آرشيو  |  خانه  |   فهرست همهء مطالب به ترتيب نام نويسنده يا موضوع   |   پيوند به تقويم 1387  |   تماس    جستجو در سايت   |   English Section

 

=======================================================

شماره 271 ـ  پنج شنبه 14 شهريور 1387 ـ  4 سپتامبر 2008

=======================================================

منصور اسانلو

=======================================================

سروده ‌ی تازه برای مردی بزرگ:

منصور اسانلو

هادی خرسندی

ملت! تو بگیر از او، سرمشق چه سرمشقی
نومید مشو، برخیز!، پیکار چه پیکاری

منصور اسانلو ساخت، امّید چه امّیدی
امّید به پیروزی، سردار چه سرداری

با بانگ انالحقی، منصور چه منصوری
فرداش اگر بینی، بر دار چه بر داری

=======================================================

به همين سادگي!

نامه اي از زندان اوين

ابوالفضل جهاندار

خدايا من نه سلطان شکرم نه سلطان آهن و سيمان، نه اسکله قاچاق داشتم، نه گوشت آلوده وارد کردم، نه رشوه دادم، نه اختلاس کردم، نه قاچاقچي کالا و ارز بودم، نه توي خانه ام اسناد طبقه بندي شده و محرمانه داشتم، نه جوان هاي مملکت را آلوده به چيزي کردم. اگه اتهامم هر يک از اينها بود خيلي بهتر با من برخورد م يشد. نمي دانم، شايد به جرم نفرت از اسارت و استبداد بايد اين وضعيت را تحمل کنم، شايد به خاطر اينکه آزادي و عدالت را حق همه مي دانستمt شايد به خاطر اينکه نتونستم مثل ميليون ها هموطنم نفرت از ظلم را به سکوت تبديل کنم ...

=======================================================

وقتی میفهمی تو بر حق هستی و طرفت پوچ و توخالی است

گفت‌وگو با کیانوش سنجری

در ایران وقتی به زندان می‌روی، و کتک می‌خوری و فحش می‌شنوی، استدلال‌های استبدادی می‌شنوی، وقتی تنها به سبب یک مصاحبه و ابراز عقیده سه ماه در سلول انفرادی محبوس می‌شوی؛ و در دادگاه که تصور می‌کردی محل اجرای عدالت است تحقیر می‌شوی و موهای سرت را از ته می‌تراشند و بر گونه‌هایت سیلی می‌زنند، بیشتر می‌فهمی که بر حق هستی و طرف مقابلت پوچ و توخالی و زور و ظلم است. می‌فهمی که این حق توست که مبارزه کنی و مطالباتت را پیگیری کنی، کوتاه نیایی و بدانی که آزادی و عدالت امریست ضروری و بایستنی.

 

=======================================================

فاشيسم چيست؟

يدالله موقن

فاشيسم در دو کشور پيشرفتهء اروپايي ظهور کرد که يکي از آنها پرچم دار پروتستانيسم بود و ديگري مهد رنسانس. گرچه ورود اين دو کشور به جرگهء کشورهاي پيشرفته ي صنعتي به کندي صورت گرفت اما هم آلمان و هم ايتاليا سنت هاي فرهنگي درخشاني داشتند که آزادي وجدان و عقيده را محترم مي شمردند. ولي چه چيزي موجب شد که اين دو کشور ناگهان به ورطهء بربريسم سقوط کنند و از تکنولوژي مدرن براي ِاعمال خشونت آميز و کنترل انديشه سود برند؟ آيا اين دو ملت داراي معايب باطني بودند؟ آيا با ظهور فاشيسم و نازيسم مفهوم ترقي و پيشرفت مورد ترديد قرار نگرفته است؟ آيا در روند ليبرالي شدن آلمان و ايتاليا نقصاني وجود داشت؟

=======================================================

 

© 2008 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630