بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

يکشنبه 2 اسفند 1388 ــ  21 فوريه 2010

 

بازندگان پایان جنگ سرد

الاهه بقراط

 

بیست سال از پایان جنگ سرد می‌گذرد؛ جنگی که بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم و با شکل‌گیری بلوک شرق شامل کشورهای سوسیالیستی که جزو اقمار اتحاد شوروی به شمار می‌رفتند، آغاز شد و و چهار دهه ادامه داشت.

بازندگان جنگ سرد، بیش از همه ملل اروپای شرقی بودند. در کنار آنها اما سرمایه‌داران و انحصارهای بزرگ سرمایه‌داری نیز در واقع در سود خود زیان می‌کردند ـ سودی که باید در بازار بلوک شرق و از جیب ملل بازنده تأمین می‌شد، لیکن تقسیم سیاسی و ایدئولوژیک جهان به دو قطب متخاصم، جهان غرب را از این بازار عظیم محروم می‌کرد.

 

دو قطب سیاسی

تقسیم جهان به دو قطب اما به سود سیاست حکومت‌هایی در خاورمیانه بود که می‌توانستند با نوسان بین «غرب» و «شرق» خود را حفظ کنند و اگر حکومتی ملی یا نیمه‌ملی نیز می‌بودند، می‌توانستند  از آن به سود ملت خود نیز استفاده برند.

حادثهء انقلاب اسلامی در ایران تنها ده سال پیش از پایان جنگ سرد روی داد؛ در شرایطی که غرب با دمیدن در «خطر سرخ» و کمونیسم به تجارت اسلحه مشغول بود، از جمله به ایران که بعدا با همان تجهیزات توانست در جنگ با عراق مقاومت کند. شرق نیز می‌رفت تا به دلیل سوخت و ساز اجتماعی و به ویژه اقتصادی که تنها مدت محدودی می‌توانست در برابر «اقتصاد برنامه» که سترون و بدون انگیزه است، دوام بیاورد، چنان در درون از هم بپاشد که حتی مرزها را جا به جا کرده و نقشه جغرافیای جهان را تغییر دهد.

تاریخچه جنگ سرد، علل و انگیزه‌ها و چگونگی پایان آن، به ویژه برای ما ایرانیان که از آن هم سود برده‌ایم (سیاست نوسان حکومت محمد رضا شاه پهلوی که تلاش می‌کرد از شرق و غرب هر دو سود ببرد) و هم به شدت زیان دیده‌ایم (قطعا یکی از دلایل مهم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به جنگ سرد و «خطر سرخ» و سیاست «کمربند سبز» باز می‌گردد) بسیار آموزنده است. افسوس که نسل جوان ایران در شرایطی که کتاب‌های آموزشی، مدارس و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها به تمامی در انحصار حکومتی است که تاریخ را وارونه تدریس می‌کند، به سختی می‌تواند از این تاریخچه، آنگونه که بود باخبر شود و از آن بیاموزد.

جمهوری اسلامی ده سال فرصت داشت تا سیاست نوسان حکومت شاه را البته با کیفیتی دیگر ادامه دهد. تفاوت کیفی در این بود که رژیم جدید با وجود شعار دهان ‌پرکن «نه شرقی، نه غربی» به شدت غرب ‌ستیز بود، حال آنکه با «شرق»، درست به دلیل مواضع ضدامپریالیستی، نه تنها رابطه حسنه داشت، بلکه از رهنمودها و خبر رسانی ‌های روسوفیل‌های ایران (برای نمونه، لو دادن آنچه به «کودتای نوژه» معروف شد) بهره‌مند نیز می‌گشت. با این همه جمهوری اسلامی مکتبی‌تر و ایدئولوژیک‌تر از آن بود که دست به قتل بسیاری از عاشقان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نزند.

