود را صرف جدل های بیهوده برای بکرسی نشاندن اهداف و اغراض خود دارند

در پایان باید این نکته را عنوان کنم که مشکل ائتلاف ملی فقط اقوام ملت شده نیستند بلکه خود خواهی ها و خود بزرگ بینی های بخشی از سازمان های سیاسی اپوزیسیون هم دراین زمینه نقش های بازدارندهء بزرگی را ایفا نموده است. مردم ایران و آزادیخواهانی که برای آزادی ایران مبارزه می کنند بدقت سوابق هریک از این سازمانها را زیر نظر دارند و میدانند کدام سازمان سیاسی مدعی آشتی ملی توانسته از زمان ظهور خود ائتلافی را با یک و یا چند سازمان سیاسی دیگر داشته باشد.

 

 (*) توضيح اسماعيل نوری علا: من اين نکته را ننوشته ام و اگر دوست ما مقاله را دوباره بخواند خواهد ديد که مشغول طرح نظرات آنانی بوده ام که منظورشان از عدم تمرکز همان تمرکز است.

 

********

خشایار رُخسانی: درود به آقای دکتر اسماعیل نوری علا و سپاس از نوشته شما.

یکم ) با آنکه من همداستان (موافق) با اداره-ی ایران برپایه-ی ساختار «پیمانگان (فدراسیون) استانی» هَستم، ولی برای اینکه ساختار سیاسی آینده-ی ایران بگونه-ی تاشتیک (قطعی) روشن شود، نیاز به یک همه پرسی آزاد است که همه-ی مردم ایران بتوانند با برخورداری از آسایش و امنیت، آزادانه در آن بهُماسند (شرکت کُنند). بانگر به این راستی که هم اکنون آن مردمی که باید ساختار سیاسی آینده-ی ایران را روشن کُنند، در درون ایران زندگی میکُنند، و از امکان رای دادن و روشن کردن ساختار سیاسی آینده-ی ایران بی بهره هَستند، هرگونه پیمانی هم که امروز میان اپوزیسیون برونمرزی و نمایندگان تیره های ایرانی بسته شود، نمی تواند از ارزش اجرایی برخوردار باشد. از اینرو باید به نمایندگان تیره های ایرانی که خواهان سامانه-ی پیمانگان اُستانی هَستند، از پیش واباند (فهماند) و پذیراند که اینگونه خُرسند بخشی ها (موافقت ها) تنها ارزش خوشامدگویی (تعارف) دارند، و ارزش راستین و ورسنگ (اعتبار) آنها به رای مردم ایران و در یک همه پرسی آزاد بستگی دارد.

دوم) با سپاسداری از وجود انقلاب رسانه ای همانند تارکده (اینترنت)، فیسبوک، تویتر، تلوزیون های ماهواره ای، و تارکده ای میتوان این هَمایش پیشنهادی شما را به کمک یکی از تلوزیونهای برونمرزی برای نمونه «تلوزیون پارس» انجام داد. به دینسان که پس از روشن کردن دستورنامه-ی این نشست، با فرستادن فراخوان برای همه-ی افرادِ آزاده و سرشناس سیاسی ایران در چهارگوشه-ی جهان، آنها را به هُماسش (شرکت) در این هَمایش فراخواند. پس از روشن کردن روز همایش، آنها که در آمریکا زندگی میکُنند میتوانند بودگی (حضور) زنده در برنامه تلوزیون پارس داشته باشند ولی آنها که در بیرون از آمریکا زندگی میکُنند، میتوانند به کُمکِ «وبکم» (webcam) گویانه و دوربین های رایانه ای، به این نشست بپیوندند. از راه پخش این برنامه به کمک تلوزیون های ماهواره ای و تارکده ای (اینترنتی) میتوان همگی ایرانیان درونمرزی و برونمرزی را زیر پوشش رسانه ای گرفت.

