|
خانه | آرشيو: اکتبر 08 ـ نوامبر 08 ـ دسامبر 08 ـ ژانويه 09 ـ فوريه 09 ـ مارچ 09 آوريل 09 ـ مه 09 ـ جون 09 ـ جولای 09 - آگوست 2009 - سپتامبر 2009 - اکتبر 2009 ـ نوامبر 2009 ـ دسامبر 2009 ژانويه 2010 ـ فوريه 2010 - مارس 2010 ـ آوريل 2010 ـ مه 2010 ـ جون 2010 - جولای 2010 - اگوست تا دسامبر 2010 |
مارچ 2011 |
آرشيو «کوتاه و گويا»
********************
چهارشنبه 10 فروردين 1390 ـ 30 مارچ 2011
آی آزادی! اگر روزی به سرزمین من رسیدی
دریافتی از خوانندگان
آی آزادی! اگر روزی به سرزمین من رسیدی، در قالب چشمهایی سرد وترسناک نیا. برای مان از مرگ نگو. به گورستان نرو، گورستان پایان است. این بار توی دهان هیچ کس نزن، وعده ی توخالی نده، نفت را بر سر سفره ها نیار، نان مان را بر سر سفره ها یمان باقی بگذار. از آب و برق مجانی نگو. از تلاش انسانی بگو، از سازندگی و آبادانی بگو.از تعهد کور نگو، از تخصص و دانش و شعور بگو. آی آزادی! اگر روزی به سرزمین من رسیدی، با شادی بیا.با تهجر نیا، با مارش نظامی و جنگ نیا، با آواز و موسیقی و رنگ بیا.با تفنگ های بزرگ در دست کودکان کوچک نیا، با گل و بوسه و کتاب بیا. از تقوا و جنگ و شهادت نگو، از انسانیت و صلح و شهامت بگو. آزادی یک نعمت نیست، یک مسولیت است ! ما را با خودت آشنا کن، ما از تو چیز زیادی نمی دانیم. ما فقط نامت را زمزمه کرده ایم. ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم مانده ایم. ای نادیده ترین !اگر آمدی با نشانی بیا که تو را بشناسیم.. هان! آی آزادی، اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی بیا. تا بر دروازه های این شهر تو را با شمشیر گردن نزنیم،تا در حافظه ی کند تاریخ نگذاریم که تو را از ما بدزدند، تا تو را با بی بند و باری و هیچ بدل دیگری اشتباه نگیریم. آخر می دانی ؟ بهای قدمهای تو بر این خاک خون های خوب ترین فرزندان این سرزمین بوده است.بهای تو سنگین ترین بهای دنیاست. پس این بار با آگاهی بیا. با آگاهی، با آگاهی...
********************
دوشنبه 8 فروردين 1390 ـ 28 مارچ 2011
نامه محسن سازگارا به آيتالله خامنهای
به نام خدا
“وقتی مردمی تصميم می گيرند آزاد باشند، هيچ چيز نمی تواند آن ها را از پيروزی باز بدارد" (دزموند توتو)
جناب آقای خامنه ای
درست بيست سال پيش درنامه خصوصی که به واسطه خانم شما به دستتان دادم، نوشتم مسيری که می رويد کج است و روزی را می بينم که شما تنها دريک طرف خواهيد بود وتمام ملت درمقابل شما. امروزآن روزاست. دو راه پيش پای شما است. يا خودتان تسليم خواست ملت شويد. ازمسند قدرت پايين بياييد. به مردم کمک کنيد تا با انتخابات آزاد، حکومت دلخواهشان را برگزينند. زندانيان سياسی ومطبوعات را آزاد کنيد. نيروهای مسلح و تمام امکانات کشوررا درخدمت مردم قراردهيد واين بساط اراذل واوباش ودزد هايی را که برکشور مسلط کرده ايد؛ با کمک ملت جمع کنيد. و يا اين که راه کج فعلی را ادامه دهيد. دراين صورت مطمئن باشيد ملتی که درچهارشنبه سوری يک صدا ويک پارچه درسراسرکشور، مرگ برديکتاتورومرگ برخامنه ای را فرياد کرد، به زودی شما را ازدرون کاختان، طناب برگردن، بيرون خواهد کشيد. دو نکته را هم بدانيد: اول اين که با گماردن فردی روانی درراس دولت، که انصافا بايد دربيمارستان بستری شود، بلايی برسرکشور و اقتصادش آورده ايد که به زودی بهای سنگين آن را مردم با بيکاری های گسترده، فقروگرسنگی خواهند پرداخت. اگرهمين امروزهم تسليم اراده مردم شويد وفردعاقلی اداره کشوررا به عهده بگيرد، شايد به سختی بتواند مردم را ازعواقب طوفان بحران اقتصادی درراه، محافظت کند. شما مسئول تمام فسادهای اقتصادی ونابسامانی های فعلی و پيش رو هستيد. و دوم اين که دنيا عوض شده ونمی توانيد هربلايی را بر سر يک ملت بياوريد و بگوييد رعايای خودم هستند وکسی حق مداخله ندارد. اگرمثل قذافی هم به جان مردمتان بيفتيد، برايتان فايده ای نخواهد داشت. امروز آدم کشانتان مشمول تحريم های بين المللی می شوند ودرصورت ادامه سياست سرکوب، فردا خودتان تحويل دادگاه های بين المللی خواهيد شد. خود دانيد. انتخاب با شما است. فروردين نود.