ما نمی‌دانیم اگر اتحاد شوروی فرو نمی‌پاشید، جمهوری اسلامی سیاست خارجی خود را چگونه تنظیم می‌کرد. لیکن با شواهد عینی و زنده که در زمینهء مناسبات و روابط رژیم جمهوری اسلامی با پسماندگان شوروی و کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی آمریکای لاتین مانند ونزوئلا، بولیوی و کوبا و مهم‌تر از همه رابطه رژیم با اژدهای چین در برابر چشم قرار دارد، می‌توان کاملا حدس زد نعره‌های «نه شرقی، نه غربی» از گلوی زمامدارانی که مرگ لیبرالیسم و غرب را بشارت می‌دهند، در رابطه با اتحاد شوروی نیز چه شکلی پیدا می‌کرد.

جمهوری اسلامی آن پشتیبان موهومی را که می‌توانست از شمال آن را زیر بال و پر خود بگیرد، خیلی زود از دست داد و تا چشم باز کرد، در همسایگی خود چند کشور «غربزده» یافت که سرزمین خود را در اختیار پایگاه‌های آمریکایی قرار می‌دادند و یک کشور به نام روسیه که حالا خودش تلاش می‌کرد با همان سیاست «نوسان» هم ایران را بدوشد و هم غرب را!

 

یک قطب اقتصادی

حقیقت این است که این اقتصاد بود که زنجیرهای خود را در بلوک شرق پاره کرد نه سیاست! به نظر من، همان گونه که بارها گفته‌ام، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رژیم‌های وابسته به آن، بیش از هر چیز دلایل اقتصادی داشت. وحشت از «خطر کمونیسم» یک وحشت سیاسی نبود، بلکه اقتصادی بود! سیاست «کمربند سبز» و سوء استفاده از کشورهای اسلامی به عنوان خندقی به دور بلوک شرق که بتواند بقیه جهان را در برابر «طاعون کمونیسم» محافظت کند، تنها به انگیزه اقتصادی بود. کارل مارکس از این نظر یک متفکر بزرگ اقتصادی است (و نه یک فیلسوف و متفکر سیاسی) که بر حقیقت نقش تعیین‌کننده انگیزه اقتصادی و حرص سود و سرمایه به انباشت و تولید و مصرف هر چه بیشتر و تا حد بیمارگونه، انگشت تأکید نهاد.

برای جهان آزاد، دمکراسی تنها در پیوند با اقتصاد است که اهمیت می‌یابد. آن هم به یک دلیل ساده که برای دانستن و درک آن لازم نیست فیلسوف و اقتصاددان بود: گردش سود و سرمایه تنها در یک فضای باز سیاسی است که می‌تواند به تولید و مصرف و انباشت بیشتر منتهی شود. در فضای بسته اتحاد شوروی و کشورهای بلوک شرق که همه چیز در دست دولت قبضه شده بود و به قول میخاییل گورباچف در کتاب «پروسترویکا» بر اساس منطق «هر آنچه مال دولت است، مال من نیست» هرگونه انگیزه‌ای در تولید و مراقبت از «ثروت ملی» از بین رفته بود، اقتصاد چنان مانند فنر به هم فشرده شده بود که تنها یک انفجار سیاسی می‌توانست آن را آزاد کند؛ انفجاری که الزاما در تمام کشورهای موسوم به «سوسیالیسم واقعا موجود» به یک دمکراسی تمام عیار نیانجامید، از جمله در خود روسیه!

کشورهایی که به اروپای مرکزی و غربی نزدیکتر بودند، از این نزدیکی بیشترین سود را بردند. آنها برندگان واقعی پایان جنگ سرد بودند. کشورهای اروپای شرقی با نقشی که اتحادیهء اروپا بلافاصله بر عهده گرفت، توانستند در یک داد و ستد متقابل با اروپا و بقیه جهان، موقعیت خود را تا جایی تثبیت کنند که حتی دامنهء اتحادیه اروپا تا مرزهای ترکیه نیز گسترش یابد. باید منتظر بود  تا فشار اقتصادی، دمکراسی در بقیه جهان را تحمیل کند.

