بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   آدرس اين صفحه با فيلترشکن: 

https://newsecul.ipower.com/2009/07/21.Tuesday/072109-Hasan-Morsalvand-3-years-with-Mossadegh.htm

سه شنبه 30 تير 1388 ـ 21 جولای 2009

 

گزارش تفصيلی حکومت دو سال و نيمی دکتر مصدق

حسن مرسل وند

گزارش سال 1330

در آغاز اين سال، دكتر عبدالحميد زنگنه رئيس دانشكده حقوق كه در 28 اسفندماه گذشته، هدف گلوله نصرت الله قمى واقع شده بود در گذشت. در خوزستان نيز چون شركت نفت ايران و انگليس پس از تصويب قانون ملى شدن صنعت نفت، مزايا و امتيازات كارگران را قطع كرده بود، اعتصاب و شورش پديدار و حكومت نظامى اعلام شد. روز 18 فروردين، ميان كارگران اعتصابى و نيروهاى نظامى زد وخورد خونينى در گرفت كه عده اى انگليسى و تعدادى دانشجو و كارگر كشته و زخمى شدند.

23 فروردين ماه براى روشنفكران و اهل فرهنگ روز سوگوارى بود. صادق هدايت نويسنده چيره دست و مردمى ايرانى در اين روند در پاريس خودكشى كرد. وى سال ها بود كه از سياست و اجتماع دورى كرده بود و در پاريس در اوج تنهايى و غربت مى زيست. پس از هدايت، يك هفته بعد نوبت ملك الشعراى بهار بود كه در نخستين روز ارديبهشت ماه ، اهل فرهنگ و ادبيات را سوگوار خويش نمايد. پس از ترور رزم آرا در آخر سال قبل، حسين علاء نخست وزيرى را برعهده گرفت و در 18 فروردين ماه پس از ترميم كابينه، آن را به مجلس معرفى كرد. روز 6 ارديبهشت ماه انبار مهمات لشكر فارس منفجر شد كه در اين انبار 57 هزار قبضه تفنگ برنو، 18 ميليون فشنگ، انواع بازوكا و توپ هاى ساحلى نگهدارى مى شد. سرلشكر نصرت الله معتضدى فرمانده لشكر فارس و سرلشكر عطارپور رئيس اداره تسليحات در اين رابطه بازداشت و تحت پيگرد قانونى قرار گرفتند. در همان روز از سفارت انگلستان در تهران نيز اطلاعيه اى صادر شد كه اقدام مجلسين ايران را مبنى بر ملى شدن صنعت نفت شتابزده ارزيابى مى كرد و از نتايج وخيم چنين كارى كه دامنه بسيار وسيعى دارد، دولت ايران را بر حذر داشت! در پى اين اطلاعيه تهديدآميز، دولت علاء در همان روز- 6 اديبهشت - از كار كناره گيرى و استعفاى خود را به شاه تقديم كرد.

فرداى آن روز جمال امامى كه از نمايندگان هوادار دربار به شمار مى آمد، در جلسه فوق العاده مجلس به دكتر محمد مصدق پيشنهاد قبول پست نخست وزيرى را كرد. شناختى كه امامى و سايرين از دكتر مصدق داشتند اين بود كه هرگاه به دكتر مصدق پيشنهاد نخست وزيرى مى كردند يا قيد و شرطى به كار مى برد و يا شانه خالى مى كرد.

اما در حالى كه سيدضياء الدين طباطبايى در دفتر شاه منتظر فرمان نخست وزيرى نشسته بود، در ميان بهت و حيرت نمايندگان، اين بار دكتر مصدق بدون هيچ پيش شرطى، اعلام پذيرش كرد! بلافاصله راى گيرى شد و دكتر مصدق از 100 راى حاضر، با كسب 79 راى به نخست وزيرى رسيد. وى كه از جنبش مشروطه خواهى به اين سو، همواره در صف مردم قرار داشت و مبارزات مردمى را پيگيرى و رهبرى مى كرد، اكنون خود در راس قوه اجراييه كشور قرار گرفته بود. نخستين اقدام دكتر مصدق بازديد از زندان قصر بود. وى در آنجا ضمن اداى احترام به زندانيان سياسى و كشته شدگان در زندان گفت: اينجا قتلگاه بسيارى از صاحبان فكرهاى روشن و آزاد بوده است. وى سپس دست به كار راه اندازى كابينه شد و هنگام معرفى آنان به مجلس برنامه دولت خود را اين گونه اعلام كرد: 1- اجراى قانون ملى شدن صنعت نفت در سراسر كشور 2- اصلاح قانون انتخابات مجلس شوراى ملى و شهردارى ها. اقدام بعدى دكتر مصدق، لايحه عفو زندانيان بود كه در 15 ارديبهشت ماه به مجلس برد. همچنين دكتر مصدق، دكتر سيد حسين فاطمى مدير روزنامه باختر امروز- كه به تازگى از زندان آزاد شده بود- را به معاونت خويش برگزيد. در 22 ارديبهشت مجلس شوراى ملى هيات مختلطى را براى نظارت بر كار خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس، انتخاب و معرفى كرد. دكتر عبدالله معظمى، دكتر على شايگان، اللهيار صالح، حسين مكى و ناصر قلى  اردلان اعضاى اين هيات بودند. مجلس سنا نيز هيات مختلطى را به اين شرح انتخاب و معرفى كرد: مرتضى قلى بيات سهام السلطنه، دكتر متين دفترى، محمد سرورى، ابوالقاسم نجم و دكتر شفق. از سوى دولت نيز هيات نمايندگى ايران براى خلع يد معرفى شد. محمدعلى وارسته، مهندس كاظم حسيبى، محمد بيات، دكتر عبدالحسين على آبادى و مهندس مهدى بازرگان نمايندگان معرفى شده از سوى دولت بودند. در 24 همان ماه، دكتر مصدق طى بخشنامه اى انحلال شركت نفت ايران و انگليس را به كليه ادارات و نهادهاى دولتى اعلام كرد. سه روز بعد، سفير انگليس در تهران طى هشدارى به دولت مصدق، ملى شدن صنعت نفت را مخالف قوانين بين المللى دانست و دولت ايران را از اين كار برحذر داشت. دولت آمريكا نيز در بيانيه اى اعلام كرد ملى شدن صنعت نفت ايران، تصميمى يك جانبه و خلاف عرف و مقررات بين المللى است. اكنون مصدق در برابر استعمار پير انگلستان و امپرياليسم نوپاى آمريكا ايستاده بود و جاى شگفتى اين جا است كه حزب توده كه قاعدتاً مى بايستى ضدامپرياليست و ضد استعمارگرى باشد، مصدق را نوكر امپرياليسم مى خواند! به هر روى، مصدق پاسخ تندى به سفيران انگلستان و آمريكا در ايران داد و يادآور شد كه ملى شدن صنعت نفت ناشى از حق حاكميت ملت ها است و هيچ مقام بين المللى اى صلاحيت رسيدگى به اين كار را ندارد. در اين ميان دكتر مظفر بقايى حزبى به نام «حزب زحمتكشان ايران» را بنياد نهاد كه هسته  اوليه اين حزب، افراد سازمان نظارت بر آزادى انتخابات بودند كه پيش از اين تاسيس شده بود. چند تن از تئوريسين هاى حزب توده نيز به حزب زحمتكشان بقايى پيوستند.

در 6 خرداد ماه، دولت انگلستان و مقامات شركت نفت ايران و انگليس، از دولت ايران به ديوان داورى بين المللى لاهه شكايت بردند. اكنون كه در اثر همبستگى و اتحاد نيروهاى ملى و مذهبى، كار مبارزه به خوبى پيش مى رفت و دولت به دست آنها افتاده بود، وسوسه هاى خناس و دست هاى آلوده و ناپاك به كار افتادند تا اين دو نيروى متحد و قوى را از هم بگسلند. روز 13 خردادماه، سيد مجتبى نواب صفوى رهبر فداييان اسلام به دست ماموران آگاهى شهربانى دستگير و زندانى شد. وى به هنگام دستگيرى گفت كه حكومت ايران بايد توسط خليفه مسلمين اداره شود. در پى بازداشت نواب صفوى، فداييان اسلام اعلاميه تندى صادر و تهديد كردند چنانچه يك مو از سر نواب كم شود، خيلى ها را خواهيم كشت. در همين حال آيت الله كاشانى در مصاحبه اى با خبرنگاران به دشمن اصلى جنبش يعنى انگلستان پرداخت و گفت چنانچه انگليسى ها خودشان خلع يد نكنند، حكم جهاد عليه آنان خواهم داد. استعمار انگلستان به خوبى او و پدرش را مى شناخت كه در عراق بى هيچ ترسى در برابر نظاميان انگليسى پايمردى از خود نشان داده بودند و رو در روى آنان ايستاده بودند. 18 خرداد هنگامى كه هيات نظارت بر خلع يد با راه  آهن به خوزستان رفت، بيش از يكصد هزار نفر از ايرانيان آنها را مشايعت كردند و با شور و شوق چشم به راه اقدام آنان ماندند.

هيات عامل اجرايى نيز كه دكتر محمود حسابى، دكتر على آبادى و مهندس بيات اعضاى آن بودند در ميان شور و هيجان عمومى در خرمشهر مستقر شد. همزمان با استقرار هيات مديره شركت ملى نفت ايران، هياتى نيز از انگلستان به رياست جاكسن براى مذاكره با دولت ايران، وارد تهران شد.

