بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

پنج شنبه 13 اسفند 1388 ـ  4 فوريه 2010

 

به دنبال گسترش و تعميق جنبش سبز

گفتگوی ماندانا زندیان با جوانان ایران

ماندانا زندیان: 22 بهمن یکی از روزهای بسیار سخت و دلهره آور جنبش سبز بود- هم برای شما در داخل ایران، هم برای ما که دستمان از واقعیت آنچه می گذشت و اخبار مربوط به آن دور بود. ارزیابی ها و نقدهای نوشته شده بر این روز با انتظارهای غیر واقع گرایانۀ جمعی که بی آن که دستی برای کمک به جنبش پیش آورند، خیال افتادن حکومت اسلامی از سرشان نمی رود؛ همخوانی نداشت. رژیم هم که مانند همیشه – با آن همه سرباز و اسلحه و تهدید و ترساندن- خود را پیروز نبرد با ملت خود اعلام کرد. نویسندگان و سیاستگران خردمند و واقع گرا اما از متن آن روز و آن برخوردها، مقالات ارزشمندی بیرون کشیدند که چکیدۀ سخن بیشترشان این بود: زمان گسترش یافتن و ژرف تر شدن مبارزۀ شهروندی ایران فرارسیده است. تجربه شما از راهپیمایی آن روز و نگاهتان به ارزیابی های گسترده ای که بر آن روز نوشته شد، چگونه است؟

 

مهتاب: اصولگرایان جمهوری اسلامی تمام سعی شان را کردند تا 22 بهمن را پیشاپیش در ذهن مردم روز پیروزی خود و پایان جنبش سبز نمایش دهند، بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور هم که می توان در چند دسته گنجاندشان - براندازها که خواستار سرنگونی هر چه سریع تر حکومت اسلامی هستند چون معتقدند هیچ راه دیگری برای مبارزه با این نظام وجود ندارد؛ و کسانی که بزرگ ترین سد جلوی پیشروی سریع تر و وسیع تر جنبش سبز را فقدان رهبر یا فقدان استراتژی سیاسی می دانند.- به هر روی به این خواست رژیم کمک کردند و 22 بهمن برای بسیاری روزی چنان که می پنداشتند نشد.

برای من که در تمام راهپیمایی های بعد از انتخابات شرکت کرده ام و مورد حملۀ سرکوبگران هم قرارگرفته ام و چشم در چشم آن کسی که ناسزا می گفت و باتوم بر سرم فرد می آورد دوخته ام، و تا حد زیادی بحث های نظری پیرامون جنبش سبز را هم از دید نظام های ارزشی گوناگون دنبال می کنم، هر دو نظر و نگاه فوق نادرست و دور از واقعیت و در جهت خواست های شخصی یا حزبی یا گروهی همان نظام های ارزشی خاصی است که این حرف ها را می زنند.

۲۲ بهمن بیش از هر روز دیگر و هر راهپیمایی دیگر نشان داد که اولاً حکومت اسلامی قادر به یکسره کردن کار - به زبان خودشان - از طریق اعمال خشونت و سرکوب جنبش سبز نیست و با وجود ظرفیت بینهایتی که برای رفتارهای غیر انسانی دارد، ظرفیتش برای سرپا ماندن و نیفتادن حتی با توسل به هر کوششی برای به خشونت کشاندن مبارزۀ مدنی ما، محدود است.

این تجربۀ بزرگ و ارزشمندی بود که ما بعد از دلهرۀ بسیاری که تبلیغات نظام به طور رسمی و علنی دربارۀ برخورد با حضور سبزها کرد و فضایی که برای ترسناک کردنش از هیچ چیز حتی آدمکشی کم نگذاشت، به دست آوردیم و من شخصا بزرگ ترین چیزی که از آن روز آموختم این بود که این رژیم آنقدرها که ما فکرمی کردیم توانایی ندارد. آن همه خرج، آن همه تبلیغ، آن همه تسهیلات برای هواداران یا جیره خواران دولت، آن همه ترساندن طرف مقابل با زره پوش و نیروهای مسلح در همه جای شهر، آن همه دستگیری روزنامه نگاران و کتک زدن سران جنبش یا بستگانشان در سطح شهر، در نهایت به یک میدان آزادی نیمه خالی ختم شد. ما شاید نتوانستیم بیشترین توانمان را نشان دهیم، اما بیشترین توان رژیم را در به دست گرفتن خیابان ها دیدیم و یکی از بدترین چهره های یک حکومت نظامی را به رسانه های بین المللی نشان دادیم.