********************
دوشنبه 1 فروردين 1390 ـ 21 مارچ 2011
انواع سکولاریسم
هپلی همچنان در سايت ايران ليبرال مراسم شکرخوران دارد
هپلی پس از تهدیدات واصله از سکولارهای نو مدتی مخفی شد و بعد که از پناهگاه در آمد قسم خورد و توبه کار شد که اصلا دور و بر سکولارهای سبز قدسی مآب نگردد، گو این که قبلاً هم احتیاط می کرد که یهو رنگی نشود. اما چیزی نگذشت که دوستی مقاله ای جدید از آقای اکفا(*) فرستاد که در آن چنین خواندم:
«ما می دانيم که برای يک «حکومت سکولار» مدل های مختلفی وجود دارد؛ مثلاً:
- مدلی که در آن حکومت حق دخالت در مذهب را ندارد، اما مذهب می تواند در حکومت دخالت کند (نظر اغلب اصلاح طلبانی که از «استقلال مذهب از حکومت» سخن می گويند چنين است).
- مدلی که در آن مذاهب آزادند اما حق دخالت در حکومت را ندارد (مدل امريکائی؛ نظر اغلب سکولارهائی که به آزادی مذاهب اعتقاد دارند اما نفوذ آن در قوای سه گانه را بر نمی تابند).
- مذهب حق دخالت در حکومت را ندارد اما حکومت می تواند در مذهب دخالت کند (مدل حکومت ترکيهء آتاتورکی)
- و ...»
اما انصافا این مدلی که حکومت دخالتی نمی تواند در مذهب داشته باشد اما مذهب می تواند در حکومت دخالت کند مدل بسیار جالبی است ،حالا بازهم بگویید فیلسوف و اندیشمند نداریم. همین جناب آقای (اکفا) با همین تعریف از سکولاریسم دست همه اندیشمندانی چون هابس تا پوپر را از پشت بسته. تصور کنید اگر این اندیشه سترگ عملی شود فیضیه می شود مرکز سکولاریسم و طالبان و القاعده هم می توانند شعبه بزنند و مشکل جهان اسلام و مشکل جهان با اسلام هم حل می شود.
بنظرمن درنگ لحظه ای هم جایز نیست و باید با مدد رادیو و تلویزیون تبلیغاتی با این مضمون را جا انداخت:
بشتابید غفلت موجب پشیمانی است!
سکولاریسم سبز علاج دردهای شما!
با رنگ اسلامی و طعم انقلابی!؟
هر سلیقه ای داشته باشید رضایت شما را جلب می کنیم!
محصولات فرد اعلا همتا ندارد!
محصولات فرد اعلا منحصر بفرد!
آن چه در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شدبالاخره یافت شد!
*. EKFA مخفف نام اسمال کوری فرد اعلا ست که چون اعتراض شده از ذکر آن خودداری می کنیم.
********************
جمعه 27 اسفند 1389 ـ 18 مارچ 2011
باز هم « بهمیدان آوردن نوجوانان » برای مقابله با مردمان
فرهاد جعفری ـ مشهد
سه شنبه شب ـ رفته بودم بیرون خرید. که دور یکی از میادین بزرگ شهر؛ یکدستهی بیستسینفره از نیروهای انتظامی را دیدم که درحال آمادهشدن و سازماندهیکردن خودشان بودند. احتمالاً برای مقابله با اجتماعات امشب. اما از آن فاصلهی یکصدمتری که من میدیدمشان؛ به طرز غریبی «کوتاه و ریزچثه» بهنظر میرسیدند. طوری که به چیزی که از دور میدیدم شک کردم. که مجبور شدم بروم نزدیکتر تا به چشم خودم ببینمشان. که دیدم «تعدادی نوجوان چهاردهپانزدهسالهی نحیف و ریزجثهی روستائی» هستند که لباس نیروی انتظامی بهشان پوشاندهاند. لباسهایی که چون قوارهی تنشان نبود؛ به تنشان گریه میکرد و بیش از آنکه هراسنده باشند، مضحک و خندهآور مینمودند! به اینترتیب: پس از تهران؛ ترفند استفاده از «نوجوانانِ سادهدل شهرستانی یا روستائی برای مقابله با مردمان»؛ به مشهد هم رسید. که بیش از هرچیز؛ نشاندهندهی این است که «روند زوال مشروعیت» و «ریزش همان اندک پایگاه اجتماعی هوادارانِ سنتی»، بیش از پیش دامنگیر «الیگارشی روحانیون و روحانیزادگان» شده. طوریکه اکنون؛ حتا در شهرهایی چون مشهد نیز، کسی برای «طایفهسالاران مذهبی» باقی نمانده که به دفاع از آنان و نظم ظالمانهشان برخیزد و خود را بهخاطر آنان «رویاروی جمهور مردمان» قرار دهد. حتا در میان پرسنل رسمی نیروی انتظامی. کار الیگارشی به اینجا رسیده است: «همین امروز را هم بگذرانیم؛ شاید خدا خودش فرجی کرد فردا»! اما «خدا با ماست». نه با «آنها» که سهدهه، جز «فقر و فساد و تبعیض»، چیزی به ارمغان نیاوردند و جز «ستم و نامهربانی در حق جمهور مردمان» کاری نکردند، ملتی را به انحطاط کشاندند و هرچه از ثروت و فرصتها بود، به «خود و فرزندانشان» اختصاص دادند.
