بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان   |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/07/08.Wednesday/070809-Mohammad-Reza-shokuhifard-Coup-etat.htm

تير   1388 ـ جولای  2009 

 

نه..، نه..، ...اسلامی؟

محمدرضا شکوهی فرد

mrshokouhifard@gmail.com

«نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی»، این یکی از محوری ترین شعارهای انقلابی ست که سه دهه پیش به رهبری آیت الله خمینی ایران و مآلاً جهان را برای مدت های مدید، از پیامدهای منفی خود متأثر کرد؛ شعاری که نوید ظهور و تولد سیستمی را در ایران می داد که، اقلاً، رویکردی مبتنی بر استقلال کامل سیاسی از اتوریته هژمونیک شوروی سوسیالیستی و لیبرال دموکراسی ایالات متحده داشته باشد؛ يعنی حاکمیت یک نظم سیاسی ایدئولوژیک استوار بر نوع تازه ای از «جهان بینی مذهبی»؛ حکومتی که، بر مبنای ایدوئولوژی مذکور، خود را مستقل و حتی متخاصم با دو نظم سیاسی عمدهء بلوک شرق به صدارت اتحاد جماهیر شوروی و اقتصاد سرمایه داری به زعامت ایالات متحده معرفی می نمود. اما اکنون پس از گذشت سه دهه از حیات جمهوری اسلامی، ظاهراَ پیش بینی ها، نه فقط در مورد کارآمدی آن، بل در خصوص ماهیت سیاسی مستقل یا غیر مستقلش غلط از آب در آمده است.

اکنون بر بسیارانی مسلم شده استکه، به همان اندازه که بخش ضد غربی آن شعار در شمایل اکمل و تمام رخ خود عملیاتی  گشته، بخش ضد شرقی اش نيز بیشتر به یک شوخی نه چندان با مزه می ماند. به حقیقت پیوستن ترم ضد غربی آن شعار درست به همان دلیل رخ داد که کذب بودن قسم ضد شرقی اش. پر واضح است: مرافقت ذاتی سازهء سیاسی جمهوری اسلامی با نظم سیاسی شرق معاصر بیشتر بود.

تمرکز قدرت و ایزولاسیون همه جانبه، به عنوان ملزومهء اساسی تثبیت حاکمیت سیاسی، که از خصوصیات شناخته شدهء اتوریته نظام آن زمان جهانگیر چپ بود، برای طراحان و معماران جمهوری اسلامی، که اهدافی ایدوئولوژی محور را دنبال می کردند، پذیرفتنی تر می نمود تا نظم لیبرال مبتنی بر اصول مشخص اومانیستی، که ذاتاً هیچ گونه تمرکز و یخ بستن قدرت سیاسی و اقتصادی و  فرهتگی را بر حوامع هدف بر نمی تابید.

از مدتها  پیش از رخداد رویدادهای اخیر پیامد کودتای انتخاباتی در ایران، مباحث و سخنان زیادی پیرامون کیفیت نقش آفرینی مسکو در ترسیم خطوط داخلی و خارجی سیاست های جمهوری اسلامی مطرح بوده است. اما آنچه در پیش، حین، و پس از انتخابات شاهدش بودیم، مضاف بر گذشته، عمق هماهنگی سیاسی ـ امنیتی میان نظام جمهوری اسلامی و زعمای کرملین را آشکار ساخت. اطلاعاتی که از جانب منایع آگاه و  تحلیلگران آشنا به مسائل ایران بر پهنهء اذهان و رسانه های عمومی و محافل سیاسی منتشر شد، به وضوح  از ایفای کاراکتر مدیریت سازمانی مستشاران امنیتی روس، بر  مراحل تدوین و اجرای کودتای انتخاباتی اخیر، پرده برداری کرد.

این حجم از معاضدت سیاسی ـ امنیتی میان جمهوری اسلامی و روسیه شاید تا چند سال قبل، خاصه پیش از حملهء نظامی ایالات متحده به منطقه، وجود نداشت یا اقلاً نمودی بدین سان آشکار و تحریک کننده نداشت. اما، به گمانم، در پیامد رویداد کابوس مانند یازده سپتامبر، و در پس هجوم نظامی ایالات متحده که منجر به تغییر جغرافیای سیاسی منطقه شد، احساس خطری هر چند با ماهیتی متفاوت اما از نظر شکلی کاملاً مشترک، خطوط منافع سیاسی فرامنطقه ای روسیه و منطقه ای جمهوری اسلامی را بر هم مماس کرد.