 

احسان: به نظر من 22 بهمن به همگان ثابت کرد جنبش سبز در برابر کسانی که با رهنمودها و شعارهای رادیکال در عمل جنبش را به کژراهه رهنمون می شوند، یک مصونیت بالغ و قابل افتخار اخلاقی - فرهنگی یافته است. جنبش سبز ایران به درجه‌ای از خردمندی و آگاهی سیاسی رسیده است که در برابر همۀ آنچه مهتاب برشمرد و حقیقتا هم دلهره آور بود، به خشونت آلوده نشد تا شانس دستگیری یا ترور یا آسیب رساندن به سران جنبش از سوی حکومت را به حداقل برساند، خیال نیروهای تندروی به اصطلاح برانداز را راحت کند که به مبارزۀ گام به گام پایبند است، و از همه مهم تر خیال خودش و سیاستگران و نویسندگان و همراهان دور از ایران را راحت کند که مسئلۀ اصلی ساختن ایران است نه ویران کردن جمهوری اسلامی به هر قیمتی، و طرح هیچ انقلاب ویرانگر کلاسیکی در ذهن ما نیست.

یکی از دلایلی که جنبش سبز ما به کژراهه نمی افتد همین نقدها و ارزیابی ها و گفتگوهاست.

هموطنان خارج از ایران سهم بزرگی در بالا کشیدن سطح فرهنگ و اخلاق مبارزۀ سیاسی- اجتماعی ما داشته اند. ما با هر نوشتۀ خوب چند قدم به هم نزدیک می شویم، همین امروز آقای موسوی هم گفتند که جنبش سبز تنها یک حضور خیابانی نیست. یعنی همان که نتیجه گیری تحلیل گران واقع بین خارج از ایران هم هست. برای نخستین بار دید ما به یک پدیده نزدیک و مشابه است. این یعنی ما از روی دشمنی حقیقتی را که به سود کشورمان است فدای مصلحت اندیشی دربارۀ پیشینۀ سیاسی خود و دیگران نمی کنیم. به قول مهتاب: زنده باد خودمان!

 

مهشید: من با هر دو مورد ذکر شده توسط دوستان کاملاً موافقم. 22 بهمن روزی سخت و پر از اضطراب بود. رژیم موفق شده بود در دل ما ترس ایجادکند - تنها ترس و نه ناامیدی یا تردید - با وجود اين ما روحیه و اخلاق سبز خود را حفظ کردیم. همین یعنی همان دو مورد که مهتاب و احسان گفتند.

اما این ترس کمتر از یک ساعت بعد از آغاز راهپیمایی رنگ باخت. دیدن همان چشم ها که مهتاب می گوید حین فرود آوردن باتوم یا دستگیر کردن هموطنان یا ناسزا گفتن تجربه ای است که همۀ ما بیش و کم داریم، آن چشم ها در آن روز خالی بودند، ترسیده بودند، و بارها دیدیم که از معترضین گریختند.

احساس من در آن روز – حتی همان ساعاتی که در خیابان بودم - این بود که ما آنچه را که باید از خیابان به دست آورده باشیم به دست آورده ایم، باید به راه های دیگر هم بیندشیم.

بسیار جالب بود که زنگ تلفن های همراه که در مسیر میدان آزادی مرتب قطع و وصل می شدند پراکنده و قطعه قطعه موسیقی سرود ای ایران را می نواخت و همین تکه های پراکندۀ گاه دو ثانیه ای چهره هایی را به سوی خود برمی گرداند و لبخند هایی رد و بدل می شد که آدم یادش می رفت دور و بر خودش و آن لبخندها پر از زره پوش های سیاه و تفنگ و مسلسل و باتوم و آدمکش است. من حتی دیدم خانم جوانی در آن میان مقاله های یکی از نویسندگان ایرانی پشتیبان مبارزۀ مدنی مسالمت آمیز را بدون ذکر نام نویسنده - که می توانست دردسر آفرین باشد - به میانسالان می داد و می گفت چون شما به اندازۀ من از اینترنت استفاده نمی کنید من برایتان پرینت کرده ام! و هر بار هم لبخند می زد و می گفت مرگ بر دیکتاتور و می رفت. آدم باید در آن فضا باشد تا حس کند این صحنه چقدر باور نکردنی است. مقاله ای که او پخش می کرد و من هم نسخه ای گرفتم، بیانیۀ حزبی یا راهکار سیاسی نبود، هیچ تبلیغ و تأیید و باید و نباید و این حرف ها هم نبود، نگاه نویسنده بود به جنبش جوان و سبز ما و شایستگی ها و توانایی های ما ملت ایران.