********************
برای بسيجی ها خيابان انقلاب و شلمچه يكيست
سايت حکومتی جهان نيوز
شهر، سرد و گرم زيادي را از فتنهء فتنهگران پشت سر گذاشت و آخرين موعد فتنهگران هم در آستانهء بهار ما خزان شد و سياهياش را تاريخ در ياد سپرد. ولي اين بهار را به بها به ما دادند نه به بهانه. بهايي كه «شما» پرداختيد. يكي در لباس ناجا و ديگري در لباس بسيج. كم نبودند بچههاي ناجا كه با چفيه پا به خيابان گذاشتند و كم به آسمان نرفت آيةالكرسيهايي كه پشت سر بچههاي بسيج خوانده شد و چه مادرها كه بر سر سجاده، فرزندانشان را كه مدافع راه ولايت بودند دعا كردند. و شهر در آبي اخلاصتان، دست و رويش را شست و مقاومت شما را در خاطرش سپرد. سپر بلا شده بوديد. كسي حتما نميدانست اين گازهاي اشكآور چقدر رنجتان ميداد. اما بچههاي كوچك را در آغوش گرفتيد و از معركه به در برديد، در مقابل خشم كثيف اوباش ايستاديد و زخم خورديد و حتي از چند آدم عادي هم حرف نامربوط شنيديد اما "جبل راسخ" مانديد و "اشداء علي الكفار، رحماء بينهم" شديد. بوي دود گرفتيد. دست و صورتهايتان سياه و لباسهايتان خوني شد. و شايد سرما هم گاهي رمق را از دستهايتان برد. اما كسيكه از ميدان بهدر رفت، فتنهگران و اوباش بودند كه دست آخر فتنهسوز شدند و مهر تأييد آمريكا كنار دستبندهاي سبزشان خورد. حالا و در صبح پيروزي؛ شما همان بسيجيهاي ساده اي بوديد كه سالها عكسهاي جبههشان را ديده بوديم. ساده و بيآلايش ولي مرد نبرد و شهادت. بيادعا ولي شيرهاي شرزهاي كه دشمن حتي با تفنگ و نارنجك و سرنيزه هم جرأت حمله به آنها را نداشت. چه باك برادر؟! بگذار تمام رسانههاي دنيا هم بدتان را بگويند و عكس سبزها و سطل آشغالهايشان را به عنوان نماد پيروزي منتشر كنند. چشم حقيقت بين ولي غير از اخلاص و مهرباني شما به مردم و ولايت را نميبيند. كه در سرما و گرما، دست از خانواده و درس و زندگي و كار شستيد و به خيابان آمديد تا اوباش مجبور شوند به سوراخها بخزند. شما مصداق جنود خدا شديد كه ولي زمانه را تنها نگذاشتيد. و درياي لشكري شديد كه حتي فرشتگان هم به ياريتان آمدند و دست خدا پشت و پناهتان شد. مبادا برادر كه دلت از طعنهها و بيمهريها شكسته باشد! اين مظلوميتها اگر نبود كه ديگر بسيجي نبوديم. بسيجي را با مظلوميتش عشق است. با كنايه شنيدنهايش و با سكوتش. و بسيجيها را عشق است كه حواريون عشقند و خيابان انقلاب و شلمچه برايشان يكيست، اگر تكليف باشد. اين شهر بلاجويان عاشق اش را فراموش نميكند. خدا قوت... لبخند بزن دلاور!
********************
اما مردم آمدند
محمدرضا پويا>>>
یک هفته تمام حکومت از همه ابزارهایش استفاده کرد تا مردم را خانه نشین کند تا کسی برای چهارشنبه سوری به خیابان نیاید. اما مردم امدند وسعا هم امدند. پس این جنبش به ان اندازه رادیکال هست که تهدیدات حکومتی خانه نشینش نکند. از قبل روشن بود که در این روز دختران و پسران جوان آگاهانه قوانین اسلامی حکومت و بویزه جدا سازی جنسیتی را زیر پا خواهند گذاشت. و همین اتفاق هم در ابعاد میلیونی افتاد. جوانان، پسر و دختر دست در دست هم رقصیدند و این یعنی حمله به آپارناید جنسی، حمله به قوانین اسلامی. حضور متفاوت مردم در چهارشنبه سوری نشان داد که جنبش اعتراضی مردم در ایران دارای پتانسیل بالای ضد مذهبی است و زنان بعلت سی و دو سال آپارتاید جنسی و نفی نفس انسان بودنشان در قوانین اسلامی، نقش ویزه ای در این جنبش دارند. در این جنبش زنان در صف اول مبارزه قرار دارند. . افکار عمومی در غرب یعنی مردم و نهادهای مدنی بشدت به این جنبش در ایران دل بسته اند. اما دول غربی و مدیای غرب کماکان بدنبال آن هستند که بدون دخالت مردم ، تغییرات سیاسی را از بالای حکومت دنبال کنند. این مدیا به اضافه جریانات اصلاح طلب از به میدان امدن، جنبش خلاصی از فرهنگ سیاه اسلامی خوشحال نیستند، اینها از به میدان آمدن جنبش ضد مذهبی خوشحال نیستند، اینها از بمیدان امدن زنان پیشرو که برای لغو و سرنگون کردن قوانین ضد زن اسلامی به میدان امده اند، خوشحال نیستند. به همین علت این رسانه ها منظور رسانه های اصلاح طلبان، بی بی سی......، و اخبار مبارزاتی روز زن و روز چهارشنبه سوری را منعکس نمی کنند. اینها میخواهند مردم را در چهارچوب جنگ باندهای اسلامی حکومت نگه دارند. مردم مدتها است که از اینها عبور کرده اند و برای سرنگونی کل نظام اسلامی میجنگند.