در این میان روسیه، با رؤیای بازگشت به دوران عظمت پتر کبیر، تلاش کرد همراه با از دست دادن «احزاب برادر» به ویژه در اروپا، پایگاه‌های دیگری برای خود بیابد. ایران به دلیل موقعیت استراتژیک جغرافیایی و منابع عظیم انرژی، نزدیک‌ترین و نخستین کشوری بود که روسیه سایه سنگین خود را بر آن انداخت و جمهوری اسلامی کاملا دست و دلبازانه خود را در ازای رؤیای «اتم» تسلیم آن کرد و اجازه داد تا روسیه در معامله با غرب، ایران را وجه‌المصالحه قرار دهد.

کشورهای خاورمیانه، از جمله ایران، بزرگترین بازندگان پایان جنگ سرد بودند. از یک سو غرب که دیگر خیالش از جانب به اصطلاح «خطر سرخ» آسوده شده بود، آنها را میان زمین و هوا رها کرد تا یکی گرفتار طالبان و دیگری گرفتار حزب‌الله شود و آن یکی نیز در کام جمهوری اسلامی بماند. از سوی دیگر «شوروی سابق» با درهای امکانات بی‌پایانی که به روی اقتصادش باز شده بود، دیگر چه نیازی به افغانستان و عراق داشت؟! اقتصاد جهانی می‌تاخت و روند «جهانی شدن» همه را در هم گره می‌زد و سود و سرمایه در داد و ستد و تولید و مصرف چنان می‌انباشت که ظاهرا کسی متوجه اژدهایی که از خواب بر می‌خاست، نشد.

چین از تجربهء فروپاشی شوروی بسیار سود برد. فضای سیاسی را بر ملت خویش بست و درهای اقتصاد خود را به روی جهان چنان گشود که دنیا سر از پا نشناخت. غافل از آنکه این دروازه، نه تنها یکطرفه نیست، بلکه ورود چین به اقتصاد جهانی، با انبوه کالاهای تقلبی و بنجل که با استانداردهای کیفی و تثبیت شده غرب نمی‌خوانند، بسیاری از مناسبات و حتی قوانین این سوی جهان را بر هم می‌زند.

چین نیز از برندگان پایان جنگ سرد است. حال آنکه ایران از نادرکشورهایی است که هم تاوان جنگ سرد را پرداخت (ایران در 1979 شد سگک «کمربند سبز» تا ده سال بعد از هم بگسلد!) و هم بازنده پایان آن گشت چرا که امکان مانور در سیاست نوسان بین «شرق» و «غرب» را نیز از دست داد. اگر جهان در جنگ سرد از دو قطب سیاسی تشکیل شده بود، لیکن پس از پایان جنگ سرد، تنها از یک قطب اقتصادی تشکیل شده که همه کشورهای قدرتمند جهان در آن قرار دارند و تلاش بقیه کشورها همگی در این است که هر چه بیشتر به آنها نزدیک شوند. رژیم ایران امکان هیچ مانوری، از جمله اقتصادی ندارد. می‌تواند بنجل وارد کند. می‌تواند باج بدهد، ولی نمی‌تواند سود و سرمایه انباشته در خود را به گونه‌ای به کار بیندازد که با تولید سود و سرمایه بیشتر به نیاز منطقی و ناگزیر اقتصاد پاسخ بگوید.

این همان نکته‌ای است که اتحاد شوروی را از درون فرو پاشید و با کیفیتی دیگر، جمهوری اسلامی را نیز با فروپاشی روبرو خواهد کرد. جنبش آزادی ‌خواهی کنونی در ایران، سیمای روشن این فروپاشی است. پایان جنگ سرد نیز خود یک روند بود که به سوی پایان می‌رود.

12 فوریه 10

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com