 

بردیا: این سخنان که اینجا گفته می شود و من هم با آنها موافقم به این معنا نیست که جنبش سبز به چنان خودبینی و خودمحوری رسیده است که نقد را برنمی تابد و در پی تایید همۀ حرکت های خود است.

همانطور که مهشید گفت ما فهمیده ایم که جنبش باید خود را گسترش دهد، نه به این معنا که خواست ها و شعارهایش تند و تمامیت خواه شوند، به این معنی که در کنار تداوم حضور خیابانی خود به نقش آگاهی رسانی اش بسیار بها دهد- مانند همان خانم که صحبتشان شد- و نیروهای بیشتری را در بدنۀ خود جای دهد- یعنی همان پیام اصلی ارزیابی هایی که مورد نظر این پرسش است: «زمان گسترش یافتن و ژرف تر شدن مبارزۀ جنبش شهروندی ایران فرارسیده است.»

نکته ای که به نظر من می رسد این است: دلیل این که نسل جوان ایران که جلودار این جنبش است تسلیم خشونت و تبعیض نمی شود این است که در این مبارزه دنبال منفعت شخصی یا حزبی و گروهی نیست. من نمی روم در خیابان تا فردا وزیر شوم یا نامم به عنوان نظریه پرداز یکی از اصول جنبش ثبت شود. هیچ کس نام کامل تقریباً هیچ یک از اجزای بدنۀ جنبش را نمی داند و برای کسی هم اهمیت ندارد که نامی به هم زند. این همه مقاله و شعر و طرح و موسیقی و پوستر و مصاحبه به خاطر هیچ گروه و زبان و دین و باور یا بی باوری نبوده است، جنبش سبز چند صدایی اش را مرهون همین پی منفعت نبودن اجزای اصلی خود است.

حتی آقای موسوی هربار تاکید می کند که یک همراه جنبش است و نه بیشتر. اصلاح طلبان هم می توانند گروه و حزب و شاخه درست کنند، از همۀ دیگرانی هم که در این جنبش اعتراضی اند موفق تر خواهند شد، اما می دانند برهم ریختن چندصدایی این جنبش و جدا کردن یک گروه با نام مشخص حتی اگر کنار جنبش بماند اشتباه است. آقای موسوی امروز گفت: «سبز بودن یعنی "خود" در میان نبودن و خودخواه نبودن.» این درست ترین تعریف جنبش سبز ماست.

 

رضا: به نظر من اصوالگرایان آن روز در ایجاد ترس و اضطراب بسیار موفق بودند، ولی این تنها موفقیتشان بود. در بیشتر شهرهای ایران و دیگر کشورهای جهان مردم به استبداد دینی حکومت اسلامی ایران اعتراض کردند - هر چند نه در سطوح میلیونی.

اما همین که جناحی از رژیم آنطور که در همین پرسش طرح شده است پیشاپیش خود را در عرصۀ جنگ با باقی ملت ایران می دید و رسماً اعلام می کرد که آن روز که قرار بود روز شکست استبداد باشد تنها متعلق به خودی های آنهاست، یعنی چیزی از آن حکومت باقی نمانده است و حکومت هم این را می داند.

شعارها خیلی خوب و متمدنانه مطرح می شد، خواست رفراندم شعار غالب بود و «آزادی، عدالت، دولت به رأی ملت» و «مرگ بر دیکتاتور» شعارهایی دیگر که بیشتر شنیده می شدند. هیچ کدام از این شعارها نمی توانست مورد اعتراض اصولگرایان باشد چون آنها 22 بهمن را نماد تحقق همین شعارها می دانند - یا دستکم این گونه تظاهر می کنند.

با همۀ اینها دستگیری های گسترده ای صورت گرفت که هزینۀ بزرگی برای جنبش است.

جنبش سبز نشان داد خسته نشده است و اصولگرایان نشان دادند ترسیده اند. و من فکرمی کنم هر دو طرف در فکر راه های درست تری برای مبارزه اند.