********************
چهارشنبه 25 اسفند 1389 ـ 16 مارچ 2011
شتر سواری دولا - دولا میسر نیست
آرش صبحی ـ ایران
با درود به شما هموطنان و دست اندرکاران نشریه مجازی جنبش راه سبز ( جرس)
براستی اگر معتقد به رنگین کمان بودن جنبش سبز هستید چرا از این مرزبندیهای انتزاعی پرهیز نمیکنید؟ چرا وقتی شورای هماهنگی راه سبز امید خودرا همراه مردم و جنبش دمکراسی خواهانه ملت ایران می داند، از معرفی اعضای آن وشفاف شدن عناصر این شورا خودداری میشود، و نوعی پنهان کاری در این شورا بچشم میخورد؟ مگر نه اینست که معتقد به مطالبات برحق ملت ایران هستید؟ مگر نه اینست که خودشان را در مسیر خواستهای تاریخی و به یغما رفته ملت ایران توسط حکومت ولائی میدانند؟ و مگر نه اینست که...؟ پس چرا در انتشار مطالب هنوز مسئله سانسوریا خود سانسوری و به بیان دیگر هنوز مسئله حذف و نادیده گرفتن دیگران، یا تفکرات متفاوت با تفکرات خودشان در دستور کارشان قرار دارد؟ نه آنها، نه شورای هماهنگی جنبش سبز و کلمه و باند اصلاح طلبان، که عناصر فریبکاری و دروغگوئی چون عطاالله مهاجرانی و کدیور و دیگرانی که امروز برای مردم خشمگین و بستوه آمده ایران دست شان رو شده و حناشان برای مردم رنگی ندارد. هنوز همان مرزبندی های احمقانه خودی و غیر خودی را چراغ راه کار خود قرارداده اند و داده اید؟
چرا وقتی بیاینیه شماره یک شورای همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران که توسط بعضی اعضاء این شورا در تهران ونه در آمریکا و انگلیس وکانادا و... منتشر می شود و در همه سایت های خبری انتشار می يابد، شما – سایت کلمه و رسانه های وابسته به اصلاح طلبان در هر شکلی از انتشار این بیانیه طفره می روند؟ براستی اسم اینگونه اقدامات چیست، و ترجمان این اقدامات را باید چگونه ارزیابی نمود؟
تا کی باید شاهد وجود یک مافیای پنهان، و حامی یک دیکتاتوری آخوندی در ایران باشیم؟ شما را بخدا بیائید با این ملت خسته و زخم خورده یکرنگ و یک رو باشید. شما حتی در مورد زندانیان سیاسی هنوز هم خط کش در دست دارید و مدام مشغول خط کشی و مرزبندی های دههء شصت و هفتاد هستید. بس کنید. بگذارید مردم متولیان این رسانه، صحنه گردانان این شوراهای در تاریکی ایستاده، و هر کمیته و تجمعی که مدعی مبارزه با استبداد خونخوار آخوندی هستند را بشناسند. چرا شجاعت و شهامت خود را از دست داده اید؟ چه دلیلی دارد که یک ملت هفتاد میلیونی که بیش از 85 درصد آن مخالف بی چون و چرای رژیم ولایت مطلقه فقیه و دزدان و غارتگران عبا پوش و کت وشلواری، وحتی فکل کراواتی هستند و برای مرگ آن ثانیه شماری می کنند نباید از ماهیت یک تشکل سیاسی مدعی مبارزه با دیکتاتوری حاکم بر کشور و عناصر و دست اندرکار آن با اطلاع باشند؟ تا چه زمانی می توانند در تاریکی بایستند و بیانیه و فراخوان بدهند؟ تا کی می خواهند از پشت دیوارهای بتونی سیاست که مدت هاست ترک برداشته واز لای درزو شکاف های آن می توان بر بسیاری از حقایق ننگین و فریبکارانه پی برد، با عناوینی فریبنده، و هزینه کردن از نام این و آن شخصیت سیاسی که مدعی همراهی با جنبش بوده و نه رهبری، شاهد صدور بیانیه های شداد و غلاظ این یا آن شورا باشد نه چندان روشن و مشخص باشیم؟
بیائيد رک وراست و بصورت تمام قد روبروی مردم بایستید و چون عطا الله مهاجرانی ماهیت زشت و زیبای خود را به نمایش بگذارید تا مردم بتوانند از شبههء فریبکاری سی و دو ساله رهائی یابند و بدانند که چه کسانی طرف تعامل گفتگو، و همراه راستین و دروغین آنها هستند.
آقایان و خانم های اصلاح طلب و عافیت طلب و جیره خوار، باید تا این حد فهیم باشید و به نقطه ای از بلوغ سیاسی رسیده باشید که بعد از سی و دوسال ننگ و نیرنگ و جنایت و خدعه جمهوری اسلامی، شتر سواری دولا – دولا امکان پذیر نخواهد بود، الا خود فریبی که آن هم سال هاست نخ نما شده و خریداری ندارد.