جاكسن اعلام كرد آمادگى دارد نوعى از ملى شدن را كه شركت سابق نيز در آن سهيم باشد و سود حاصله از فروش نفت نيز 50/ 50، باشد را به رسميت بشناسد. دشمنى كه از در بيرون رانده بودند اينك از پنجره آويزان بود و مى خواست به هر نحوى كه شده، دوباره به داخل بيايد! دكتر مصدق بى درنگ واكنش نشان داد و در اعلاميه اى به آگاهى مردم رساند كه پيشنهادات هيات جاكسن را منافى با قانون ملى شدن صنعت نفت مى داند و به عمليات اجرايى خلع يد ادامه خواهد داد. وى همچنين در سى ام خردادماه به مجلس رفت و طى نطقى خاتمه عمليات خلع يد و قطع گفت وگو با نمايندگان انگلستان را به آگاهى مجلسيان رساند و تقاضاى راى اعتماد كرد. از 92 نماينده حاضر در مجلس، 91 نفر به دولت دكتر مصدق راى اعتماد دادند! دولت انگلستان نيز بى كار ننشست. در 4 تيرماه وزير خارجه انگليس درباره اقدامات دولت ايران، در مجلس عوام سخنانى تهديدآميز بيان كرد و گفت براى حفظ جان اتباع انگليسى در آبادان، دستور داده تا رزمناو موريتس در آب هاى ساحلى ايران پهلو بگيرد. مهندسان و كارگران انگليسى شاغل در شركت نفت نيز آبادان را به سوى بندر بصره ترك كردند.

شرايطى بس خطير و دشوار پيش آمده بود و جالب اينكه همسايه شمالى ضد امپرياليست ما نيز در اين ماجرا به جاى اينكه قاتق نانمان باشد، قاتل جانمان بود! از ديد كمونيست هاى دو آتشه، مصدق و جنبش  ملى او ساخته و پرداخته بورژوازى بود و خصلتاً  و ماهيتاً نمى توانست «جنبش» و «مبارزه» به شمار آيد. آنان تنها راه و روشى كه از مبارزه مى شناختند، مبارزه قهرآميز و «طبقاتى» بود كه رهبرى آن را پرولتاريا در دست داشته باشد. در 17 تيرماه هارى ترومن رئيس جمهور آمريكا طى پيامى كه براى دكتر مصدق فرستاد، نماينده خود اورل هريمن كه براى فراهم آوردن فضاى گفت وگوى سياسى ميان ايران و انگليس به تهران مى آمد را به او معرفى كرد. درست در همان روز- 23 تير - كه اورل هريمن و دو تن از همراهانش وارد تهران شدند، نزديك به 20 هزار تن از كارگران كارخانجات تهران تظاهرات و راهپيمايى كردند. آنان هرچند كه به بهانه گراميداشت سالروز اعتصاب كارگران شركت نفت خوزستان دست به اعتصاب و تظاهرات زدند، اما تنها خواجه حافظ شيرازى بود كه نمى دانست  امروز هريمن نماينده رئيس جمهور آمريكا به تهران مى آيد. كارگران به تحريك رفقاى توده اى با اين راهپيمايى در حقيقت مى خواستند چوب لاى چرخ دولت بگذارند. و از آن سو به آمريكايى ها هم بفهمانند كه اوضاع داخلى ايران متزلزل و بحرانى است و دكتر مصدق نيز كنترل اوضاع را در دست ندارد. اما مظفر بقايى و حزبش كه مثل خواجه حافظ شيرازى نبودند و مى خواستند از اين نيرنگ توده اى ها جلوگيرى كنند، به يارى دكتر مصدق آمدند. با درگيرى خونين ميان افراد دو حزب زحمتكشان و توده كار به جايى رسيد كه پليس ناگزير از تيراندازى و جداسازى نيروهاى سياسى و روشنفكرى شد كه داشتند يكديگر را مى دريدند. آنچه به جا ماند، 20 كشته و صدها زخمى بود! اين هم از دومين برش كيك آزادى ما ايرانيان! از پيروزى مشروطه به اين سو ايرانيان دو زنگ تفريح داشتند كه اولى از 1288 بود تا سوم اسفند 1299 كه پيش از اين شرح جانسوز آن را خوانديم  و حالا نوبت دومين زنگ تفريح بود كه از 1320 تا كودتاى 28 مرداد 1332 به درازا كشيد. اكنون گاه آن بود كه ميوه هاى زنگ دوم آزادى را بچينيم! چهار روز بعد - 27 تير - دكتر مصدق كه ميان «اخلاق» و «حكومت» اولى را برگزيده بود دستور داد تا سرلشكر بقايى رئيس شهربانى كه به روى مردم آتش گشوده بود را از كار بركنار و تحت پيگرد قانونى قرار دهند. بقايى بيچاره دستور آتش را از شاه كه فرماندهى كل نيروهاى مسلح را بر عهده داشت، گرفته بود و حالا چوب دو سر طلا شده بود!

در تابستان هرچه هوا گرمتر مى شد، شدت حرارت رودررويى دولت ايران با انگلستان نيز بيشتر مى شد. در 4 مردادماه و در پى تهديد دولت انگلستان، كشتى هاى جنگى بريتانيا در بندر آبادان به ۹ فروند رسيد. چهار روز بعد اورل هريمن كه براى مشاوره به آمريكا رفته بود، دوباره به تهران آمد و زمينه هاى گفت وگوى دو كشور ايران و انگلستان را فراهم كرد.

سرانجام تلاش هاى هريمن به بار نشست و در 12 مردادماه نمايندگان دولت انگلستان به سرپرستى لرد ريچارد استوكس وزير مشاور انگلستان وارد تهران شدند. مصدق پيش از اين يادآور شده بود كه به شرطى مذاكره با اين هيات انگليسى را مى پذيرد كه آنها قانون ملى شدن صنعت نفت ايران را به رسميت شناخته باشند. لرد استوكس در نامه اى به دكتر مصدق نوشت كه اين قانون را قبول دارد و به رسميت مى شناسد. پيشنهادات 8 ماده اى استوكس مورد قبول دكتر مصدق واقع نشد و وى طى گزارشى به مجلس  شكست مذاكرات را اعلام و تقاضاى راى اعتماد كرد. سنا با  14 راى و شورا به اتفاق آرا به دولت ابراز اعتماد كردند.

همين كه معلوم شد دكتر مصدق اهل سازش و نيرنگ بازى هاى سياسى معمول نيست، بر عمليات خرابكارانه خويش افزودند، به طورى كه دكتر مصدق طى نطقى ضمن تشكر از ملت ايران گفت كه انگليس مى خواهد از نظر اقتصادى دولت را زير فشار بگذارد و با دوستان ايرانى خود مشغول نفاق  اندازى شده است. چند دستگى از مجلس آغاز شد و كار به جايى رسيد كه ميان نمايندگان موافق و مخالف دولت كشمكش  هايى پديد آمد. در 15 شهريورماه دولت انگلستان به جهانيان اعلام كرد هر كشورى كه از ايران نفت بخرد در دادگاه هاى صالحه مورد پيگيرى قرار خواهد گرفت و بدين ترتيب تحريم خريد نفت ايران، آغاز شد. در دوم مهرماه به دستور نخست وزير، هيات مديره موقت شركت ملى نفت ايران به آن عده از كارشناسان و كاركنان انگليسى شركت نفت سابق كه مديريت جديد را نپذيرفته و در سر كارشان حاضر نمى شدند يك هفته مهلت داد تا خاك ايران را ترك كنند.

هنگامى كه در 4 مهرماه دكتر مصدق به مجلس رفت تا گزارش عمليات اجرايى قانون ملى شدن صنعت نفت را به مجلسيان ارائه دهد، با شيطنت برخى نمايندگان جلسه اكثريت نيافت و ناگزير دكتر مصدق به ميدان بهارستان رفت و در ميان انبوه جمعيت مردمى كه در آنجا گرد آمده بودند، گفت: من براى شما سخن مى گويم، هر جا كه مردم هستند، مجلس همان جا است! و سپس گزارش كار خود را در ميان شور و هلهله مردم برايشان خواند. 5 مهرماه راديو تهران اعلام كرد كه دولت انگلستان به شوراى امنيت شكايت برده است و دو روز  بعد بنا به فراخوان آيت الله كاشانى به منظور پشتيبانى از دكتر مصدق و ابراز انزجار از رفتار نمايندگان مجلس، تعطيل عمومى اعلام شد.