 

 

ماندانا زندیان: در امتداد مطالبی که مطرح شد و در ادامۀ آن پیامی که می شد از سخنان برخی سیاستگران دریافت - فرارسیدن زمان گسترش یافتن و ژرف تر شدن مبارزۀ جنبش شهروندی ایران.- به بندی از سخنان امروز آقای موسوی در سامانۀ «کلمه» نگاه می کنیم: «زمینهء هر تغییر اساسی در جهت اصلاح گری، گسترش آگاهی است. بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد. افشاندن بذر آگاهی و گسترش آن به همه اقشار و همه نقاط کشور، تنها از طریق حضور خیابانی فراهم نمی آید، گرچه اجتماعات، حق مردم و یکی از امکانات آنها برای نیل به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. مهم آن است که در چهارچوب "هر شهروند، یک رسانه"، هر علاقمند به جنبش سبز، راهی برای گسترش این آگاهی و تعمیق آن در میان همه اقشار و به ویژه در اقشار مستضعف جامعه پیدا کند». برای گسترش دادن و ژرف تر نمودن جنبش سبز، که فکرمی کنم همه موافقیم زمان آن رسیده است، چه کارهایی می شود کرد؟ آقای موسوی می گوید: «ما باید یک اصل اخلاقی را به یاد داشته باشیم و آن تصدیق درستی، خوبی و زیبایی است، حتی اگر این درستی و خوبی به دست ما صورت نپذیرد.» چه کارهایی می شود کرد تا با حفظ، بلکه خلق خوبی و زیبایی در دست های ما و حتی آنان که با ما مخالف اند، گفتمان جنبش سبز را گسترده تر و ژرف تر به میان همگان بریم؟ آیا خواست یک راهپیمایی سبز با مجوز رسمی وزارت کشور و سپس برگزاری «انتخابات آزاد» قدمی در این راه است؟ با یادآوری سخن خانم مهرانگیز کار بعد از بیانیۀ هفدهم آقای موسوی: «موسوی در شرایطی از انتخابات آزاد به جای شعار رای من کو می گوید که عموم رای دهندگان با تجربه های شش ماه اخیر نیک می دانند انتخابات آزاد، خواسته تکامل یافته ای است نسبت به شعار رای من کجاست. بخصوص که عموماً می دانند رای شان کجاست و می دانند در یک نظام غیر دموکراتیک انتخاباتی کسی نمی تواند دنبال رای خود بدود».

 

لاله: روز ۲۲ بهمن درستی فکر و برخورد کسانی را نشان داد که از سال‌ها پیش همواره تاکید کرده‌اند که روش درست سیاسیِ برای دستیابی به مطالبات مردم ایران تغییرات گام به گام است، بدون مصالحه بر سر اصولی که جهان بر سر آن توافق کرده است، یعنی منشور جهانی حقوق بشر. تغییر یکبارۀ انقلابی تماميت خواه که ابزار و وسایل دیگری را می‌طلبد تجربۀ تلخی است که نسل انقلاب بدترین شکلش را برای ما به یادگار گذاشته است. راه و روش ما، ناشی از مصلحت اندیشی یا محافظه کاری نیست، برخاسته از تاریخ ما به ویژه تاریخ انقلاب اسلامی سال 57 است. ما هر تصمیمی می گیریم و هر کاری می کنیم باید این اصل را در نظر داشته باشیم.

تا همین جا هم جنبش سبز، اقتدارگرایان را به جائی رسانده است که هر امتياز با معنی از سوی آنان به ما داده شود دير يا زود سرشت اين نظام را تغيير خواهد داد و ما اگر همانطور که همه داریم می گوییم آرمان اصلی مان ساختن ایرانی آزاد و آباد است، باید دست هر راه رسیدن به این آرمان را باز بگذاریم حتی اگر راهی از دل همین نظام فاشیست در آید. بله، من با تاکید بر گرفتن اجازۀ رسمی یک راهپیمایی سبز و برگزاری یک انتخابات آزاد بسیار موافقم. این ها همه چیز نیستند ولی آغاز خوبی اند.

بحث‌های نظری خارج از کشور در باره جدا کردن صف سکولارها در جنبش کثرت گرای سبز و تاکید بر اصل سکولاریسم به جای شعار رفراندم که روز 22 بهمن به طور وسیع فریاد می شد و به جای تاکید بر احترام به حقوق بشر، در عمل پیامدی جز تفرقه افکندن در صفوف جنبش سبز که هنوز و همچنان آقای موسوی یکی از سخنگویان خوب و پذیرفتنی آن است و در این چند ماه مطالب سنجیده و منطقی بسیاری- بسیار بیشتر و به طور قطع بسیار مفیدتر از بیشتر دوستانی که جای مشخص با عنوان خاصی در این جنبش چندصدا می خواهند- نوشته است، ندارد.