********************
دوشنبه 23 اسفند 1389 ـ 14 مارچ 2011
هیلا صدیقی، شاعره جوان در چنگال اطلاعات سپاه
جهان زن>>>
بالاخره وزارت اطلاعات سپاه که تحمل شعرهای زیبا و ضداستبدادی هیلاصدیقی را هم تاب نیاورد و با احضار او و تفتیش خانه ای برای پرونده ای تشکیل داده و این پرونده را به دادگاه فرستادند و زبان او را نیز قطع کنند. آن ها با تلاش برای پرونده سازی برای او و اخراج از محیط کارش، قصد دارند تا مردم را از شعرهای با مضمون و آتشنیش محروم سازند. اما همچنان محبوب قلوب است. سربازان گمنام امام زمان تحت ریاست حسین طائب، بر این باورند که گویا با این اقدامات در آستانه ی سه شنبه های اعتراضی می توانند مردم را بترسانند. اما باید بدانند چنین جسارت هائی آتش خشم و شعله های نفرت جوانان و مردم را برافروخته تر خواهد ساخت. سروده ای از هیلا صدیقی که ماهیت سپاهیان کودتاچی را بر ملا می کند و خشم آن ها را برانگیخته است. پیش بینی درخشان این شاعره جوان در باره خیز مجدد جنبش را اینجا ببینید. هیلا صدیقی، شاعره جوان و فعال مدنی و سیاسی که بعد از انتخابات شعرهایی با مضامین اجتماعی – سیاسی سروده بود همزمان توسط وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران احضار و پرونده اش به دادگاه انقلاب ارسال شده است. این شاعره جوان که در انتخابات سال 88 از جمله طرفداران میرحسین موسوی بود از آذرماه امسال به وزارت اطلاعات احضار شده بود و روزانه ده تا 11 ساعت مورد بازجویی قرار می گرفت. در عین حال همزمان پرونده ای از او در سازمان اطلاعات سپاه نیز تشکیل شده است و ماموران امنیتی با حضور در منزل وی، به جست و جوی خانه پرداختند و اطلاعات شخصی او را نیز ضبط کردند. او در پاسخ به خبرنگار «ندای سبز آزادی» در مورد این بازجویی ها گفت که ترجیح می دهد سکوت کند و منتظر تشکیل دادگاهش بماند. خانم صدیقی در عین حال اضافه کرد که هیچ اتهامی را نمی پذیرد و همواره چه پیش و چه پس از انتخابات در چارچوب قوانین رسمی کشور فعالیت کرده است. خانم صدیقی از جمله فعالان انتخاباتی در ستاد 88 و رئیس ستاد باران بود و شعرهایی از این شاعر جوان به صورت کلیپ در دوران انتخابات پخش شد که معروف ترین آن “شکست سکوت” با مطلع “از خاک سکوت آتش فریاد بسازیم، من با تو و ما میهنی آباد بسازیم” بود. شعار تبلیغاتی اصلاح طلبان در جریان گرلمیداشت سالگرد دوم خرداد در استادیوم 12 هزارنفری آزادی با عنوان “صد واقعه چون دوم خرداد بسازیم” نیز توسط هیلا صدیقی ارائه شده بود. از جمله شعرهای خانم صدیقی که با استقبال بسیار زیادی هم مواجه شد می توان به “زن ایرانی”،” کلاس درس خالی مانده از تو”، “شب آیینه ها”، گل مریم”، “بابا” و “سبزست دوباره” اشاره کرد. هیلا صدیقی که در یکی از سازمان های شهرداری تهران کار می کرد تابستان امسال به دلیل فشارهای سیاسی، خارج از محیط کار مجبور به استعفا شد.
********************
جمعه 20 اسفند 1389 ـ 11 مارچ 2011
مردگان متحرک، نمایانگر نظام پوسیدهء اسلامی
حمید اکبری
می گویند یک عکس گویاتر از هزاران کلمه است. تصویر آقای مهدوی کنی که به جای آقای هاشمی رفسنجانی تکیه بر ریاست مجلس خبرگان رهبری زد، بیش از آنکه نشان از پیروزی آقای خامنه ای و اعوان و انصارش بر جناح پشتیبان سران باصطلاح «فتنه» داشته باشد، نمایانگر زوال حکومتی است که درست بسان خود آقای مهدوی کنی زهوارش در رفته است.
فرق است میان روزگاری نزدیک به سی سال پیش که آقای مهدوی کنی به عنوان نخست وزیر دست چین آقای خمینی پس از قتل رجایی و باهنر زمام امور حکومت اسلامی بحران زده را بگیرد تا امروز که جایگزین مرد مورد وثوق خمینی، هاشمی رفسنجانی، بشود. آن دوره مهدوی کنی بعنوان مردی 50 ساله، آستان بوس ولی فقیه 79 ساله ای شد که پیشتر بر وی معلمی کرده بود و در عین آدمکشی،در میان شیفتگانش اقتدار داشت. امروز مهدوی کنی، پیرمرد 79 ساله ای است که برای حفظ ولی فقیه ای به میدان آمده است که 8سال از خودش جوانتر است و در عین آدمکشی، متزلزل و منفور مطلق است. اگر خمینی در میان آخوندها و سپاه و شیفتگانش و در طیف های مختلف حکومت وحدت کلمه را ببار می آورد، خامنه ای تفرقه ساز بی بدیلی است.
در کشوری جوان که میانگین سنی آن کمتر از سی سال است، مهدوی کنی پس از سی سال از قعر ظلمات تاریکی اندیشی اش بیرون می آید که جای هاشمی را به عنوان منجی نظام جمهوری اسلامی بگیرد. ظاهرا عارضه نسیان مانع از آنست که او متوجه گردد که در بحران سی سال پیش، متلاشی شدن رجایی و باهنر با بمب منجر به یکپارچگی بیشتر در جبهه طرفداران حکومت استبداد دینی شد و در مقابل بحران امروز ناشی از متلاشی شدن همان جبهه است.