آن گونه که من برداشت می کنم، فارغ از نگاه مهربانانهء کلاسیک کادرهای رهبران فوقانی و میانی نظام به رویکرد دو تابلوی بلوک شرق قدیم و جدید یعنی روسیه و چین، معاشرت آشکار و پنهان جمهوری اسلامی با این دو دولت، خاصه روسیه، از نگاه سردمداران جمهوری اسلامی، بیش از آنکه واجد اطلاق صفاتی همچون وابستگی نظام حاکم به دول مذکور باشد، در بردارندهء این مفهوم است که این سطح از روابط برای هر دو سوی رابطه، خاصه جمهوری اسلامی، و بلاخص در این مقطع زمانی، تحصیلگر منافعی ست، که از جمله پس از دگردیسی ژئواستراتژیک حاصل از تحول جفرافیای سیاسی منطقه توجیه پذیر بوده است.

بر خلاف آنچه عده ای از دوستان بدان باورمندند، بر این نظرم که جمهوری اسلامی حداقل از نظرگاه خود نه تنها کارت بازی سیاسیون کرملین نیست بلکه هوشمندانه خود را از مواهب دوستی با روسیه بهره مند ساخته است. و البته در این میان میدان را آنچنان برای مانور روس ها در ایران فراخ ساخته که طراحی و تدوین مراحل کودتای ننگین انتخاباتی را به آنان می سپارد و در ازای آن امتيازات فراوانی از سوی دولت جمهوری اسلامی و البته از جیب منافع ملی ایران در ابعاد گوناگون سیاسی و اقتصادی نثار روس ها می شود.

 در حقیقت، از نظر سیاسیون جمهوری اسلامی، این یک بده بستان هدف مند سیاسی مابین نظام و دولت فدراسیون روسیه است در جهت، به زعمشان، قفل کردن هژمونی رو به افزایش غرب، خاصه ایالات متخده ـ دولتی که این هر دو، یعنی نظام مذهبیون در ایران و وراث امپراتوری ورشکسته کرملین، آن را دشمن شمارهء یک خود می دانند.

اما آیا از نظر روسها نیز چنین است؟

نخست باید روشن کنیم، منظورمان از روسیه کدام روسیه است؟ روسیه پس از فروپاشی شوروی سوسیالیستی، یا روسیهء چند سال اخیر؟ روسیه ای که باید آن را «روسیهء پوتین» بنامیم. پوتینی که سودای بازسازی مناسبات دوران جنگ سرد به سود مسکو را در سر می پروراند. پس بايد روشن کنم که منظورم از روسیه کدام روسیه، و با کدام ویژگی ها، است.

به نظرم، پس از سال ها، فضای جنگ سرد در حال احیا شدن است و ما اگر بخواهیم شکل و ماهیت فرود و فراز روابط روسیه و جمهوری اسلامی را بررسی کنیم، جبراً می باید از این زاویه به موضوع بنگریم.

ایران از دید روس ها می تواند به مثابه درب بستهء همیشگی اردوگاه هژمونی نوین کرملین به روی ایالات متحده و غرب باشد. البته  ایران فعلی و نه ایران دو یا سه دهه پیش. آن هم بدین دلیل که تا قبل از درگذشت آیت الله خمینی، نظام چندان افتراق و تمایزی میان دو ابر قدرت مسکو و واشنگتن قائل نبود، اما پس از درگذشت ایشان و انتصاب شگفت آور و فوری حجت الاسلام خامنه ای به منصب رهبری، بواسطهء روابط حسنه آقای خامنه ای با روس ها، که گفته ها و شنیده های زیادی در مورد آن وجود دارد، کفهء رویارویی با واشنگتن سنگین شد و رفقای روس نم نمک مکتشف حیاط خلوت تازه ای به نام ایران شدند.

اما، همان گونه که ذکر کردم، از نظر روس ها، ایران در راستای اهداف استراتژیک روسیه در تقابل با انبساط روز افزون نفوذ ایالات متحده در خاورمیانه و منطقهء قفقاز، می تواند نقش مهمی داشته باشد، فقط، و تنها فقط، بشرط آنکه شرایطش را تحصیل نماید. عمدهء اين شرط از دید روس ها، تثبیت حاکمیت نظام جمهوری اسلامی و پایایی سیاسی این نظام در بلند مدت است ـ البته در غالب مدلی که روسها خواهان آنند: یک سیستم سیاسی یک دست که سیکل بسته ای از رهبران و مدیران ضد غرب هادیان اش باشند و، طبعاً، چنین سازهء بسته ای استعداد بیشتری برای تبدیل شدن یه یک شریک استراتژیک مسکو  خواهد داشت. بدیهی ست در این راستا حمایت از یک احمدی نژاد نه منتقد بل متخاصم با غرب ـ تا آنجا که این پشتیبانی متضمن یک دست شدت حاکمیت جمهوری اسلامی و مآلاً تأمین کننده حداکثر اعتماد پوتینیست های مسکو به شراکت استراتژیک با نظام جمهوری اسلامی باشد ـ برای روس ها معنادار بوده است و در همین چارچوب نویسندگی سناریوی کودتای اخیر انتخاباتی در ایران را رفقای روس  جمهوری اسلامی بر عهده گرفته اند.