هموطنانی که برای حضور در اعتراض به تبعیض و تجاوز و زندان و شکنجه و اعدام و ارتجاع و ویرانی ایران لازم است امتیاز بگیرند - امتیاز به هر عنوانی از لزوم ایستادن زیر پرچم خاص تا ذکر نام مشخص گروهی که هستند تا خودی و غیرخودی کردن دوبارۀ ما ایرانیان و ما سبزها بر اساس زبان یا دین یا اعتقاد به شکل حکومت یا هرچیزی که قرار است آنهایی بسازد که با ما متفاوت باشد- آیا واقعا دغدغۀ یکپارچگی کشور ایران و پیشرفت ملت ایران را دارند؟

دغدغۀ امروز ما برمی گردد به همان پرسشی که ماندانا ماه نخست خیزش ملی ما از آقای داریوش همایون پرسید: « اندیشۀ یک خیزش پیشرو، چه اندازه باید با عموم مردم ارتباط برقرارکند، تا پیروز شود؟» آقای همایون می گویند: «هنگامی که از گشودن فضای فکری یک جامعه، از دگرگونی پارادایم سخن می گوئیم اساساً به سرامدان [elite ] نظرداریم. آنها هستند که گفتمان ها را شکل می دهند، و از آنجا به سطح های فرهنگی دیگر می رسد؛ همان سر و دم ماهی مولوی. »

ما امروز مرحلۀ نخست راه را تا حد خوبی پیموده ایم. گفتمان جنبش سبز گفتمان آزادی خواهی و احترام به حقوق بشر است.

چگونه می توانیم بدون رسانه های همگانی درست و سالم در هر دو سوی مرز، تودۀ تعیین کنندۀ مردم را آگاه کنیم که ما می توانیم برندۀ این مبارزه و سازندۀ کشورمان باشیم؟ ولی لازم است و می باید چشمداشت پیروزی سریع نداشته باشیم و به جای سرنگونی رژیم به هر قیمتی، به سربلندی ایران به هر قیمتی بیندیشیم. آن بحثی که آقای همایون در آن گفتگو باز کردند، «لحظه انفجار واگیردار و نقطهء جا به جائی های بزرگ یک ملت» همانطور که خودشان توضیح دادند فرارسیده است،

چه کنیم تا، به گفتۀ ایشان، «با راه افتادن سیل، رود خروشان جمعیت نیز بدان بپیوندد؟»

به میدان آوردن مردم بیشتر به عرصۀ مبارزه نوعی فرهنگ سازی هم هست، فرهنگ دست داشتن در امور کشور و رها نکردن مشکلات به گروهی خاص و کنار ننشستن و شکایت کردن؛ ضمن این که حتماً به پیروزی ما هم کمک می کند.

 

سمیه: ابتدا بخش دیگری از سخنان امروز آقای موسوی را مرور می کنم: «آزادی، حقوق بشر، رفع تبعیض ها، تحمل عقاید و نظریات مختلف، مقابله با فساد و تباهی و قانون گریزی، مواردی نیستند که پیگیری آنها چه در سطح خیابان و چه از طریق رسانه ها جرم باشد.»

چند روز پیش، بعد از سخنان آقای خامنه ای دربارۀ پذیرفته نبودن سران جنبش اعتراضی در نظام جمهوری اسلامی، دوستی نوشت: «باید دید آیا کروبی و موسوی همانند سران حزب کمونیست روسیه در زمان لنین تیرباران شدن را بر "خیانت" به "اصل نظام" ترجیح می دهند یا حاضر خواهند شد برای همیشه دست از نظام بشویند و به مردم بپیوندند؟ اگر این دو بتوانند از این مانع و سد ذهنی عبور کنند و نقشی را که تاریخ ایران بر عهده شان گذاشته است بپذیرند به راحتی خواهند توانست همراه حضور میلیونی مردم جنبش سبز را به گرفتن خواست های مدنی اش برسانند.»

سخنان امروز آقای موسوی نشان داد که ایستاده است. این خود تشویقی است برای جنبش سبز که کمکی که راه سبز امید می تواند به جنبش بکند پابرجاست.

مخالفان راه سبز امید که متوجه اهمیت این همراهی نمی شوند و بر ضد آقای موسوی و راه سبز امید می گویند و می نویسند و حتی ادعا می کنند که جوانانی که داخل ایران نام آقای موسوی را صدا می زنند بیشترشان آقای موسوی را قبول ندارند چندان واقع بین نیستند و گرچه این حرف ها در مقایسه با سخنان آقای موسوی که به سادگی توسط بدنۀ جنبش نقد می شود و چالش می شود، بی خاصیت می شوند، شاید با کمی تامل بتوانند نوشته هایشان را در جهت کمک به گشترش خواست های جنبش تنظیم کنند تا کمک به گسترش ایدئولوژی خاصی که دارند. درست است، آقای موسوی هم می توانست برای خودش گروه سبزهای اصلاح طلب اصولگرا بسازد، ولی به حرف بدنه و حامیان جنبش - از جمله هموطنان خارج از ایران - گوش داد و نخواست بیانیه یا اساسنامه ای بنویسد که به بخش خاصی از جنبش تعلق گیرد. سبزها با همۀ اختلاف نظرهایی که دارند می گویند ما ایرانیان سبزیم، سبز جمهوری خواه یا مشروطه خواه یا سکولار یا غیر سکولار یا شیرازی یا تهرانی یا بلوچ نداریم. سبز یعنی باور به اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و دمکراسی در چهارچوب آن، هر نظامی بتواند این خواست را برآورد من همراهی اش می کنم.