*******

معجزه غول چراغ جادو و حکایت ما ـ شهرام فريدونی

http://www.newsecularism.com/2012/03/16.Friday/031612.Shahram-Fereiduni-Aladdin-Lamp-and-or-story.htm

صمد مهماندست: تمثیلی که نویسنده به کار برده اندالبته رسا وگویای وضعیت امروز اصلاح طلبان وبسیاری از مردمیست که هنوز چشم انتظار لطف خدا هستند.اما خاطره ای دارم که شاید بتواند کمی از روحیه ی هپلی گونه ی برخی مردم را باز نماید وچنین است که در دورانی که دبیرستان می رفتم در دهه ی چهل مسیر بازگشتم از خیابانی بود که انتهای آن زمین بازی ول افتاده بود واکنون ساختمان شهربانمی فسااست .ما برای نزدیک شدن راه مان تاه بر از میان این زمین میگذشتیم . هرروز عصر شاهد معرکه ی مارگیری بودیم که بساطش را در گوشه ای از زمین گسترده وعده ای مردم بیکار ورهگذر گردش حلقه میزدند گاهی از روی کنجکاوی درنگی می کردیم تاببینیم چه میکند !هروروزمعرکه گیر به مردم قول میداد که امروز می خواهم این خدنگ مار خور را با این مار به جنگ هم بیاندازم وشما خواهید دید که چگونه مار را می بلعد وبا شگرد های خاصی چنان هیجان آفرینی می کرد که بزرگ وکوچک را در انتظاری کشنده فرو می برد وبا حقه های معرکه گیری درست سر بزنگاه که نفس های همه در سینه حبس شده بود ،ناگهان کاسه یا کلاه گدایی اش را بر دست می گرفت ومی گفت اول باید یک جوانمردی چراغ اول ما را روشن کند تا بعد من به قولم عمل کنم .سپس چنان با مایه گذاشتن از پیر وپیغمبر التماس کنان از مردم تلکه می کرد که اصلا یادشان می رفت که چه برنامه ای بنا بوده اجرا شود .خب تا اینجای ماجرا را همه ممکن است دیده باشند ولی دنباله ی ماجرا به اینجا می کشید که مارگیر نیرنگ باز از فرصت ی استفاده می کرد وبا آوردن بهانه ای بساطش را جمع می کرد و با قول اینکه فردا حتما مار را به جنگ خدنگ میفرستد ،مردم منتظر را هاج و واج رها کرده واز معرکه جیم میشد.ما که از همان آغاز کار باوری به حرف هاش نداشتیم اورا هو می کردیم که کلک پوله ،کلک پوله اما پر رویی معرکه گیر بیش از اینها بود که جا بزند !فردا دوباره وپس فردا وپسین فردا باز همان بساط وهمان فریب برپا بود ومردم ساده دل هم با امید واهی همچنان در انتظار جنگ خدنگ ومار بودند وشعار های ما هم هیچ تاثیری در واهمه ی ایشان نداشت .اگر گا هی از کسی که می دانستی بارها در روز های مختلف همچنان منتظر است تا مار وخدنگ به جنگ هم بروند می پرسیدی که چرا هر روز اینجایی وگول حرف های این شیاد را می خوری میگفتند خب شاید این کار را بکند !حالا حکایت این مردم است با عده ی بی شماری معرکه گیر شارلاتان که نظامی بر پا کرده اند که سال هاست مردم را سرکار گذاشته اند که می خواهیم بهشت را در همین زمین خدا برای شما بسازیم وبا اینکه پیشینه این فریب به 1400 سال برمی گردد و اوج آن 35 سال است وروز به روز جهنم نزدیک تر می شود اما این مار گیر ها کاری کرده اند که بسیاری را در توهم برده اند که شاید بشود.