البته، بر پایهء چند برهان، از جمله مسئلهء هیستریک برنامهء هسته ای جمهوری اسلامی، روس ها هنوز، در تعامل با نظام ایران، محتاطانه عمل می کنند. این احتیاط نه بدلیل ترس و دل نگرانی مسکو از اتمی شدن جمهوری اسلامی بل از این رهگذر است که  روس ها به خوبی آگاهند، هر گونه تجهیز نظام ایران به سلاح های اتمی بسترساز یک رقابت تسلیحاتی خطیر در گرداگرد حوزه های نفوذ  استراتژک روسیه است و، قطعاً و منطقاً، حدوث چنین رویدادی در راستای منافع منطقه ای و فرامنطقه ای کرملین نیست.

یکی از مثال های احتیاط مذکور  را می توان در  سطح همکاری و عضویت جمهوری اسلامی در  «پیمان شانگهای» عنوان کرد، که ایران را همچنان تنها به عنوان عضو ناظر پدیرفته است. عضویت در  کمربند امنیتی شانگهای، به عنوان مقدمه ای بر تأسیس یک ناتوی تمام قد شرقی، برای دولت جمهوری اسلامی به غایت مهم است، از اینرو که در صورت عضویت کامل جمهوری اسلامی در این پیمان، چتر امنیتی مستحکمی را بر فراز آسمان حکومت هم اکنون شکنندهء خویش پهن خواهد دید و در پیامدش تثبیت و بقای نظام  سرکوبگرش را تضمین شده می انگارد.

 در واقع اگر از زاویهء نگرش روس ها به ایران بنگریم و بپذیریم که در چارچوب تز «پوتینيسم» (که در سودای احیای هژمونی دوران جنگ سرد خود می سوزد و می تازد) امتداد استقرار یک دولت تام گرای مشتاق به و فاعل در تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی، می تواند یاری رسان  ایده آل های مسکو باشد، آنگاه مشارکت سرویس های امنیتی اطلاعاتی روس، در طراحی و تدوین مراحل کودتای انتخاباتی اخیر توجیه پذیر خواهد بود، ـالبته از زاویهءدید آلوده روس ها.

 کمتر کسی است که مدعی ایفای نقشی بیش از «سناریست» برای روس ها در جریان کودتای اخیر باشد. در حقیقت، به زعم من، این پروژهء کثیف در چارچوب آمال شخص رهبری نظام، فرزند ایشان و برخی از رفقای معمم و غیر معمم ایشان، که در صدد  بسترسازی جهت ایجاد یک حکومت اسلامی (نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر) هستند عملیاتی شد و دوستان روس نظام فقط سناریست ها و طراحان آن بودند.

 

 اما کارگردانی و اجرای مراحل این کودتای ننگین را چه سازمان ها و نهادهایی بر عهده داشته اند؟ ـ صدا و سیما، وزارت کشور ، هیئت های اجرائی و زیر مجموعه های تابعهء آن وزارت حانه، شورای نگهبان و هیئت های نظارت، وزارت اطلاعات، ائمه جمعه و نواب ولی فقیه در شهرستانها، کمیتهء امداد، کادرهای فرماندهی ردهء بالا و میانی سپاه پاسداران، بسیج، و نیروی انتظامی.

بی تردید نیازی نیست در باب نقش ارگان ها و نهاد های نامبرده در عملیاتی کردن کودتای ننگین اخیر قلم برقصانم، چه که حقیقتی که بر همگان عیان است چه حاجت..؟

کارگردانان و  صحنه گردانان این تقلب بزرگ، همچون سناریست های روس، از مدت ها پیش از موعد برگزاری انتخابات پیش بینی واکنش های طرف های رقیب را کرده بودند و از اینرو خود و اقمار اجرائی و امنیتی شان را تا حدود زیادی برای مقابله با عکس العمل های احتمالی آماده ساخته بودند؛ خاصه پس از نگارش نامه معروف آقای هاشمی به حجت الاسلام خامنه ای اندکی پیش از وقوع کودتا.