برای همین به نظر من تاکید بر شعار رفراندوم و انتخابات آزاد بدون نظارت استصوابی گام بعدی مهم ماست.

 

احسان: مردم در مراسم بیست و دوم بهمن امسال با طرح شعار رفراندوم و استفاده نکردن از شعار «جمهوری اسلامی» نشان دادند که چه می خواهند و چه نمی خواهند.

اکنون هیچ کس بهتر از سرکردگان حکومت نمی‌داند که خواست‌های حداقلی نظیر آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و لغو نظارت استصوابی از انتخابات، کلید هرخواست و آرمان برزگ تر، از جمله خواست انتخابات آزاد به آن معنا که در گفتاورد خانم کار بود، و دیگر خواست‌های آزادی خواهان ایران در راستای تامین تمام وکمال حاکمیّت ملّت در همۀ ارگان‌هاست.

پرسشی که فکر مرا مشغول کرده است این است: فقدان آزادی های اجتماعی و سیاسی، شرایط وحشتناک و باور نکردنی اقتصادی کشور، توهین های مکرر به شعور و غرور ملی ملت ناسیونالیست ایران تا حد دست بردن در تاریخ ایران که هر ایرانی با هر باوری به آن می بالد و تغییر رنگ پرچم کشورمان در مراسم رسمی دولتی، برخورد غیر انسانی رژیم با مردم و کشتن فرزندان این مردم در خیابان و در زندان، آسیب دیدن حرمت دین اسلام در سطح بسیار گسترده میان حتی بسیاری باورمندان و نارضایتی گستردۀ مردم از وضعی که در آن هستند؛ بر همگان حتی خود اصولگرایان آشکار است. با وجود این باور پیروزی جنبش سبز میان همۀ همین مرمانی که گفتم مثل یک ایمان یا اعتقاد نیست- آنطور که در انقلاب اسلامی بود - چگونه می توانیم تودۀ تعیین کننده را به این باور برسانیم که این رژیم آن چیزی که نشان می دهد نیست و ما پیروز می شویم؟

آفریده های فرهنگی و هنری چند ماه گذشتۀ جنبش سبز بی تردید نقش بسیار بزرگی در شکل گیری درست گفتمان جنبش داشته است، این آفریده ها بیشتر گرد گفتمان دمکراسی لیبرال و مبارزۀ گام به گام و پرهیز از خشونت و حفظ اخلاق در جنبش سیاسی فرهنگی ما بوده اند و خیلی هم خوب نتیجه داده اند. اگر ما بتوانیم دربارۀ حقوق و خواست های تشکل های مختلف مدنی و مشکلات لایه های مختلف جامعه بنویسیم و کارکنیم شاید بتوانیم لایه لایه دیگران را هم آگاهانه و نه تنها به خاطر سرنگونی رژیم به مبارزه فراخوانیم. ما باید پایمان روی این زمین بماند و واقع گرایانه پیش رویم.

مثلا من با آنچه ماندانا در نوشته ای دربارۀ روز زن می گوید خیلی موافقم که ما روزهای رژیم را از آن خود کردیم، اما روزهایی هست که همیشه از آن ما بوده اند مانند روز زن، چهارشنبه سوری، روز ملی شدن نفت، نوروز، سیزده به در و ... ما می توانیم همچنان از این روزها برای آفریدن ارزش های سبز استفاده کنیم. رژیم برای این که این روزها را از ما برباید مجبور است به مبارزۀ فرهنگی تن دهد، چون ما برای پاس داشتن این روزها لشکرکشی نکرده ایم، آگاهی فرهنگی داده ایم و آیین فرهنگی به جای آورده ایم؛ و این خیلی خوب است. از همین الآن تلویزیون جمهوری اسلامی چنان برنامه هایی دربارۀ 29 اسفند پخش می کند و به اجبار چنان از اهمیت دمکراسی و احترام به خواست مردم سخن می گوید که از ما پیش افتد. مثل ما که با شعار الله و اکبر از آنها پیش افتادیم. جالب این است که در این برنامه ها بیشتر صحبت هم از دکتر مصدق و کشور ایران و نه از آیت الله کاشانی و اسلام است که در سی سال گذشته بی سابقه بوده است.

