بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/09/4.Friday/090409-Mehdi-Estedadi-Shad-Islam-and-surrender.htm

جمعه 13 شهريور 1388 ـ  4 سپتامبر 2009

 

دغدغهء فهم ناراستی ها

(برای دلواپسان جوانان ایران)

مهدی استعدادی شاد

در فارسی دری که بخشی از افغان ها بدان سخن می  گویند، از جمله چنین شعاری شنیده می شود که "ما به زور تن در نمی دهیم مگر زور، پُر زور باشد!"

در این شعار، نگاهی انعطاف پذیر نهفته که می تواند در بن بست کنونی راهگشا باشد. به ویژه برای مشتاقان درک و دریافت بغرنج ها. این که بدانیم ناراستی ها به چه معنایی هستند و چه مفهوم های نادرستی در پندارها عمل می کنند.

بهرحالت، شعار یادشده که غرور و جسارت ما را به میزان زور حریف وابسته می کند، در وهلهء نهایی، می خواهد از شکستن آرزوها و امیدها جلوگیری کند و نگذارد به ورطهء یأس مطلق بغلطیم.

جاذبهء شعار "تن در ندادن به زور..."، به رغم پافشاری اولیه بر غرور و والا منشی، در این نکته است که فاعل شناسا را از غیر واقعی شدن، پناه بردن به اوهام، و ساختن واقعیت دروغین دور نگه دارد. آن هم بدین خاطر که برای احتمال شکست در نبرد جا باز می گذارد و بدان سمتی نمی رود که که بخاطر انکار شکست موجود، به کتمان واقعیت دچار شود.

با اینحال، بزرگوارنی که واقع بینی را ارج می گذارند، بر فراز شعار یاد شده، نیک می دانند که واقعیت همواره همهء امکانات را در اختیار خیرخواهان نمی گذارد؛ امکاناتی برای پاک سرشتان تا به رؤیای خود رسند و از نبرد با اهریمن پیروز بیرون آیند.

اکنون بنظر می رسد که، در ایران، پژواک اعتراض روزهای پیش به دیکتاتور رو به خاموشی دارد. بنابراین تسلیم شدن به شرایط تحمیلی قدرتمداری ناحق و نامشروع می رود که برای دوره ای به کسب و کار عمومی بدل شود.

در سال های بد و تاریکی که دارند به شمارش سی می رسند، یعنی در دورهء احیای سلطهء خلیفه بر ایران زمین، نه از تسلیم شدن کم داشته ایم و نه از بغض های فروخورده. از این رو مُهم است که به رابطهء اسلام و تسلیم از دید ناظری در اسارت یا مرغی در قفس بنگریم؛ چرا که گفته اند: مرغ زیرک گر به دام افتد تحمل بایدش!

سرانجام بایستی روزی دریافت که «رابطهء اسلام و تسلیم بر چه نادرستی و پندار فریبایی استوار است؟» این پرسش اساسی، ما را بدین سو خواهد کشاند که پرسش های دیگری را طرح کنیم.

از جمله این که بپرسیم، حافظان نظام اسلامی  کدام استراتژی حفظ قدرت را در نظر دارند؟ چطور و چرا جوانان جنبش مردمی  را با تجاوز و گلوله می کشند؟ ـ جوانان خواستار آزادی های فردی را؛ جوانانی که فقط  شعار نفی دیکتاتور را دادند؛ و نه حتا فراخوان برای امحای دیکتاتوری را. در حالی که کسانی از ابواب جمعی سابق خود را به اتهام رهبری "اغتشاشات" به دادگاه نمایشی می کشانند. یعنی به ایشان، که در اسارت از خودیت خود خالی گشته اند، امکان می دهند تا نادم و توبه کار شوند. زیرا بزعم حافظان امنیت نظام، آن متهمان با آبروی ولی فقیه بازی کرده اند.

یکی از این توابان، شاید چشمگیرترین شان، به علت وضع دلخراشی که دارد، سعید حجاریان است. متنی بفرمان نوشته از او را ، که حتا توان بیان "اعتراف" خود را ندارد، به دست دیگری می دهند تا قرائت کند.

و او، آنجا بر روی صندلی دادگاهی که بیداد را بازتولید می کند، نشسته و گردن کج کرده است؛ در حالی که دارد دل بیننده را بخاطر زجر کشیده به درد می آورد، شاید به پندار خود می  اندیشد. پنداری که روزگاری بیانش کرده بود. این که پس از انقلاب 57 می خواسته  برای نظام خلیفگانی "وزارت اطلاعات دمکراتیک" بسازد. شاید هم به ادعا نامهء دادستان ریزه خوار ظلم در دل می خندیده که با تکرار نام های ماکس وبر و یورگن هابرماس و...، حرف های گنده تر از دهانش می زده است.