 اما به زعم بسیارانی، هیچکدام از آمرین، طراحان و فاعلین این کودتای ننگین، چه در بیت رهبری، چه در سفارت روسیه، و چه در اتاق های فرمان عملیات، انتظار روبرو شدن با چنین حجمی از واکنش های منفی جامعه و سیاسیون اصلاج طلب، خاصه مهندس موسوی، رئیس جمهور منتحب ملت، را نداشتند و از همین رو شاهد بودیم در روزهای نخست اوج گیری اعتراضات، حاکمیت از رهبری و اعضای اتاق فکر ایشان گرفته، تا ارگان های اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی، دچار نوعی سرگیجه و دستپاچگی شده بودند.

 این دستپاچگی و سرگیجه اندک زمانی بعد، خاصه از دوشنبهءخونین پس از کودتا، جای خود را به اعمال اشکال وحشیانهء سرکوب و کشتار و دستگیری معترضان توسط بازوهای امنیتی ـ انتظامی حاکمیت داد.

در مورد بازوهای کودتاچیان جهت سرکوب اعتراضات بايد توجه داشت که فلسفهء وجودی، شکل و محتوای عملیاتی سازمان ها و ارگان های متصدی سرکوب و ارعاب، در ایران امروز، به شکل شگفت انگیزی قرینهء ذاتی ایفای نقش آن رسته ها و نهادهائی ست که توسط حکومت نازی ها در آلمان جهت له کردن صداها و بعضاً نغمه های منتقد و معترض مهندسی شده بودند.

اگر نگاهی به کیفیت نقش آفرینی نیروهای اجرایی پروژهء سرکوب در آلمان نازی بیاندازیم و در مقام مقایسهء آن با آنچه قرینه های کنونی اش در ایران انجام می دهند برآئیم قطعاً از عمق شباهت های کاری این دو با یکدیگر یکه می خوریم.

«ورماخت»، به عنوان ارتش کلاسیک آلمان ها، اگر چه نقشی نسبتاً متعارف در چارچوب تعریف یک ارتش منظم را در رویدادهای داخلی آن روز آلمان داشت، اما کلونی های شبه نظامی،همچون  اس اس، وافن اس اس، و نیروهای پارتیزانی، وظیفهء ایزوله کردن فضای داخلی و خفه کردن صداهای مخالف نظم حاکم را ـ درست مشابه عملکردی که هم اکنون از سوی نهادهای سرکوبگر نظامی جکومت خمهوری اسلامی، همچون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج (لباس شخصی ها)، بخش های مشخصی از نیروی انتظامی و گاردهای فدای رهبر شاهدش بودیم و هستیم ـ بر عهده داشتند.

لشگر های اس اس، یا به تعبیر آلمان ها، «گردان های حفاظتی رایش سوم»، تحت فرماندهی هانریش هیملر، البته خود منقسم به چند گروه و شاخه می شدند؛ دقیقاً به همان ترتیبی که در حال حاضر در سپاه پاسداران نظاره می کنیم.

«وافن اس اس ها»، که خود دارای شاخه ای چون اس اس های هیتلری بودند، مشابه شاخه های متعدد عملیاتی سپاه، همچنین واحدها پارتیزانی که نقشی همسان با بسیج در جمهوری اسلامی داشتند، دقیقاً، چه از نظر شکلی و چه از نظر محتوایی، مشابهند.

نقش سپاه پاسداران در پروژهء سرکوب های اخیر در حقیقت یاد آور همان نقشی بود که این ارگان در گذشته های دور و نزدیک در سرکوب جریان های منتقد داخلی بر عهده داشت: سازماندهی و مدیریت امنیتی، البته در کنار نهادهای اطلاعاتی رسمی و موازی.

نیروی انتظامی به غیر از هسته های معدودی از نیروهای ضد شورش مابقی نقش قابل ذکری در سرکوب های گسترده اخیر نداشتند.

اما  نقش شاخه هایی از بسیج در جنایت های اخیر، از منظر قیاس کمیت نیروهای مجری سرکوب وابسته به این نهاد، واجد توجه ویژه است. ( البته تفاوتی که میان کارایی و نه تعریف و رسالت ترسیم شدهء بسیج و قرینهء آلمانی اش وجود دارد، و از این منظر ضعف کاربردی این نیرو را معرفی می کند، توده ای بودن آنست. در حالی که جریان مشابه اش در آلمان نازی سازماندهی توده ای نداشتند و متشکل بودند در هسته های آمورش دیدهء عقیدتی نظامی).