از قرارمهدوی کنی در واکنش به حرف های آقای موسوی در مناظره های انتخاباتی گفته است که «ایکاش مرده بودم و حرف های موسوی را نمی شنیدم». معلوم نیست که اشاره ی او به کدام حرفهای موسوی است زیرا که موسوی علیه نظام و یا رهبری حرفی نزده بود. ولی آنچه با تصاویری که امروز از آقای مهدوی کنی مشخص است همانا تمثیل مرده متحرک است. این مردگان متحرک نمایانگر نظام پوسیده جمهوری اسلامی هستند؛ نظامی که اکنون در تفرقه ای علاج ناپذیر دست و پا می زند و در مقابلش زنان و مردانی قرار دارند که یکپارچه و مصصم خواهان برچیدن این نظام سراسر فاسد هستند. پایان مصرف مهدوی کنی و این نظام نزدیک است.
********************
چهارشنبه 18 اسفند 1389 ـ 9 مارچ 2011
مهاجرانی در لندن باز خبرساز شد
خودنويس
عطاالله مهاجرانی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی در زمان خاتمی و معاون رئیس جمهوری در دوران هاشمی و معاون نخست وزیر در دوران موسوی که از سالها پیش در لندن بهسر میبرد، در جلسهای، دیدگاههایش در بارهء جنبش سبز و آیتالله خامنهای را مطرح کرد.
مهاجرانی در این جلسه که در روز 13 اسفند و در شهر لندن برگزار شد، گفت که راه دموکراسی، راهی طولانی است و برای رسیدن به دموکراسی با یک دوراهی روبرو هستیم؛ اصلاح و انقلاب.
این مقام سابق جمهوری اسلامی ضمن اشاره به تحولات شمال آفریقا، گفت که ملت و جنبش سبز کدام راه را دنبال میکند؟ مهاجرانی بر اساس ویرایش دوم «منشور جنبش سبز» گفت که جنبش، گزینه «اصلاح» را انتخاب میکند. مهاجرانی ترجیح داد برای نتیجه نگرفتن سریع جنبش، تعبیر «مهندس بازرگان» را مطرح کند که سالها پیش گفته بود: «به این شب جمعه وصلت نمیدهد.»
مهاجرانی تاکید کرد که شرایط ایران و کشوری مثل مصر فرق میکند، چون رژیم حسنی مبارک وابسته بود اما رژیم ایران مستقل است.
او همچنین با اشاره به اینکه خانواده «مبارک» نماینده فساد مالی در مصر بوده، گفت که با وجود آنکه منتقد آیتالله خامنهای است، اما حتی یک لکه خاکستری در زندگی اقتصادی او و خاندانش نمیتوان پیدا کرد.
این سخنان وزیر اسبق ارشاد با انتقادهای مختلفی در فضای مجازی روبرو شد. مجید محمدی، یکی از کسانی که از دوران انقلاب فرهنگی دانشگاه شیراز در سال 1359 همگام با مهاجرانی بوده و از بسیاری دیگر از فعالان سیاسی، مهاجرانی را بهتر میشناسد در یادداشتی به تحلیل سخنان مهاجرانی پرداخت. محمدی در این یادداشت نوشته است: «اقرار مهاجرانی خامنهای را از مجموعهی حکومت فاسد زير دستش منفک می کند گويی که شخصی که در اين کشور قدرت مطلقه ر در اختيار دارد هيچ مسئوليتی در مورد فساد جاری و نهادينه شده در دستگاههای دولتی و حکومتی ندارد. اگر در دستگاه های دولتی تحت نظر سه قوه ظاهرا بودجه و ديوان محاسباتی وجود دارد (که خود اعتراف دارند از دخل و خرجها اطلاعی ندارند و هر ساله بودجه ها و هزينه ها با هم شکاف پيدا می کنند) در دستگاههای تحت نظر رهبری (بنيادها، موقوفات، موسسات) اصولا خود را موظف به ارائهی بيلان به مردم نمی دانند و تنها بايد مثل مهاجرانی به عدالت ولی نعمت خود باور داشت تا امکان فساد يک مجموعهی تاريک را کنار گذاشت. کسی که رسانه ها را می بندد و مردم معترض را در خيابان ها می کشد چه انگيزهای غير از حفظ منافع و قدرت نامشروع خود می تواند داشته باشد؟ برای مورد جالب تر رهبر قدرتمند و غير مسئول کافی است نگاهی به قذافی بيندازيم که همچنان خود را فردی غير مسئول می داند و بر اين باور است که مقام دولتی ندارد تا استعفا دهد.»