در تاریخ جانگذاز آن سرزمین، انگاری، نادم و تواب کم بوده است که حالا آن عالیجنابان خود پرست و قهار به قصد جبران بر آیند.

دوباره بر صفحهء رنگین و بیشتر ننگین صدا و سیمای آلوده به توجیه بیداد، جماعتی از انسان های درد کشیده و رنج دیده را ظاهر می کنند و مراسم توبه و ندامت جمعی را نمایش می دهند. البته در همین پدیده تواب سازی، تا آنجا که به تاریخ ایرانیان مربوط می شود، می توان یکی از پیامدهای رابطهء اسلام و تسلیم را یافت.

بنابراین، محق هستیم برابر این دستگاه تفتیش عقاید و حکم هایش، که کوس رسوایی شان بر همهء بام های جهان به گوش می رسد، پرسش های اساسی خود را تکرار کنیم.

پس می پرسیم، مگر شما اسلام را به معنای تسلیم انسان نزد خدا تفسیر نمی کنید؟ ای فقها و ای همدستانی که از صدقه سر نادانی و جهالت ارتزاق می کنید!

ما با آن "نزد" که می تواند معادل "پیش" یا "درگاه خدا" نیز باشد، مسئله داریم. زیرا اساس حکم شما روی ابهام مفهوم "نزد خدا" بنا شده است. حال آن که در صورت ابهام زدایی از مفهوم، شاید حکم شما شکننده شود.

بنا براین، در برابر افکار عمومی این پرسش را می گذاریم که محل و فضای آن "نزد خدا" کجا است؟ آیا درون ذهنی است؟ یعنی در سینه و قلب و دل جا دارد؟

اگر چنین است، یعنی امری بلاواسطه، نه تنها دیدنی نخواهد بود که حتا پیشرفته ترین دستگاه های حقیقت یاب نیز موفق به يافتنش نیستند؛ تا چه رسد به آن مفتش خنگ و خرفت که فقط بر تسلیم شدن متهم تاکید دارد؛ وی به وقت ناباوری، یعنی همیشه و از آنجا که به انسان هیچگاه باور نداشته، به هر شکنجه ای متوسل می شود؛ توسل به شکنجه تا اتهام آدمی را به ارتکاب جرم مرتکب نشده برساند.

اما اگر تاکید داشتید که "نزد خدا" امری با واسطه است؛ یعنی برون ذهنی؛ پس فضایی بیرونی است. یعنی یک پرستشگاه نمادین است که در ادیان ابراهیمی  بترتیب کنیسه، کلیسا و مسجد نام گرفته.

اما از آنجا که هر پدیدهء نمادین به بازتاب و وانمودن وابسته می ماند، همواره با خطر تظاهر، یعنی تظاهر به آنچه در واقع نیست، همراه است. چون قرار است نزد خدا بودن به چشم آید، به ویژه به چشم دیگری، روی لبهء پرتگاه خودنمایی راه می رود؛ خودنمایی که در آن فضای مشخص بیرونی زاهدنمایی خوانده می شود. آن هم زاهدی که، به شهادت شاعر و رندان تاریخ، "چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند". پس شما که به آن کار دیگر کردن مشهورید، چه خبر مرگتان است که با داغ و درفش و به زور از دیگران اعتراف به کارهای نکرده بگیرید؟

از مخاطرات زاهدنمایی، که دو رویی را در چنته پنهان کرده، و از خطر خود نمایی، که در تحلیل نهایی به از کف رفتن خودیّت و یا منیِّت انسان منتهی می شود، یک لحظه صرفنظر کنیم. این صرفنظر اما کل اشکالات را بر طرف نخواهد کرد. زیرا ذهن، با شنیدن نام اسلامی  که با تسلیم انسان خود را اینهمانی کرده، در حالت جنگی گرفتار می آید. چراغ اضطراری اش چشمک زن می شود و خود را در معرض یورش، محاصره و سلطه می بیند.

البته ذهن شاید بتواند بخاطر عظمت و جاذبه ای که از مفهوم خدا برای خود ساخته، این شرایط حکومت نظامی  را تحمل کند. این امر اما هرگز بدین معنا نخواهد بود که ما بخواهیم تسلیم کسی شویم که خود را نمایندهء خدا می خواند.

زیرا تمام آن رسانه های اتصال به نزد خدا، در شرایط اجبار تسلیم به نماینده< خدا، ابزاری بودن خود را بیشتر به نمایش می گذارند و بخاطر همین جنبهء نمایشی شان بیشتر افشاء می شوند.

