بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   آدرس اين صفحه با فيلترشکن:

  https://newsecul.ipower.com/2009/07/21.Tuesday/072109-Hushang-Mansurian-30-Tir.htm

سه شنبه 30 تير 1388 ـ 21 جولای 2009

 

جايگاه سی تير در حافظهء تاريخی ملت ايران

هوشنگ منصوری

 

        ملت ايران، از انقلاب مشروطه تا روز سی تير 1331، «قدرت به خيابان آمدن» خود را بدرستی نيازموده و از ارزش حرکت خودجوش خود، که بر حول يک خواست مشخص و فرد مشخص متمرکز بود، استفاده ای مؤثر نکرده بود. دکتر محمد مصدق که دو ماه بود از جانب مجلس شاتزدهم مأمور تشکيل کابينه شده بود، در پی نپذيرفتن شرايطش برای احالهء وزارت جنگ به او (که علی اقاعدع جزو وزارتخانه های زير نظر نخست وزير بايد می بود)، از نخست وزيری استعفاء داد و شاه نيز قوام السلطنه را مأمور تشکيل کابينه کرد. عصر 25 تير 1331 قوام السلطنه طی اعلاميه ای به مردم اخطار کرد که جلوی هرگونه تظاهراتی را خواهد گرفت و مسئوول هر اتفاقی که بيافتد کسانی هستند که مردم را به آمدن به خيابان ها تحريک می کنند. مردم در روز 30 تير مصممانه به خيابان آمده، خواستار استعفای قوام السلطنه و بازگشت دکتر مصدق به نخست وزيری شدند و در اين راه جانباختگان بسياری را تقديم تاريخ آزاديخواهی ايران کردند. عصر آن روز شاه تسليم شد، قوام استعفاء داد و مصدق روز بعد به نخست وزيری بازگشت و مردم دانستند که قدرت اراده شان چه کارها که می تواند بکند. در اينجا، صرفاً بعنوان شرح بی تفسير وقايع، . با استفاده از منابع گوناگون، می کوشيم تا آنچه را که در آن سال ها رخ داده به اختصار مرور کنيم.

          در اسفند 1329، کميسيون نفت مجلس شورای ملی برياست دکتر مصدق، که به پشتگرمی حمايت مردم از نمايندگان اقليت «جنبش ملی» اقدام می کرد، پيشنهاد مختصری را برای ملی کردن صنايع نفت ايران به مجلس تقديم کرد. مجلس، مرعوب در مقابل افکار عمومی و عليرغم ميل خود اين پيشنهاد را در آخرين روز سال 1329 تصويب کرده و آن را بصورت قانون درآورده و به دولت حسين علا ابلاغ کرد.

          در سراسر ماه فروردين 1330 آشکار شد که دولت های حسين علا و جانشين او جمال امامی، قادر به اجرای اين قانون نيست. مجلس، بخصوص با کمک مخالفان ملی کردن و دکتر مصدق، تصميم گرفت اجرای اين قانون را به خود دکتر مصدق محول کند تا ناکارآمدی دولت او به ناکامی اجرای قانون و آبروباختگی دکتر مصدق بيانجامد. برخی از ياران مصدق معتقد بودند که او نبايد اين طعمه را قبول کند. اما مصدق شعاری را که در مجلس پنجم، به هنگام رأی گيری براب تغيير سلطنت بر زبا رانده بود همچنان به ياد داشت: «مردم به توپچی سال ها دستمزد می دهند تا او در وقت لازم توپش را بياندازد».

در هشتم ارديبهشت ماه 1330، مجلس شوراي ملي با 79 راي موافق از مجموع 100 براي احراز پست نخست وزيري دکتر مصدق راي تمايل داد و بدين ترتيب به فاصله يك ماه پس از ملي شدن صنعت نفت در ايران، دكتر مصدق به جاي حسين علاء مامور تشكيل كابينه شد.  

    نخست وزيري مصدق جمعا 2 سال و چهار ماه طول کشيد و شامل دو دوره بود: دوره اول از آغاز نخست وزيري تا 25 تير 1330 و دوره دوم از 30 تير 1331 تا 28 مرداد 1332.

 

دورهء اول

با انتخاب مصدق به نخست وزيري به علت استقلال راي و عدم اطاعت او از دربار دو قدرت در كشور به وجود آمد بود: دولت قانوني دكتر مصدق، از يک سو، و قدرت ‏‏پادشاه، از سوی ديگر، که با تكيه بر ارتش و شهرباني و عناصر ارتجاعي در مجلسين و دستگاه هاي دولتي کار خود را پيش برده ونخست وزير را به موجودی بی اختيار تبديل کرده بود. ستاد ارتش و فرماندهان نظامي‏‏ به فرامين دولت وقعي ‏نمي‏نهادند و مستقيماً از شاه دستور مي‏گرفتند. اين وضعيت موجب آن بود که دکتر مصدق هم قادر به کنترل تشنجات سياسي نباشد و در مواقعي هم كه ارتش و شهرباني برخي اجتماعات سياسي را به خاك و خون مي‏كشيدند، مصدق ـ بعنوان رئيس دستگاه اجرائی، بدنام شود. بعبارت ديگر، تا سال 1330، نخست وزيران همان «ندارکاتچی» های شاه و مجلس و البته سفارت انگليس در ايران بودند.