مجید محمدی در جایی نیز به رابطه مهاجرانی با هاشمی رفسنجانی اشاره میکند و همچنین بحث را به ساختار رسانه او میکشاند: «برای عدم وثوق و بی اعتباری مهاجرانی تنها کافی است به رفتار سايت جرس (که زير نظر مهاجرانی و همسرش و برادر همسرش، محسن کديور اداره می شود) در يک سال و نيم گذشته مراجعه کنيد؛ يک نمونهی اظهر من الشمس دروغ بافی آن، نامه ساختگی صادق لاريجانی به خامنهای بود که هر کس با فضای سياسی ايران آشنايی داشته باشد به راحتی می تواند بر ساختگی بودن آن مهر تاييد بگذارد. اعلام عدم اطلاع مهاجرانی از اين که موسسه دعوت کنندهی مهاجرانی موسسه ی واشينگتن بوده است نيز مورد ديگری از دروغگويی اخير مهاجرانی است. ما به عنوان شهروندان بدون حق چرا بايد شهادت کسی را که نمايندهی مجلس، هشت سال معاون دولت سراسر فاسد هاشمی رفسنجانی بوده و چند سال است در خانهی شخصیاش در لندن (بدون شغل و درآمد از جامعهی ميزبان) زندگی می کند باور کنيم؟ آيا حق نداريم بدانيم نمايندهی سابق مجلس، معاون سابق رئيس جمهور و وزير سابق که اکنون نيز چهرهی عمومی است از چه منابعی برای گذران زندگی خود بهره می گيرد؟ متاسفانه مقامات دولتی جمهوری اسلامی فرم مالياتی سالانه پر نمی کنند تا از آن طريق بتوان ميزان درامدها و دروغگويیهای مالی آنها را تحت مداقه قرار داد. جمهوری اسلامی راه کشف دروغگويیهای مالی و فساد مقامات را بسته است و اين خود بهترين دليل برای فساد آن است.»
همچنین بسیاری از فعالین اینترنتی در وبلاگها و سایتهای اشتراک لینک از جمله بالاترین به مهاجرانی تاختهاند. بهنظر میرسد بخشی از انتقادها متوجه جبههگیری مهاجرانی در برابر انقلاب و کنار زدن کامل قدرت باشد.
********************
دوشنبه 16 اسفند 1389 ـ 7 مارچ 2011
تغییر به رهبری و نه رهبر نیازمند است
احمد رأفت
باز بوی بت سازی و شخصیت پرستی میاد. سی و دو سال گذشت و هنوز ما نیاموختیم که تغییر به رهبری احتیاج دارد و نه رهبر. حتی خودنویس هم بهدام این بازی افتاده است. شخصا شکی در ساده زیستی میر حسین موسوی و زهرا رهنورد ندارم و با وجود اختلاف نظرهای بسیار با اقای موسوی برای ایشان و خانم رهنورد احترام بسیاری قائلم. ولی هرچه فکر می کنم دلیلی نمیبینم که روز تولد اقای موسوی تاریخی مناسب برای تظاهرات خیابانی باشد. دلیلی هم نمی بینم که مردم برای دستگیری آقایان موسوی و کروبی و نه دیگر دستگیر شدگان به خیابان بریزند و قیام کنند، همچنانکه به خیابان نه ریختند و قیام هم نه کردند. اگر قرار بر قیام بود و جامعه امادگی انرا داشت، بسی دلیل و فرصت مهمتر وجود داشت و دارد. ما ایرانی ها گویا بدنبال دمکراسی نیستیم و فقط می خواهیم از شر کسانی که در این دوره از تاریخ حکومت را غصب کرده اند خلاص شویم و بدون انکه اداره کشورمان را خودمان بعهده گیریم بار دیگر انرا به قهرمان جدیدی واگذار کنیم. شاه را برداشتیم و کشور را دادیم دست خمینی. خاتمی را انتخاب کردیم و بعدش برگشتیم سر کار و زندگیمان. حالا بهدنبال قهرمان بعدی هستیم و فعلا ماندهایم کروبی را انتخاب کنیم یا موسوی. هنوز موسوی به قدرت نرسیده تولدش را جشن میگیریم، همچنانکه چهارم آبان تولد محمدرضا پهلوی را جشن میگرفتیم و روز درگذشت خمینی هم تعطیل عمومی است. دوستان به هر کشور دمکراتیکی که می خواهید سفر کنید و ببینید اصلا کسی میداند رئیس جمهور یا نخست وزیرش در چه روزی و حتی چه سالی متولد شده است؟ اکثریت مطلق کاتولیکها از تاریخ تولد پاپ هم اگاه نیستند. ما رهبران سیاسی کشور را حتی اگر آنها هم نخواهند با این رفتارمان به دیکتاتور و رهبر تبدیل میکنیم، در حالیکه دموکراسی به نهاد احتیاج دارد و هرگز از طریق فرد تامین نمیشود. حکومت فردی حتا در بهترین شرایط بر پایه روابط ارباب و رعیتی استوار است. ارباب خوب میتواند امتیازهایی بدهد و ارباب بد آنها را بگیرد، در هر صورت مردم از حقوقی برخوردار نیستند. تفاوت امتیاز و حقوق ، تفاوت رهبر و رهبری، تفاوت اصلی حکومت غیر دموکراتیک با حکومت دموکراتیک است. ارکان دمکراسی توسط افراد اداره نمیشود بلکه بلکه احزاب، سندیکاها، مطبوعات آزاد هستند که سرنوشت حکومت را رقم میزنند و افرادی که در قدرت قرار دارند نمایندگان این نهادها هستند و همانگونه که سرکار گذارده شدند از کار هم برکنار میشوند.