********************

دوشنبه 22 اسفند ـ 12 مارس 2012

مکتوبات ـ حميدرضا رحيمی

http://www.newsecularism.com/2012/03/12.Monday/031212.Hamid-Reza-Rahimi-Maktubat.htm

مليحه معيريان: با سلام. آقاي رحيمي من از مطالب و نوشته ها ي شما بسيار لذت مي برم. از نظر من شما بهتري طنز نويس سياسي هستيد که تا بحال شناخته ام. اخيراً مقالات شما را براي يک عده مي فرستم. از جواب هايي که به سوالات و مشکلات(!) بسيار جالب و پيچيدهء هموطنان مومن و گرانقدر و فيلسوفان جديدالظهور می دهيد بيشتر از همهء مطالب لذت مي برم. من فقط از خودم متعجبم که چرا در عمر چهل سالهء قبل از انقلاب من ِ (مثلاً جامعه شناس) اين همه هموطنان فيلسوف و منورالفکر و باد هوايي را نمي شناختم. لعنت به دانشگاه تهران غرب زده! با آرزوي موفقيت براي شما. راکويل، مريلند.

******

محافظه کاری بزدلانه و هراس از جوهر دمکراسی ـ عطا جمالی

http://www.newsecularism.com/2012/03/12.Monday/031212.Ata-Jamali-Noorialas-federalism.htm

افشا: اگر در ایران حکومتی دمکراتیک و بر اساس ارزشهای حقوق بشری تشکیل شود وکشور هم بسمت خود کفایی علمی و اقتصادی یا اقتصاد تولیدی پیش برود فدرالیسمی که من پیشنهاد میکنم یک فدرالیسم فرهنگی و زبانی خواهد بود و نه فدرالیسم مبتنی بر خاک و خون که سبب جنگ و کشتار در مناطق چند قومی مثل شهرهایی از استان آذربایجان غربی و خراسان و تهران خواهد بود.در فدرالیسمی که من پیشنهاد میکنم هر کس قومیت و زبان خودش را انتخاب خواهد کرد و تمام اقوام و زبانهایشان در ایران رسمی خواهد بود .بر اساس نظر کارشناسان و تصویب قانون اگر تعدادی (مثلا پنجاه هزار تن)از هر قومیت یا زبانی در هر نقطه ای از ایران زندگی میکنند حق خواهند داشت بودجه دولت برای تاسیس مدارس ابتدایی بزبان قومی خودشان داشته باشد.تحصیل بزبان غیر قومی فارسی برای همه ایرانیان اجباری خواهد بود و هر ایرانی باید یک زبان قومی دیگری بزباان زبان قومی خود فراگیرد مثل آموزش عربی در حال فعلی یا در زمان شاه انجام میشد.برای هر ایرانی محدودیتی برای زندگی در هر نقطه ای از ایران بر قرار نخواهد شد.هر کس حق دارد هر قدر که میخواهد برای اعتلای زبان قومی و یا زبان فارسی از اموال خود خرج کند و هیچ کس نمی تواند وی را محدود کند.

********************

جمعه 19 اسفند ـ 9 مارس 2012

این نمایش هم تمام شد حالا چی؟ ـ الاهه بقراط

http://www.newsecularism.com/2012/03/09.Friday/030912.Elahe-Boghrat-What-after-the-election.htm

الف. سين: آنجه را که خانم بقراط در نظر نمی گيرند که وجه مشترک اپوزوسیون اصلاح طلب و انحلال طلب در بی برنامه گی است .در انتخابات تقلب می شود .در زندان ها شکنجه رایج است .فساد بیداد می کند... اینهارا همه می دانند. اما اگر همین فردا این حکومت سقوط کرد مخالفین حکومت چه برنامه ای دارند؟

********************

دوشنبه 15 اسفند ـ 5 مارس 2012

از خاتمی باید در حد خودش انتظار داشت، اما وای به ماله‌کشانش ـ نیک آهنگ کوثر

http://www.newsecularism.com/2012/03/05.Monday/030512.Nikahang-Kowsar-Don%27t-expect-too-much-of-him.htm

بابک: برخی نمی خواهند قبول کنند که خاتمی برای حفظ نظام تلاش کرده و میکند. هدف اصلاح طلبان نه سرنگونی نظام که اصلاح آن بوده و هست. من هم بر ایشان خرده نمیگیرم چون هر کس آزاد است کاری را که اعتقاد دارد انجام دهد. اما افرادی که دست به تفسیر می زنند و نمی خواهند این واقعیت را قبول کنند را نمی فهمم. هدفشان چیست؟ به هر حال خوشحالم که خاتمی یک بار دیگر خودش را نشان داد. برای من وقتی مرد که گفت "هر گونه سخن از تغییر قانون اساسی خیانت است به ایران".

