پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
شهلا شفيق
راستی اين انتخابات سراسر “رنگ” است. به هر سخن که بخواهی. به هر زبان که بگويی. رنگ و ريای شعارکانديداهای "تغيير" ، از دهان آدم های " ثابت" نظام ، قاطی شده با رنگ و روی شاداب پسر و دخترهايی که سر و مو و لاک های سبز ناخنشان داد می زند که می خواهند از فضای چرکمردۀ جمهوری اسلامی بيرون آيند و در آزادی نفس بکشند. اهتزاز موها و پرچمها تصوير پرواز را تداعی می کند.
جوان ها از سياهی بيزارند! نمی بينی؟ می بينم!
تب از مرگ بهتر است؟ مگر نه؟ آری!
دل پرنده در قفس در هوای پرواز است! نمی فهمی؟!
می فهمم. اما تجربه سی ساله به من آموخته که برای پرواز بال های انديشه ای لازم است که به هيچ بهانه از محک نقد سر نپيچد و با هيچ نيت خيراز خواست آزادی روی نگرداند.
می دانم که بد از بدتر، بهتر است اما اين را هم آموخته ام که نبايد بد را بزک کرد و بر صورتش ماسک خوبی نشاند . تنها شفافيت گفتار و عمل است که در متناقض ترين شرايط به اين مهم پاسخ میدهد. پس سخن بر سر تنزه طلبی نيست و نه سر باز زدن از فهم شرايط. حرف اين است که درهر شرايط می توان با برگزيدن شفافيت گفتار و کردار از آزادی پاسداری کرد. آنهم وقتی که شکست همه انواع اسلام گرایی از اصول گرا تا اصلاح طلب در پاسخ گویی به نياز آزادی و عدالت اجتماعی به خلق تناقضات نوينی مثل "اصولگرایی اصلاح طلبانه " راه برده که در اتحاد موسویهای اصولگرا و خاتمیهای اصلاح طلب جلوه می کند.
اين روند از يکسو چهارچوب تنگ اصلاح طلبی خاتمی ها را که به همان اصول گرایی خمينی وار بند است آشکار می کند. و از سوی ديگر، چنانکه می بينيم، خط قرمزهای اصلاح طلبان اسلامی را مقابل چشم همه می گذارد و به ناگزير پروندههایی را باز میکند که باز گشائی شان ، کار را به جدل بر سر کليت نظام ولايت فقيه می کشاند: پرونده جنگ و پرونده سرکوب. بازگشایی اين پروندهها به لطف پرسش های صريح و شفافی که پيگيران آزادی و حقوق بشر مطرح می کنند به همان نقاط کوری می رسد که وضعيت ما و شمايانی را که در سی سال گذشته گویی جز بد و بدتر انتخابی نداشته ايم پيش چشممان میگذارد.
آری! نه ما دهها هزارانی که به تبعيد رانده شديم، رفتن را برگزيديم، و نه آن دههاهزارانی که در هیاهوی جنگ که اسلاميون رحمت الهی اش می خواندند، جان و جوانيشان در زندانها تباه شد، مرگ و محبس را بر گزيدند؛ و نه آن صدها هزارانی که در فضای تب آلود "جهاد با دشمنان خارجی و داخلی" به سکوت کشانده شدند، خاموشی خود را انتخاب کرده بودند. فضا، فضای تقيه و دروغ و توبه بود. زندان آنگونه که لاجوردیها می گفتند، دانشگاه مسلمان سازی بود و جامعه، آزمايشگاه اسلام انقلابی و انسان ساز. آرمان شهری که بنا بود الگوی ايدهآل زن و مرد مسلمان باشد.
و اگر "نيک بنگريم " رويای مدينه فاضله خمينی و مطهری ملا و شريعتی ضد ملا، در تصوير "زن مسلمان" به وحدت می رسيد
اين زن "نه شرقی" ست و نه "غربی"، بلکه تجسم "عزت و کرم اسلامی" است که در حجاب او تجلی می يابد. او نمايانگر" آزادی اسلامی زن" است که با فمينيسم که اسلام گرايان "غربی" اش میخوانند تفاهمی ندارد. چرا که فمينيسم زن را خودآیین می خواهد و با تکيه بر فرديت زنان و برابری زن و مرد اساس امّت را از هم میپاشد. حال آنکه "انصاف اسلامی" با تاکيد بر تفاوتهای زن و مرد، از مکمل بودن آن ها دم می زند تا همبستگی امّت مستدام باشد. انواع اسلام گرایی از سخت و نرم در همين نقطه به هم می رسند و ماهيت ضد دمکراتيک خود را آشکار می کنند. اين نکته نه چندان باريک، در انقلاب از چشم نيروهایی که خود را ضد استبداد می خواستند دور ماند و خط امام رهبری انقلاب را از آن خود کرد.