********************
مسئله این است که جانشین این رژیم چه باید بشود
ابوالحسن بنی صدر>>>
اين مرده
در حال گندیدن و متلاشی شدن است. جامعه این را حس میکند. مسئلهای که برای جامعهی امروزی هست، این نیست که این رژیم باید برود و شعارها حالا به این مرحله رسیده است. مسئله این است که جانشین این رژیم چه باید بشود. این مسئله یک مقداری ترس و تردید ایجاد کرده است؛ ترسهایی که طی سی سال القاء شده است. به تدریج که این جنبش جلو آمده، به آن لحظهی تصمیم نزدیک شده است و میشود. البته هنوز از دید من شعار «مرگ بر ...» ارادهای را بیان نمیکند. بیزاری و تنفری را بیان میکند. این نه معنای تصمیم است. هر وقت مردم ایران بهخصوص جوانان رسیدند به این که «نه» به ولایت فقیه بگویند، «آری» به ولایت جمهور مردم بگویند، آن وقت رسیدن به تصمیم است. چون وقتی شما میگویید «آزادی آری، استقلال آری، جمهوری آری» اینها یعنی تصمیم گرفتهاید، اما وقتی میگویید «مرگ بر ...»، خب تنفری را اظهار کردهاید. حالا بهتر این است که هموطنان ما از این تنفر بکاهند و بر آن تصمیم بیافزایند. بنابراین ارزیابی من از جنبش و ادامهی آن چنین است که گرچه هنوز زود است برای این که بگوییم این جنبش همگانی شده، اما دستکم میتوانیم بگوییم آنهایی هم که در آن شرکت نکردهاند، دلشان با آنهاییست که شرکت کردهاند. نه این که بیتفاوت باشند، نه؛ بیتفاوت هم نیستند. دلشان با جنبش است و این به ما میگوید که ما داریم میرویم به طرف رها شدن از این استبداد و در این بینالملل انقلاب جای کشوری که خود آغازگر بوده، انصافاً خالیست. امیدوارم که نسل جوان امروز این جای خالی را پر کند.********************
من خود را در قالب یک رهبر سیاسی نمی بینم
گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی>>>
پرسشگر (يانيک از اتريش) - شما تنها شخصیت سکولار شناخته شدۀ ایرانی هستید. ما می دانیم که شما برای آزادی و سکولاریزم مبارزه می کنید، ولی کمی بیش از آن. آیا شما با یک برنامۀ شفاف سیاسی موفق تر نخواهید بود، مانند یک صفحه شامل 10 نکته؟یانیک,
رضا پهلوی: یانیک عزیز. من دورنمای ایران آینده را در سه کتابم بیان کرده ام، شما را تشویق می کنم که کتاب های مرا بخوانید زیرا پاسخ تمامی این پرسش ها را داده ام؛ ولی من خود را در قالب یک رهبر سیاسی نمی بینم که به شما برنامۀ سیاسی ارائه نمایم، اين مسئولیت کسی است که در نهایت در رأس حکومت در آینده قرار خواهد گرفت، که یا نخست وزیر و یا رئیس جمهورخواهد بود. آنچه که تعریف کننده چهارچوب اختیارات قوا خواهد بود، قانون اساسی است و من نقشی برای خودم به عنوان منتخبی که در ادارۀ کشور رلی را ایفا کند قایل نیستم. آرزوی من در حال حاضر، همبستگی تمامی باورمندان به سکولاریزم و کسانی که در جستجوی یک دموکراسی پارلمانی سکولار برای ایران در جایگزینی با این رژیم هستند، می باشد، و بطور کلی مبارزۀ بدور از خشونت و مقاومت مدنی همراه با همکاری جامعۀ بین المللی است
پرسشگر (مهرداد از خليج فارس) - آقای پهلوی عزیز، شما گفته اید که مردم ایران باید از شما بخواهند که رهبری شان در جدال با ملاها را بعهده بگیرید. ممکن است شما به ما (ملت ایران) بگویید که چگونه ما می توانیم از شما این را بخواهیم؟
رضا پهلوی: مهرداد عزیز. نمی دانم منظور شما از رهبری چیست، در جوامع دموکراتیک اگر صحبت از یک رهبر سیاسی می کنید چنین رهبری قدرت اش را از حزب خود می گیرد و این حزب است که به رهبرش قدرت می دهد و حزبی که رای اکثریت جامعه را داشت دولت را تشکیل می دهد. من نقش خود را فراحزبی می بینم و همانطور که به درستی در 32 سال گدشته انجام داده ام مجموعه ای از رهنمودها در جهت اتحاد و همبستگی نیروهای سیاسی و دفاع از حقوق شهروندان و پایبندی به دموکراسی در قالب اعلامیه جهانی حقوق بشر بوده است و در این زمینه نیروها و شخصیت های سیاسی نیز نقش خود را ایفا کرده اند.
پرسشگر: (آزاده از ايالات متحدهء آمريکا) - شما در مصاحبه تان با آقای فرهودی گفتید که مردم می توانند شما را به عنوان رهبر انتخاب نمایند. لطفاً توضیح دهید که از مردم چه انتظاری هست و چگونه باید این پیام را برسانند که شما بپذیرید که از پشتیبانی مردمی برخوردار هستید و مردم شما را به عنوان رهبر انتخاب کرده اند؟
رضا پهلوی: آزادۀ عزیز. من فکر می کنم که پاسخ را در پرسش بالا داده ام. من به عنوان یک رهبر عمل کرده ام، آنچه که من شخصاً تا کنون انجام نداده ام ادعای رهبری است زیرا زمانی این ادعا پذیرفتنی خواهد بود که پشتیبانان شخص آن را تنفیذ نمایند.
********************
چهارشنبه 13 اسفند 1389 ـ 4 مارچ 2011
بخشی از يک مقالهء بلند>>>
میثم بادامچی