********************

جمعه 12 اسفند ـ 2 مارس 2012

دربارهء جایزه اسكار ـ عباس گویا

http://www.newsecularism.com/2012/03/02.Friday/030212.Abbas-Gooya-About-Oscar.htm

پیمان: با اینکه بازی هنرپیشگان اين فیلم خیلی قشنگ بود اما هیچ سنخیتی با فیلم های دیگر اسکار نداشت و به نظر من اصلاً سلیقهء آمریکایی نبود و کاملاً واضح است که جایزه سفارشی بود. ما در ایران هر روز دعا می کنیم تا آمریکا حمله به ایران را آغاز کند. با این امت همیشه در صحنه حملهء نظامی باید آرزو باشد. یا اینکه ایران مثل سوریه شود. آخر نمی شود هم خر را داشت هم خرما را.

 

پريا: اگر اوج واقعی‌ و در بستر مردمی اتفاق بیفته هیچوقت به بیراهه نخواهد رفت ولی‌ من برای ایشان صبر و تحمل و شکیبایی و دیدگاهی‌ عمیق‌تر که بتوانند مثل سکاندار کشتی‌ ، کشتی‌ را از تلاطم امواج و طوفانهای مهیب نجات بدهند. در واقع بعد از گرفتن اسکار ،آقای اصغر فرهادی وارد مرحلهٔ جدیدتر و پیچیده‌‌تری شده‌اند که احتیاج به تعمق و تامل بیشتر هست .به هر حال وقایع قابل پیش بینی‌ نیست و هزار و یک فرضیه برای به ابتذال کشیدن این اوج فرا راهمان هست، اما اینکه ما در تقویت راه و اثر آقای فرهادی چقدر از خودمان مایه میگذاریم هم شرطی است که پرچم این اوج رو میتونه برای همیشه برافراشته و در راه صحیح قرار بده.

*********

فهرست دم افزون اشتراکات ـ اسماعيل نوری علا

http://www.newsecularism.com/2012/03/02.Friday/030212.Esmail-Nooriala-Ever-increasing%20-communalities.htm

صلح جو: قبل از هرچيز بسيار خوشحالم كه كشتي سكولارهاي سبز بعد از طي تلاطمي كوچك در درياي مشوش دوباره با صلابت تر از گذشته به راه خود ادامه ميدهد

اكنون كه اعتقاد دارين ليست اشتراكات بدين حد گسترده شده است آيا مي توان در آينده اي نزديك شاهد برگزاري اين كنگره ملي بود؟ يا هنوز چند حلقه از زنجير مفقود است؟

 *********

بابک: به امید آنکه روز دیگری را به جشن های ملی ایران زمین اضافه کنیم: روز برپایی کنگره ملی. مقالاتی که از همبستگی می گویند باعث دلگرمی می شوند. و به امید آنکه همهء نیروهای سکولار و دمکرات در کنار هم برای یک هدف که ایران است مبارزه کنند و منافع ملی را الویت اول خود قرار دهند.

********************

رفع وابستگی به نام استقلال‌ خواهی ـ کاظم علمداری

http://www.newsecularism.com/2012/03/02.Friday/030212.Kazem-alamdari-Independance-Part3.htm

مرجان: آفرین بر تحلیل های قوی و مستدل آقای دکتر علمداری گرامی. بسیار بسیار عالی بود. این 3 مقاله شما، دنیایی دیگر در برابرم گشود. آقای دکترعلمداری، از این که به جمع فعالان سیاسی پیوسته اید، بسیار خوشحالم. شما و امثال شما از گنجینه های ایران زمین هستید.از تمامی زحمات شما قدردانی می کنم و از سوی همفکرانم هم از شما سپاسگزارم. راهی شرافتمندانه تر از راهی که شما برگزیده اید وجود ندارد. همین ایده هاست که ایران را می سازد.