در چنين فضایی زهرا رهنوردها، که همانطور که خود می گويند، با پيروی از مطهریها و شريعتیها از بیحجابی به حجاب رسيدند و جميله کديورها که از "راه سوم" آزادی برای زنان مسلمان سخن گفتند، به چهرههای فرهيخته انقلاب اسلامی بدل شدند. اما تجربه 30 سال حکومت اسلامی بیاعتباری اين "راه سوم" را بر همگان آشکار می کند.
اما هم اينان این بار، در ستادهای انتخاباتی همين حرفهای نخنما را تکرار می کنند و امروز هم دريغا که شاهد غفلت از معنای اين سخنان هستيم. جوانان با پرچم های سبز و سر بندهای سبز و ناخن های سبز، ياد آور "انقلاب اسلامی" در ستادها جوش و خروش می کنند و زهرا رهنورد در میان کف زدنها اعلام می کند که فمينيست نيست چون زن و مرد را دو بال يک پرنده می داند که باهم پرواز می کنند!
به کدام سو؟
کارنامه این نوع اصلاح طلبی، که افق پرواز شعارهايش از چهارچوب قانون فقاهتی فراتر نمی رود، جایی برای رويابافی نمی گذارد. اصلاح طلبی اسلامی از شکست قطعی آرمان های اسلام سياسی نطفه می گيرد که حاضر به دست برداشتن از آن نيست و به همين دليل در اصلاحی که ادعايش را دارد ناپيگير است. پس از آنکه آيت الله خمينی درپايان بی افتخار جنگی که برای او رحمت بود و برای ملت ايران مصيبت، جام زهر را سر کشيد، بن بست طرح سياسی اجتماعی اسلام گرایی روز به روز عيان تر شد. کشتار زندانيان سياسی در تابستان 67 جز تمثيلی کابوس واره از نتيجهM نهایی اسلامی سازی جامعه و آدمی نبود. در فضای شکست و شکاف در صفوف امّت حزب الله که ايمانش به حکومت اسلامی، همراه با فساد و فقر گسترنده، روز به روز بيشتر متزلزل می شد، اصلاح طلبی اسلامی به صحنه آمد تا به نارضايتی فزاينده پاسخ دهد. فراموش نکنيم که شعارهای اصلاح و تغيير از بيست سال پيش در دوره رياست جمهوری رفسنجانی که "سردار سازندگی" لقب داشت شروع شده و هر چند سال يکبار در تب و تاب انتخابات بالا می گيرد. اما حاصل چه ؟
دست و بال بسته اصلاح طلبانی که از خوف فرو پاشی نظام، به جنبشهای مدنی پشت کردند، کار را به آنجا کشاند که احمدی نژاد به صحنه آمد. سيّدِ خندان که در مقابل سرکوب جنبش دانشجویی لب فرو بست، اما توانست با توسل به " گفتگوی فرهنگها" در عرصه بينالمللی برای دفاع از نسبی کردن ارزشهای جهانروای حقوق بشر که امروز به معضلی در عرصه بينالملی بدل شده، گام مهمی بر دارد.
دراين ميان اگر نقطه اميدی در ايران بوده، که هست، همان پيشروی جنبشهای مدنی است. هم اينان با طرح شعارهای برابری و آزادی توانسته اند به جهانيان بگويند که ايران ديگری هست که دل در گروی دمکراسی دارد. و بی گمان قدرت و توانایی اينان در حرکت پيگیرشان در عرصه جامعه مدنی بوده و هست و نه در منوط کردن حرکتشان به بازی مهره ها بر صفحه شطرنج حاکميت.
اگر "مطالبه محوری" دوام و قوام جنبش های مدنی را رقم زده که زده ، بی شک يکی از محوری ترين اين مطالبات در" کارزار انتخابات اسلامی" آزادی خود اين انتخابات است.
حال چرا در بيانيه "همگرایی" بخشی از فعالان جنبش زنان که بسياری از امضا کنندگان آن بی شک دل در گرو آزادی زنان دارند، سخنی از آزاد نبودن انتخابات در میان نباشد که گويا جای آن نيست؟ بی گمان چنين فراموشی، با هر نيت خير، به اهداف جنبش زنان در ايران کمکی نخواهد کرد. چرا که فراموش کردن قفس به بهانه پرواز، چيدن بالهای خويش است به دست خود.