در 14 مهرماه، دكتر مصدق در راس هياتى به آمريكا رفت تا در شوراى امنيت سازمان ملل متحد از خواسته قانونى ملت ايران دفاع كند. وى ضمن اين كه هيچ گاه از بودجه دولت حتى حقوق نخست وزيرى خود را دريافت نكرد، هزينه اين سفر خود و پسرش دكتر غلامحسين مصدق را نيز از حساب خود پرداخت! وى و هيات همراهش در نيويورك با استقبال چشمگيرى روبه رو شدند. افكار عمومى جهان متمدن، مى دانست كه او چه مى گويد و چه مى خواهد، بنابراين احترام در خور شأن يك رهبر آزاديخواه و مسئول را براى او قائل شدند. وى در سخنرانى خود در شوراى امنيت، از پيشينه قراردادهاى نفتى و ستمى كه در اين ساليان دراز از سوى دولت انگلستان نسبت به حقوق ملت ايران رفته بود، سخن گفت. شوراى امنيت پس از شنيدن سخنان دكتر مصدق، قطعنامه انگلستان را در مورد نفت ايران مسكوت گذاشت تا حكم ديوان لاهه صادر شود. در اين سفر همچنين دكتر مصدق با هارى ترومن رئيس جمهور آمريكا ديدار و گفت وگو كرد. هنگامى كه دكتر مصدق در نيويورك بود، اوضاع داخلى بحرانى تر و وخيم تر شد. بين پليس و گروه هاى گوناگون سياسى همچنان زد و خورد جريان داشت. گروهى به شوراى دانشگاه هجوم بردند و اعضاى شورا را با بى شرمى از ساعت 11 صبح تا 7 بعدازظهر در گروگان خود نگه داشتند. جمال امامى نيز كه موقعيت را مناسب ديده بود، به دليل رويدادهاى دانشگاه، مصدق را در صحن علنى مجلس به انتقاد كشيد. آهسته آهسته، نيت هاى درونى كه از ترس افكار عمومى نمى توانستند آشكارا به مصدق و جنبش ملى او بتازند، از پرده  بيرون مى افتادند و هر روز به بهانه اى مصدق را مورد حمله و دشنام قرار مى دادند و اكنون كه مصدق در كشور نبود، تا مى توانستند پرده درى كردند. روز 28 مهرماه دكتر محمد مصدق و هيات همراه، وارد مصر شدند و مورد استقبال بى سابقه دولت و ملت مصر قرار گرفتند. رهبرى ملى او اينك از مرزهاى جغرافيايى ايران بيرون رفته بود و مطبوعات عربى و مصرى، وى را رهبر ضداستعمارى منطقه به شمار مى آوردند و خواهيم ديد كه ملى شدن كانال سوئز در مصر و ايجاد موج ملى كردن صنايع و معادن بزرگ در منطقه خاورميانه، همه گرته بردارى و الگوپذيرى از دكتر مصدق بود. در 14 آذرماه، ميتينگ بزرگى در ميدان فوزيه - امام حسين - برگزار شد كه در آن كشاورز صدر، حسين مكى، شمس قنات آبادى، على زهرى و مصطفى كاشانى- فرزند آيت الله كاشانى- براى مردم سخنرانى كردند. آنان چنان مردم را به پشتيبانى از دولت دكتر مصدق بر سر شور آوردند كه پس از پايان مراسم، مردم به شهر هجوم آوردند و در خيابان فردوسى، دفتر تشكيلات خانه صلح- وابسته به حزب توده- و دفاتر روزنامه هاى به سوى آينده، بدر، تئاتر سعدى، روزنامه نويد، آزادى، فرمان، آتش، سياسى و طلوع را مورد هجوم و تخريب قرار دادند.

پليس به ناگزير دخالت كرد و زد و خورد خونينى آغاز شد. در اين برادركشى ايرانى نيز عده اى كشته و زخمى به جا ماند. سرتيپ دانش پور معاون شهربانى به شدت زخمى و سرهنگ نورى شاد رئيس كلانترى نيز همراه با چند پاسبان و درجه دار در ميان كشته شدگان بودند. و در همان روز مجلسيان به دليل آزادى فعاليت هاى ويرانگر حزب توده، دكتر مصدق را به باد انتقاد گرفتند. در پاسخ به ناسزاها و كارشكنى هاى مجلسيان، به دعوت آيت الله كاشانى در 21 آذرماه ميتينگ بزرگى از حاميان دولت برگزار شد كه در آن به مخالفان دولت، به ويژه نمايندگان مخالف حمله و انتقاد شد. بنا به دستور دكتر مصدق، انتخابات دوره هفدهم مجلس كه با وسواس مصدق و مليون تلاش مى شد آزادترين و سالم ترين انتخابات دوره مشروطه باشد، برگزار شد. مصدق در نطقى راديويى اعلام كرد انتخابات اين دوره، براى اولين بار در تاريخ مشروطيت، بدون دخالت و نفوذ عوامل خارجى و داخلى انجام مى گيرد و مردم بايد آزادانه راى خود را به صندوق ها بريزند. مصدق براى درك سياسى مردم، چك سفيد امضا كشيده بود و خواهيم ديد كه همين مجلس هفدهم، بلاى جان مصدق و جنبش ضداستعمارى و ضداستبدادى او شد! هنوز سال به پايان نرسيده، كفگير دولت مصدق به ته ديگ خورد و خزانه دولت كه بر اثر نخريدن نفت ايران، تهى شده بود، چنگ و دندان نشان داد. به ابتكار دكتر مصدق، اوراق قرضه ملى چاپ و در ميان مردم مشتاق فروخته شد و از اين راه، توان مالى دولت به طور موقت برقرار شد. با آغاز انتخابات، درگيرى هاى خيابانى در تهران و شهرستان ها به اوج رسيد و دولت را با بحران تازه اى دست به گريبان كرد. از آن سو دولت دكتر مصدق تصميم به بستن كنسولگرى هاى انگلستان- كه آشوب از آنجا سرچشمه مى گرفت- گرفت و نخستين روز بهمن ماه در تهران و شهرستان ها تعطيل عمومى اعلام شد و شور و شوق ملى به خاطر اين تصميم، سراسر كشور را فرا گرفت. در 25 بهمن ماه، هنگامى كه به مناسبت سالگرد قتل محمد مسعود، مراسمى در گورستان ظهيرالدوله برپا بود و دكتر سيدحسين فاطمى در آن سخن مى گفت، محمدمهدى عبدخدايى نوجوان 14 ساله عضو فدائيان اسلام، وى را هدف گلوله قرار داد.

 

گزارش سال 1331

اين سال در شرايطى بحرانى آغاز شد دادخواست مجدد دولت انگلستان تسليم ديوان دادگسترى بين المللى شده كه طى آن دولت انگلستان مدعى بود ايران نمى تواند به طور يك جانبه قرارداد 1933 نفتى را لغو كند. در 8 فروردين ماه و به هنگامى كه جوانان حزب دموكرات ميتينگى در ميدان فوزيه- امام حسين- برپا داشتند، ميان پليس و آنها درگيرى خشنى روى داد كه منجر به تعطيلى مراكز حزب از سوى پليس شد. دو روز بعد در تهران براى مدت يك ماه حكومت نظامى اعلام شد. همچنين در اين ماه يادداشت هاى اعتراض آميز ميان دولت انگلستان و ايران در جريان بود. به نظر انگلستان، اجراى قانون ملى شدن صنعت نفت ايران، موضوعى نيست كه در حدود حاكميت داخلى ايران باشد! در 23 فروردين ماه، 60 تن از راه يافتگان دوره هفدهم مجلس، در منزل دكتر مصدق گرد آمدند و وى در سخنرانى مشروحى ضمن اشاره به علل خرابى اوضاع كشور برنامه اصلاحات دولت را به اين شرح برشمرد: 1- تجديدنظر در كليه ارقام بودجه. 2- تجديدنظر در قوانين مالياتى 3- تامين اعتبارات كافى براى كارهاى توليدى 4- تجديدنظر در سازمان ادارى 5- لغو كليه مقررات مزاحم 6- تنظيم برنامه براى استفاده از اسباب و وسايل نفت.

در نخستين روزهاى ارديبهشت ماه، مجلس هفدهم با حضور و سخنرانى شاه گشايش يافت. دكتر مصدق در اين آيين- بر خلاف نخست وزيران پيشين شركت نكرد. وى در نامه اى كه براى مجلسيان فرستاد يادآور شد كه در برخى از حوزه هاى انتخاباتى فساد و مداخله وجود داشته و مردم از وكلاى تحميلى تنفر كامل دارند. او از نمايندگان خواست تا اعتبارنامه هاى مخدوش را رد كنند. وى از اعمال نفوذ دربار، خوانين و بانفوذان محلى در انتخابات آگاه شده بود.

فرداى آن روز-  9 ارديبهشت- آيت الله سيدفخرالدين جزايرى نايب رئيس انجمن نظار انتخابات تهران در پاسخ به نامه دكتر مصدق براى مجلسيان، گفته هاى او را تاييد كرد و آشكارا گفت: برخى از كسانى كه به نمايندگى انتخاب شده اند نه كسى آنها را مى شناسد و نه راى داشته اند و من نيز اعتبارنامه هاى آنها را امضا نكرده ام! بدين ترتيب دكتر مصدق پذيرفت كه ارزيابى اوليه وى از انتخابات اين دوره كه او آن را آزادترين و سالم ترين انتخابات تاريخ مشروطيت دانسته بود نادرست است.