از افشای ابزار نمایندگی و، به زبانی دقیقتر، از رسوایی ابزار خودنمایی گذشته، تسلیم نمایندهء خدا بودن با یک مشکل تجربی نیز روبروست. چرا که تا کنون هیچ کس، و این هیچ کس به ضرس قاطع گفته می شود، حکم آسمانی را برای نمایندگی خدا در روی زمین ندیده است ـ حتا اگر به دوران ظلمت قرون وسطا، پاپ زمین بهشت را به مومنان فروخته باشد و یا روحانیون مسلمان روادید بهشت را در ازای گرفتن سهم امام و خمس و ذکات صادر بکنند.  

در این موقعیت هایی که در حماقت عمومی  و نیرنگ خواص آبشخور دارد، البته، تسلیم خدا بودن کار دست مردمان نداده است. آنچه کار دست انسانیت می دهد دین است. دینداری برای روحانی، آن ترفندی است که در دست نداشتن د فاکتو یا واقعی حکم آسمانی را پوشانده است. او برنامهء دین را، که می تواند راه و روشی برای زندگانی و یا شاید در اصل مراسم خوشخیالانهء مردن باشد، ابزار سروری خود بر عوام  و امتیاز ویژه داشتن در اعمال قدرت می کند.

بنا بر شکل گیری منطقه ای که ادیان در آن پا گرفته اند، زبان های موجود در آن منطقه نیز رسانه شده اند. چنان که عبری، آرامی، و سپس لاتین و عربی، شالودهء زبانی  کتاب هایی هستند بتدرج نوشته و گردآوری شده تا "سفر یا داستان آفرینش" روایت شود؛ روایتی که، از منظر علم و دانش امروزی، در ژانر شناسی ادبی به بخش افسانه ها تعلق دارد؛ آن هم بخاطر اعلام موضع هایی از این قبیل که ساختن جهان در یک هفته انجام گرفته و یا عمر جهان فقط شش هزار سال است.

البته گفتن همین فرضیه ها، حتا اگر با قطعیت و یقین عنوان شده و برایش خون ها ریخته باشد، در جهان دهکدهء امروزی، که خبر گرفتن از دیگران را سریع و راحت کرده، به هیچ دینی انحصار حقیقت را نمی بخشد.

ادیان بزرگ جهانی در توافق اعلام نشده ای به اصطلاح از خر شیطان پائین آمده اند: این که، بنابر مدعاها یا مقتضیات خود، تنها راه و یگانه روش درست زندگانی باشند. این توافق اگر شامل حال ادیان بزرگ خداداری چون مسیحیت، یا بودیسم بی"خدا"یی، شود، به حتم در برگیرندهء ارباب شیعه نیز خواهد بود؛ اربابان و بندگانی که چیزی حدود هفت درصد اهالی اسلام را تشکیل می دهند.

امروزه ما هرچه این تمایز و تفکیک ها را به پیش بریم، از تعداد مدعیان «تسلیم خواستن» خود کم خواهیم کرد. زیرا آنوقت با کلیت روحانی مسلمان شیعه به معنای دقیق کلمه روبرو نیستیم، بلکه فقط با حاکمیت روحانی دولتی روبرو می شویم که، دقیقاً بخاطر حفظ قدرت و منافع مالی خود، تسلیم ما را می طلبد.

اینجا دیگر تسلیم در سطح معنویات مطرح نیست؛ زیرا مادیات بیش از اینها حضور سنگین خود را برای سلطه بر دیگری، که آنسوی سکهء تسلیم ما است، آشکار ساخته اند. بنابراین، دیگر کسی فریب موعظه و خطابهء این و آن سخنور را نخواهد خورد که خود را به صورت نمایندهء خدا و معاونانش عرضه می کند.

بگذریم که تازه این خدا نیز چنگی به دل نمی  زند، وقتی مفسرانش او را طالب تسلیم ما قلمداد می کنند. نمی  دانیم هر بار که با این تفسیر از خدا روبرو می شویم، خدایی که با قهر و خشم خود را خاطر نشان می سازد، چرا به سرعت یاد پرچم عربستان سعودی می  افتیم؛ پرچمی  که با عبارت "غیر از این خدا، خدایی نیست" و یک شمشیر آمادهء گردن زدن تزئین شده است.

ما البته، در ایران زمین، سابقه این برداشت را هم داشته ایم که خدا را با صفات مهر و بخشنده در نظر بگیریم و، بجای باز تولید ترس و وحشت، به محبت و احترام برسیم. شاید فرصت اش رسیده که بیشتر مهر و بخشندگی را از خدا بخواهیم، بشرطی که ادب و احترام به مردم را به "نمایندگانش" گوشزد کند. شاید هم وقت آن رسیده که رهنمود جلیل محمد قلی زاده، شاعر دوران مشروطه، را آویزهء گوش کنیم که سروده:

"کاری که با خدا است میسر نمی  شود

ما خود خدا شویم و برآریم کار خویش"...

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630