در مورد جایزه پروین اردلان، خیلی از ایرانیها و خیلی از فعالان
زن ایرانی میخواستند که او این جایزه را بگیرد. اگر تلاش های
افراد برجسته سوئدی در این زمینه نبود که تلاش کردند مساله زنان
ایران را مطرح کنند و نامه اصلی توسط یکی از آنها امضاء نمیشد؛
احتمالا الان هم پروین این جایزه را نگرفته بود. منظورم البته این
نیست که بقیه تلاش نکردند، ولی تلاشهای آنها به تنهایی برد زیادی
نداشت و علت اساسی آن تا حدود خیلی زیادی این است که ایرانیها در
اینجا، در موضع قدرت نیستند. یک کمی موضع ایرانیها در اروپا، با
موضع ایرانیها مثلا در آمریکا فرق میکند.
آقای امير انتظام که از حاميان تنظيم يک قانون اساسي بر مبناي
جدايي دين از سياست بود، در تابستان پنجاه و هشت به عنوان سفير
ايران به سوئد مي رود. سيزده آبان هزار و سيصد و پنجاه و هشت سفارت
آمريکا در تهران اشغال مي شود. پنج هفته بعد آقای اميرانتظام به
تهران فراخوانده و از سوي دانشجويان پيرو خط امام به جاسوسي براي
آمريکا متهم مي
شود. آن روزها الي اميرانتظام نه ساله بود. او مي گويد: « مي
دانستم اتفاق بدي در پيش است. به پدرم گفتم دوستانت به تو مي گويند
نرو، خطرناک است، چرا برمي گردي؟ او به من گفت صبور باش. من هم سعي
کردم صبور باشم تا بلکه پدرم برگردد».
جناب احمدی نژاد! ما نیز همچون اکثریت ملت ایران به این دلیل که در
جمهوری اسلامی، هیچ انتخاباتی آزاد و عادلانه برگزار نمی شود، در
انتخابات سوم خرداد هشتاد و چهار شرکت نکرده و به شما رای نداده
ایم... ولی این عدم پذیرش، و عدم رسمیت دادن به شما، دليل بر آن
نمی شود که به برخی رفتارهای شما اعتراض نکنیم. برای این که، اگرچه
عملاً و قانوناً رییس جمهوری مردم ایران نیستید، اما به هر حال با
استفاده از نیروی قهریه در این منصب قرار گرفته و، با کمال تاسف،
در مجامع گوناگون بین المللی به نام ایران سخن می گویید.