در پى سفر مشاور حقوقى وزارت خارجه انگلستان به بحرين دولت ايران به شدت اعتراض نمود. در پاسخ انگلستان، بحرين را كشورى تحت الحمايه انگلستان دانست! بحث رد اعتبارنامه ها آغازگر دور تازه اى از بحران و تشنج در سياست داخلى ايران شد. در جلسه 18 ارديبهشت ماه مجلس، تنها 50 اعتبارنامه به تصويب رسيد و با ديگر اعتبارنامه ها مخالفت شد. هنگام طرح اعتبارنامه دكتر سيدحسن امامى امام جمعه هوادار دربار صحن علنى متشنج شد و سپس ميراشرافى يكى از كودتاچيان آينده كه از صندوق هاى راى مشكين شهر بيرون آمده بود به دكتر مصدق و كابينه او به شدت حمله كرد. اين كشمكش و ستيز بر سر رد يا تاييد اعتبارنامه ها تا چندى ادامه داشت و فضاى سياسى كشور را تحت الشعاع قرار داده بود. از آن سو تحريم نفتى ايران به تقاضاى انگلستان نيز همچنان سختگيرانه پيگيرى مى شد. كشتى رزميرى كه در ۶ خردادماه در بندر بوشهر 700 تن نفت خام بارگيرى كرده بود، در آب هاى ساحلى عدن توقيف شد. فرداى همان روز دكتر مصدق و هيات همراه از فرودگاه تهران در ميان مشايعت شورانگيز مردم با هواپيماى هلندى راهى ديوان بين المللى لاهه شدند. او در فرودگاه لاهه نيز مورد استقبال دادستان ديوان لاهه قرار گرفت و سپس دكتر كريم سنجابى را به سمت قاضى اختصاصى ايران به دادگاه لاهه معرفى كرد و نيز هانرى رولن وكيل دادگسترى تبعه بلژيك، كه از حقوق دانان مشهور بين المللى بود، به سمت مشاور حقوقى ايران به دادگاه معرفى شد. در 19 خردادماه نخستين جلسه رسيدگى دادگاه لاهه برگزار شد. دكتر مصدق در دفاع از حق ايران خطاب به داوران دادگاه گفت: شما اخلاقاً نبايستى ملت كوچكى را در مقابل يك دولت بزرگ، از وسايل دفاع و استيفاى حق خود محروم كنيد. پس از وى پروفسور رولن وارد بحث قضايى و ماهوى پرونده شد. دكتر مصدق مى خواست كه دادگاه لاهه راى به عدم صلاحيت خود براى رسيدگى به اين پرونده صادر نمايد. سرانجام پس از 26 روز دكتر مصدق و همراهانش در دوم تيرماه در ميان شور و استقبال كم مانندى وارد تهران شد. در 14 تيرماه طبق سنت پارلمانى، دولت مصدق استعفا داد. فرداى آن روز مردم ايران از سراسر كشور به وسيله تومار و تلگراف و تظاهرات و سخنرانى، خواهان نخست وزيرى دوباره دكتر مصدق شدند. در 15 تيرماه جلسه خصوصى مجلس با حضور 65 نماينده- اعتبارنامه بقيه يا تصويب نشد و يا رد شد- تشكيل شد كه از اين تعداد 52 نماينده به تجديد زمامدارى دكتر مصدق راى مثبت دادند. مى بينيم دولتى كه به اتفاق آرا از مجلس راى اعتماد مى گرفت اكنون چه گونه مجلس به او راى تمايل مى داد. شگفت آورتر از اين رفتار سناتورها بود كه از ابراز تمايل به نخست وزيرى مصدق به اين بهانه كه پس از ملاحظه برنامه دولت تصميم خواهند گرفت خوددارى كردند. دكتر مصدق نيز به علت عدم ابراز تمايل سنا از پذيرش نخست وزيرى خوددارى كرد. سيل تلگراف و تومارها از تهران و شهرستان ها براى نخست وزيرى دكتر مصدق به سوى مجلسين و دربار سرازير شد. سنا به ناچار تشكيل جلسه داد و از 36 سناتور حاضر تنها 14 نفر به نخست وزيرى دكتر مصدق تمايل نشان دادند!

در 19 تيرماه آيت الله كاشانى اعلاميه تندى عليه سناتورها صادر كرد و از مردم خواست فعلاً دست به تعطيلى و اعتصاب نزنند. كوشش هاى مردمى و پشتيبانى آيت الله كاشانى موجب شد تا در 19 تيرماه فرمان نخست وزيرى مجدد دكتر مصدق صادر شود.

دكتر مصدق نيز كه موقعيت را از يك سو مناسب و از سويى ديگر خطرناك ارزيابى كرد به مجلس رفت و تقاضاى اختيارات شش ماهه كرد. وى همچنين در ديدار با شاه از او خواست تا وزارت جنگ را به عهده وى بگذارد كه شاه نپذيرفت. دكتر مصدق به خوبى دريافته بود كه براى پيشبرد جنبش، هيچ راهى به جز كنترل نظاميان در پيش رو نيست. دكتر مصدق نيز طى نامه اى در 25 تيرماه به شاه نوشت: «چون در نتيجه تجربياتى كه در دولت سابق به دست آمده پيشرفت كار در اين موقع حساس ايجاب مى كند كه پست  وزارت جنگ را فدوى شخصاً عهده دار شود و مورد تصويب شاهانه واقع نشده، البته بهتر آن است دولت آينده را كسى تشكيل دهد كه كاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا كند و با وضع فعلى ممكن نيست مبارزاتى را كه ملت ايران شروع كرده پيروزمندانه خاتمه دهد.» بلافاصله حسين علاء وزير دربار ضمن اعلام پذيرش استعفاى دكتر مصدق از سوى شاه به مجلس رفت و خواستار راى تمايل مجلسيان به نخست وزير جديد شد. شگفت آور بود كه مجلس با حضور 24 نماينده پس از تشكيل جلسه خصوصى و محرمانه، با 40 راى به قوام السلطنه- دشمن ديروز شاه- تمايل نشان داد! پشت پرده و ميان شاه و قوام السلطنه چه پيش آمده بود كه آن دو را عليه دكتر محمد مصدق هم بسته و يگانه كرده بود؟

قوام در همان روزى كه فرمان نخست وزيرى خود را از شاه گرفت - 27 تير - اعلاميه تند و زننده اى با تيتر «كشتيبان را سياستى دگر آمد!» بيرون داد و در آن سران جنبش ملى و مردم را تهديد به برپايى دادگاه هاى انقلابى كرد و نوشت روزى صدها تبهكار را از هر طبقه به موجب حكم خشك و بى شفقت قانون، قرين تيره روزى خواهم كرد! آن رفتار شاه و اين اعلاميه قوام، همان جرقه اى بود كه در انبار باروت افتاد! جالب  اينجا بود كه قوام، عباس اسكندرى و حسن ارسنجانى- دو چپ گراى مشهور- را براى مقابله و رويارويى با جنبش ملى ايرانيان به معاونت خويش برگزيد!

روز 28 تيرماه، اقليت هوادار جبهه ملى در مجلس در اعلاميه اى با 28 امضا يادآور شد براى ادامه نهضت ملى جز با زمامدارى دكتر مصدق با شخص ديگرى موافقت نخواهند كرد. جبهه ملى نيز در اعلاميه اى روز 30 تير را تعطيل عمومى و روز اعتراض به زمامدارى قوام السلطنه اعلام كرد. رفته رفته تهران و شهرستان ها دچار تشنج و بحران و درگيرى شدند و گروه هاى مختلف مردمى دست به تظاهرات پراكنده زدند. بازار تهران نيز از 28 تير تعطيل شد و در خيابان ها زد و خوردهاى پراكنده اى ميان مردم و پليس درگرفت. قوام از شاه تقاضاى اختيارات فوق العاده براى سركوب مخالفان و معترضان كرد و از وى خواست تا مجلسين را منحل كند. روز 29 تير نيز تهران و شهرستان ها در حالت نيمه تعطيل بود و تظاهرات پراكنده ادامه داشت تا اين كه روز تاريخى 30 تيرماه اين سال فرا رسيد. در اين روز به فراخوان جبهه ملى ايران و آيت الله كاشانى مردم تهران به سوى ميدان بهارستان راهپيمايى كردند. نخستين تيراندازى نيروهاى نظامى به سوى مردم در ساعت 7 بامداد از بازار تهران آغاز شد. جنبش دانشجويى و اتحاديه هاى كارگرى و فرهنگيان دست در دست هم شعار «يا مرگ يا مصدق» سر مى دادند و به سوى بهارستان پيش مى رفتند. زد و خورد و تيراندازى لحظه به لحظه شدت مى يافت و بر تعداد شهداى قيام 30 تير افزوده مى شد. در شهرستان ها نيز اعتراض مردم به خون نشست. تعدادى از اهوازى ها در درگيرى خشونت بار با پليس كشته شدند.

نزديكى هاى ظهر، گروهى از نمايندگان مجلس به ديدار شاه رفتند و او را از خطر سقوط رژيم آگاه كردند. شاه كه نخستين بار بود ضرب دست ملت ايران را اين گونه مى چشيد، عقب نشينى كرد و قوام السلطنه را از كار بر كنار كرد. بلافاصله مجلس تشكيل جلسه داد و اين بار از 64 نماينده حاضر، 16 نفر به زمامدارى دكتر محمد مصدق تمايل نشان دادند! شگفتا كه اين چه گونه مجلسى بود؟ ساعت 5 بعدازظهر شاه همه نيروهاى انتظامى شهر را به پادگان هاى خود فراخواند و شهر به دست مردم افتاد. بى درنگ اعلاميه مشتركى از سوى دكتر مصدق و آيت الله كاشانى منتشر شد كه در آن از مردم خواسته شده بود تا آرامش خود را حفظ كنند، حرمت نظاميان را نگه  دارند و از حمله و ضرب و شتم نيروهاى نظامى و پليس خوددارى كنند. شامگاه آن روز مردم به خانه دكتر مصدق رفتند و او در حالى كه مى گريست به شهيدان آن روز اداى احترام كرد. وى طى سخنانى به مردم گفت: استقلال ايران از دست رفته بود، ولى شما با رشادت خود آن را پس گرفتيد.

سيدحسن امامى امام جمعه هوادار شاه نيز كه با لطايف الحيلى به رياست مجلس هفدهم رسيده بود، استعفا داد و راهى اروپا شد. حالا نوبت عقب رفتن استعمار خارجى بود. دادگاه لاهه در فرداى آن روز با اكثريت 9 راى در برابر پنج راى عدم صلاحيت رسيدگى خود را صادر كرد. حيرت آور اينكه قاضى انگليسى هم به نفع ايران راى داد! اكنون نوبت مجازات ژنرال ها بود! سرلشگر گرزن رئيس ستاد ارتش، سرلشگر علوى مقدم فرماندار نظامى و سرلشگر محمدصادق كوپال رئيس شهربانى كل كشور به دليل دادن دستور آتش به مردم از كار بركنار شدند و تحت پيگرد قانونى قرار گرفتند.

روز يكم مردادماه دفاتر اختصاصى برادران و خواهران شاه به دستور دولت برچيده شد و به آنان دستور داده شد كه خاك ايران را ترك كنند. مجلس شوراى ملى قيام 30 تير را به رسميت شناخت و به اتفاق آرا كابينه دكتر مصدق را تاييد كرد. همچنين لايحه اختيارات دكتر مصدق با دوفوريت در مجلس شوراى ملى به تصويب رسيد. همان مجلسى كه چند روز پيش به نخست وزيرى قوام راى اعتماد داده بود در 12 مردادماه لايحه ضبط اموال او را به جرم قيام مسلحانه عليه ملت ايران و مفسد فى الارض بودن تصويب كرد. در 16 مردادماه مجلسيان آيت الله كاشانى را به جاى سيدحسن امامى به رياست مجلس برگزيدند. وى با قبولى اين سمت اعلام كرد كه خود در مجلس حاضر نخواهد شد و نايبان وى جلسات را اداره خواهند كرد. همچنين در اين روز طرحى با قيد سه فوريت به مجلس رفت تا خليل طهماسبى ضارب رزم آرا را مورد عفو و آزادى قرار دهد.

اين طرح نيز تصويب و خليل طهماسبى آزاد شد. در نخستين روز از شهريورماه به دستور دكتر مصدق - كه فرماندهى نيروهاى مسلح پس از قيام 30 تير به او واگذار شده بود- 136 نفر از نظاميان بلندپايه لشگرى بازنشسته شدند. اما همين سرلشگران و سپهبدان بازنشسته، كانونى عليه جنبش ملى تشكيل دادند و مخفيانه با نفوذى كه در ارتش و شهربانى داشتند، زمينه هاى كودتاى 28 مرداد را فراهم آوردند.

در 91 مهرماه نيز دكتر حسين فاطمى كه پس از درمان زخم گلوله ديگر توان فعاليت هاى زياد را نداشت از سوى دكتر مصدق فرمان وزارت امور خارجه ايران را دريافت كرد.

در روز پايانى مهرماه، جلسه فوق العاده هيات دولت تشكيل شده و قطع روابط ايران و انگلستان به تصويب رسيد و عصر آن روز به كاردار سفارت انگلستان نيز آگهى داده شد. پس از انتشار اين خبر مردمى كه ساليانى دراز از دخالت هاى استعمارى انگلستان در ايران به تنگ آمده بودند دست به تظاهرات شادمانه زدند و نشان امپراتورى انگلستان را از سردر سفارتخانه برداشتند. دولت سوئد نيز حافظ منافع ايرانيان ساكن انگلستان اعلام شد. در آبان ماه اين سال شيخ عبدالعلى لطفى وزير دادگسترى دولت دكتر مصدق با بهره گيرى از لايحه اختيارات دكتر مصدق دست به تصفيه هاى دامنه دارى در وزارت دادگسترى زد به اين اميد كه دادگسترى مستقلى ايجاد شود.

اما با همه اين پيروزى ها آزاديخواهان نتوانستند آن همبستگى ملى 30 تير را پاس بدارند. دكتر مظفر بقايى از پشتيبانى دولت دكتر مصدق دست كشيد و به يكى از بزرگترين منتقدان و بعدها به دشمن مصدق تبديل شد. وى در چهار آذرماه در مجلس به شدت به مصدق و دولت ملى او حمله برد. دكتر مصدق كه از رفتار بقايى شگفت زده شده بود در 16 آذرماه نامه اى به مجلس فرستاد و به دكتر بقايى هشدار داد كه در انتقاد از دولتى كه به پشتيبانى مردم روى كار آمده است، از گفتن سخنان تند و غيردوستانه خوددارى كند، اما دكتر مظفر بقايى دست بردار نبود.

در 15 دى ماه دكتر مصدق طى پيامى راديويى با مردم ايران سخنان دردمندانه اى بيان كرد و گفت: آيا سزاوار است در روزهايى كه چرچيل رهسپار آمريكا است و دولت ايران نيز به مذاكرات مهمى مشغول است جماعتى از پشت به حكومت خود خنجر بزنند و دانسته و ندانسته مجاهدات ملى را قربانى غرض رانى يا كوته نظرى يا بى اطلاعى خود سازند. بقايى نيز دو روز بعد در سرمقاله روزنامه شاهد مصدق را به باد ناسزا و تهمت گرفت و از اطرافيان او به زشتى ياد كرد. حسين مكى نيز در 18 دى ماه و هنگامى كه دكتر مصدق از مجلس خواهان تمديد مدت اختيارات به مدت يك سال ديگر بود، از جنبش جدا شد و به صف مخالفان پيوست. وى كه منشاء خدماتى نيز بود، در اعتراض به تمديد مدت اختيارات استعفاى خود را نوشت و در مصاحبه اى مطبوعاتى، دكتر مصدق را به هيتلر تشبيه كرد! اكنون همان بلاى ديرينه و تاريخى ايرانيان، يعنى خويش ستيزى در ميان سرجنبانان جنبش ملى چنگ و دندان نشانى مى داد.

در 25 دى ماه هندرسن سفيركبير آمريكا پيشنهاد جديدى از دولتين آمريكا و انگليس تسليم دولت دكتر مصدق كرد. بر طبق اين پيشنهاد، نفت موجود ايران خريدارى و 25 درصد از پول آن به عنوان غرامت در بانكى مرضى الطرفين نگهدارى مى شد. در پى جدايى مظفر بقايى و حسين مكى اكنون نوبت به جداسرى آيت الله كاشانى نماد معنوى و رهبر مذهبى جنبش رسيده بود. وى نيز طى نامه اى به مجلس، تمديد اختيارات دكتر مصدق را خلاف قانون اساسى دانست و نمايندگان را تشويق كرد تا از راى دادن به اين لايحه خوددارى كنند و سه روز بعد يعنى 28 دى ماه تظاهرات شديدى در تهران و شهرستان   ها برپا شد كه له و عليه دكتر مصدق و آيت الله كاشانى بود. هواداران دو گروه، پرده  ها دريدند و حرمت ها را از هر رو شكستند. روز شادى دشمنان ملت ايران فرا رسيده بود.هر چند كه هفت بهمن ماه مراسم آشتى كنان دكتر مصدق و آيت الله كاشانى در منزل گلبرگى واقع در دزاشيب تهران برگزار شد، اما اين آشتى سياسى نيز چندان دوام نداشت. در 24 بهمن ماه نيز سيدمجتبى نواب صفوى از زندان آزاد شد و به فداييان اسلام پيوست. در 9 اسفندماه اين سال، شاه دست به بازى خطرناكى زد و وانمود كرد كه به عنوان قهر و اينكه ديگر در سلطنت ايران قدرتى و جايگاهى ندارد مى خواهد ايران را ترك كند. وى همراه با همسرش ثريا اسفنديارى به قصد خداحافظى، روز نهم اسفندماه رجال و دولتمردان را براى مراسم توديع به كاخ فراخواند. درا ين روز روحانيون هوادار دربار اعلاميه اى صادر كردند و از مردم خواستند تا از خروج شاه از كشور جلوگيرى كنند. گروهى از اراذل و اوباش جلو كاخ جمع شدند و قصدى در كار بود كه هنگام خروج دكتر مصدق از كاخ، به هواى طرفدارى از شاه وى را مورد سوءقصد قرار دهند. مصدق همين كه از نيرنگ شاه خبردار شد، از يكى از درهاى فرعى كاخ بيرون رفت و به قول معروف «مرغ از قفس پريد»!

شاه هم كه طرفى نبسته بود، در ميان همان اراذل و اوباش هوادارش حاضر شد و انصراف خود را از سفر خارج از كشور اعلام كرد. در همين روز عده اى از آن افسران تصفيه شده همراه با گروهى چاقوكش و قداره بند به خانه دكتر مصدق ريختند تا او را در خانه اش به بهانه هوادارى از شاه تكه تكه كنند. مصدق به ناگزير درحالى كه جامه خواب بر تن داشت، از راه پشت بام گريخت و يكسره به ستاد ارتش رفت و كنترل اوضاع را در آن روز بحرانى به دست گرفت.

وى سپس به مجلس رفت و ضمن افشاى توطئه عليه جان خود، در همانجا متحصن شد. روز 10 بهمن ماه دوباره سراسر كشور به صحنه تظاهرات تبديل شد و در همين روز مجلس هشت تن از نمايندگان را براى حل اختلاف ميان شاه، مصدق و كاشانى برگزيد. بازار تهران و شهرستان ها نيز تعطيل شد و هيجان عمومى كشور را فرا گرفت. هيات هشت نفره مجلس، روز 21 اسفندماه اعلام كرد كه شاه از مسئوليت مبرا است و به هيچ وجه حق  مداخله در امور كشور را ندارد. اما خواهيم ديد همين شاه كه مبارزه قانونى و حقوقى در داخل كشور را به حريف نيرومندى همچون دكتر محمد مصدق باخته بود، بيكار ننشست و با پناه بردن به بيگانگان دوباره تاج و تخت خودكامگى را به چنگ آورد.