*********

افشا: من از شعار استقلال مردم در انقلاب بهمن این برداشت خود کفایی را داشتم این خود کفایی در رها شدن از صادرات تک محصول نفت بود.در تولید نیازهایمان بود.برای همین بود که دولت ملایان در اوایل خیلی بر روی صادرات غیر نفتی تبلیغ میکردند بعدا که عمل کردشان بد بود سر و صدایش را خواباندند

علت اصلی انقلاب اقتصاد کمپرادوری و وابسته و دلالی کشور که ایادی دربار را تغذیه میکرد و بضد منافع ملی ما عمل میکرد؛ بود ودر جوار آن عدم باور به ارزشهای حقوق بشری که خود توسط وابستگی اقتصادی پدید آمده بود و بجای ارزشهای حقوق بشری ارزشهای ناسیونالیستی کورش پرستی و آریا پرستی تقویت شد تا بجای عقلانیت مردم احساسات مردم را تقویت کنند و مردم را از شعور و عقلانیت تهی کنند زیرا اطلاعات داده شده توسط حکومت پهلوی در مورد نژاد بر تر آریا فقط دورغ و تبلیغات در مورد کورش هم یک دیکتاتور را بعنوان بنیان گذار حقوق بشر اعلام میکرد آن هم حقوق بشری که در عصر کورش ناشناخته بود ولی بنیان گزار حقوق بشر کورشی در خدمت دیکتاتوری آریا مهری بکار میرفت و تاثیری بر حقوق بشر در داخل کشور و یا سیاست دولت ایران نداشت فقط جذبه های تبلیغاتی بود و پس از انقلاب هم بعلت همان احساس گرایی و رفتار دور از عقلانیت احساسات ناسیونالیستی با احساسات مذهبی عوض شد و از ملت آریایی ایران یک امت اسلامی ساخت ولی اقتصاد کمپرادوری دلالی نه تنها عوض نشد و یک اقتصاد تولیدی هم نشد بلکه جنبه های دلالی در اقتصاد ایران تقویت بیشتری شد که این نشان میدهد ملایان همان خط وابستگی و ایران بر باد ده را و سرکوب طبقات پایین را بدتر از شاه از سر گرفته اند و در واقع نوکر وعامل همان ابرقدرتهایی است که شاه نوکریش را میکرد. این نوشته از هشت سال قبل است

هنوز هم این مسئله در ایران حل نشده است نخست اقتصاد دلالی بر اساس واردات

چرا اقتصاد دلالی و کمپرادور بر اساس واردات بر ضد دمکراسی و همراه با دیکتاتوری است:

http://efsha.squarespace.com/blog/2011/3/1/610018224505.html

در ضمن به همراه اقتصاد دلالی بر اساس واردات تفکرات ضد ارزشهای حقوق بشری و ضد دمکراسی که نشی از دام غرب قلمداد کردن آنها بود منجر به تفکرات ایدئولوژیک دینی و غیر دینی شد که اینها نیز همسو با ایجاد دیکتاتوری است.بدون رسیدن بباورهای حقوق بشری و دمکراسی مرا از بند استبداد رهایی نیست

اهمیت ارزشهای حقوق بشری در ایران و در باورمندی مردم به این ارزشها برای شکست استبداد ایرانی اسلامی:

http://efsha.squarespace.com/blog/2011/7/2/774975790655.html

در این رابطه بنظرم شما خیلی از مطالب را نادیده گرفته اید.اما مقاله شما سویه های بسیاری از بنش ایرانیان زمان انقلاب را شرح می دهد و از این کوشش ها باید بیشتر باشد.

********************

9999999999999999999

))))))))0000000