مصدق کار خود را بصورتی آغاز کرد که رضايت دربار و مجلس بدرقهء راهش باشد. مثلاً، حتي افرادي نظير علی اميني و سرلشگر زاهدي (که دوسال بعد طی کودتائی او را خلع کرده و خود جانشين اش شد) از وزراي اولين كابينه او بودند. در عين حال در اين مرحله از پشتيبانی مذهبيون برهبری آيت الله کاشانی نيز برخوردار بود. در واقع همين پيوند بوده است که اجازه داده جبههء ملی ايران همواره دارای تمايلات مشخص برای همکاری با روحانيون مخالف شاه بوده است.

در اين دوره حزب توده، که قوترين و گسترده ترين حزب ايران بود نسبت به مصدق موضعی منفی داشت و چنين تحليل می کرد که اگرچه مصدق و مليون در گذشته "جاسوس انگليسي" بوده ‏اند ، اما اکنون، با گرفتن صنعت نفت از انگلستان زمينه را برای ورود آمريکائی به کشور هموار می کنند. "سازش كار"، "ليبرال"، "دوست امپرياليسم آمريكا" و ... نمونه‏هائي از القابی بود که در روزنامه‏هاي مردم، به سوي آينده، شهباز و غيره در مورد آنها بکار می رفت. نشريهء تعليماتي حزب توده به کادر های حزب توضيح می داد که: "اين ملي شدن كذائي (نفت) بايد امپرياليست‏هاي انگليس را از كشور بيرون كند تا جا براي امپرياليسم متوفق آمريكا باز شود... جبهه ملي مبلغ ناشي ناسيوناليسم است براي جداكردن و دور كردن مبارزه ملت ايران از مبارزه ملت‏هاي ديگر، براي ايجاد دشمني با كشور شوروي... بالاخره براي خدمت به امپرياليسم آمريكا". آتش اين مخالفت را اين واقعيت نيز شعله ور می کرد که ملی شدن صنعت نفت در «سراسر کشور» دست شوروی ها از نفت شمال ايران نيز کوتاه می کرد.

بهر حال، طی کوشش هائی يک ساله معلوم شد که بدون انجام تغييرات وسيع در ساختار سياسی مملکت و بازگرداندن آن به آنچه که آباء مشروطيت می خواستند، ادامهء کار ممکن نيست. مصدق در 22 تير ماه 1331 براي اصلاح امور مالي، اقتصادي، بانكي، قضائي، استخدامي‏‏ و ايجاد سازمان‏هاي ملي، از مجلس تقاضاي اختيارات شش ماهه كرد و آن را براي اجراي سريع اصلاحات ضروري شمرد و نيز گفت که در نتيجهء تجربياتي كه از دولت‏‏هاي گذشته بدست آمده پيشرفت كار در اين موقع حساس ايجاب مي‏كند كه پست وزارت جنگ را شخصاًً عهده دار شود. آنگاه، در 25 تير، به دنبال كشمكش با مجلس به خاطر گرفتن فرماندهي كل قوا ، پس از آنكه سه ساعت مذاكراتش با شاه به نتيجه نرسيد، بدون اين كه با كسي مشورت كند، ناگهان استعفا داد و به خانه رفت. اگرچه برخی از ناظران معتقدند که اين استعفاء يک مانور حساب شده بوده است، اما هيچ قرائنی در دست نيست که نشان دهد يکباره مردم تصميم بگيرند که در قبال مقاومت دربار و مجلس در برابر خواست های دکتر مصدق دست به يک «قيام ملی» بزنند.

 

سی ام تير 1331

رژيم در 27 تير قوام السلطنه را روي كار آورد. وي در اولين روز زمام داري با صدور ابلاغيهاي دور جديدي از استبداد را نويد داد و طي اعلاميهاي گفت " ... واي به حال كساني كه در اقدامات مصلحانه من اخلال كنند يا نظم عمومي‏‏ را برهم زنند. چنين كساني را به حكم خشك و بي شفقت قانون قرين تيره روزي مي‏سازم ... كشتيبان را سياستي ديگر آمد."