 

گزارش سال 1332

در فروردين ماه اين سال دالس وزير خارجه دولت جمهوريخواه آمريكا اعلام كرد كه آمريكا فعلاً پيشنهاد ديگرى براى حل مسئله نفت ايران ندارد؛ و اين بدان معنا است كه سياست خارجى آمريكايى ها به سياست انگلستان نزديك شده است. تظاهرات و درگيرى هاى پراكنده ميان هواداران دكتر مصدق با مخالفان نيز همچنان در تهران و شهرستان ها ادامه داشت. در شيراز و دزفول درگيرى هاى خونينى پيش آمد. در نخستين روز از ارديبهشت ماه سرتيپ محمود افشارطوس رئيس شهربانى كل كشور ناپديد شد و حسين علاء وزير دربار، طبق نظر دكتر مصدق از سمت خود كناره گيرى كرد. روز 3 ارديبهشت ماه در پى ناپديد شدن افشارطوس، چهار نفر از اميران تصفيه شده ارتش و شهربانى به اتهام ربودن رئيس شهربانى دستگير و بازجويى شدند. اين چهارتن عبارت بودند از: سرتيپ دكتر منزه، سرتيپ على اصغر مزينى، سرتيپ بايندر و سرتيپ نصرالله  زاهدى. روز 6 ارديبهشت ماه پيكر بى جان افشارطوس در تپه هاى لشگرك كشف شد و كارآگاهان پليس به اين نتيجه رسيدند كه افشارطوس در توطئه اى ناجوانمردانه بر اثر تبانى و همدستى ژنرال هاى تصفيه شده و دوستان ديروز و دشمنان امروز جنبش به قتل رسيده است. بنابر اعلاميه صريح فرماندار نظامى، افشارطوس به وسيله چندتن از نظاميان بازنشسته و با همدستى سرلشگر زاهدى - نخست وزير كودتا- ربوده و كشته شده بود. سرلشگر زاهدى كه پس از بازجويى اوليه آزاد شده بود در پى احضار فرماندار نظامى تهران به آيت الله كاشانى پناه برد و به توصيه ايشان وى را به مجلس بردند. زاهدى به بهانه نداشتن امنيت در آنجا متحصن شد. روز 12 ارديبهشت به دستور دكتر مصدق كليه املاك پهلوى به دولت واگذار شد و دولت پذيرفت كه از محل سود املاك سالانه 60 ميليون ريال به سازمان شاهنشاهى بپردازد. در 24 ارديبهشت، عبدالعلى لطفى وزير دادگسترى در نامه اى خطاب به رئيس مجلس، اسناد و مدارك غيرقابل انكارى در ارتباط با همدستى دكتر مظفر بقايى در قتل سرتيپ افشارطوس براى ايشان فرستاد و خواستار سلب مصونيت پارلمانى از دكتر بقايى شد. در 21 خردادماه و هنگامى كه موافقت نامه جديدى در امور بازرگانى ميان ايران و شوروى مبادله مى شد دكتر مصدق خواستار بازگرداندن 20 تن طلاى ايران از شوروى شد. اما شوروى ها آن بدهكارى خود را به دولتى كه زير فشار تحريم اقتصادى امپرياليسم انگليس به زانو درآمده و رو در روى استعمار ايستاده بود ندادند و پس از كودتاى 28 مرداد آن طلاها را دو دستى پيشكش كودتاچيان كردند!

در 10 تيرماه و پس از كشمكش هاى فراوان انتخاب هيات رئيسه مجلس شورا برگزار شد. دكتر شايگان به نفع دكتر معظمى كنار رفت و در نتيجه بين دكتر معظمى با 41 راى و آيت الله كاشانى با 31 راى، دكتر معظمى به رياست مجلس برگزيده شد. اما تشنج و بحران همچنان در مجلس چنگ و دندان نشان مى داد. در 20 تيرماه على زهرى دولت دكتر مصدق را استيضاح كرد اما با استعفاى دسته جمعى فراكسيون هاى نهضت ملى كه در 24 تيرماه 27 نفر و در فرداى آن روز، 25 نفر از اعضاى آن دسته جمعى استعفا دادند، استيضاح بى نتيجه ماند و عمر مجلس هفدهم كوتاه شد. در 28 تيرماه كرميت روزولت- نوه رئيس جمهور سابق و عضو برجسته سازمان CIA- از مرز عراق به تهران آمد و در مخفيگاهى با سرلشگر زاهدى ديدار و گفت وگو كرد. وى به تهران آمده بود تا مقدمات و سازماندهى كودتاى آمريكايى- انگليسى عليه دولت ملى دكتر مصدق را فرماندهى كند. روز سى ام تيرماه تعطيل عمومى بود و دكتر مصدق با رفتن بر سر مزار شهداى 30 تير، نسبت به آنان اداى احترام كرد. همچنين در تهران و شهرستان ها نيز مراسم گراميداشت همراه با تظاهرات و راه پيمايى و پشتيبانى از جنبش ملى برگزار شد. روز سوم مرداد ماه اشرف پهلوى- خواهر توامان شاه- كه حامل پيامى از سوى اينتليجنت سرويس انگلستان براى شاه بود، وارد تهران شد. او كه سال پيش به دستور دكتر مصدق راهى اروپا شده بود، به تهران آمد تا برادر خويش را به موفقيت كودتاى آمريكايى- انگليسى اميدوار كند. دكتر مصدق بى درنگ واكنش نشان داد و از اشرف خواست تا ظرف 24 ساعت، خاك ايران را ترك كند. اشرف پهلوى هم كه ماموريت خود را به خوبى پايان داده بود، روز 5 مردادماه از فرودگاه تهران خاك ايران را ترك كرد. با ورود ژنرال شوار تسكف آمريكايى به تهران در 4مردادماه حلقه تشكيلاتى كودتاچيان كامل تر شد. هرچه كودتاچيان هم بسته تر و منظم تر و هدفمندتر مى شدند از اين سو آزاديخواهان و روشنفكران دست به گريبان تر و خويش ستيزتر و خشن تر مى شدند. در مسجد سليمان زد و خورد خونينى ميان گروه هاى چپ و مامورين انتظامى روى داد كه دو كشته و چندين زخمى برجاى نهاد.

در آن هنگام كه آيز نهاور رئيس جمهور و دالس وزير امور خارجه آمريكا از فعاليت حزب توده در ايران آشكارا ابراز نگرانى مى كردند و جاسوسان CIA و اينتليجنت سرويس در تهران به كار سازماندهى كودتا مشغول بودند، در جلسه سخنرانى منزل آيت الله كاشانى، گروهى به هوادارى از آيت الله و گروهى به پشتيبانى از دكتر مصدق در 8 مردادماه- يعنى 71 روز پيش از نخستين کودتا ـ با يكديگر دست به گريبان شدند و به زد و خورد پرداختند! در 12 مردادماه نيز به فراخوان دكتر مصدق، رفراندوم ملى به عمل آمد و مردم راى به انحلال مجلس هفدهم دادند. از آن سو حزب توده نيز به فعاليت هاى خود سرعت بخشيد و روزى نبود كه ميان هواداران حزب و ماموران انتظامى زد و خورد خونينى در گوشه و كنار كشور روى ندهد!

در 22 مردادماه كودتاچيان موفق شدند دو برگ   نامه سفيد امضا شده از شاه بگيرند تا فرمان عزل مصدق از نخست وزيرى را در يكى و فرمان نخست وزيرى سرلشگر زاهدى را در ديگرى بنويسند. شاه اين دو برگ  نامه اى را كه آرم دفتر مخصوص خود را داشت، مهر و امضا كرد و سپس همراه همسرش ثريا به رامسر رفت. قرار او با كودتاچيان اين بود كه در صورت شكست كودتا، شاه همراه با ثريا به وسيله هواپيماى شخصى از رامسر به خارج از كشور بگريزد!