این رژیم حتی وقتی به زور مجبور شود از ارزش های ملی و حقوق فردی سخن بگوید بالاخره بعضی ها که فقط به همین رسانه ها توجه دارند هم حرف درستی می شنوند و شاید کمی فکرکنند و مثلا دیگر نگویند دمکراسی یک ارزش غربی است. این دستاورد ماست، همانطور که ما یک روز اینها را مجبورکردیم نوروز ما را بپذیرند و آداب و رسوم ملی ما را احترام گزارند و آن هم یک مبارزۀ فرهگی بود با پیروزی ما.

 

بابک: به نظر من ضدیتی که به ویژه دو جناح مخالف در خارج از کشور با آقای موسوی دارند و حملات لفظی که به ایشان می کنند قابل توجیه نیست، هرچند مهم هم نیست- اثرگذار که هرگز. بیشتر آنان یک هزارم آنچه حضور آقای موسوی در این نه ماه به اعتراض های مدنی ما داده است در سی سال مبارزه به کشور ما نداده اند. آقای موسوی خوب ایستاده است و خوب پیش آمده است، او با ما و با خواست های ما رشد کرده و مشخص است که به خواست ها و نقدهای ما توجه دارد. افتخاری هم نیست که کسی سی سال یک حرف را تکرار کند، افتخار همین پیش آمدن آقای موسوی همراه همۀ ما ایرانیان است. در سخنان امروزش گفته است: «مردم ما به خوبی فرق میان دینداری رحمانی و قدرت طلبی در لباس دین را می فهمند. این تعریف یک ملت نیست. این حاکمیت یک فرقه است و دزدیدن مفهوم ایرانیت و حس ملی و این خطرناک ترین راهبردی است که ما اکنون در مقابل آن قرار داریم.»

مهم این است که آقای موسوی به تأکید بر حفظ یکپارچگی ملت ایران توجه دارد. ما یک ملتیم، ملت ایران. همه چیز بعد از این تعریف معنی می شود، یعنی بدون این تعریف این همه تلاش اصلا برای چه می توانست باشد؟ این حرف به معنای رهبر شمردن آقای موسوی نیست، به معنای احترام گذاشتن و اندیشیدن و عمل کردن به ایده های درست و خوب است، از جانب هرکس از جمله آقای موسوی.

دربارۀ کارهایی که ما می باید بکنیم من هم معتقدم باید مردمان بیشتری را که عادت کرده اند به اموری اینچنین بی تفاوت باشند تشویق کنیم خواست های خود را از حکومت مطرح کنند و بر آنها پا بفشارند. اما این کار را باید با بحث و نوشتۀ درست و مستدل پیش ببریم تا همگان مانند خود ما جذب جنبش شدیم. این باعث می شود که کسی برای نتیجه گرفتن شتاب انقلابی و ویرانگر نداشته باشد- مانند زمان انقلاب اسلامی که خود انقلابیون می گویند ما هدفمان سرنگون کردن شاه بود و دیگر همه چیز را می پذیرفتیم حتی رهبری آیت الله خمینی را.

ما نباید بخواهیم نیرویی به ما اضافه شود که اصلاً ما را نمی شناسد، ما اگر انقلاب آگاهی می خواهیم باید مسیری آگاه را برگزینیم و به دیگران هم ارائه دهیم.

نقش نویسندگان و تحلیل گران و هنرمندان بی اندازه مهم است. آنها ما را برای خودمان هم تعریف کردند، حالا باید با هر زبانی که می شود به لایه های دیگر جامعه وارد شد و ما را برای آنها تعریف کرد و خواست ها و مشکلات آنها را وارد متن ها و طرح های ما کرد.

بحث های روشنفکرانه خیلی خوب است بمانند تا سطح فرهنگی جنبش بالا نگاه داشته شود ولی ما باید همۀ سطوح را پوشش دهیم. هموطنان ما در خارج از کشور بنویسند ما در داخل حرف ها را از دستگاه های کامپیوتر به سطح شهرهای کشور برسانیم.

تاکید بر حقوق بشر همۀ ما را گرد هم خواهد آورد بی آن که ناراستی در توضیح خود و اهدافمان واردکرده باشیم.