جالب است که بدانيم که او از كاشاني و مذهبيون به عنوان مذهب خرافات و ارتجاع سياه نام برد و رسالت خود را «جدا نگهداشتن دين و سياست» دانست، امری که هرگز بعنوان يک سياست منسجم در ايران مطرح نشد و در آن دوران هم جنبه ای صوری داشت و پس از «رفع مشکل مصدق» نيز بصورت همکاری درباره با روحانيون معتدل ادامه يافت. قوام، در عين حال، ارتش و تانك‏ها را هم به خيابان‏ها گسيل داشت تا نشان دهد که آمادهء كشتار وسيع زد.

در اينجا بود که آيت الله كاشاني پاسخ اقدامات قوام را داده و از مردم براي استقرار حكومت ملي مصدق دعوت كرد: "...احمد قوام بايد بداند در سرزميني‏ كه مردم رنج كشيدهء آن پس از سال ها رنج و تعب شانه از زير بار ديكتاتوري بيرون كشيده‏اند نبايد رسماً اختناق افكار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعي تهديد نمايد ..."

آنگاه، جبهه ملى در اعلاميه اى روز 30 تير را تعطيل عمومى و روز اعتراض به زمامدارى قوام السلطنه اعلام كرد. در آن روز مردم به خيابان ها آمدند و رژيم نيز دست به كشتار مردم زد.

حسين مرسل وند، در مقالهء مفصلی که در همزمان با مقالهء حاضر در سايت سکولاريسم نو منتشر می شود در مورد اين روز نوشته است:

«روز تاريخى 30 تيرماه فرا رسيد. در اين روز، به فراخوان جبهه ملى ايران و آيت الله كاشانى مردم تهران به سوى ميدان بهارستان راهپيمايى كردند. نخستين تيراندازى نيروهاى نظامى به سوى مردم در ساعت 7 بامداد از بازار تهران آغاز شد. جنبش دانشجويى و اتحاديه هاى كارگرى و فرهنگيان دست در دست هم شعار «يا مرگ يا مصدق» سر مى دادند و به سوى بهارستان پيش مى رفتند. زد و خورد و تيراندازى لحظه به لحظه شدت مى يافت و بر تعداد شهداى قيام 30 تير افزوده مى شد. در شهرستان ها نيز اعتراض مردم به خون نشست. تعدادى از اهوازى ها در درگيرى خشونت بار با پليس كشته شدند. نزديكى هاى ظهر، گروهى از نمايندگان مجلس به ديدار شاه رفتند و او را از خطر سقوط رژيم آگاه كردند. شاه كه نخستين بار بود ضرب دست ملت ايران را اين گونه مى چشيد، عقب نشينى كرد و قوام السلطنه را از كار بر كنار كرد. بلافاصله مجلس تشكيل جلسه داد و اين بار از ۶۴ نماينده حاضر، ۶۱ نفر به زمامدارى دكتر محمد مصدق تمايل نشان دادند! شگفتا كه اين چه گونه مجلسى بود؟ ساعت ۵ بعدازظهر شاه همه نيروهاى انتظامى شهر را به پادگان هاى خود فراخواند و شهر به دست مردم افتاد. بى درنگ اعلاميه مشتركى از سوى دكتر مصدق و آيت الله كاشانى منتشر شد كه در آن از مردم خواسته شده بود تا آرامش خود را حفظ كنند، حرمت نظاميان را نگه  دارند و از حمله و ضرب و شتم نيروهاى نظامى و پليس خوددارى كنند. شامگاه آن روز مردم به خانه دكتر مصدق رفتند و او در حالى كه مى گريست به شهيدان آن روز اداى احترام كرد. وى طى سخنانى به مردم گفت: «استقلال ايران از دست رفته بود، ولى شما با رشادت خود آن را پس گرفتيد».

بدين سان روز سی تير 1331 يکی از معدود روزهائی است که مردم، با آمادگی برای جانبازی و مقاومت، بصورتی انبوه و بی شمار به خيابان آمدند و با ايثار خون و جان خود حاکميتی را با تانک و زره پوش آمادهء درهم شکستن شان بود، فراری داده و ارادهء خود را بر مخالفان تحميل کردند. اگر تاريخ را از ديدگاه جنبش های مردمی بررسی کنيم، جدا از اينکه مصدق و ملی گرائی چه مقامی در تاريخ معاصر ما داشته اند، سی تير يکی از فراموش ترين لحظات تاريخ ملت ما است که در آن مردم يک صدا و با عزمی راسخ خواست خود را بر کرسی نشانده اند. بی شک روزی خواهد رسيد که مزار جان باختگان اين روز زيارتگاه عاشقان ايران شود.

 

(در نگارش اين مقاله، علاوه بر مراجعه به منابع گوناگون،

از بخش های عمده ای از يک مقاله که در روزنامهء «سلام»

مورخ  8 ارديبهشت 1375 بچاپ رسيده استفاده شده است).

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630