اينها نیروهائی هستند مجهز به انواع سلاح های سرد و گرم، نیروهایی غالباً آموزش ندیده که با پشتیبانی دیگر ارگان های البته رسمی اطلاعاتی، انتظامی و امنیتی در پهنهء خیابان ها از رواداشت هیچ شئامتی علیه معترضان ابایی ندارند، حریم دانش و دانشگاه را مجدداً می شکنند، شبانه به کوی دانشگاه هجوم می برند و وحشیانه ترین رفتار را با دانشجویان انجام می دهند. با توسل به ادبیات گلوله و باتوم و چاقو به استقبال اعتراضات آرام، ملت می روند و، در این میان، هیچ تمایز جنسی و سنی برای هدف قرار دادن مردم قائل نمی شوند.

کمیت این نیروها، خاصه در سرکوب های اخیر، اگر چه آنگونه که خود و رهبرانشان ادعا دارند، چندان گسترده نبود و، به قول دوستی، استعداد نیروی انسانی آن جهت سرکوب همین بود و بس، اما به نسبت نیروهای دیگر مجری پروژه سرکوب، حائز اکثریت بودند.

بسیج نیز همچون سپاه یکدست نیست. بمانند سپاه، اقشار اندکی از بدنهء بسیج همراه و همگام و هم رأی فرماندهان رده بالای خود هستند و گوش جان به فرامین آنان می سپارند.

اغلب نیروهای عضو رسمی و غیر رسمی این نهاد، فارغ از صوری بودن یا نیودن عضویتشان در آن، فرزندان همین آب و خاکند و، فارغ از نگرش سیاسی شان، به هیچ وجه من الوجوه خود را در مقابل برادران و خواهران هموطن شان نمی بینند و قرار نمی دهند.

اما آن بخش اندک بسیج که نقش شان را در حوادث اخیر شاهد بودیم، متعلق است به چهار گروه خاص که عبارتند از:

 یک: نیروهای نا آگاه و متعصبی که بدلیل طردشدن از حلقه های متعارف اجتماع بسیج را مأمن خود یافته اند و در برخوردها شان با مردم بیش ترين توحش ها مشاهده می شود.

ب:  اراذل و اوباشی که چندی ست با دلایلی گوناگون به عضویت این نهاد در آمده اند یا استخدام شده اند.

ج : دسته هایی از نیروهای لباس شخصی که، به موازات عضویت در بسیج، اعضا رسمی و افتخاری دستگاه اطلاعاتی نظام هستند و در میان اینان گروه هایی نیز از اعضاء سپاه بدر و جیش المهدی عراق و حزب الله لبنان به چشم خورده است.

د: تشکل های مربوط به نیروهای فرودست حاشیهء شهر ها و روستاها که به دلیل امکانات بالفعل و بالقوه ای که عضویت در این نهاد در اختیارشان قرار می دهد، به نوعی جبراً، وارد کارزار شده اند.

 

به هر روی، سناریست های روسی و کارگردانان حکومتی و عمال اجرایی شان اگر چه، به زعم خود، توانسته اند موج اولیهء اعتراضات ملیونی ملت را بخوابانند و کنترل کاذب اوضاع را در دست گیرند، اما نمی دانند این خواباندن خروش های اجتماعی کوتاه تر، آری بسیار از آنچه تصور می کنند کوتاه تر، خواهد بود و خشم پس از بپاخاستن دوبارهء ملت بسیاران بار سوزاننده تر از آن خواهد بود که سناریست های روسی و کارگردانان حکومتی یارای رویارویی و سرکوبش را داشته باشند.

 خلاصه آنکه این یک کودتا از قبل شکست خورده است، زیرا نه فرماندهان آن، نه سناریست های خارجی آن، و نه کارگردانان اش، این حقیقت را محاسبه نکرده بودند که لازمهء اجرا و تثبیت یک کودتا، آن هم به قصد دفن کردن پیکر نیمه جان اما هنوز سرد نشدهء جمهوریت، فراهم بودن حداقل بستر های احتماعی برای قبولاندن کودتا و خروج آتی اش به صورت «حکومت اسلامی» است، و این بستر در ایران نه تنها وجود ندارد بلکه، با عنایت به یک نشانهء ساده که همانا رشد روز افزون طبقهء متوسط جامعهء ایرانی است، هیچگاه مهیا نخواهد شد.

پس، توصیه من به آن دسته از زعمای زشت اندیش و البته ساده انگار نظام، از صدر تا ذیل، آن است که برای همیشه اوهام زنده بگور کردن جمهوریت را، حتی اگر این جمهوریت در تضعیف شده ترین حالت خود باشد، فراموش کنند و بدانند این تلاش ها فقط، و تنها فقط، منتج به مرگ سیاسی ابدی خودشان خواهد شد.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630