نکتۀ دیگر این که به نظر من تجمع های پراکندۀ مردم در نقاط مختلف شهرهای ایران اثر خوبی دارد، مانند روز عاشورا. چهارشنبه سوری یا دید و بازدید های عید یا سیزده به در می توانند چنین امکاناتی را برای ما ایجادکنند، ضمن این که چون این ها در حافظۀ تاریخی ما روزهای شاد و مثبتی هستند روحیه و اخلاق رواداری جنبش هم در این روزها شاد و سرشار از زندگی خواهد بود.

درست است که تجمع خیابانی همۀ کاری نیست که جنبش باید انجام دهد ولی بخش مهمی از فعالیت های جنبش است، چون اعتماد به نفس ما را بیشتر می کند و اعتماد به نفس رژیم را فرو می ریزد و حضور ما را به جهانیان یادآور می شود و هزینه ای که نظام برای برهم زدن این تجمع ها می کند کم کم همه چیز را به سود ما و زیان نظام برمی گرداند، چقدر می شود کارها را تعطیل کرد و کارمندان را با اتوبوس به تهران آورد و نیروهای سرکوبگر را در سطح شهر چید و کشور را از کار انداخت تا چند ساعت از یک روز را به کنترل خود در آورد؟ دولت بالاخره از پا درمی آید.

 

مهشید: خواست انتخابات آزاد خوب است مانند شعار «رأی من کجاست؟» شعار محوری ما شود. ما اگر این امتیاز را از رژیم بگیریم که یک انتخابات آزاد بدون نظارت استصوابی با نظارت بین المللی بر روند انتخابات در کشور برگزارکند و هموطنان خارج از کشور هم هر جا هستند در آن شرکت کنند و شمارش آرا هم با نظارت بین المللی صورت گیرد، بسیار پیش رفته ایم. پیش از آن هم راهپیمایی آرام و مسالمت آمیز سبزها در کشور با اجازۀ رسمی وزارت کشور- همانطور که سران جنبش هم خواسته اند- بسیار عالی است.

ولی هیچ یک از این دو دست ما نیست. آنچه دست ماست همان ژرف تر کردن و گستردن جنبش است به خارج از خیابان ها، طرح هایی هم در این باره هست، مثلا دوستان سی دی ها و نوشته های بسیاری تهیه کرده اند دربارۀ آنچه بر ما رفته است، فیلم های مستند سخنرانی ها و دروغ پردازی های دولت، خواست های جنبش سبز و بسیاری مواردی که هرگز از رسانه های دولتی به آگاهی نمی رسد. دوستان این مطالب را در مکان های شلوغ پخش می کنند یا در خانه ها می اندازند.

من هم موافقم که نویسندگان و نظریه پردازان در این باره بنویسند و ما را راهنمایی کنند. جنبش سبز ساکت نشده است، به کمک و همفکری برای گذر از یک مرحله که نشان دادن حضورش بود به مرحلۀ دیگر که پایداری و پافشاری بر خواست هایش تا پیروزی است نیاز دارد. ما در مرحلۀ نخست خوب کارکردیم و خوب به هم کمک کردیم. امروز به ایده ها و ابتکارهای تازه نیازداریم، به شور و هیجان و سرزندگی برای کارهای تازه.

این سخنان آقای خانبابا تهرانی بسیار مهم است، باید بر چگونگی انجام آگاهانه شان کارکرد: «جنبش سبز باید به بسیاری مطالب دیگر بپردازد و راه خود را ادامه دهد. از همه مهم تر این که نیروهای اجتماعی دیگر را که حضورشان به تقویت جنبش کمک می کند در نظر بیاورد و در واقع کارگران و کارمندان، و به طور کلی مزدبگیران جامعه، را جلب جنبش سبز و مدار اعتراض کند تا تعادل قوا را به سود خود تغيير دهد. حضور کارگران، اتوبوس رانان، معلمان و کارکنان نهادهای دولتی و کارکنان بخش خصوصی می تواند مانند سال 57 به قدرت جنبش اعتراضی بیفزاید. در زمان شاه هم پیوستن کارگران و دیگر مزدبگيران جامعه به معترضین، نقش مهمی در پیروزی انقلاب داشت چون توازن جامعه را به سود جنبش تغيير داد. جنبش سبز هم اکنون باید به این مسائل توجه کند و مطالبات آن نیروهای دیگر را وارد خواسته های رسمی خود کند. اقلیت های قومی و دینی هم می توانند در این زمینه بسیار کمک کنند و خواسته های فرهنگی خود را در قالب اعتراض های جنبش سبز به میان آورند و همة این خواسته ها می تواند به تدوین سیاست هایی بینجامد که به رشد استراتژی جنبش سبز یاری رساند.»

جنبش سبز جنبش زندگی است. چه کسی ممکن است بخواهد از پیوستن به زندگی سر باز زند؟

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com