در حالى كه روشنفكران، آزاديخواهان و سياسيون ملى و مذهبى با يكديگر دست به گريبان بودند، سحرگاه 24 مردادماه براى براندازى حكومت ملى جلسه اى در باغ مصطفى مقدم با شركت سرتيپ گيلانشاه، سرلشگر با تمانقليچ، سرهنگ فرزانگان، سرتيپ تقى زاده، سيدابوالحسن حائرى زاده، عبدالرحمن فرامرزى و پرويز يار افشار تشكيل شد و به طراحى كودتا پرداخت. به دستور كودتاچيان در شامگاه همان روز، چند كاميون از نظاميان گارد شاهنشاهى به خانه دكتر حسين فاطمى وزير امور خارجه رفتند و با رفتارى زشت و توهين آميز وى را در حضور همسرش بازداشت كردند. كودتاچيان با دستگيرى مهندس زيرك زاده و مهندس حق  شناس دو وزير كابينه دكتر مصدق آنان را به بازداشتگاه منتقل كردند. هم زمان با دستگيرى اعضاى هيات دولت، ساعت 2 بامداد 25 مردادماه سرهنگ نصيرى فرمانده گارد شاهنشاهى- رئيس ساواك در آينده- فرمان مخدوش عزل دكتر مصدق از نخست وزيرى را به وى ابلاغ كرد. مصدق بى درنگ دستور بازداشت نصيرى را صادر كرد و وى توسط گارد محافظ نخست وزيرى دستگير و زندانى شد. با اين تيزهوشى دكتر مصدق، عمليات كودتاچيان متوقف شد و شاه و ثريا از رامسر به سوى بغداد گريختند. نوشته اند كه شاه هنگامى كه در فرودگاه بغداد پياده شد، حتى جوراب به پا نداشت! دولت در سحرگاه 25 مردادماه عمليات كودتا عليه دولت ملى را در اعلاميه اى به آگاهى مردم رساند. دكتر فاطمى وزير امور خارجه كه در سحرگاه 25 مردادماه و پس از شكست كودتا آزاد شده بود به تمام سفرا و كارداران ايران در خارج از كشور اعلام كرد شاه از سلطنت خلع شده و نبايد مورد استقبال قرار گيرد. دكتر مصدق نيز اعلاميه انحلال مجلس دوره هفدهم را كه به رفراندوم گذاشته شده بود و مردم به انحلال آن راى داده بودند، صادر كرد. دكتر مظفر بقايى و على زهرى و تعدادى از نمايندگان غيرمستعفى مجلس  بازداشت شدند. گروه زيادى از نظاميان نيز به اتهام شركت در كودتا بازداشت شدند. باتمانقليچ، نصيرى، زند كريمى و اسكندر آزموده در ميان بازداشت شدگان بودند. لشگر گارد شاهنشاهى به دست نيروهاى وفادار به دولت، خلع سلاح شد و عكس هاى شاه و ثريا از ادارات و سازمان هاى دولتى جمع آورى گرديد و مردم به حالت خود جوش به خيابان ها ريختند و مجسمه هاى شاه و پدرش را در تهران و شهرستان ها پايين كشيدند. افراد حزب توده نيز در اين ميان به خيابان ها ريختند و نام خيابان ها را تغيير دادند. ابوالقاسم امينى كفيل وزارت دربار و سليمان بهبودى رئيس تشريفات و هيراد رئيس دفتر مخصوص شاه و ساير درباريان بازداشت و كاخ هاى سلطنتى مهر و موم شدند. سرتيپ تقى  رياحى رئيس ستاد ارتش طى مصاحبه اى جزئيات طرح كودتا را از پرده بيرون انداخت و فرار شاه از كشور را به منزله استعفاى وى از سلطنت تلقى كرد. بعدازظهر 25 مردادماه، ميتينگ بزرگى در ميدان بهارستان برپا شد. و دكتر فاطمى در سخنانى كه براى مردم هيجان زده و پرشور بر زبان مى راند خواستار لغو نظام سلطنتى در ايران شد. دكتر شايگان نيز در اين گردهمايى باشكوه گفت: تحفه اى كه قرار بود پس از كودتا به تهران بيايد، به بغداد رفت!

مطبوعات حزب توده نيز بى درنگ دست به كار شدند و كار نظام سلطنتى در ايران را تمام شده اعلام كردند. آنان خواستار برقرارى جمهورى دموكراتيك- آن هم از نوع روسى آن- در ايران شدند. دكتر فاطمى نيز در سرمقاله باختر امروز حملات تندى به شاه و خاندان سلطنتى كرد و خواستار تغيير رژيم در ايران شد. سحرگاه 26 مرداد، به دستور دكتر مصدق، نام شاه از دعاى صبحگاهى و شامگاهى واحدهاى نظامى حذف شد. روز 26 مردادماه شاه و همسرش وارد رم شدند و در هتلى مجلل اقامت گزيدند. ظاهراً كودتا شكست خورده بود و طرفداران مصدق سرمست از باده پيروزى سرگرم زدودن نشانه هاى دستگاه سلطنتى بودند؛ غافل از اينكه كودتاچيان چندين طرح پى درپى را طراحى كرده بودند كه اگر نخستين طرح با شكست مواجه شد طرح دوم را پياده كنند. در همين رابطه اردشير زاهدى- پسر سرلشگر زاهدى- در بيرون از شهر اصفهان با سرهنگ امير قلى  ضرغام معاون لشگر اصفهان ديدار و پاسخ مثبت او را براى كودتاى دوم دريافت كرد. سرهنگ فرزانگان نيز از سوى سرلشگر زاهدى- كه در مخفيگاه بود- به كرمانشاه رفت و با سرهنگ تيمور بختيار فرمانده تيپ- نخستين رئيس ساواك در آينده- ديدار و گفت وگو كرد. پس از اين ديدار تيمور بختيار به نيروهاى زير فرمان خود، دستور آماده باش داد. شگفت آور اين بود همان حادثه اى كه پس از فرار رضاشاه از ايران اتفاق افتاد و هنوز او از خاك كشور بيرون نرفته، همان اطرافيان و بركشيدگان او، زبان به انتقاد و بدگويى از او گشودند، اين بار در مورد محمدرضا پهلوى نيز چنين شد. ابوالقاسم امينى كه كفيل وزارت در بار بود، از بازداشتگاه نامه تضرع آميزى خطاب به دكتر مصدق نوشت و از شاه با عنوان «آن پسره» ياد كرد! در 27 مردادماه، سرهنگ اشرفى فرماندار انتظامى از كار بركنار و سرتيپ محمد دفترى جانشين او شد. سرتيپ دفترى رياست كل شهربانى كشور را نيز به دست گرفت.

كرميت  روزولت همراه با ماموران انگليسى از طريق نظاميان و برادران رشيدى و گروهى از كاركنان ايرانى سياست انگلستان دست به كار طرح دوم كودتا شدند. از سحرگاه 28 مرداد، شعبان جعفرى - معروف به شعبان بى مخ - كه رهبرى مشتى اراذل و اوباش را به دست داشت، همراه با تعداد زيادى به خيابان هاى تهران ريختند و شعارهايى عليه دكتر مصدق و به هوادارى از شاه سر دادند. واحدهاى نظامى با ترفندى از پيش طراحى شده نيز به آنان پيوستند و از جنوب شهر تهران به سوى خانه نخست وزير در خيابان كاخ - فلسطين فعلى- پيش رفتند. كاميون  هاى پر از سرباز در حالى كه به طرفدارى از شاه شعار مى دادند، در خيابان هاى تهران به گردش درآمدند. تظاهركنندگان دفاتر روزنامه هاى باختر امروز، كشور و شورش را به آتش كشيدند و به هر كسى كه هوادار دكتر مصدق بود، دسترسى مى يافتند به قصد كشت مورد ضرب و شتم قرار مى دادند. بشير فرهمند رئيس اداره تبليغات را در خيابان كاخ به سختى كتك زدند و راهى بيمارستان كردند. بعدازظهر 28 مرداد، در نهايت بهت و ناباورى مردم ايران اداره راديو تهران به دست كودتاچيان افتاد و فرمان نخست وزيرى زاهداى از راديو خوانده شد. سرلشگر زاهدى و ميراشرافى سقوط دولت ملى دكتر مصدق را از فرستنده راديو تهران  به آگاهى  همگان رساندند.لات ها به خانه نخست وزير ريختند و حتى لباس هاى همسر و دخترانش را به غارت بردند!

دكتر مصدق با يارى و همراهى چند تن از اعضاى جبهه ملى از راه پشت بام خانه به خانه مى رود تا به پناهگاهى مى رسد. از بامداد 29 مردادماه، نظاميان آزادى ستيز كه در اين چند ساله از جسارت و گاه اهانت مردم خشم و كينه به دل داشتند، به جان مبارزان و آزاديخواهان افتادند. همچنين در اين روز، سرلشگر زاهدى در تلگرافى كه براى شاه فرستاد، موفقيت كودتا را به آگاهى او رساند و از وى خواست تا هر چه زودتر به ايران بازگردند. در اين روز به دستور سرلشگر زاهدى كه اكنون مرد شماره يك ايران بود، در سراسر كشور حكومت نظامى اعلام شد. عصر همان روز ماموران حكومت نظامى دكتر محمد مصدق، دكتر غلامحسين صديقى، دكتر سيدعلى شايگان و مهندس سيف الله معظمى را بازداشت و به شهربانى و سرانجام به باشگاه افسران منتقل كردند. هنگام ورود به باشگاه، سرلشگر زاهدى استقبال رسمى از مصدق و يارانش به عمل آورد و دكتر مصدق نيز در پاسخ، موفقيت وى را تبريك گفت و اين نشان از ادب سياسى نهفته در فرهنگ ايرانى او داشت.دستگيرى ها در حالى پيش مى رفت كه سازمان ادارى كشور در حال دگرگونى و جابه جايى بود. حكم بر كنارى وزيران، استانداران، سفيران و حتى سطوح ميانى مديران كشورى هوادار مصدق در همان روز 29 مرداد ماه صادر شد. پادگان ها و مشاغل نظامى در حال زيرورو شدن بودند. تو گويى رژيمى تغيير سيستم داده و مثلاً از جمهورى به سلطنتى تبديل شده است.

مشاغل حساس و كليدى بى درنگ تصاحب و به عوامل خودى سپرده شد. روز 30 مردادماه، شاه كه هنوز به پيروزى كودتا اميدوار نبود، پيامى براى مردم ايران فرستاد. وى در اين پيام به مردم مژده دموكراسى و آزادى داد. سحرگاه 30 مرداد ماه، بنا به گزارش راديو تهران، 200 نفر از سرجنبانان جنبش ملى دستگير و زندانى شده بودند. شاه در 31 مردادماه به تهران بازگشت و كنترل اوضاع را به دست گرفت. وى در نخستين روز از شهريور ماه اين سال با كرميت روزولت طراح آمريكايى كودتا ديدار كرد و گفت: «من تاج و تختم را از بركت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم.» وى در پاسخ به پرسش روزولت درباره سرانجام كار دكتر مصدق و يارانش گفت: «مصدق بايد به سه سال حبس محكوم شود و بعد هم از دهكده اش خارج نشود. همين طور سرتيپ رياحى هم بايد سه سال در حبس بماند و بعد هر كارى مى خواهد بكند.» و درحالى كه از خشم برافروخته شده بود، درباره سرنوشت دكتر سيدحسين فاطمى گفت: «موقعى كه پيدايش كنم، او را اعدام خواهم كرد.» اكنون تيغ برهنه خودكامگان به كار افتاد بود. براى شاه سيدمجتبى نواب صفوى نمازخوان و مسلمان با خسرو روز به ماركسيست ماترياليست و دكتر سيدحسين فاطمى ملى گرا هيچ تفاوتى برايش نداشتند. در اين ميان حسين مكى كه در آغاز جنبش از سوى مردم و افكار عمومى «سرباز وطن» نام گرفت و پس از جدايى و ناسازگارى او با نهضت، لقب «سرباز خطاكار» گرفت دست به كار شگفت انگيزى زد. وى در نامه اى به شاه محاكمه دكتر مصدق را در دادرسى ارتش خلاف قانون اساسى دانست و يادآور شد كه مصدق مى بايد طبق قانون وزرا محاكمه شود. لازم به يادآورى و ارج گذارى به رفتار دليرانه نظاميان محافظ  دكتر محمد مصدق يعنى سرهنگ ممتاز سروان داورپناه و چند افسر ميهن دوست ديگر است كه در دومين روز شهريورماه اين سال، به پاى ميز بازپرسى رفتند. روز سوم مردادماه دو شبكه وابسته به حزب توده يكى شبكه اعضاى خانه صلح و ديگرى شبكه سازمان جوانان حزب توده همراه با مجموعه اى از اسلحه و مهمات كشف و بازداشت شدند.

روز چهارم شهريورماه نخست وزير كودتا در نامه اى به آيزنهاور نوشت: «خزانه كشور خالى است، ذخاير ارزى ته كشيده، اقتصاد ملى رو به زوال رفته و ايران نياز فورى به كمك دارد كه بتواند خود را از هرج و مرج اقتصادى و مالى نجات دهد.» در دنياى دو قطبى آن روز، غرب و به ويژه آمريكا نيز به نوعى و امدار شاه و زاهدى بودند. به ديد آنان شاه و زاهدى ايران را از حلقوم اتحاد جماهير شوروى بيرون كشيده به دامان آنها پرتاب كرده بودند.

اين بود كه در 10 شهريورماه لويى هندرسن سفير آمريكا در ايران با آغوش باز به استقبال آمد و گفت دولت آمريكا 23 ميليون و 400 هزار دلار در سال جارى به ايران كمك خواهد كرد و در 14 شهريورماه - چهار روز بعد- ۴۵ ميليون دلار به عنوان كمك بلاعوض به دولت ك45 پيشكش كرد.ه

جالب است كه از 45 ميليون دلار، پنج ميليون دلار آن دستمزد سرلشگر زاهدى بود كه دكتر امينى وزير دارايى آن را به خزانه واريز كرده بود و دولت آمريكا به ناگزير دو ميليون دلار ديگر به زاهدى تقديم كرد. كاروانى از شاعران و هنرپيشگان و پزشكان ايرانى كه در فستيوال جهانى بخارست شركت كرده بودند، هنگام بازگشت به ايران همه 91 نفرشان دستگير و زندانى شدند. پرويز خطيبى مدير روزنامه فكاهى حاجى بابا نيز در ميان آنان بود.

با آغاز خزان اين سال كار بازپرسى از دكتر محمد مصدق نيز آغاز شد. سرهنگ كيهان خديو كار بازپرسى را در حضور سرتيپ آزموده دادستان ارتش و دشمن خونى جنبش ملى شدن صنعت در ميان نظاميان انجام مى داد. در 10 مهرماه نخستين جلسه علنى مجلس سنا پس از 11 ماه تعطيلى به رياست سيدحسن تقى زاده و با حضور سپهبد زاهدى برگزار شد و فرداى آن روز سرتيپ آزموده كيفرخواست خود عليه دكتر مصدق و سرتيپ رياحى را صادر كرد و طبق ماده 317 قانون دادرسى و كيفر ارتش، جرم آنها را به هم زدن اساس سلطنت يا ترتيب وراثت تاج و تخت دانسته، براى آنان تقاضاى اعدام كرد.

در 14 آذرماه اعلاميه مشتركى به امضاى دولت كودتا و دولت انگلستان منتشر شد كه نشان از دوستى و برقرارى روابط مجدد ديپلماتيك و آشتى كنان نفتى در خود داشت. جنبش دانشجويى ايران نسبت به برقرارى روابط مجدد با انگلستان و خبر ورود ريچارد نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا، واكنش تندى نشان داد و ضمن تعطيلى كلاس ها، دانشجويان مبارز دانشگاه تهران در محل دانشكده فنى گردهم آمدند و سرسختانه در برابر كودتاچيان و امپرياليسم طراح كودتا ايستادگى كردند. مامورين حكومت نظامى پس از محاصره دانشكده فنى با شكستن درها و پنجره ها براى سركوب دانشجويان وارد دانشكده شدند و به سوى دانشجويان مبارز آتش گشودند. در اين خشونت نظامى روز 16 آذرماه سه تن از دانشجويان جنبش يعنى شريعت رضوى، قندچى و بزرگ نيا به شهادت رسيدند. پس از اين كشتار بى درنگ فرماندار نظامى تهران دستور توقيف روزنامه هاى فرمان، سياسى، خاورميانه، آذرين، زلزله، فاخته و مرجان را صادر كرد و حتى روزنامه هاى منتشره را نيز كه حاوى اخبار وحشتناك رفتار كودتاچيان با دانشگاه و دانشجو بود از دكه ها و روزنامه فروشى ها جمع آورى كردند. روز 18 آذرماه و در هنگامى كه هنوز خون سرخ فرزندان دانشجوى ايرانى بر در و ديوار دانشكده فنى خشك نشده بود، ريچارد نيكسون در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال كودتاچيان قرار گرفت.

در همان روز 18 آذر، در اعتراض به ورود نيكسون به تهران، كه هم زمان با برگزارى مراسم ختم- سومين روز شهادت دانشجويان- بود، تظاهرات فراگير و دامنه دارى در تهران برپا شد كه بى درنگ به دست نظاميان كودتاچى سركوب شد. صدها دانشجو در اين روز به دست ماموران حكومت نظامى بازداشت و زندانى شدند. دو روز بعد هم آيت الله كاشانى در پاسخ به پرسش خبرنگاران كه نظر وى را درباره تجديد روابط ايران و انگلستان جويا شده بودند، گفت: «ملت شريف ايران هرگز تن به اين ذلت نخواهد داد و هر روزى كه دولت اعلام تجديد رابطه كند، روز عزاى ملى است و مردم بايد نوار سياه به سينه خود نصب كنند.» روز 28 آذر، فرمان انحلال مجلسين و فرمان برگزارى انتخابات دوره هجدهم از سوى شاه صادر شد. در آخرين روز آذرماه، آخرين جلسه دادگاه نظامى دكتر محمد مصدق و سرتيپ تقى رياحى نيز برگزار شد. به موجب راى دادگاه دكتر مصدق به سه سال حبس مجرد و سرتيپ رياحى به دو سال حبس تأديبى محكوم شدند. در 19 دى ماه نيز ايالات متحده آمريكا اعلام كرد كمك نظامى آمريكا به ايران، براى مدت يك سال ديگر تمديد شد. در همين روز بود كه نخستين جلسه دادگاه تجديدنظر دكتر مصدق و سرتيپ رياحى برگزار شد. در بهمن ماه اين سال و در حالى كه ماموران حكومت نظامى در سراسر كشور مشغول بازداشت و زندان و بازجويى از مخالفان بودند، انتخابات مجلس هجدهم با مداخله مستقيم شاه و در سايه سرنيزه ها برگزار شد. همه چيز به حالت پيش از شهريور 20 بازگشته بود و دوباره اين شاه بود كه به جاى «مردم» نماينده انتخاب مى كرد. در 22 اسفندماه سرانجام دكتر سيدحسين فاطمى كه توانسته بود پس از كودتا، خود را پنهان كند، در يكى از خانه هاى تجريش  به دست سرگرد مولوى افسر فرماندار نظامى دستگير شد. وى به هنگام انتقال از شهربانى مورد حمله گروهى از اراذل و اوباش هوادار كودتا قرار گرفت و اگر خواهر شيرزنى نداشت كه جان خود را سپر بلاى او كند، از ضربه هاى چاقوها و دشنه ها جان سالم به در نمى برد. و دو روز بعد- 24 اسفندماه - كريم پورشيرازى مدير روزنامه تندرو شورش كه در زندان دژبان نگهدارى مى شد، به آتش كشيده شد.

اين مطلب بوسيلهء آقای هوشنگ منصوری برای ما فرستاده شده است.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630