بی گمان قدرت واقعی در عمل خلاق جمعی است، چنانکه فعالان همگرایی به آن نظر دارند. و بی شک فرا رفتن از مرزهای عقيدتی برای اقدام مشترک، به فراگيری خواست های زنان می انجامد. چنانکه نضج و گسترش کمپين يک ميليون امضا، در شرايط بی حقوقی کامل احزاب و سازمانهای سیاسی، نشان داد که در شرايط فقدان آزادی می شود با حرکت خلاق، فضایی برای آزادی فراهم ساخت. و از همين جاست اعتبار کمپين که از بستگی عقيدتی تک تک فعالان آن فراتر می رود .
اما نکته مهم ديگر در اين ميان، که جا دارد فراموش نشود، محتوای حرکت کمپين است که با طرح خواست لغو قوانين تبعيض آميز جنسيتی، با رجوع به ميثاق های بين المللی امضا شده از جانب ايران افق هایی برای کنش جامعه مدنی باز می کند. هدف اعلام شده کمپين، جلب آرای شهروندان است برای درخواست از قانونگذاران که به تعهداتی که ميثاقهای بینالمللی حقوق بشر بر عهدۀ ايران گذاشته است، عمل کنند. حال آنکه "همگرایی زنان" خواهان آن است که کانديداها وعده دهند ايران کنوانسیون لغو تبعيض را امضا کند.
سخن ديگر اينکه، همگرایی زنان برای انتخابات اقدامی مشخص است با اهدافی و چشم اندازی خاص خود. و حتی اگر افرادی از همگرایی در کمپين هم باشند، اين دو حرکت يکی نيستند. و کمترين زيان عدم تمايز اينان آنست که ديگر نمی شود از کمپين يک ميليون امضا با هدفهای مشخص ياد کرد گويا اين هدف ها میتوانند به دلخواه مورد تفسير و تعبير قرار گيرند. اين درک و برداشت، با هر نيت خير، جز به معنای گام برداشتن در جهت پايان دادن به کمپين يک ميليون امضا نيست.
سخن آخر اينکه، شايسته است همه اين بحث و گفتگوها در شرايطی که مبارزه مدنی در وطن ما "داستانی ست پر آب چشم" ، تنها و تنها به کار تقویت اين مبارزه آيد و نه آنکه بر پراکندگی بيافزايد. که در اين حال بازنده آن، جنبش های مدنی خواهند بود که در تارک آن جنبش زنان، به همت تلاش همه فعالان، نقشی مهم يافته است.
و امروز در حالی که پيکر اين جنبشها از سرکوب مداوم زخمی است، اين همبستگی اهميتی حياتی دارد. رنجنامه مادر کاوه مظفری و مادر جلوه جواهری را می خوانيم، از ضرب و شتم روناک صفار زاده می شنويم، از حبس دهها فعال کرد و چندين فعال ترک زبان برای دفاع از حقوق فرهنگي شان، از محاکمه بهائيان، از وضعیت خطیر بهروز جاويدی، از فشار بر اصانلو، از ادامه حبس دستگير شدهگان اول ما مه به جرم حق خواهی و در ميان آنان علیرضا ثقفی، محسن ثقفی، محمد اشرفی، جعفر عظیمزاده، سعید یوزی – مهدی شاندیز – غلامرضا خانی و دهها و دهها تن دیگر.
اميد که اينان هر چه زودتر آزاد شوند. اما تا آن زمان که آزادی وجدان و سخن به رسميت شناخته نشود بهترين فرزندان اين مرز و بوم هر روز به محبس رانده خواهندشد . و اولين شرط تامين آزادی وجدان و سخن جدائی دين از دولت است که حکومت اسلامی مانع اصلی آن است.
شور جوانانی که برای بيرون آمدن از فضای چرکمرده احمدی نژادی پرچم های سبز را با لبخند به اهتزاز در می آورند از همين حالا ادامهM کشمکشهایی را که تناقضات ساختاری حکومت جمهوری اسلامی به آن دامن زده به رخ می کشد. در اين ميان، جنبشهای مدنی افقهایی را پيش رو دارند که از چهارچوب تنگ و محدود کارزار انتخابات اسلامی بسی فراتر می رود.
سی مه 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |
آزادی
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |